قاضی و شیخ و محتسب دارد به دل بغض علی
هرسه شدند از دین بری الله مولانا علی |
بي همگان به سر شود بي تو به سر نمي شود
داغ تو دارد اين دلم جاي دگر نمي شود |
من نفهميدم اين دو تا شعر شما در کدوم واژه اشتراک داشت
همينطور شعر آباداني با شعر قبليش ...هر کي واسه خودش ميسرايد.. |
ساقی اگر به شعر خودش دقت کند واژه شیخ را که من تکرار کردم میبیند
ز شيخ شهر جان بردم به تـــزوير به مسلماني مدارا اگر به اين کافــر نمي کردم، چه مي کردم؟ دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم من بخدا قسم خدا را اگه ساقی اعتراض نکنه |
من اعتراض دارم...
|
شعر بفرمایید طفره نروید
|
درد شمس الدین بود سرمایه درمان ما بی سر و سامان عشقش بود سامان ما صد هزاران همچو ما در حسن او حیران شود کاندر آن جا گم شود جان و دل حیران ما آن خیال جان فزای بخت ساز بینظیر هم امیر مجلس و هم ساقی گردان ما ... |
ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را انیس و مونس شد |
دوست بردارد به جرمی یا خطایی دل ز دوست تو خطا کردی که بی جرم و خطا برداشتی .. |
گفتم که خطا کردی و تدبیر نه این بود
گفتا چتوان کرد که تقدیر چنین بود |
اکنون ساعت 10:12 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)