جمالت معجز حسن است لیکن حدیث غمزه ات سحر مبین است د |
دوش سودای رخش گفتم ز سر بيرون کنم |
مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب
به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید //ر |
روز اول رفت دینم در سر زلفین تو
تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز هـ |
هر آنکس که جور بزرگان نبرد
نسوزد دلش بر ضعیفان و خرد |
فرانک جون حرفت یادت رفت
با اجازه من این بیت رو می نویسم وقت را غنیمت دان آنقدر که بتوانی حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی ب |
بهر امتحان ای دوست گر طلب کنی جان را
آنچنان بر افشانم کز طلب خجل مانی // ب |
به آب دیده بشوییم خرقه ها از می
که موسم ورع و روزگار پرهیز است آ |
اگر پوسیده گردد استخوانم
نگرددمهرش ازجانم فراموش م |
مجوی عیش خوش از دور با ژگون سپهر
که صاف این سر خم جمله دردی آمیز است ت |
تا کی اندر دام وصل آرم تذروی خوش خرام
در کمینم و انتظار وقت فرصت میکنم ل |
لاله ساغر گیر و نرگس مست و بر ما نام فسق
داوری دارم بسی یارب که را داور کنم ی |
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد ش |
یاری انــدر کس نمیـبـیـنـم یاران را چــه شد
دوستی کی اخر امد دوستداران را چه شد // ن |
نظیر دوست ندیدم اگر چه از مه و مهر
نهادم آینهها در مقابل رخ دوست خ |
خنده هايم گريه آور گريه هايم جانگداز
با غم امروز در اندوه فردايم کنون // ه |
هر کسی در طاعتی بگریختند
خویشتن را مخلصی انگیختند ک |
کنون که میدمد از بوستان نسیم بهشت
من و شراب فرح بخش و یار حورسرشت چ |
چشم اخرین تواند دید راست
چشم اخور بین غرور است و خطاست ل |
لطفی فصیح شیرین قدی بلندی چابک
رویی لطیف زیبا چشمی خوش کشیده گ |
گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان
نگاه دار سر رشته تا نگه دارد م |
منم که گوشه میخانه خانقاه من است
دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است پ |
با مدعي مگوييد اسرار عشق و مستي
تا بي خبر بميرد در درد خود پرستي // ه |
هان مشو نومید چون واقف نه ای از سر غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور غ |
غیرتم بین که برآرنده حاجات هنوز
از لبم نام تو هنگام دعا نشنیدست // ت |
تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد // گ |
گل در بر و می در کف و معشوقه به کامست
سلطان جهانم به چنین روز غلامست ژ |
ژنده ها در جامه ها پیراسته
ظاهر دستان بدان آراسته ژ |
ژاله را دیدم به مستی گوسفندان را هی میکرد با چوبدستی ت |
تا کی اندر دام وصل آرم تذروی خوش خرام
در کمینم و انتظار وقت فرصت میکنم ا |
آن سر که بود زینت آغوش مصطفی
در شام زیب طشت طلا کردی ای فلک ر |
رحمت نکند بر دل بیچاره فرهاد
آن کس که سخن گفتن شیرین نشنیدست د |
دارد به سحر دعا اثرها
دست من و دامن سحرها س |
سحرگاهان به کوی او بسی رفتم به بوی او
بسی گفتم: قبولم کن، نکرد آن یار چتوان کرد ق |
قصه نکنم دراز کوتاه کنم
بازآ بازآ کز انتظارت مردم ن |
نگو وقتی واسه عاشق شدن نیست
حالا هرجا که هستی باورم کن ک |
کعبه یک سنگ نشانی است که ره گم نشود
حــاجــی احــرام دگـر بند ببیـن یار کـجـاسـت // ت |
تا به دامن ننشیند ز نسیمش گردی
سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست ز |
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد... // م |
مجوی عیش خوش از دور با ژگون سپهر
که صاف این سر خم جمله دردی آمیز است آ |
اکنون ساعت 03:20 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)