پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   * جملات کوتاه و پر معنا * (http://p30city.net/showthread.php?t=973)

دانه کولانه 04-30-2011 12:29 PM

جملات زیبا - جملات پر معنا
 
دو نفر در طول مهمانی کنار هم نشسته بودند و یک کلمه هم با هم حرف نزدند. پس از دو ساعت یکی از آنها به دیگری گفت: پیشنهاد می‏کنم حالا در مورد موضوع دیگری سکوت کنیم!

رزیتا 04-30-2011 03:09 PM

مردن و گم شدن از ماست نه از فاصله ها
دل از اینهاست که تنهاست نه از فاصله ها
گرچه دیگر همه جا پر ز جدایی شده است
مشکل از طاقت دلهاست نه از فاصله ها

ترنم 05-01-2011 01:25 AM

قصه عشقت را ...
به بیگانگان نگو !!!
چرا که این کلاغهای غریب
بر کلاه حصیری مترسک نیز
آشیانه می سازند ...

ترنم 05-01-2011 01:26 AM

مثل آن مسجد بین راهی تنهایم...
هر کس هم که می آید مسافر است می شکند .....
.هم نمازش را، هم دلم را ...
و می رود

ترنم 05-01-2011 01:39 AM

هرگاه با خداوند گل یا پوچ بازی میکنی نگران نباش
تو برنده ای ، چون خدا همیشه دو تا دستاش پره

ترنم 05-04-2011 02:41 AM

نداشتن آدم هایی که دوستشون داری
از داشتن آدم هایی که یه وقتی دوستشون داشتی
خیلی آسون تره ...

ترنم 05-05-2011 02:08 AM

از وقتی که دلت اومد تنگ دلم هر روز دلم تنگ دل تنگت میشه

آرشا 05-05-2011 10:49 PM

فرق بین نبوغ و حماقت این است که نبوغ حدی دارد


هر وقت من کلید موفقیت رو پیدا میکنم، یه نفر قفل رو عوض میکنه


ما مردمی هستیم که بزرگترین افتخارمان دیدن برخورد سر نزدیکانمون به سنگه..

چرا..چون از گفتن جمله" دیدی حق با من بود.." لذت میبریم..!!



کاش میشد دست "اتفاق "را بگیریم تا نیوفتد......


شادی پروانه ایست که هر چه تقلا کنی نمی توانی آن را شکار کنی ، باید آرام باشی تا روی شانه ات بنشیند{پپوله}

خدایا دوست بدار انهایی را که دوستمان دارم و نمی دانیم وسلامت بدار انهایی راکه دوستشان داریم و نمی دانند

اخرین درودهایم نثار انانی که که کاستی هایم را میدانند ولی باز مرا دوست میدارند

نسیم دانه را از دوش مورچه انداخت ، مورچه دانه را دوباره بردوشش گذاشت و به خدا گفت : گاهی یادم می رود که هستی کاش بیشتر نسیم می وزید.

خدایا آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از بودنم و آنگونه بمیران که به وجه نیاید کسی از نبودنم.

و کسی می گوید سر خود بالا کن ، به بلندا بنگر. به بلندای عظیم به افق های پر از نور امید و خودت خواهی دید و خودت خواهی یافت خانه ی دوست کجاست... خانه دوست در آن عرش خداست ، خانه ی دوست در آن قلب پر از نور خداست و فقط دوست ، خداست

برای کشف اقیانوس های جدید اول باید شهامت ترک ساحل را داشته باشید

ترنم 05-10-2011 12:16 AM

حالا از هراس دست نیافتن به دنباله ی ستاره دنباله دار
به آسمان نگاه نمی کنم
و به همین درخت انگور در حیاط خانه ام دل خوش می کنم

آرشا 05-10-2011 02:58 PM

همه آدم ها با هم مساويند اما پولدارها محترم ترند، دخترها پر طرفدارترند، بچه ها واجب ترند، سياهها بدبخت ترند و سفيدها برترند. البته تبعيضي در ميان نيست. اما در کل همه آدم ها با هم مساويند ولي بعضي ها مساوي ترند

_________________________

خـــدایــا بــزن ایــن خــر ِ شــیــطــون رو "چـــُلاق" کــن تــا مــن دیــگــه ســوارش نــشــم..


__________________________

ماها اخلاق گند زیاد داشتیم

سیب رو بهونه کردی!!


____________________________



در جواب ابلهان آنقدر خاموش ماندیم که گفتند: حرف حساب جواب ندارد!!!

