بزن باران که دین را دام کردند
شکار خلق و صید عام کردند بزن باران خدا بازیچه ای شد که با آن کسب در گناه کردند ر |
روز هجران وشب فرقت يار آخر شد زدم اين فال و گذشت اختر و كار آخر شد ش |
شدی همرنگ دو رنگی
میدونم بر نمیگردی توی این غربت سنگی چرا قلبمو شکستی ك |
باغ رخش ديده اي بازگشا پر و بال اي كه ميش خورده اي از چه تو پژمرده اي ل |
لعلی چو لب شکرفشانت در کلبه جوهری ندیدم ی |
يا به دريا يا خود او درياستي گر از آن در پرتوي بر دل زدي ت |
تو که گفته ای تامل نکنم جمال خوبان بکنی ، اگر چو سعدی نظری بیازمایی در چشم بامدادان به بهشت بر بر گشودن نه چنان لطیف باشد که به دوست بر گشایی عجب....آی بری بیانان پیم خوشه .... |
حرف بعدی رو نگفتی
|
تو جفای خود بکردی و نه من نمیتوانم که جفا کنم و لیکن نه تو لایق جفایی ت |
تا تجليهاش مستوفاستي پيش شمس الدين تبريز آمدي س |
اکنون ساعت 10:42 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)