![]() |
تعریف نسبتهای فامیلی !
|
سوسک!!!!!!!
نظرات جمعی از دانشجویان ساکن در یک خوابگاه دانشجویی در مورد سوسک: |
گویند که در زمانه ای نه چندان قدیم روزی پسری به خانه آمد و به مادر گفت: ای مادر عزیزتراز جون ! مرا دریاب که الان در حال حضرم . |
طلب بخشش به سبک بچه زرنگ ها
کودکی به مامانش گفت، من واسه تولدم دوچرخه می خوام. بابی پسر خیلی شری بود. همیشه اذیت می کرد. مامانش بهش گفت: آیا حقته که این دوچرخه رو برات بگیریم واسه تولدت؟ بابی گفت: آره. |
زندگی من !!!!
|
معنای سیزده جمله مهم و کلیدی پزشکان!!
خوب بگید ببینم مشکلتون از کی شروع شد: یعنی من از بیماریتون چیزی نفهمیدم و ایدهای ندارم و امیدوارم شما خودتون سرنخی به من بدین! |
چند روز پیش یه خانم به مکانیکی رفته بود .. خانومی 27-26 ساله .... |
معامله بهشت |
نقل قول:
نقل قول:
کشیش معروف آلمانی و بنیانگذار کلیسای پروتستان |
عشق خر کی |
پرسش های چهار گزینه ای درباره رانندگی خانم های ایرانی
پرسش : اگر یک خانوم مشغول رانندگی باشد و ناگهان متوجه شود که ترمز خودرو اش بریده و نمی گیرد چکار می کند ؟! الف ) قبل از اینکه هیچ حادثه ای روی دهد او پشت فرمان سکته کرده و راهی دیار باقی می شود قاف ) سعی می کند یک ایستگاه اتوبوس پیدا کند و با زدن خودرو اش به مردم داخل ایستگاه آن را نگه دارد ذال ) در همان حال با همسرش تماس می گیرد و از او کمک می خواهد نون ) سفره ابوالفضل نذر می کند که زنده بماند پرسش : هنگامی که یک خانم راهنمای سمت چپ خودرواش را می زند ، این به چه معناست ؟! الف ) یعنی می خواهد به سمت راست برود قاف ) یعنی می خواهد شیشه سمت چپ خودرواش را پایین بیاورد ذال ) یعنی می خواهد پشت فرمان موبایلش را درآورد و با همسرش تماس بگیرد نون ) یعنی می خواسته برف پاک کن را بزند |
حرفهایی که دوست ندارید در اتاق عمل بشنوید
حرفهایی که دوست ندارید در اتاق عمل بشنوید: |
فحش دادن شغل های مختلف
وكيل مجلس |
زن و مرد از راهي مي رفتند، ماموران آنها را ديدند و آنها را خواستند!
پرسيدند شما چه نسبتي با هم داريد؟ زن و مرد جواب دادند زن و شوهريم ماموران مدرك خواستند، زن و مرد گفتند نداريم ! ماموران گفتند چگونه باور كنيم كه شما زن و شوهريد ؟! زن و مرد گفتند براي ثابت كردن اين امرنشانه هاي فراواني داريم ... ! اول اينكه آن افرادی كه شما مي گوييد دست در دست هم مي روند، ما دستهايمان از هم جداست! دوم، آنها هنگام راه رفتن و صحبت كردن به هم نگاه مي كنند، ما رويمان به طرف ديگريست! سوم آنكه آنها هنگام صحبت كردن و راه رفتن، با هم با احساس حرف مي زنند، ما احساسي به هم نداريم! چهارم آنكه آنها با هم بگو بخند مي كنند، میبینید که، ما غمگينيم! پنجم، آنها چسبيده به هم راه مي روند، اما يكي از ما جلوتر از دیگری ميرود! ششم آنكه آنها هنگام با هم بودن كيكي، بستني ای، چيزي مي خورند، ما هيچ نميخوريم! هفتم، آنها هنگام با هم بودن بهترين لباسهايشان را ميپوشند، ما لباسهاي کهنه تنمان است.. ! هشتم، ... ماموران گفتند خیلی خوب، برويد، برويد،.. فقط بروید |
جدی نگیرید.
