behnam5555 |
04-26-2011 08:59 PM |
شتر در خواب بيند پنبه دانه، گهي لپ لپ خورد گه دانه دانه
این ضرب المثل را برای کنایه به کسی گفته می شود که در رویاها و خواب و خیالاتش به آرزوهایش رسیده ولی در واقعیت چنین چیزی ممکن نیست.
|
behnam5555 |
04-26-2011 09:01 PM |
صداش صبح در میاد
دزدی در تاریکی بر در منزلی اره می کشید. ملا که از قضا دیر وقت به منزلش بر می گشت، او را دید و پرسید چه می کنی؟ گفت : دارم کمانچه می زنم. گفت : این چه کمانچه ایست که صدا نداره؟ گفت : صدای این کمانچه فردا صبح در میاد.
|
behnam5555 |
04-26-2011 09:02 PM |
عذر بدتر از گناه
روزی پادشاهی از وزیرش معنی این ضرب المثل را پرسید. وزیر گفت که چند روز دیگه معنی اش را توضیح خواهد داد
چند روز بعد وقتی که شاه داشت از پله های قصر بالا می رفت، وزیر او را انگولی داد. شاه با عصبانیت پرسید چکار می کنی؟ وزیر با خونسردی جواب داد:
معذرت می خواهم، فکر کردم که همسرتان است.
|
behnam5555 |
04-26-2011 09:03 PM |
گنه کرد در بلخ آهنگری، به شوشتر زدند گردن مسگری
کنایه از بی عدالتی است. یکنفر جرمی را مرتکب می شود ولی کس دیگری را در جای دیگری، به جای او اعدام می کنند.
|
behnam5555 |
04-26-2011 09:05 PM |
ماست مالی کردن
قضیه ماستمالی کردن از حوادثی است که درعصر بنیانگذار سلسلۀ پهلوی اتفاق افتاد و شادروان محمد مسعود این حادثه را در یکی از شماره های روزنامۀ مرد امروز به این صورت نقل کرده است :
هنگام عروسی محمدرضا شاه پهلوی و فوزیه چون مقرر بود مهمانان مصری و همراهان عروس به وسیلۀ راه آهن جنوب تهران وارد شوند از طرف دربار و شهربانی دستور اکید صادر شده بود که دیوارهای تمام دهات طول راه و خانه های دهقانی مجاور خط آهن را سفید کنند.
در یکی از دهات چون گچ در دسترس نبود بخشدار دستور می دهد که با کشک و ماست که در آن ده فراوان بود دیوارها را موقتاً سفید نمایند، و به این منظور متجاوز از یکهزار و دویست ریال از کدخدای ده گرفتند و با خرید مقدار زیادی ماست کلیۀ دیوارها را ماستمالی کردند .
خلاصه ماست مالی کردن یعنی قضیه را به صورت ظاهر خاتمه دادن.
|
behnam5555 |
04-26-2011 09:08 PM |
نیش عقرب نه از ره کین است، اقتضای طبیعتش اینست
این ضرب المثل کنایه از افرادی دارد که از روی عادت، کاری را انجام می دهند که به ضرر فرد یا افراد تمام می شود. در واقع، آنها هیچ علت و انگیزه خاصی از انجام آن ندارند و فقط از روی عادت وغریزه دست به آن کار می زنند
اما داستان این ضرب المثل
می گویند قورباغه ای بر لب برکه ای نشسته بود.عقربی نزد او آمد وپس از سلام واحوال پرسی گفت
منزل من آن سوی آب است. بنا به دلایلی به این سو آمده ام. می توانم خواهش کنم کمک کنی تا به
آن طرف بروم؟ من شنا کردن نمی دانم. اگر مرا بر پشت خود سوار کنی وبه آن طرف ببری، یک عمر ممنون تو خواهم بود
قورباغه گفت: من حرفی ندارم، اما اگر تو را کول کردم ودر میان آب ناگهان تو هوس کنی ومرا نیش بزنی، آن وقت چه کنم؟
عقرب گفت: امکان ندارد، من اینقدر نمک نشناس باشم! نه ممکن نیست من چنین کاری کنم
قورباغه قبول کرد وعقرب بر پشت او سوار شد. کمی که از کنار برکه دور شدند، ناگهان عقرب بی اراده نیش خود را برپشت قورباغه فرو کرد! قورباغه فریاد بر آورد: دیدی نامردی کردی؟
عقرب نیش دوم را چاشنی کرد وقورباغه طاقت نیاورد وبه زیر آب رفت. عقرب در زیر آب دست وپا می زد
قورباغه که هنوز نیم نفسی داشت، فریاد بر آورد: ای بد طینت در چه حالی؟
عقرب گفت: دارم غرق می شوم
قورباقه گفت : رفتن زیر آب نه از غرض است، ترک عادت موجب مرض است
عقرب هم در جواب گفت : نیش عقرب نه از ره کین است، اقتضای طبیعتش اینست.
|
behnam5555 |
04-27-2011 08:32 PM |
هر رو از بر تشخیص نميده
اين مثل در مورد افراد بي سواد و بي معرفت به كار ميره.
