پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   اشعار زیبا - اشعاری که دوستشان داریم برای تقدیم به عزیزانتان یا برای دل خودتان (http://p30city.net/showthread.php?t=1851)

behnam5555 04-17-2010 08:01 AM



کویر خشک



شاعر: مهدی سهیلی


من کویر خشک بودم
عشق تو باران من شد
دست دسته از کویر خشک من نسرین برآمد

آسمان تیره بودم
خوشه خوشه از دل این آسمان پروین برآمد

تشنه بودم
چشمه های عشق از چشم تو سر زد
در نگاه پرشرابت،
شور دیدم،
شعر دیدم،
عشق دیدم،
ناز دیدم.
در نگاه پرشراب عطر خیز پیکر تو
باغ دیدم،
باغ های پر گل شیراز دیدم

چون به ناز از ره رسیدی، بوی گل در خانه ام پیچید از عطر سلامت
تا سخن آغاز کردی
من جان بود و بوی عشق در عطر کلامت

ای ستاره
بی تو شب بودم
شبی تاریک و غمگین
نور لبخندت به جسم و جان من تابندگی داد
بی تو چوبی خشک بودم
بوسه هایت پر گلم کرد
ای مسیحــــا معجزت دل مرده ای را زندگی داد.


behnam5555 04-17-2010 08:04 AM



فراقــی

چه بی تابانه میخواهمت ای دوری ات آزمون تلخ زنده به گوری!
چه بی تابانه تو را طلب میکنم!
بر پشت سمندی
گوئی
نوزین
که قرارش نیست.

و فاصله
تجربه ئی بی هوده است.

بو پیراهن ات،
این جا.. و اکنون،_
کوه ها در فاصله سردند.

دست در کوچه و بستر
حضور مانوس دست تو را میجوید،
و به راه اندیشیدن
یآس را رج میزند.

بی نجوای انگشتانت
فقط._
و جهان از هر سلامی خالی است.

-------------------
از کتاب: "دشنه در دیس"
شاعر: "احمد شاملو"

behnam5555 04-17-2010 08:06 AM



شبانه
/ احمد شاملو



زیباترین تماشاست
وقتی
شبانه
بادها
از شش جهت به سوی تو می آیند،
و از شکوه مندی یاس انگیزش
پرواز شام گاهی ی درناها را
پنداری
یک سر به سوی ماه است.

زنگار خورده باشد و بی حاصل

هر چند
از دیر باز
آن چنگ تیز پاسخ احساس
در قعر جان تو،_

پرواز شام گاهی ی درناها

و بازگشت بادها
در گور خاطر تو
غباری
از سنگی میروبد؛
چیز نهفته یی می آموزد:


شاعر: احمد شاملو
از کتاب: دشنه در دیس


behnam5555 04-17-2010 08:09 AM

اشعاری منتخب از مجموعه شعر
ابراهیم در آتش



ميلاد آنكه عاشقانه بر خاك مرد

(1)

نگاه كن چه فرو تنانه بر خاك مي گسترد
آنكه نهال نازك دستانش
از عشق
خداست
و پيش عصيانش
بالاي جهنم
پست است.
آن كو به يكي آري مي ميرد
نه به زخم صد خنجر،
مگر آنكه از تب وهن
دق كند.

قلعه يي عظيم

كه طلسم دروازه اش
كلام كوچك دوستي است.

(2)

انكار ِ عشق را
چنين كه بر سر سختي پا سفت كرده اي
دشنه مگر
به آستين اندر
نهان كرده باشي.-
كه عاشق
اعتراف را چنان به فرياد آمد
كه وجودش همه
بانگي شد.

(3)

نگاه كن
چه فرو تنانه بر در گاه نجابت
به خاك مي شكند
رخساره اي كه توفانش
مسخ نيارست كرد.
چه فروتنانه بر آستانه تو به خاك مي افتد
آنكه در كمر گاه دريا
دست
حلقه توانست كرد.
نگاه كن
چه بزرگوارانه در پاي تو سر نهاد
آنكه مرگش
ميلاد پر هيا هوي هزار شهرزاده بود.
نگاه كن


behnam5555 04-17-2010 08:11 AM


شعاری منتخب از مجموعه شعر
ابراهیم در آتش

شبانه

مرا

تو
بي سببي
نيستي.
به راستي
صلت كدام قصيده اي
اي غزل؟
ستاره باران جواب كدام سلامي
به آفتاب
از دريچه تاريك؟
كلام از نگاه تو شكل مي بندد.
خوشا نظر بازيا كه تو آغاز مي كني!
***
پس پشت مردمكان
فرياد كدم زنداني است
كه آزادي را
به لبان بر آماسيده
گل سرخي پرتاب مي كند؟-
ورنه
اين ستاره بازي
حاشا
چيزي بدهكار آفتاب نيست.