اگريك زن سيگاربكشد: در امريکا به او مي گويند :زنيکه سيگاري در ايران به او مي گويند : زنيکه معتاد فاحشه خياباني لجن! و در عربستان او را سنگسار مي کنند! 2-اگر يک زن براي برابري حقوق زن و مرد تلاش کند: در امريکا به او مي گويند : فمنيست در ايران به او مي گويند :تهمينه ميلاني و در عربستان او را سنگسار مي کنند! 3-اگر يک زن مورد تجاوز قرار بگيرد : در امريکا او را به آسايشگاه رواني مي برند تا او را به زندگي اجتماعي باز گردانند. در ايران او را به آسايشگاه رواني مي برند و او در آنجا خودکشي مي کند! و در عربستان او را سنگسار مي کنند! 4-اگر جسد زني در يکي از ميدان هاي شهر و درون يک کيسه پلاستيکي پيدا شود: در امريکا : احتمالاً او يک زن خياباني و بي خانمان بوده. در ايران:احتمالاً شوهر غيرتي اش او را کشته در عربستان: صد در صد بر اثر جراحات وارده ناشي از سنگسار به قتل رسيده است! 5-زنان: در امريکا اجازه دارند در پزشکي ، حقوق ، مهندسي و ... تحصيل نمايند. در ايران اجازه دارند در پزشکي ، حقوق ، مهندسي و .... به شرط تفکيک جنسيتي تحصيل نمايند در عربستان اجازه دارند از بين بي سوادي و سنگسار يکي را برگزينند! 6- در امريکا: مادر و پدر مسئول نگه داري و تربيت و بزرگ کردن فرزندان هستند. در ايران: مادر مسئول نگه داري و تربيت و بزرگ کردن فرزندان است. در عربستان:فرقي نمي کند که مادر مسئول چيست چون در هر صورت سنگسار مي گردد. 7- اگر زني بخواهد از شوهرش جدا شود: در امريکا:درخواست طلاق مي دهد و نيمي از سرمايه شوهرش به او ميرسد( زمان بين درخواست طلاق و اتمام مراحل قانوني:دو هفته) در ايران:در خواست طلاق مي دهد و در صورتي که هيچ ادعايي نسبت به نفقه و مهريه نداشته باشد ميتواند از همسرش جدا گردد(زمان بين درخواست طلاق و اتمام مراحل قانوني: 14 الي 15 سال!) در عربستان:درخواست طلاق ميدهد و شوهرش اجازه دارد او را سنگسار کند 8-يک دختر 18 ساله: در امريکا نيازي به اجازه کسي براي انجام کارهايش ندارد. در ايران تنها براي دست شويي رفتن و تنفس نيازي به اجازه کسي ندارد! در عربستان اصولاً هيچ اجازه اي ندارد!!! 9-تبريک ميگم شما پدر شديد.بچتون يه دختره در امريکا:Oh God Thanks در ايران: خاک بر سرت حليمه! بازم دختر زاييدي؟!؟! در عربستان: نعم؟البنت؟ لا لا لا! أنا بد بخت! سنک سار يا زنده في القبر هذه الدختر |
تا حالا به این چیز ها فکر کردی؟
فکر نکردی...؟! ۱- یهو نگاه میکنی می بینی خانوادت که ۳ نفر بیشتر نیستن ۵ خط موبایل دارن! ۲ – واسه همکارت ایمیل میفرستی،در حالیکه میز بغل دستی تو نشسته ! ۳ – رابطت با اقوام و دوستانی که ایمیل ندارن کمتر و کمتر میشه تا به حد صفر برسه! ۴ – ماشینت رو جلوی در خونه پارک میکنی بعدش با موبایلت زنگ میزنی خونه که بیان کمک چیزایی رو که خریدی ببرن داخل ! ۵ – هر آگهی تلویزیونی، یه آدرس اینترنتی هم داره و این www برای خودش داستانی درست کرده! ۶ – وقتی خونه رو بدون موبایلت ترک میکنی ، استرس همه وجودت رو میگیره و با سرعت برمیگردی که موبایلت رو برداری…، بدون توجه به اینکه حد اقل 3۰ سال از عمرت رو بدون موبایل گذروندی !!! ۸ – صبحها قبل از خوردن صبحونه اولین کاری که میکنی سر زدن به اینترنت و چک کردن ایمیل و آمار بازدید روز قبل وبلاگته ! ۹ – الان در حالیکه این مطلب رو میخونی، سرت رو تکون میدی و لبخند میزنی ! ۱۰ – اینقدر سرگرم خوندن این مطلب بودی که حتی متوجه نشدی این لیست شماره ۷ نداره ! ۱۱ – الان دوباره برگشتی بالا که چک کنی شماره ۷ رو داشته یا نه ! ۱۲ – من مطمئنم که اگه دوباره برگردی بالا حتماً شماره ۷ رو پیداش میکنی،بخاطر اینکه خوب بهش توجه نکردی !! ۱۳ – دوباره برمیگردی بالا ولی شماره ۷ رو پیدا نمیکنی…، خوب من شوخی کردم ولی نشون میده که هرچی بقیه میگن باور میکنی. ۱۴ – مطمئنم اگر این متن رو ادامه بدم میخواین یه بلایی سرم بیاری !!! |
هوس زن گرفتن به سرم زده بود. دوست داشتم وضع مالی خانواده همسرم پایینتر از خانواده خودم باشد تا بتوانم زندگی بهتری برایش فراهم کنم. مادرم چنین دختری برایم در نظر گرفتهبود. نمیدانم این خبر چگونه به گوش رئیسم رسید چون به صرف نهار دعوتم کرد تا نصیحتم کند. اسم رئیس من عاصم است اما کارمندان به او میگویند عاصم جورابی! سر ساعت به رستوران رفتم. رئیس تا مرا دید گفت: چون جوان خوب و نجیب و سربهراهی هستی میخوام نصیحتت کنم. و بعد هم گفت: مبادا به سرت بزنه و بخوای واسه زنت وضع بهتری فراهم کنی! و ادامه داد: اگه به حرفم گوش نکنی مثل من بدبخت می شی. همونطور که من بدبخت شدم و حالا بهم میگن عاصم جورابی! پرسیدم: جناب رییس چرا شما رو عاصم جورابی صدا میکنن؟ جواب داد: چون بدبختی من از یه جفت جوراب شروع شد. و بعد داستان زندگی اش را برایم تعریف کرد: وقتی خواستم زن بگیرم با خودم گفتم باید دختری از خانواده طبقه پایین بگیرم که با دارو ندارم بسازه و توقع زیادی نداشته باشه. واسه همین یه دختر بیست و یک ساله به اسم صباحت انتخاب کردم. جهیزیه نداشت. باباش یک کارمند ساده بود. چهره چندان جذابی هم نداشت و من به خاطر انتخابم خوشحال بودم. صباحت زن زندگی بود. بهش میگفتم امشب بریم رستوران؟ میگفت نه چرا پول خرج کنیم؟ میگفتم: صباحت جان لباس بخرم؟ میگفت: مگه شخصیت آدم به لباسه؟ تا اینکه براش به زور یه جفت جوراب خوشگل خریدم. دو ماه گذشت اما همسرم جوراب نو رو نپوشید. یهروز گفتم عزیزم چرا جوراب تازهات رو نمیپوشی؟ با خجالت جواب داد: آخه این جورابا با کفشای کهنهام جور در نمیاد!به زور بردمش بیرون و براش یه جفت کفش نو خریدم. فرداش که می خواستیم بریم مهمونی باز کفش و جوراب رو نپوشید. بهش گفتم چرا تو کفش و جورابتو گذاشتی توی صندوق و نمیپوشی؟ جواب داد: آخه لباسام با کفش و جورابم جور در نمیاد! همونروز یک دست لباس براش گرفتم. اما همسرم باز نپوشید. دلیلش هم این بود: این لباسا با بلوز کهنه جور در نمیان! رفتم دوتا بلوز خوب هم خریدم.. ایندفعه روسری خواست. روسری رو که خریدم . دیگه چیزی کم و کسر نداشت اما این تازه اول کار بود! چون جوراباش کهنه شدن و پیرهنش هم از مد افتاد و از اول شروع کردم به خریدن کم و کسریهای خانوم! تا اینکه یهروز دیدم اخماش رفته تو هم. پرسیدم چته؟ گفت این موها با لباسام جور نیست. قرار شد هفتهای یه بار بره آرایشگاه. بعد از مدتی دیدم صباحت به فکر رفته. بهم گفت: اسباب و اثاثیه خونه قدیمی شده و با خودمون جور درنمیاد. عوض کردن اثاثیه خونه ساده نبود اما به خاطر همسر کم توقعم عوضش کردم. مبل و پرده و میز ناهارخوری و خلاصه همه اثاثیه خونه عوض شد. صباحت توی خونه باباش رادیو هم ندیده بود اما توی خونه من شبها تلویزیون میدید! چند روز بعد از قدیمی بودن خونه و کثیفی محله حرف زد. یک آپارتمان شیک تو یکی از خیابونای بالاشهر گرفتم. اما این بار اثاثیه با آپارتمان جدید جور نبود! دوباره اثاثیه رو عوض کردم. بعد از دو سه ماه دیدم صباحت باز اخم کرده. پرسیدم دیگه چرا ناراحتی؟ طبق معمول روش نمیشد بگه اما یه جورایی فهموند که ماشین میخواد! با کلی قرض و قوله یه ماشین هم واسه خانوم خریدم. حالا دیگه با اون دختری که زمانی زن ایدهال من بود نمیشد حرف هم زد! از همه خوشگلا خوشگلتر بود! کارش شدهبود استخر و سینما و آرایشگاه و پارتی! دختری که تو خونه باباش آب هم گیر نمیاورد تو خونه من ویسکی میخورد. مدام زیر لب میگفت: آدم باید همه چیزش با هم متناسب باشه! اوایل نمیدونستم منظورش چیه چون کم و کسری نداشت. خونه، زندگی، ماشین، اثاثیه و بقیه چیزا رو که داشت. اما بعد از مدتی فهمیدم چیزی که در زندگی صباحت خانوم کهنه شده و با بقیه چیزا جور درنمیاد خودم هستم! مجبور شدم طلاقش بدم. خانه و ماشین و اثاثیه و هرچی که داشتم با خودش برد. تنها چیزی که برام موند همین لقب عاصم جورابی بود! یه جفت جوراب باعث شد که همه چی بهم بخوره. کاش دستم میشکست و براش جوراب نمیگرفتم! |
جعبه کفش ( داستانک ) در پاسخ گفت :آه عزيزم اين پولي است که از فروش عروسک ها به دست اورده ام. |
یوم الحساب یک خانوم ایرانی!
خانم من فقط مامورم. به من گفتند بشمار، حالا هم شمردم. شما کلا ۱۱۰۳۰۵ رکعت دارید. *ولی من همه را خواندم. نمی شه یک کاریش بکنی. *دست ما نیست به خدا. ولی چشم؛ روندش می کنم به ۱۱۰۵۰۰٫ خوبه؟ *عجب گرفتاری شدیم. من می گم همه را خواندم. گرد نمی خواد بکنی. همان هایی که خواندم را بهم بده. *عرض کردم. مبلتان چرمی بوده. یا رو یافت آبادیه مبل ساز چرمش را از چین وارد کرده. اینها ذبح شرعی نمی کنند. چرم حک مردار را داشته و نجس بوده. شما می نشستی روش؛ حواستان نبوده دستتان عرق.. *من این هایی که می گی اصلا حالیم نیست. من همه اش را خواندم. یک جایی اشتباه کردی. از جام تکان نمی خورم تا درستش کنی. *ببینید خانم. فیلمش هست. ما از لحظه لحظه اعمالتان فیلم گرفتیم. ببینید. *ای خدا مرگم بده. این چیه؟ *بگذارید رد کنم اینجاش را !! خب. همین جا. ببین خانم اینجا که زوم کردم رو مبل نشستید و .. *این منم؟ *بله خانم. این هم همان مبلیه که.. *چقدر چاق افتادم اینجا. *چه عرض کنم؟ می توانم کمی کنتراستش را بیشتر کنم ولی نرم افزارم قفل شکسته است، اسکیل را عوض نمی کند. *آقا میشه این عکس را برام بریزی؟ خدا از حسابرسی کمت نکنه. *فلش دارید همراتان؟ *چه حرفی می زنی. من تازه یک ساعت پیش از قبر درآمدم. فلشم کجا بود؟ نمی شه بریزی رو سی دی. *سی دی خام ندارم. بریزم ته این سی دی؟ طوریش نیست؟ اعمال یک بابایی است که در جنینی تلف شد. باقی سی دی خالیه. *جا میشه؟ *آره بابا. هر سی دی با یت جهان آخرت ۷۰۰۰ گیگ جا دارد و هر با یت هم ۷۰۰۰ گیگ دنیا است. *پس قربون دستت یک موزیکی چیزی هم بریز ته اش. *باشه. یک تکنوازی صور اسرافیل دارم، جدید. حالش را ببر.!! |
واکنش افراد با دیدن بنز 500 میلیونی: امریکایی : او ، مای گاد ! عرب : تبارك الله احسن الخالقين! انگلیسی : اوه ، وری نایس ! ایرانی : پدر سگ دزد !!! |
مرد کلمه را کشف کرد و مکالمه را اختراع کرد. |
خر کیف یعنی.......