SonBol 05-10-2011 06:23 PM

کاربران محترمی که در این بخش فعالیت دارند لطفا قوانین را رعایت بفرمایند.
پست هایی که در اینجا ارسال میگردد نباید کوتاه و متوالی باشد
تمام جملات توسط یک کاربر در یک روز باید در یک پست ارسال گردد
در صورت مشاهده ی تخلف کاربر به مدت سه روز اخراج خواهد شد.
متشکرم

ترنم 05-11-2011 11:50 PM

:)سنبل چشم ;)
دیگه چیزی ننویسیم بهتره{پپوله}
کاشکی مطالبی که ترکیب کرده بودی(البته من همشونو پاک کردم ) فاصله ای بین جمله ها میزاشتی که معلوم باشه که همشون یکی نیست منظورم اینه که همه رفتن تو هم اصلا مشخص نبود چی به چیه :65:

ترنم 05-12-2011 11:54 PM

گل سرخی با ریشه روبه رویم نشسته است سراغ عطر تو را میگیرد :53:

نیلی 05-14-2011 02:38 PM

در درون هر سیب دانه ها دانه ها محدودند،در دل هر دانه سیب ها نامحدود،چیستانی است عجیب دانه باشیم نه سیب!

نیلی 05-14-2011 03:13 PM


زخمهای عشق




چند سال پیش، در یک روز گرم تابستان، پسر کوچکی با عجله لباسهایش را در آورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت. مادرش از پنجره نگاهش می‌کرد و از شادی کودکش لذت می‌برد...

بقیه داستان در ادامه مطلب



مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی پسرش شنا می‌کرد. مادر وحشتزده به سمت دریاچه دوید و با فریادش پسرش را صدا زد . پسرش سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود.
تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد، مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت. تمساح پسر را با قدرت می‌کشید ولی عشق مادر آنقدر زیاد بود که نمی گذاشت پسر در کام تمساح رها شود.کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود، صدای فریاد مادر را شنید، به طرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را فراری داد.
پسر را سریع به بیمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبودی پیدا کند. پاهایش با آرواره های تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخنهای مادرش مانده بود.
خبرنگاری که با کودک مصاحبه می‌کرد از او خواست تا جای زخمهایش را به او نشان دهد. پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتی زخمها را نشان داد، سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت: «این زخم‌ها را دوست دارم، اینها خراش‌های عشق مادرم هستند».


*گاهی مثل یک کودکِ قدرشناس، خراش‌های عشق خداوند را به خودت نشان بده. خواهی دید چقدر دوست داشتنی هستند*



نیلی 05-14-2011 03:15 PM

کلینیک خدا


به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمار
...

خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده.
زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد.
آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم، تنهایی سرخرگهایم را مسدود کرده بود و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند.
به ارتوپد رفتم چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم.
بر اثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم
فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم، چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم.
زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم معلوم شد که مدتی است که صدای خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن می گوید نمی شنوم
خدای مهربانم برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد. به شکرانه اش تصمیم گرفتم از این پس تنها از داروهایی که در کلمات راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم.
هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم
قبل از رفتم به محل کار یک قاشق آرامش بخورم
هر ساعت یک کپسول صبر، یک فنجان برادری و یک لیوان فروتنی بنوشم.
زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم و
زمانی که به بستر می روم دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم.

امیدوارم خدا نعمتهایش را بر شما سرازیر کند:
رنگین کمانی به ازای هر طوفان
لبخندی به ازای هر اشک
دوستی فداکار به ازای هر مشکل
نغمه ای شیرین به ازای هر آه
و اجابتی نزدیک برای هر دعا

BaHaReH 05-14-2011 09:30 PM

برای دوست داشتن هر نفس زندگی,دوست داشتن هر دم مرگ را بیاموز
و برای ساختن هر چیز نو , خراب کردن هر چیز کهنه را
و برای عاشق عشق بودن, عاشق مرگ بودن را

shokofe 05-18-2011 09:08 PM

نیا باران !
زمین جای قشنگی نیست ..
من از اهل زمینم خوب میدانم که گل با اینکه در عقد زنبور است
ولی از یک طرف پروانه را هم دوست میدارد........

ترنم 05-21-2011 04:39 PM

آیینه های اتاق به شوق در آغوش کشیدن تو قد کشیده اند،

حق دارند !

که تصویر من ِ بی تو را هر بار پیرتر از پیش به رُخم می کشند....

ترنم 05-21-2011 04:41 PM

سهراب ! قایقت جا دارد ؟؟؟؟؟

من از همهمه ی داغ زمین بیزارم . . . . .

GhaZaL.Mr 05-21-2011 04:42 PM

باران باش...
ببار
نپرس کاسه های خالی از آن ِ کیست .....

GhaZaL.Mr 05-21-2011 11:11 PM

دریا.................
 
نقل قول:

نوشته اصلی توسط من وتو (پست 215686)
سهراب ! قایقت جا دارد ؟؟؟؟؟
من از همهمه ی داغ زمین بیزارم . . . . .

http://www.pic.iran-forum.ir/images/...yftngzr30n.jpg


سهراب
!

قایقت جا دارد ؟؟؟

من از این همهمه ی داغ زمین بیزارم . . . . .

----------------
پی نوشت :
چقد این روزا دلم دریا می خواد !



