جملات زیبا - جملات پر معنا
دو نفر در طول مهمانی کنار هم نشسته بودند و یک کلمه هم با هم حرف نزدند. پس از دو ساعت یکی از آنها به دیگری گفت: پیشنهاد میکنم حالا در مورد موضوع دیگری سکوت کنیم! |
مردن و گم شدن از ماست نه از فاصله ها |
قصه عشقت را ...
به بیگانگان نگو !!! چرا که این کلاغهای غریب بر کلاه حصیری مترسک نیز آشیانه می سازند ... |
مثل آن مسجد بین راهی تنهایم...
هر کس هم که می آید مسافر است می شکند ..... .هم نمازش را، هم دلم را ... و می رود |
هرگاه با خداوند گل یا پوچ بازی میکنی نگران نباش
تو برنده ای ، چون خدا همیشه دو تا دستاش پره |
نداشتن آدم هایی که دوستشون داری
از داشتن آدم هایی که یه وقتی دوستشون داشتی خیلی آسون تره ... |
از وقتی که دلت اومد تنگ دلم هر روز دلم تنگ دل تنگت میشه |
فرق بین نبوغ و حماقت این است که نبوغ حدی دارد
هر وقت من کلید موفقیت رو پیدا میکنم، یه نفر قفل رو عوض میکنه ما مردمی هستیم که بزرگترین افتخارمان دیدن برخورد سر نزدیکانمون به سنگه.. چرا..چون از گفتن جمله" دیدی حق با من بود.." لذت میبریم..!! کاش میشد دست "اتفاق "را بگیریم تا نیوفتد...... شادی پروانه ایست که هر چه تقلا کنی نمی توانی آن را شکار کنی ، باید آرام باشی تا روی شانه ات بنشیند{پپوله} خدایا دوست بدار انهایی را که دوستمان دارم و نمی دانیم وسلامت بدار انهایی راکه دوستشان داریم و نمی دانند اخرین درودهایم نثار انانی که که کاستی هایم را میدانند ولی باز مرا دوست میدارند نسیم دانه را از دوش مورچه انداخت ، مورچه دانه را دوباره بردوشش گذاشت و به خدا گفت : گاهی یادم می رود که هستی کاش بیشتر نسیم می وزید. خدایا آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از بودنم و آنگونه بمیران که به وجه نیاید کسی از نبودنم. و کسی می گوید سر خود بالا کن ، به بلندا بنگر. به بلندای عظیم به افق های پر از نور امید و خودت خواهی دید و خودت خواهی یافت خانه ی دوست کجاست... خانه دوست در آن عرش خداست ، خانه ی دوست در آن قلب پر از نور خداست و فقط دوست ، خداست برای کشف اقیانوس های جدید اول باید شهامت ترک ساحل را داشته باشید |
حالا از هراس دست نیافتن به دنباله ی ستاره دنباله دار
به آسمان نگاه نمی کنم و به همین درخت انگور در حیاط خانه ام دل خوش می کنم |
همه آدم ها با هم مساويند اما پولدارها محترم ترند، دخترها پر طرفدارترند، بچه ها واجب ترند، سياهها بدبخت ترند و سفيدها برترند. البته تبعيضي در ميان نيست. اما در کل همه آدم ها با هم مساويند ولي بعضي ها مساوي ترند
_________________________ خـــدایــا بــزن ایــن خــر ِ شــیــطــون رو "چـــُلاق" کــن تــا مــن دیــگــه ســوارش نــشــم.. __________________________ ماها اخلاق گند زیاد داشتیم سیب رو بهونه کردی!! ____________________________ در جواب ابلهان آنقدر خاموش ماندیم که گفتند: حرف حساب جواب ندارد!!! |
کاربران محترمی که در این بخش فعالیت دارند لطفا قوانین را رعایت بفرمایند.
پست هایی که در اینجا ارسال میگردد نباید کوتاه و متوالی باشد تمام جملات توسط یک کاربر در یک روز باید در یک پست ارسال گردد در صورت مشاهده ی تخلف کاربر به مدت سه روز اخراج خواهد شد. متشکرم |
:)سنبل چشم ;)
دیگه چیزی ننویسیم بهتره{پپوله} کاشکی مطالبی که ترکیب کرده بودی(البته من همشونو پاک کردم ) فاصله ای بین جمله ها میزاشتی که معلوم باشه که همشون یکی نیست منظورم اینه که همه رفتن تو هم اصلا مشخص نبود چی به چیه :65: |
گل سرخی با ریشه روبه رویم نشسته است سراغ عطر تو را میگیرد :53:
|
در درون هر سیب دانه ها دانه ها محدودند،در دل هر دانه سیب ها نامحدود،چیستانی است عجیب دانه باشیم نه سیب!