خر کیف یعنی سر کلاس کاردانی نشسته باشی، دونفر از جلوی در کلاس رد بشن و بگن :” نه اینجا نیست… اینا بچه های کارشناسی ارشدن “ |
صدای کنکور
اهل ایرانم روزگارم خوب است!!! عمده درسی دارم ، خرده هوشی ، سر سوزن وقتی معلمی دارم بهتر از برگ کتاب و کنکوری که در این نزدیکی ست ( ) لای این کتاب ها ، پای آن گاج سفید... من دانش آموزم قبله ام یک پروتون جانمازم هسته ، مهرم حد جبر، سجاده ی من من وضو با نوسان آونگ ها می گیرم در افکارم جریان دارد شریف ، جریان دارد امیر کبیر (/دانشگاه تهران/شهید بهشتی/علم و صنعت/...) درصدها از سایت کانون پیداست... (/سنجش/گاج/گزینه 2/...) همه تست های فیزیکم متبلور شده است من تستم را وقتی می زنم که پشتیبان، زمانش را گرفته باشد با نقصان من تستم را پی فریادهای معلم می زنم پی تکنیک x - اهل ایرانم پیشه ام تست کاریست گاه گاهی سوالی می سازم با عشق، می پرسم ز شما تا به نیشخند نکته ای که در آن پنهان است ، ذهن فعال شما تازه شود!!! چه خیالی؛ چه خیالی،... می دانم تست من بی جان است خوب می دانم، نکته ی تست من تکراریست... من نمی دانم که چرا می گویند،کاربرد آسان است ، شیمی زیباست و چرا در کیف هیچ کسی معارف نیست پیوند مقدس چه کم از پرتو uv دارد؟ ( ) کیف ها را باید شست جور دیگر باید پر کرد! کار ما نیست شناسایی "راز" کنکور کار ما شاید این است که میان الکترود و فوتون پی آواز انتگرال بدویم |
کنکور آزمایشی-فرمایشی فرهنگ الف. دادن وام برای خرید یک ماشین و مسافرکشی ب. حل کردن جدول ج. سرکار گذاشتن آنها برای گرفتن مدرک و دواندن آنها برای گرفتن مجوزهای مختلف د. جشنوارههای مختلف 2- علی دارابی معاون سیمای سازمان صدا و سیما: "... در دستور کار سیما قرار دارد." الف. پخش زنده ی لیگ دسته هشتم بورکینافاسو(!) ب. صرفه جویی در مصرف آب! ج. پخش شونصدمین بار "هشدار برای کبری 11" از شبکه های استانی د. ساخت طنزهای شبانه 3 - جهانگیر الماسی: "هر کسی که پول داشته باشد ... میشود." الف. داماد(!) ب. بساز و بفروش ج. دماغش را عمل می کند و بازیگر د. تهیه کننده 4 - "علی سرتیپی" سخنگوی شورای صنفی اکران گفت: " ... نیاز دارد." الف. سینماهای ما به صندلی های بیشتری برای جا دادن سیل عظیم مشتاقان تماشای فیلم های سینمایی ب. سینماهای ما به چند بازیگر زن دماغ عملی و چند بازیگر مرد ابرو برداشته ی دیگر هم ج. سینمای کودک و نوجوان به کلاه قرمزی و پسرخاله د. سینمای کودک و نوجوان به فیلمهای جذاب 5 - خبرگزاری مهر در 24 شهریور نوشت:"روابط عمومی شبکه دو پاسخگو نیست."، فکر می کنید بعد از یکی دو ساعت مدیر روابط عمومی شبکه دلیل پاسخگو نبودن تلفن ها و ایمیل خبرنگاران این شبکه را چه چیزی دانست؟! الف. اینجا که 118 نیست! هر کی سئوال داره زنگ بزنه اونجا! ب. سخت بودن سئوالات مطرح شده توسط خبرنگاران ج. جابجایی زمان(!) د. جابجایی مکان 6 - تاکید مدیر عامل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بر ... . الف. تولید عروسک های "باربی" و "مرد عنکبوتی" در کشور(!) ب. تولید عروسک های دارا و سارا در چین برای ارزان تر در آمدن قیمت تمام شده و توانایی خرید این عروسک ها توسط اقشار آسیب پذیر! ج. انجام تحقیقات در مورد نسبت دارا و سارا با یکدیگر! د. تولید عروسکهای دارا و سارا در کشور 7 - کارگردان مجموعه "جراحت" با اشاره به این که ساخت این سریال از مهر ماه سال گذشته آغاز شده است، تاکید کرد که همین امر سبب شد ... . الف. وقت کافی داشته باشیم و تا می توانیم به فیلمنامه سریال مربوطه ناخنک زده و آنرا دچار "جراحت" های بیشتری کنیم! ب. حقوق بیشتری از سازمان بگیریم! ج. بهتر به سریال آب ببندیم! د. مجموعه کار بهتر از آب درآید. 8 - نظر شما در مورد این خبر چیست؟! "اخیراً یک شرکت هرمی در شهر اصفهان در قالب خرید و فروش کتاب فعالیت می نماید." الف. دم خلاف کارهای امروزی گرم که کار فرهنگی می کنن!! ب. مگه شرکت هرمی هنوزم وجود داره؟! ج. حتما کتاب هایی که ارائه می دادن اینا بودن: "چگونه سه سوته میلیاردر شویم؟!" و یا "چگونه سرمان را گول بمالنند و خودمان متوجه نشویم!" د. اینکه هنوزم تعدادی از مردم با این همه اخبار و اطلاع رسانی هایی که بهشون داده شده دنبال سرمایه گذاری توی شبکه های هرمی می رن خودش یه طنز تلخ و دردناکه! 