GolBarg 05-23-2011 11:04 PM

اگر شخصی رفتگر نامیده می شود، باید همان گونه خیابان ها و معابر را جارو کند که میکل آنژ نقاشی می کرد. بتهوون سمفونی می نواخت و شکسپیر شعر می سرود، او باید آن گونه خیابان ها را جارو کند که تمامی موجودات آسمانی و زمینی مکثی کنند و بگویند:

اینجا رفتگری کار می کرد که کارش را خوب انجام می داد.

«مارتین لوترکینگ»

ترنم 05-24-2011 09:11 AM

چقدر شبیه خودت می شوی وقتی :
به سالخوردگان شهرت سلام می کنی.:)

GhaZaL.Mr 05-24-2011 09:51 PM


من و بغضم با هم ...........

امروز شکستیم !!

من و بال های قاصدکم با هم ..............

GhaZaL.Mr 05-25-2011 09:55 PM

حکمت !
 
When the door of happiness closes, another opens
But often times we look so long at the
Closed door that we don't see the one which has been opened for us


وقتی در شادی بسته می شود، در دیگری باز می شود
ولی معمولاً آنقدر به در بسته شده خیره می مانیم
که دری که برایمان باز شده را نمی بینیم

GhaZaL.Mr 05-29-2011 11:12 PM

لی پو را یادت هست ؟!
مثل لی پو
مرا در آغوش ات ویران کن
.............

--------------

پی نوشت 1: لی پو٬ شاعر چینی٬ عاشق ماه می شود و هنگامی که از قایق اش خم می شود تا روی ماه را ببوسد٬ در رود یانگ تسه غرق می شود.


پی نوشت 2 : قصه ی قدیمی ماه و پلنگ !!

پی نوشت 3 : چقد این روزا دلم گرفته .....

ترنم 05-31-2011 02:02 PM

به غربت دوستان بر خاک سپردن ولی در دل امید به خانه بستن
به من هر دم نوای دل زند بانگ چه خوش باشد از این غمخانه رستن
چه دردی است در میان جمع بودن ولی درگوشه ای تنها نشستن
برای دیگران چون کوه بودن ولی در چشم خود آرام شکستن
چه دردی است در میان جمع بودن ولی درگوشه ای تنها نشستن

ترنم 05-31-2011 02:05 PM

به خدا گفتم : بیا جهان را قسمت کنیم,
آسمون واسه من ابراش مال تو,
دریا مال من
موجش مال تو,
ماه مال من خورشیدمال تو...

خدا خندید و گفت: تو آدم باش، همه دنیا مال تو ...

ترنم 05-31-2011 02:09 PM

گویند خدا همیشه با ماست،
ای غم نكند خدا تو باشی!!!

ترنم 06-02-2011 12:22 AM

حوصله دلمو ندارم
.از دلم خسته ام
.بس که همه چی میخواد وهیچی نداره.
_:2:

GhaZaL.Mr 06-02-2011 12:06 PM



بانوي پريشان شبهاي دغدغه!
خود را در آغوش بگير و بخواب ! هيچ کس آشفتگي ات را شانه نخواهد زد !
آه... اين جمع پر از تنهاييست...!!



shokofe 06-02-2011 01:19 PM

اي دوست! من خزان را به خاطر رنگش
و بهار را به خاطر شکوفه هايش
و خدايي که دل را براي تپش
وتپش را در پاسخ
پاسخ را در چشمان قشنگ تو
براي عصيان زندگي آفريد ،
دوست دارم


behnam5555 06-04-2011 08:17 PM


behnam5555 06-04-2011 08:18 PM


GolBarg 06-05-2011 07:05 PM

اول ناديده ات مي گيرند، بعد مسخره ات مي كنند، سپس با تو مبارزه مي كنند،
اما در نهايت پيروزي با توست!:)


«ماهاتما گاندي»

GhaZaL.Mr 06-06-2011 11:10 AM

گاندی
 
نقل قول:

نوشته اصلی توسط Mina110 (پست 216654)
اول ناديده ات مي گيرند، بعد مسخره ات مي كنند، سپس با تو مبارزه مي كنند،
اما در نهايت پيروزي با توست!:)


«ماهاتما گاندي»

First they ignore you, then they laugh at you, then they fight you, then you win!
Mahatma Gandhi

اول ناديده ات می گيرند، بعد مسخره ات می كنند، سپس با تو مبارزه می كنند،
اما در نهايت پيروزی با توست!


"ماهاتما گاندی"

ترنم 06-06-2011 12:04 PM

اعتبار آدمها به حضورشان نیست


به دلهره ای است که در نبودنشان درست می کنند . . .

ترنم 06-06-2011 12:06 PM

بچه که بودیم بستنیمان را گاز می زدند قیامت به پا می کردیم!



چه بیهوده بزرگ شدیم… روحمان را گاز میزنند می خندیم!
.
.
.
.
.
.
.
.
اخ خ خ خ خ خداااااااااااااااااااااااااااا اااااااااا

کنستانتین 06-07-2011 11:57 AM

میخوانم سرودم را آنچنان که خدا میخواهد .


اکنون ساعت 07:34 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)