چوپان جماعت براي هدايت گله و ارتباط برقرار كردن با گوسفندان به مقتضاي وضعیت صداهاي مخصوص و متفاوتي رو ادا ميكنن. از جمله اين اصوات دو صداي «هرّ» و «برّ» است. چوپانان مناطق غربي ايران، مخصوصا لرستان اين دو صدا رو بيشتر به كار میبرن. صداي هر براي صدا کردن گوسفندان و صداي بر، براي دور کردنشونه. ناگفته نمونه كه تلفظ اصوات «هر و بر» به همين سادگيها كه نوشته ميشه نيست. ...تنها چوپانان خبره ميتوانند اين دو صدا را به درستي ادا كنن. در حقيقت (هر و بر) الفباي زبان و اصطلاحات چوپانانه. به این ترتيب ندانستن فوت و فن زبان چوپاني و الفباي اون، يعني هر و بر به معنی بياستعدادي تلقي ميشه. اين اصوات در ادبيات ما نيز نشاني دارند:
خوشا آنان كه هر از بر ندانند
|
behnam5555 |
04-27-2011 08:34 PM |
رفت آنجا كه عرب ني انداخت
اين مثل برای تهديد به كار ميره، فلاني را فرستادند اونجا كه عرب نيانداخت و. . . وجه تسمية اين مثل برميگرده به وضعيت جغرافيايي عربستان. در سرزمين عربستان «نيانداز» ها اشخاصی بودند كه براي تشخيص زمان و «سمتالرأس» تير ميانداختند. اگر نيزه، اصطلاحاً به نور آفتاب برخورد ميكرد آن ساعت رو ساعتي از «روز» ميدونستند و درغير اين صورت اونو «شب» به حساب مياوردند....مشكل تشخيص روز از شب كه بيشتر در غروب اتفاق ميافتاد از اهميت بسيار زيادي براي فرايض مذهبي و مناسك حج برخوردار بود.
چون تيرانداز آنچه در توان داشت در كمان ميكشيد و تير رو تا اونجا كه ممكن بود به دورترين نقاط پرتاب ميكرد، از اين رو «آنجا كه عرب ني انداخت» ظاهراً به معني مكاني بسيار دور و دراز و ناشناخته است؛ در امتداد بيابانهاي بيآب و علف و صحراهای گرمِ كوير.
|
behnam5555 |
04-27-2011 08:38 PM |
بر قوزك پاش لعنت
در افسانه ها و قصه هاي جهان چندين نفر رويين تن بوده اند و هيچ تيري بر اونها اثر نداشته . يكي از این افراد زيگفريد قهرمان افسانهاي آلمانيها ست. ميگن زيگفريد در چشمهاي كه آدمي را رويين تن ميکرد آب تني كرد و تمام اعضاي بدنش رويين شد. ولي وقتی برهنه شد تا داخل چشمه بشه در همون موقع برگ درختي از شاخه افتاد و بر پشتش چسبيد. موقع آب تني آن برگ كه درست مقابل قلبش قرار داشت رويين نشد. بعدها دشمن، اين نقطه ضعف را كشف كرد و بر پشتش تير انداخت و او را از پاي درآورد.
در افسانه هاي ما اسفنديار رويين تن بود. به هر جايش تير ميانداختند اثر نداشت. روزي پرندة افسانهاي ايرانيان، سيمرغ ،به رستم دستان خبر داد كه اسفنديار وقتی كه در چشمة معروف آب تني كرد تا رويين بشه موقع فرو رفتن در آب چشمه، چشماش رو بست و به همين جهت چشماش رويين نشده . رستم از نقطه ضعف استفاده كرد و تير به چشم اسفنديار زد و با همان يك تير كارشو ساخت.
سومين قهرمان رويين تن آشيل، قهرمان افسانهاي كشور يونان است. هنگامي كه آشيل متولد شد مادرش با دو انگشت خود قوزك پايش را گرفت و وارونه در چشمهاي فرو کرد و بيرون كشيد. اینطور شد که تمام اعضاي بدن آشيل بجز قوزك پاش كه در دست مادر بود رويين شد. در يكي از جنگها يكي از تيراندازان كه ضعف آشيل رو ميدونست تير زهرآلودي درست بر قوزك پاي آشيل زد و كارشو ساخت. امروز اگه به شوخي بخوان كسي رو نفرين كنن ميگن بر قوزك پاش لعنت.
|
behnam5555 |
04-27-2011 08:42 PM |
چشم روشني
چشم روشني به معني تهنيت و مباركباد است. اين عبارت از داستان حضرت يوسف بر جاي مانده. داستان يوسف به سبب شهرتي كه دارد براي همگان آشناست. يوسف را برادران به چاه انداختند و از اينجا داستان سرگشتگي و دوري او از پدرش، يعقوب شروع شد. يوسف پس از سالهاي سرگرداني و زندان در سي سالگي عزيز مصر شد. (كه در اصطلاح امروز همان وزير مصر گفته ميشود) يك سال در كنعان يعني سرزمين پدري اش قحطي شد. يعقوب پسرانش را نزد عزيز مصر فرستاد تا ازا و طلب آذوقه كنند. آنها يوسف را نشناختند اما يوسف ايشان را شناخت. ضمن آنكه به آنان آذوقه داد پيراهن خود را نيز به آنها داد تا بر چهرة پدر بنهند (سورة يوسف آيه 93) آخر يعقوب بر اثر جدايي بينايي اش را از دست داده بود. پيراهن يوسف چشم پدر را بينا كرد. بدين ترتيب عبارت چشم روشني مربوط به داستان حضرت يوسف است و از آن پس هر هديه اي را كه به مناسبتي براي كسي ميفرستند (اعم از تولد نوزاد و…) به چشم روشني تعبير و تمثيل ميكنند.
هان به يعقوب بگوييد كه از گمشده ات
ميرسد پيرهني، چشم تو روشن باشد
|
اکنون ساعت 10:20 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
|
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)