9 - "معاونت سیما از سازندگان سریال های ماه رمضان قدردانی کرد"؛ به نظر شما چرا؟! الف. چون در تولید برنامه هایشان به جای "آب معدنی" از آب لوله کشی استفاده کردند و بدین ترتیب هزینه ی ساخت سریال ها خیلی پایین آمد. ب. چون در لابه لای این سریال ها پیام بازرگانی یک ماست پخش می شد که بقال مربوطه مدعی بود ماستش ترش نیست! و بدین ترتیب فروش ماست خیلی بالا رفت! ج. چون سریال ها خیلی جذاب و ایضا مرتبط با ماه رمضان بودند! د. به دلیل اینکه طی ساعات پخش این سریال ترافیک شهر خیلی کم شده بود! 10- در خبرها می خوانیم: "یک شرکت بیمه به کودکان فقیر کتاب اهدا می کند."؛ به نظر شما محتوای این کتاب ها چه چیزی می باشد؟! الف. در مورد پسر فقیری که یه دفعه و یهویی یه دختر پولدار از بالای پشت بوم خونشون می افته جلوی پای پسره و یک دل نه صد دل عاشق پسره می شه و با در نهایت اون دو تا با هم ازدواج می کنن! ب. در مورد طریقه ی پخت بیف استرا گانف!! ج. راهنمای خرید ماشین های آخرین سیستم! د. "بینوایان" اثر ویکتورهوگو توضیح کمی تا قسمتی ضروری: به غیر از 3 سئوال آخر که خودمان هم جواب های صحیحشان را نمی دانیم، پاسخ صحیح باقی سئوالات گزینه ی "دال" می باشد. |
دوستان و چای
دوستان و چای دوستی با بعضی آدمها مثل نوشیدن چای کیسه ایست هول هولکی و دم دستی .این دوستی ها برای رفع تکلیف خوبند اما خستگی ات را رفع نمی کنند .این چای خوردنها دل آدم را باز نمی کند خاطره نمی شود فقط از سر اجبار می خوریشان که چای خورده باشی به بعدش هم فکر نمی کنی. دوستی با بعضی آدمها مثل خوردن چای خارجی است.پر از رنگ و بو .این دوستها جان می دهد برای مهمان بازی برای جوکهای خنده دار تعریف کردن برای فرستادن اس ام اس صد تا یک غاز.برای خاطره های دم دستی. اولش هم حس خوبی به تو می دهند. این چای زود دم خارجی را می ریزی در فنجان بزرگ. می نشینی با شکلات فندقی می خوری و فکر می کنی خوشبحال ترین آدم روی زمینی.فقط نمی دانی چرا باقی چای که مانده در فنجان بعد از یکی دوساعت می شود رنگ قیر یک مایع سیاه و بد بو که چنان به دیواره فنجان رنگ می دهد که انگار در آن مرکب چین ریخته بودی نه چای. دوستی با بعضی آدمها مثل نوشیدن چای سر گل لاهیجان است.باید نرم دم بکشد. باید انتظارش را بکشی.باید برای عطر و رنگش منتظر بمانی باید صبر کنی.آرام باشی و مقدماتش را فراهم کنی باید آن را بریزی در یک استکان کوچک کمر باریک.خوب نگاهش کنی.عطر ملایمش را احساس کنی و آهسته جرعه جرعه بنوشی اش و زندگی کنی.... :):d{پپوله} |
طنز مدیریتی
بک روز آفتابی در جنگلی سرسبز خرگوشی بیرون لانه اش نشسته بود و با جدیت مشغول تایپ مطلبی با ماشین تحریر بود. روباهی که از آن حدود رد میشد توجهش جلب شد.
- هی گوش دراز... داری چی کار میکنی؟ - ها ؟ پایان نامه مینویسم ! - چه بامزه! موضوعش چیه؟ - راستش دارم در مورد اینکه خرگوشها چه طور روباه رو میخورن تحقیقی انجام میدم. - مسخره است. هر احمقی میدونه که خرگوشا روباه ها رو نمیخورن یعنی نمی تونن بخورن. - جدی؟! با من بیا تو خونه تا بهت نشون بدم. هردو وارد لانه خرگوش می شوند.. پنج دقیقه بعد خرگوش درحالیکه مشغول خلال کردن دندانش با یک استخوان روباه است از لانه اش خارج میشود و دوباره مشغول تایپ می شود. چند دقیقه بعد گرگی از آنجا رد میشود. - هی! داری چی کار میکنی؟ - روی تزم کار میکنم. - هاها... چه با نمک... تزت در مورد چیه؟... انواع هویج؟ - نه. درباره اینه که خرگوشا چه طور گرگا رو میخورن. - عجب پایان نامه چرندی... کدوم احمقی پروپوزال تورو قبول کرده... حتی این مگس هم میدونه که خرگوش نمی تونه گرگ بخوره - جدی؟... امتحانش مجانیه... بیا تو خونه تا بهت نشون بدم هردو وارد لانه خرگوش می شوند و درست مثل صحنه قبلی خرگوش درحالیکه مشغول لیس زدن استخوان گرگ است خارج میشود. صحنه غافلگیرکننده: یک شیر درنده که از شانس خرگوش فقط علاقه به گوشت روباه و گرگ دارد داخل غار لمیده و خرگوش با خیال راحت در گوشه دیگری روی موضوع پایان نامه اش کار میکند. نتیجه : مهم نیست که موضوع پایان نامه تو چقدراحمقانه است، مهم این است که استاد راهنمای تو کیست |
داستان دوم
یک روز آفتابی در جنگلی سرسبز شیری بیرون غارش دراز کشیده بود و حمام آفتاب میگرفت. روباهی که در حال گذر از آنجا بود با دیدن شیر توقف کرد...