نگاه از صداي تو ايمن مي شود.

چه مؤمنانه نام مرا آواز مي كني!
***
و دلت
كبوتر آشتي ست،
در خون تپيده
به بام تلخ.

با اين همه

چه بالا
چه بلند
پرواز مي كني


T I N A 04-17-2010 09:36 AM

بی هیچ حرفی نگاهت میکنم
پشت نگاهم آب میشوی

و تو
شبیه آب باریکه ای میشوی
که نمی تواند هیچوقت
تنهایی مرا پر کند....
.
یک پنجره ی بی شیشه
هر روز انتظار مرا
به صبح میرساند
کاش فاصله ها بمیرند...

ساقي 04-17-2010 08:05 PM

نفرت از زمین بر آسمان بارید
لحظه خواهش خاک
در گریز از سوز عطش
و دریغا ،دریغا آسمان
دیر زمانی بود" کر شده "از برای غرش رعد
از برای نم نم آب

روزگار عطش
نفرت از زمین بر آسمان بارید
و پلیدی
بر چهره آسمان نشست
کبود و تیره و سرد

بر دستان سردم
در روزگار دروغ
اندکی شور اندکی درد
اندکی ایمان باش











--------------

forrest 04-17-2010 11:50 PM

غروب‌ها

به یادم باش
در غروب‌ گاراژها
در آن هنگام که خورشید
پیراهنی نیمه تاریک به تن خیابان‌ها می‌کند

دوست دارم در آن دم
شاهد رخسار خسته و بیچاره‌ی سربازانی باشم
که غم و غبار بر سرشان نشسته
و آشفته و دردمند
از سنگرهای دور جنگ
باز می‌گردند
****
به یادم باش
در غروب خیابان‌ها
در آن هنگام که خورشید پیراهن عزا
بر تن چهارراه ها می‌کند

دوست دارم در آن دم
همراه با خانه به دوش تنهایی
خودم را به هیاهوی پر کیف و حال باری* بسپارم

***
به یادم باش
در غروب پارک‌ها
در آن هنگام که خورشید
پیراهنی از بنفشه
به تن درختان می‌کند

دوست دارم در آن دم
- همچون ابری خسته از سفر-
دست در گردن تنهایی بیندازم
و با نعره‌ای زبونانه
بگریم و بگویم:

" آه
معشوقه‌ی من"



شعر از فرهاد پیربال
ترجمه از مختار شکری پور

* منظور بار ِ کافه‌هاست

takdone_dokhtar 04-18-2010 12:43 AM

{پپوله}{پپوله}{پپوله}{پپوله}{پپوله} {پپوله}{پپوله}{پپوله}{پپوله}{پپوله} {پپوله}{پپوله}{پپوله}
توی خیابان های ولو شده
زیر لگدهای رهگذرهای

از هر طرف به هیچ طرف !

در به در ول می گردم

ببخشید آقا ؟

یک کم زندگی دارید ؟

دست می کند توی جیبش

برو ببینم خرد ندارم

ببخشید خانم ؟

ششششش

آقا خجالت بکش

دق می کنی وقتی

روی همه ی دیوارهای شهر نوشتند:

« کوبیدن سر ممنوع »

دلت پر از درد می شود

چون همه احساس می کنند

زندگی با تمام فوت و فنش

توی جیب کوچکشان است

تازه اگر هم بتوانم

یک زندگی یاب بخرم !

برای من فقط

روبه روی قبرستان بوق می زند

بیب بیب

« زندگی در حوالی شماست، بفرمایید »

اما روز قیامت

خیلی از آن رهگذر ها با پر رویی تمام

توی چشم خدا نگاه می کنند

حساب ما چقدر شد ؟

تا تقدیم کنم

خیلی بد می شود بفهمی جیبت سوراخ بوده !!

آقایان و خانم ها

بفرمایید جهنم

عاقبت در انتظار شماست !

T I N A 04-18-2010 07:50 AM

توي راه عاشقي فرصت ترديدي نيست
ميدوني تو قلب من نقطه ي تزويري نيست
گريه ي شبونه رو جز تو كه تسكيني نيست
مثل اين شكسته دل هيچ دل غمگيني نيست

تو چه ديدي كه بريدي تو ز هم پاشيدي
تو چه بيهوده ز من رنجيدي
به چه جرمي چه گناهي تو منو سوزوندي
غم عالم به دلم كوبوندي


اکنون ساعت 09:41 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)