بي همگان بسر شود بي تو به سر نمي شود
داغ تو دارد اين دلم جاي دگر نمي شود « ش » |
شهر است وشما؛شب زده وخواب گرفته
من هستم وخود؛تب زده وتاب گرفته ر |
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست // ح |
حافظ به خود نپوشید این خرقه ی می آلود
ای شیخ پاک دامن معذور دار مارا |
حرف یادت رفت....
------------------- اي غايب از نظر به خدا مي سپارمت جانم بسوختي و بدل دوست دارمت // ب |
به دور لاله قدح گير و بیريا میباش |
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود // ه |
هر شبنمی در اين ره صد بحر آتشين است |
هنگام وداع تو زبس گریه که کردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نماندهست س |
نقل قول:
آتش که برافروخته شد دود ندارد --------------------------------------------------- نقل قول:
دستم اگر رسد به خدا مي رسانمت ----------------------------------- // ش |
شراب بیغش و ساقی خوش دو دام رهند |
حالت سوخته را سوخته دل داند و بس
شمع دانست که جان دادن پروانه ز چیست؟ // ز |
ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند |
جاده بودم، همسفر ها آمدند و رد شدند و...
جاده ماندم، جاده ای اما تهی از آمدوشد //ل |
لحظه ديدار نزديك است |
بی جمال عالم آرای تو روزم چو ن شبست
با کمال عشق تو در عین نقصانم چو شمع م |
مثل همیشه، خود مگر توفان وتندر را بیاشوبی
ور نه تمام ابرها در خویش می پوسند،می گندند د |
در کارگه کوزه گری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش ش |
شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من
فریبکار دغل پیشه بهانه اش نشنیدن بود // ن |
نازنینتر ز قدت در چمن ناز نرست
خوشتر از نقش تو در عالم تصویر نبود و |
وقتی دل سودایی میرفت به بستانها
بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحانها گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل با یاد تو افتادم از یاد برفت آنها // ی |
یا رب آن شاه وش ماهرخ زهره جبین
در یکتای که و گوهر یکدانه کیست ف |
فرصت شمار صحبت کز این دوراهه منزل
گر بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن // ع |
عنان مپیچ که گر میزنی به شمشیرم
سپر کنم سر و دستت ندارم از فتراک م |
مرا به شاعری آموخت روزگار آن گه
که چشم مست تو دیدم که ساحری آموخت // ا |
اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم قضای عهد ماضی را شبی دستی برافشانم ص |
صوفی بیا که آینه صافیست جام را
تا بنگری صفای می لعل فام را خ |
خلل پذیر بود هر بنا که می بینی
مگر بنای محبت که خالی از خلل است // ز |
زنهار از آن عبارت شيرين دلفريب |
منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن |
خانمي كلمت كو ؟!!!
ناگشوده گل نقاب آهنگ رحلت ساز کرد ناله کن بلبل که گلبانگ دل افکاران خوش است // ب |
برو ای زاهد و بر درد کشان خرده مگیر که ندادند جز این تحفه به ما روز الست ;):65:;) ل |
لنگر حلم تو ای کشتی توفیق کجاست
که در این بحر کرم غرق گناه آمده ایم ف |
فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادم بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم |
حرف یادت رفت...
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را // ن |
ناز این ماه وشب مهتابی بخشنده ی او
بی نیازش میکند از روزو خورشید خسیسش ت |
تا بال و پرم بود ز دامم نرهاندی
امروز رهاندی که مرا بال و پری نیست // ش |
شعر من ،با تو پر از شیرین کامی ست
باز،حتا،اگر از سوگ وعزا بنویسم //ل |
لعل سیراب به خون تشنه لب یار منست از پی دیدن او دادن جان کار منست الف |
از جان طمع بریدن آسان بود و لکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن // ج |
اکنون ساعت 03:35 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)