- آقا شیره میشه بگی ساعت چنده؟... ساعت من خرابه... - خرابه؟ خوب بده برات سریع تعمیرش میکنم. - جدی؟... اما ساعت من خیلی ظریفه و مکانیسم پیچیده ای داره. فکر کنم پنجه های بزرگ تو پاک خرابش کنه. - اوه نه دوست من... بدش به من تا ببینی چه جوری برات راست و ریسش میکنم مسخره است. هر احمقی میدونه که شیرای تنبل با پنجه های بزرگ و تیز نمیتونن ساعتهای پیچیده و ظریف رو تعمیرکنن. - میدونی بابت همینه که احمقها، احمقن... ساعتتو بده حرف اضافه هم نزن. بعد ساعت روباه رو گرفت وارد غارش شد و پنج دقیقه بعد با ساعت که حالا دقیق و مرتب کار می کرد برگشت. روباه بهت زده ومتعجب ساعت رو گرفت و راهش را کشید و رفت. چند دقیقه بعد سروکله گرگ پیدا شد. - هی آقا شیره میتونم امشب بیام غارت باهم تلویزیون تماشا کنیم... تلویزیون من خراب شده... لامپ تصویرش سوخته انگار... - قدمت روی چشم... البته اگه بخوای من میتونم تلویزیونت رو درست کنم. - ببین درسته که من حیوونم اما توقع نداری که همچین حرف چرندی رو قبول کنم. امکان نداره یه شیر تنبل با پنجه های بزرگ بتونه یه تلویزیون مدرن رو تعمیر کنه. - امتحانش مجانیه... به هرحال خودت خوب میدونی تو این جنگل درندشت لامپ تصویر گیرت نمیاد. گرگ قانع شد و تلویزیونش را برای شیر آورد. شیر تلویزیون را داخل غار برد و نیم ساعت بعد با تلویزیون سالم برگشت. صحنه غافلگیرکننده: درون غار شیر نیم دو جین خرگوش با هوش و نابغه که مجهز به مدرن ترین اسباب و ابزار هستند مشغول کارند و خود شیر با لذت دراز کشیده و از مدیریتش لذت می برد. نتیجه : گه می خوای بدونی چرا یک مدیر موفقه، ببین که چه کسایی زیر دستش کار میکنن؟! |
یک روز آفتابی در جنگلی سرسبز شیری بیرون غارش دراز کشیده بود و حمام آفتاب میگرفت. روباهی که در حال گذر از آنجا بود با دیدن شیر توقف کرد...
- آقا شیره میشه بگی ساعت چنده؟... ساعت من خرابه... - خرابه؟ خوب بده برات سریع تعمیرش میکنم. - جدی؟... اما ساعت من خیلی ظریفه و مکانیسم پیچیده ای داره. فکر کنم پنجه های بزرگ تو پاک خرابش کنه. - اوه نه دوست من... بدش به من تا ببینی چه جوری برات راست و ریسش میکنم مسخره است. هر احمقی میدونه که شیرای تنبل با پنجه های بزرگ و تیز نمیتونن ساعتهای پیچیده و ظریف رو تعمیرکنن. - میدونی بابت همینه که احمقها، احمقن... ساعتتو بده حرف اضافه هم نزن. بعد ساعت روباه رو گرفت وارد غارش شد و پنج دقیقه بعد با ساعت که حالا دقیق و مرتب کار می کرد برگشت. روباه بهت زده ومتعجب ساعت رو گرفت و راهش را کشید و رفت. چند دقیقه بعد سروکله گرگ پیدا شد. - هی آقا شیره میتونم امشب بیام غارت باهم تلویزیون تماشا کنیم... تلویزیون من خراب شده... لامپ تصویرش سوخته انگار... - قدمت روی چشم... البته اگه بخوای من میتونم تلویزیونت رو درست کنم. - ببین درسته که من حیوونم اما توقع نداری که همچین حرف چرندی رو قبول کنم. امکان نداره یه شیر تنبل با پنجه های بزرگ بتونه یه تلویزیون مدرن رو تعمیر کنه. - امتحانش مجانیه... به هرحال خودت خوب میدونی تو این جنگل درندشت لامپ تصویر گیرت نمیاد. گرگ قانع شد و تلویزیونش را برای شیر آورد. شیر تلویزیون را داخل غار برد و نیم ساعت بعد با تلویزیون سالم برگشت. صحنه غافلگیرکننده: درون غار شیر نیم دو جین خرگوش با هوش و نابغه که مجهز به مدرن ترین اسباب و ابزار هستند مشغول کارند و خود شیر با لذت دراز کشیده و از مدیریتش لذت می برد. نتیجه : گه می خوای بدونی چرا یک مدیر موفقه، ببین که چه کسایی زیر دستش کار میکنن؟! |
