غنچه با دل گرفته گفت
زندگي لب زخنده بستن است گوشه اي درون خود نشستن است گل بخنده گفت زندگي شكفتن است با زبان سبز راز گفتن است گفتگوي غنچه و گل از درون باغچه باز هم به گوش مي رسد تو چه فكر مي كني راستي كداميك درست گفته اند من كه فكر مي كنم گل به راز زندگي اشاره كرده است هر چه باشد او گل است گل يكي دو پيرهن بيشتر ز غنچه پاره كرده است |
زندگی چون قفسی است قفسی تنگ پر از تنهایی و چه خوب است لحظه غفلت آن زندانبان بعد آن هم پرواز |
بدون تو سنگم ، کنار تو ابرم
بذار تا گریه کنم ، سر اومده صبرم نه گریه مونده برام ، نه خنده مونده برام فقط یه کابوسٍ ، کشنده مونده برام کسی که هستیشو ، به وعده ها داده یه بار بپرس چرا ، به این روز افتاده همش تو این فکرم ، الان تو فکر چیه کجاست؟ چیکار میکنه؟ ، الان کنار کیه؟ بدون تو سنگم ، کنار تو ابرم بذار تا گریه کنم ، سر اومده صبرم اگه یه روز مردم ، بیا و گریه کنن و یه شاخه نیلوفر ، بذار روی قبرم بدون تو سنگم ، کنار تو ابرم بذار تا گریه کنم ، سر اومده صبرم نه گریه مونده برام ، نه خنده مونده برام فقط یه کابوسٍ ، کشنده مونده برام یه حس گیج و سمج ، همیشه همدممه میگن شکنجه بسه ، میگم بازم کممه نگات چرا چشمی ، به من نمیدوزه (آی)چرا برای دلم ، دلت نمیسوزه تو فکر و ذکر منی ، ولی ازم دوری دلت نخواسته منو ، نگو که مجبوری تو فکر و ذکر منی ، ولی ازم دوری دلت نخواسته منو ، نگو که مجبوری بدون تو سنگم ، کنار تو ابرم بذار تا گریه کنم ، سر اومده صبرم اگه یه روز مُردم ، بیا و گریه کن و یه شاخه نیلوفر بذار روی قبرم بدون تو سنگم ، کنار تو ابرم بذار تا گریه کنم ، سر اومده صبرم اگه یه روز مُردم ، بیا و گریه کن و یه شاخه نیلوفر بذار روی قبرم |
شعرتون خيلي قشنگ بود شيدا جان مرسي
نقل قول:
|
شعرتون خيلي قشنگ بود شيدا جان مرسي
نقل قول:
|
یاد دارم در غروبی سرد سرد می گذشت از کوچه ما دوره گرد داد میزد :کهنه قالی می خرم دسته دوم ،جنس عالی می خرم کاسه و ظرف سفالی می خرم گر نداری کوزه خالی می خرم اشک در چشمان بابا حلقه بست عاقبت آهی کشید بغضش شکست اول ماه است نان در سفره نیست ای خدا شکرت ولی این زندگیست بوی نان تازه هوشش برده بود اتفا قا مادرم هم روزه بود خواهرم بی روسری بیرون دوید گفت: آقاّ، سفره خالی می خرید |
سيب سرخي را به من بخشيدو رفت
ساقه سبز مرا او چيدو رفت عاشقي هاي مرا باور نكرد عاقبت بر عشق من خنديدو رفت اشك در چشمان مردم حلقه زد بي مروت گريه ام را ديدو رفت |
ز دستم بر نمی خیزد که یک دم بی تو بنشینم
ز دستم بر نمی خیزد که یک دم بی تو بنشینم بجز رویت نمی خواهم که روی هیچ کس بینم من اول روز دانستم که با شیرین در افتادم که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم ترا من دوست می دارم خلاف هرکه در عالم اگر طعنه ست در عقلم وگر رخنه ست در دینم وگر شمشیر برگیری سپر پیشت بیاندازم که بی شمشیر خود کشتی ساعد های سیمینم بر آی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم ز اول هستی آوردم قفای نیستی خوردم کنون امید بخشایش همی دارم که مسکینم ولی چون شمع می باید که بر جانم ببخشاید که جز وی کس نمی بینم که می سوزد به بالینم تو همچون گل ز خندیدن لبت با هم نمی آید روا داری که من بلبل چو بو تیمار بنشینم رقیب انگشت می خاید که سعدی چشم بر هم نه مترس ای باغبان از گل که می بینم نمی چینم =-======================== تاپیک مهم شد .... |
بايد اِستاد و فرود آمد بر آستان ِ دری که کوبه ندارد، چرا که اگر بهگاه آمدهباشي دربان به انتظار ِ توست و اگر بيگاه به درکوفتنات پاسخي نميآيد کوتاه است در، پس آن به که فروتن باشي آيينهيي نيکپرداخته تواني بود آنجا تا آراستهگي را پيش از درآمدن در خود نظری کني هرچند که غلغلهی آن سوی در زادهی توهم ِ توست نه انبوهي ِ مهمانان، که آنجا تو را کسي به انتظار نيست « احمد شاملو » |
aali bud!manam ye daftarche az sheraye ghashang va tasir gozar daram bad az emtehanam dar khematetunam.,. |
اکنون ساعت 06:38 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)