شکل هلال هر سر مه میدهد نشان
از افسر سيامک و ترک کلاه زو |
وان گهم درداد جامی کز فروغش بر فلک
زهره در رقص آمد و بربط زنان میگفت نوش |
شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر
کاين سر پرهوس شود خاک در سرای تو |
وقت است کز فراق تو وز سوز اندرون
آتش درافکنم به همه رخت و پخت خویش |
شاهنشين چشم من تکيه گه خيال توست
جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو |
وضع دوران بنگر ساغر عشرت برگیر
که به هر حالتی این است بهین اوضاع این همه (و)از کجا میاری{قیژه} |
عروس جهان گر چه در حد حسن است ز حد میبرد شيوه بیوفايی |
یا برید الحمی حماک الله
مرحبا مرحبا تعال تعال |
لب و دندانت را حقوق نمک
هست بر جان و سينههای کباب این شعر حافظ هستش؟ |
بیا که پرده گلریز هفت خانه چشم
کشیدهایم به تحریر کارگاه خیال بله از حافظ هستش |
لعل سيراب به خون تشنه لب يار من است
وز پی ديدن او دادن جان کار من است |
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل |
لمع البرق من الطور و آنست به
فلعلی لک آت بشهاب قبس |
ساروان بار من افتاد خدا را مددی |
دور است سر آب از اين باديه هش دار
تا غول بيبان نفريبد به سرابت |
ترک گدایی مکن که گنج بیابی
از نظر رهروی که در گذر است |
تا بی سر و پا باشد اوضاع فلک زين دست
در سر هوس ساقی در دست شراب اولی |
یار من چون بخرامد به تماشای چمن
برسانش زمن ای پیک صبا پیغامی |
يکی چو باده پرستان صراحی اندر دست
يکی چو ساقی مستان به کف گرفته اياغ |
غم غریبی و غربت چو بر نمی تابم
به شهر خود روم و شهریار خود باشم |
من سرگشته هم از اهل سلامت بودم دارم راهم شكن طره هندوي تو بود |
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نيکی به جای ياران فرصت شمار يارا |
ای که با سلسله زلف دراز آمده ای
فرصتت باد که دیوانه نواز آمده ای |
يار اگر رفت و حق صحبت ديرين نشناخت
حاش لله که روم من ز پی يار دگر |
رتبت دانش حافظ به فلک برشده بود
کرد غمخواری شمشاد بلندت پستم |
مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد
نيت خير مگردان که مبارک فاليست |
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم |
میدهد هر کسش افسونی و معلوم نشد
که دل نازک او مايل افسانه کيست |
تو خوش میباش با حافظ برو گو خصم جان میده
چو گرمی از تو میبینم چه باک از خصم دم سردم |
ما در پياله عکس رخ يار ديدهايم
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما |
الايا ايها الساقي ادركاسا و نادلها
كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكلها |
اگر آن ترک شيرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را |
اميد در شب زلفت به روز عمر نبستم
طمع به دور دهانت ز کام دل ببريدم |
مهل که روز وفاتم به خاک بسپارند
مرا به ميکده بر در خم شراب انداز |
زاهد ايمن مشو از بازي غيرت زنهار
که ره از صومعه تا دير مغان اين همه نيست |
تا چند همچو شمع زبان آوری کنی
پروانه مراد رسيد ای محب خموش |
شهپر زاغ و زغن زیبا صید و قید نیست
این کرامت همره شهباز و شاهین کردهاند |
دوش با من گفت پنهان کاردانی تيزهوش
و از شما پنهان نشايد کرد سر می فروش |
شد عرصهٔ زمین چو بساط ارم جوان
از پرتو سعادت شاه جهان ستان |
نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
نزاع بر سر دنيی دون مکن درويش |
اکنون ساعت 09:29 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)