بک روز آفتابی در جنگلی سرسبز خرگوشی بیرون لانه اش نشسته بود و با جدیت مشغول تایپ مطلبی با ماشین تحریر بود. روباهی که از آن حدود رد میشد توجهش جلب شد. - هی گوش دراز... داری چی کار میکنی؟ - ها ؟ پایان نامه مینویسم ! - چه بامزه! موضوعش چیه؟ - راستش دارم در مورد اینکه خرگوشها چه طور روباه رو میخورن تحقیقی انجام میدم. - مسخره است. هر احمقی میدونه که خرگوشا روباه ها رو نمیخورن یعنی نمی تونن بخورن. - جدی؟! با من بیا تو خونه تا بهت نشون بدم. هردو وارد لانه خرگوش می شوند.. پنج دقیقه عد خرگوش درحالیکه مشغول خلال کردن دندانش با یک استخوان روباه است از لانه اش خارج میشود و دوباره مشغول تایپ می شود. چند دقیقه بعد گرگی از آنجا رد میشود. - هی! داری چی کار میکنی؟ - روی تزم کار میکنم. - هاها... چه با نمک... تزت در مورد چیه؟... انواع هویج؟ - نه. درباره اینه که خرگوشا چه طور گرگا رو میخورن. - عجب پایان نامه چرندی... کدوم احمقی پروپوزال تورو قبول کرده... حتی این مگس هم میدونه که خرگوش نمی تونه گرگ بخوره - جدی؟... امتحانش مجانیه... بیا تو خونه تا بهت نشون بدم هردو وارد لانه خرگوش می شوند و درست مثل صحنه قبلی خرگوش درحالیکه مشغول لیس زدن استخوان گرگ است خارج میشود. صحنه غافلگیرکننده: یک شیر درنده که از شانس خرگوش فقط علاقه به گوشت روباه و گرگ دارد داخل غار لمیده و خرگوش با خیال راحت در گوشه دیگری روی موضوع پایان نامه اش کار میکند. نتیجه : مهم نیست که موضوع پایان نامه تو چقدراحمقانه است، مهم این است که استاد راهنمای تو کیست __________________ |
آسیب شناسی فك و فامیل( فقط برای خنده)
خاله معنای لغوی: خواهر مادر معنای استعارهای: هر زنی كه با مادر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد. نقش سمبلیك: یك خانم مهربان و دوست داشتنی كه خیلی شبیه مادر است و همیشه برای شما آب نبات میخرد. غذای مورد علاقه: آش كشك. زیر شاخه ها: شوهر خاله: یك مرد مهربان كه پیژامه می پوشد و به ادبیات و شكار علاقه مند است. دختر خاله، پسر خاله: همبازی دوران كودكی كه یا در بزرگسالی عاشقش می شوید اما با یكی دیگه ازدواج می كنید یا باهاش ازدواج می كنید. مشاغل كاذب: خاله زنك بازی، خاله خان باجی. چهره های معروف: خاله خرسه، خاله سوسكه. داشتن یك خاله ی مجرد در كودكی از جمله نعمات خداوندی است. عمه معنای لغوی: خواهر پدر معنای استعاره ای: هر زنی كه با پدر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد،هر زنی كه مادر چشم دیدنش را نداشته باشد. نقش سمبلیك: به عهده گرفتن مسئولیت در موارد زیر: 1- جواب همه ی ناسزاهایی كه می دهید. مثال: عمته... 2- جواب همه ی محبت هایی كه می كنید. مثال: به درد عمهات می خوره... 3- توجیه كلیهی بیقوارگی ها،رفتارهای نامتناسب شما (تنها برای دخترخانم ها). مثال: به عمهات رفتی. 4- خیلی چیزهای بدِ دیگه. از ذكر مثال معذوریم... غذای مورد علاقه: شله زرد، سمنو. زیر شاخه ها: شوهر عمه: یك مرد پولدار كه سیبیل قیطانی دارد و چندش آور است. پسرعمه/دخترعمه: همبازی دوران كودكی كه در بزرگسالی حال تان را به هم می زنند!! چهره های معروف: عمه لیلا. داشتن یك عمه كه در توصیفات فوق صدق نكند جزو خوش شانسی های زندگی است. دایی معنای لغوی: برادر مادر معنای استعاره ای: هر مردی كه پتانسیل كتك خوردن توسط پدر را داشته باشد. نقش سمبلیك: یكی از معدود مردانی كه هر چند به سیاست علاقه مند است اما حس گرمی به شما می دهد، همیشه حرفهای تان را می فهمد و می شود پیشش گریه كرد. غذای مورد علاقه: فسنجون. زیر شاخه ها: زن دایی: یك خانم كدبانو که جلوی مادر قپی می آید. پسردایی،دختردایی: همبازی دوران كودكی كه در بزرگسالی مثل یك همرزم ساپورت تان می كنند. چهره های معروف: علی دایی، دایی جان ناپلئون، خان دایی جون. سعی كنید حتما حداقل یك دایی داشته باشید. عمو معنای لغوی: برادر پدر معنای استعاره ای: هر مردی كه با پدر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد. نقش سمبلیك: یكی از مردانی كه شما همیشه باید بهش خوشامد بگید و بعد بروید كارتون ببینید تا او با پدر حرف های جدی بزند. یكی از مردانی كه مادر به مناسبت آمدنش قرمه سبزی می پزد و همیشه وقتی می رود پدر ساكت شده، به فكر فرو می رود. غذای مورد علاقه: قرمه سبزی، آبگوشت. زیر شاخه ها: زن عمو: باز هم یک خانم که خودش را برای مادر می گیرد، دخترعمو،پسرعمو: همبازی دوران كودكی كه اگر تا هجده-بیست سالگی دوام آورده، باهاش ازدواج نكنید خطر را از سر گذراندهاید. چهره های معروف: عمو زنجیرباف، عمو یادگار، عمو پورنگ. داشتن یك عمو ی پولدار خیلی خوب است |
اتفاقات پس از زلزله، در کشورهاي مختلف جهان (طنز) |
قلمی از قلمدان قاضی افتاد.