|
زخمهای عشق چند سال پیش، در یک روز گرم تابستان، پسر کوچکی با عجله لباسهایش را در آورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت. مادرش از پنجره نگاهش میکرد و از شادی کودکش لذت میبرد... بقیه داستان در ادامه مطلب مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی پسرش شنا میکرد. مادر وحشتزده به سمت دریاچه دوید و با فریادش پسرش را صدا زد . پسرش سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود. تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد، مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت. تمساح پسر را با قدرت میکشید ولی عشق مادر آنقدر زیاد بود که نمی گذاشت پسر در کام تمساح رها شود.کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود، صدای فریاد مادر را شنید، به طرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را فراری داد. پسر را سریع به بیمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبودی پیدا کند. پاهایش با آرواره های تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخنهای مادرش مانده بود. خبرنگاری که با کودک مصاحبه میکرد از او خواست تا جای زخمهایش را به او نشان دهد. پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتی زخمها را نشان داد، سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت: «این زخمها را دوست دارم، اینها خراشهای عشق مادرم هستند». *گاهی مثل یک کودکِ قدرشناس، خراشهای عشق خداوند را به خودت نشان بده. خواهی دید چقدر دوست داشتنی هستند* |
کلینیک خدا به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمار ... خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده. زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد. آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم، تنهایی سرخرگهایم را مسدود کرده بود و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند. به ارتوپد رفتم چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم. بر اثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم، چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم. زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم معلوم شد که مدتی است که صدای خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن می گوید نمی شنوم خدای مهربانم برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد. به شکرانه اش تصمیم گرفتم از این پس تنها از داروهایی که در کلمات راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم. هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم قبل از رفتم به محل کار یک قاشق آرامش بخورم هر ساعت یک کپسول صبر، یک فنجان برادری و یک لیوان فروتنی بنوشم. زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم و زمانی که به بستر می روم دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم. امیدوارم خدا نعمتهایش را بر شما سرازیر کند: رنگین کمانی به ازای هر طوفان لبخندی به ازای هر اشک دوستی فداکار به ازای هر مشکل نغمه ای شیرین به ازای هر آه و اجابتی نزدیک برای هر دعا |
برای دوست داشتن هر نفس زندگی,دوست داشتن هر دم مرگ را بیاموز
و برای ساختن هر چیز نو , خراب کردن هر چیز کهنه را و برای عاشق عشق بودن, عاشق مرگ بودن را |
نیا باران ! |
آیینه های اتاق به شوق در آغوش کشیدن تو قد کشیده اند،
حق دارند ! که تصویر من ِ بی تو را هر بار پیرتر از پیش به رُخم می کشند.... |
سهراب ! قایقت جا دارد ؟؟؟؟؟
من از همهمه ی داغ زمین بیزارم . . . . . |
باران باش...
ببار نپرس کاسه های خالی از آن ِ کیست ..... |
دریا.................
نقل قول:
سهراب ! قایقت جا دارد ؟؟؟ من از این همهمه ی داغ زمین بیزارم . . . . . ---------------- پی نوشت : چقد این روزا دلم دریا می خواد ! |
اگر شخصی رفتگر نامیده می شود، باید همان گونه خیابان ها و معابر را جارو کند که میکل آنژ نقاشی می کرد. بتهوون سمفونی می نواخت و شکسپیر شعر می سرود، او باید آن گونه خیابان ها را جارو کند که تمامی موجودات آسمانی و زمینی مکثی کنند و بگویند: |
چقدر شبیه خودت می شوی وقتی :
به سالخوردگان شهرت سلام می کنی.:) |
من و بغضم با هم ........... امروز شکستیم !! من و بال های قاصدکم با هم .............. |
حکمت !
When the door of happiness closes, another opens But often times we look so long at the Closed door that we don't see the one which has been opened for us وقتی در شادی بسته می شود، در دیگری باز می شود ولی معمولاً آنقدر به در بسته شده خیره می مانیم که دری که برایمان باز شده را نمی بینیم |
لی پو را یادت هست ؟!
مثل لی پو مرا در آغوش ات ویران کن............. -------------- پی نوشت 1: لی پو٬ شاعر چینی٬ عاشق ماه می شود و هنگامی که از قایق اش خم می شود تا روی ماه را ببوسد٬ در رود یانگ تسه غرق می شود. پی نوشت 2 : قصه ی قدیمی ماه و پلنگ !! پی نوشت 3 : چقد این روزا دلم گرفته ..... |
به غربت دوستان بر خاک سپردن ولی در دل امید به خانه بستن
به من هر دم نوای دل زند بانگ چه خوش باشد از این غمخانه رستن چه دردی است در میان جمع بودن ولی درگوشه ای تنها نشستن برای دیگران چون کوه بودن ولی در چشم خود آرام شکستن چه دردی است در میان جمع بودن ولی درگوشه ای تنها نشستن |
به خدا گفتم : بیا جهان را قسمت کنیم,
آسمون واسه من ابراش مال تو, دریا مال من موجش مال تو, ماه مال من خورشیدمال تو... خدا خندید و گفت: تو آدم باش، همه دنیا مال تو ... |
گویند خدا همیشه با ماست،
ای غم نكند خدا تو باشی!!! |
حوصله دلمو ندارم
.از دلم خسته ام .بس که همه چی میخواد وهیچی نداره. _:2: |
بانوي پريشان شبهاي دغدغه! خود را در آغوش بگير و بخواب ! هيچ کس آشفتگي ات را شانه نخواهد زد ! آه... اين جمع پر از تنهاييست...!! |
اي دوست! من خزان را به خاطر رنگش |
|
اول ناديده ات مي گيرند، بعد مسخره ات مي كنند، سپس با تو مبارزه مي كنند، اما در نهايت پيروزي با توست!:) «ماهاتما گاندي» |
گاندی
نقل قول:
Mahatma Gandhi اول ناديده ات می گيرند، بعد مسخره ات می كنند، سپس با تو مبارزه می كنند، اما در نهايت پيروزی با توست! "ماهاتما گاندی" |
اعتبار آدمها به حضورشان نیست به دلهره ای است که در نبودنشان درست می کنند . . . |
بچه که بودیم بستنیمان را گاز می زدند قیامت به پا می کردیم! چه بیهوده بزرگ شدیم… روحمان را گاز میزنند می خندیم! . . . . . . . . اخ خ خ خ خ خداااااااااااااااااااااااااااا اااااااااا |
میخوانم سرودم را آنچنان که خدا میخواهد .
|
اکنون ساعت 07:34 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)