تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمی کند |
در غم دوری رویش همه در تاب وتبـند
همــه ذرّاتِ جهــان در پـی او در طلبند |
در هیچ بوستان چو تو سروی نیامدست
بادام چشم و پسته دهان و شکرسخن |
نيکي و بدي که در نهاد بشر است
شادي و غمي که در قضا و قدر است با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل چرخ از تو هزار بار بيچاره تر است خیام |
تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی
صبا را گو که بردار و ز ما نی برقع از رویت |
تو بدری و خورشید تو را بنده شدهست
تا بندهٔ تو شدهست تابنده شدهست |
تا خبر دارم از او بیخبر از خویشتنم با وجودش ز من آواز نیاید که منم |
ميــخام عـاشق بشم امـا تب دنـيـا نميزاره
سره راهه بهشت من درخت سيب ميكاره |
هر که را جام می به دست افتاد
رند و قلاش و میپرست افتاد |
دست تو را به ابر که یارد شبیه کرد
چون بدره بدره این دهد و قطره قطره آن |
اکنون ساعت 06:55 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)