شخصی که آنجا حضور داشت گفت: جناب قاضی کلنگ خود را بردارید. قاضی خشمگین پاسخ داد: مردک این قلم است نه کلنگ تو هنوز کلنگ و قلم را از هم باز نشناسی؟ مرد گفت: هر چه هست باشد، تو خانه مرا با آن ویران کردی "عبید زاکانی" |
کلاغ پیری تکه پنیری دزدید و روی شاخه درختی نشست . روباه گرسنه ای از زیر درخت می گذشت . بوی پنیر شنید . به طمع افتاد . رو به کلاغ گفت : ای وای تو اونجایی !
می دانم صدای معرکه ای داری ! چه شانسی آوردم ! اگر وقتش را داری کمی برای من بخوان … کلاغ پنیر را کنار خودش روی شاخه گذاشت و گفت : این حرفهای مسخره را رها کن ! اما چون گرسنه نیستم حاضرم مقداری از پنیرم را به تو بدهم . روباه گفت : ممنونت می شوم ، بخصوص که خیلی گرسنه ام ، اما من واقعاً عاشق صدایت هم هستم . کلاغ گفت : باز که شروع کردی ! اگر گرسنه ای جای این حرفها دهانت را باز کن ، از همین جا یک تکه می اندازم که صاف در دهانت بیفتند . روباه دهانش را باز باز کرد . كلاغ گفت : بهتر است چشم ببندی که نفهمي تكه بزرگی می خواهم برایت بیندازم یا تکه کوچکی. روباه گفت : بازیه ؟! خیلی خوبه ! بهش میگن بسکتبال . خلاصه . بعد روباه چشمهایش را بست و دهان را بازتر از پیش کرد و کلاغ فوری پشتش را کرد و فضله ای کرد که صاف در عمق حلق روباه افتاد . روباه عصبی بالا و پایین پرید و تف کرد : بی شعور ، این چی بود ! کلاغ گفت : کسی که تغاوت صدای خوب و بد را نمی داند ، تغاوت پنیر و فضله را هم نمی داند . :d |
|
https://mail.google.com/mail/h/18w77....1&disp=emb&zw روزی غضنفر برای کار و امرار معاش قصد سفر به آلمان میکنه و همسرش و نوزده بچه قد و نیم قد رو رها کنه خلاصه همسرغضنفر گفت :حال ما چه طور از احوال تو با خبر بشیم؟؟؟؟ غضنفر گفت: من برای تو نامه مینویسم.... همسرش گفت: ولی نه تو نوشتن بلدی و نه من خوندن !!!!!!!!!!!!!!!!! غضنفر گفت من برای تو نقاشی میکنم ... تو که بلدی نقاشی های منو بخونی مگه نه ؟؟؟؟؟؟ خلاصه غضنفر به سفر رفت و بعد از دو ماه این نامه به دست زنش رسید .. این شما و این هم نامه ببینید چیزی میفهمید!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟ + + + + + + https://mail.google.com/mail/h/18w77....2&disp=emb&zw + + + !!!!!!!شما چیزی فهمیدید !!!!!!!من که نفهمیدم این نامه رو فقط همسر غضنفر میفهمه چی نوشته شده + + حال ترجمه از زبان همسرش خط اول :حالت چه طوره زن ؟ http://mail.yimg.com/a/i/mesg/tsmileys2/06.gif خط دوم :بچه ها چه طورن ؟ http://mail.yimg.com/a/i/mesg/tsmileys2/06.gif خط سوم : مادرت چه طوره ؟ http://mail.yimg.com/a/i/mesg/tsmileys2/06.gif خط چهارم :شنیدم سر و گوش ت می جنبه!!! http://mail.yimg.com/a/i/mesg/tsmileys2/33.gif خط پنجم : فقط برگردم خونه.... http://mail.yimg.com/a/i/mesg/tsmileys2/12.gif خط ششم : می کشمت http://mail.yimg.com/a/i/mesg/tsmileys2/21.gif خط هفتم :غضنفر از آلمان... http://mail.yimg.com/a/i/mesg/tsmileys2/16.gif |
|
غضنفر ميخواسته بياد تهران، ميره ترمينال از يه راننده ميپرسه آقا بليط تهران چند؟ |
|
۴۰ کار که دخترا نمیتونن انجام بدن
1- چیزی در مورد ماشین فهمیدن ، البته به جز رنگش 2- درک مضمون اصلی یک فیلم هنری 3- 24 ساعت رو بدون فرستادن sms زندگی کردن 4- بلند کردن چیزی 5- پرتاب کردن 6- پارک کردن 7- خواندن نقشه 8- دزدی کردن از بانک 9- آرام و ساکت جایی نشستن 10- بیلیارد بازی کردن 11- پول شام رو حساب کردن 12- مشاجره کردن بدون داد کشیدن 13- مواخذه شدن بدون گریه کردن 14- رد شدن از جلوی مغازه کفش فروشی 15- نظر ندادن در مورد لباس یک غریبه 16- کمتر از بیست دقیقه داخل یک دستشویی بودن 17- دنده ماشین را با انگشت عوض کردن 18- راه انداختن درست یک ویدئو 19- تماشای یک فیلم جنگی 20- انتخاب سریع یک فیلم 22- ندیدن فیلم هندی 23- غیبت نکردن 24- فحش ناموسی دادن 25- نرقصیدن موقع شنیدن یک آهنگ شاد 26- آرایش نکردن 27- لاک نزدن 28- صحبت نکردن وقتی که باید ساکت باشن 29- سیگار برگ و یا چپق کشیدن 30- درک کردن شوهر وقتی اعصابش خورده 31- گریه کردن بدون آبریزش بینی 32- غذا پختن بدون تماشای تلویزیون 33- تماشای اخبار و خوندن روزنامه 34- نق نزدن 35- لگد زدن 36- از سن بیست و پنج سالگی رد شدن 37- اخ تف کردن 39- خواستگاری رفتن 40- از همه مهمتر موارد بالا رو قبول کردن |
|
اکنون ساعت 03:59 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)