یکی دل داشتم پر خون شد آن هم از کفم بیرون
کجا افتاد آن مجنون، درین دوران؟ نمیدانم |
در رخ ساقی مجنون تر از او به سان لیلی دیوانه شدم کافیست (خودم) |
ترسابچهای ناگه قصد دل و جانم کرد
سودای سر زلفش رسوای جهانم کرد زو هر که نشان دارد دل بر سر جان دارد ترسابچه آن دارد دیوانه از آنم کرد |
سعدیا عمر گران مایه به پایان آمد
همچنان قصه سودای تو را پایان نیست |
من کیم یک شبنم از دریای بیپایان تو
گر رسد بویی از آن دریا به یک شبنم رواست |
یک قطره آب بود و با دریا شد
یک ذره خاک و با زمین یکتا شد |
در همه جاي اين زمين هم نفسم كسي نبود
زمين ديار غربت است از اين ديار خسته ام |
من عمر این زمینم آغاز برگ و برکه در گردش نگاهی از تو به تو رسیدن |
گفت مرا چرخ فلک عاجزم از گردش تو
گفتم این نقطه مرا کرد که پرگار شدم |
ساقیا جام میم ده که نگارنده ی غیب نیست معلوم که در گردش پرگار چه کرد امیدوارم درست نوشته باشم. |
ساقیا بر خیز و در ده جام را
خاک بر سر کن غم ایام را |
نقل قول:
ساقیا جام میام ده که نگارنده غیب نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد آن که پرنقش زد این دایره مینایی کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد ... ------------------------------------------------------- گفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیز فرمان برمت جانا بنشینم و برخیزم |
شب تنهاییم در قصد جان بود
خیالش لطفهای بیکران کرد |
او صبر خواهد از من بختی که من ندارم
من وصل خواهم از وی قصدی که او ندارد |
شب وصل است و طی شد نامه ی هجر سلام فیه حتی مطلع الفجر |
مکن به نامه سیاهی ملامت من مست
که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت |
مـن هیچ ندانم که مرا آن که سرشت از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت |
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ |
ساقیا سایه ی ابر است و بهار و لب جوی
من نگویم چه کن اراهل دلی خود تو بگوی |
چشم آسايش كه دارد از سپهر تيزرو
ساقيا جامي به من ده تا بياسايم دمي |
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا |
کاش بودند به گیتی استوار دیرپای
دوستان در دوستی چون دشمنان در دشمنی |
از جان طمع بریدن آسان بود و لیکن
ازدوستان جانی مشکل توان بریدن |
مرنجان دلم را كه اين مرغ وحشي
ز بامي كه برخاست مشكل نشيند |
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم |
ساقیا آمدن عید مبارک بادت
وان مواعید که کردی مرواد از یادت |
حافظ شب هجران شد بوي خوش وصل آمد
شاديت مبارك باد اي عاشق شيدايي |
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز |
هر شبی روزی و هر روز زوالی دارد
شب وصل من و معشوق مرا آخر نیست |
تا نفس های تو در تاریکی شب ،گرم وجاری است
می شود شب را تحمل کرد با مراد هایش |
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا |
با مدعي مگوييد اسرار عشق و مستي
تا بي خبر بميرد در درد خود پرستي |
بر آستانه میخانه هر که یافت رهی
ز فیض جام می اسرار خانقه دانست |
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند |
الا اي پير فرزانه مكن عيبم ز ميخانه
كه من در ترك پيمانه دلي پيمان شكن دارم |
تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد
هر دلی از حلقهای در ذکر یارب یارب است |
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود دل که از ناوک مژگان تو در خون میگشت باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود |
شب قدرست وصل او شب قبرست هجر او شب قبر از شب قدرش کرامات و مدد بیند |
وه که جدا نمیشود نقش تو از خیال من
تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من ناله زیر و زار من زارترست هر زمان بس که به هجر میدهد عشق تو گوشمال من |
از هجر تو پرهیزم در عشق تو برخیزم شمس الحق تبریزم ای دوست مخسب امشب |
اکنون ساعت 07:29 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)