تا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسم
حاصلم دوش بجز ناله شبگیر نبود س |
سر رشته دولت ای برادر به کف آر وین عمر گرامی به خسارت مگذار دایم همه جا با همه کس در همه کار میدار نهفته چشم دل جانب یار و |
وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به // ه |
هر در که ز بحر اشکم افتد به کنار در رشتهی جان خود کشم گوهروار گیرم به کفش چو سبحه در فرقت یار یعنی که نمیزنم نفس جز بشمار ز |
ز من چو باد صبا بوی خود دریغ مدار
چرا که بی سر زلف توام به سر نرود چ |
چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود
ور آشتی طلبم با سر عتاب رود ن |
نا کسی گر ز کسی بالا نشیند عیب نیست
جای چشم ابرو نگیرد چون ازو بالا تر است س |
سرشکم آمد و عیبم بگفت روی به روی
شکایت از که کنم خانگیست غمازم ب |
بر بوی کنار تو شدم غرق و امید است
از موج سرشکم که رساند به کنارم ش |
شمشير کشيدي و بخونم ننشاندي
افسوس که آغاز تو انجام ندارد // س |
سایه تا بازگرفتی ز چمن مرغ سحر
آشیان در شکن طره شمشاد نکرد ج |
جان کندن تدریجی خود را اخر
تبدیل به مرگ ناگهانی کردیم ر |
رفت از بر من آنکه مرا مونس جان بود
دیگر به چه امید در این شهر توان بود // ن |
نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد
که روز محنت و غم رو به کوتهی آورد ق |
قوت بازوی پرهیز به خوبان مفروش
که در این خیل حصاری به سواری گیرند ا |
اکر این درنده خویی ز طبیعتت بمیرد
همه عمر زنده باشی به روان آدمییت |
حرفت یادت رفت
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش کی روی ره ز که پرسی چون باشی ش |
شکسته گشت چو پشت هلال قامت من
کمان ابروی یارم چو وسمه بازکشید گ |
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآيد
گفتم كه ماه من شو گفتا اگر برآيد // د |
دریغ قافله عمر کآن چنان رفتند
که گردشان به هوای دیار ما نرسد هـ |
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را //ن |
نیست در بازار عالم خوشدلی ور زانکه هست
شیوه رندی و خوشباشی عیاران خوش است خ |
خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را // ي |
یارب این قافله را لطف ازل بدرقه راهت باد
که از او خصم به دام آمد و معشوقه به کام ص |
صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم؟
همه دانند که در صحبت گل خاری هست // ط |
طی مکان ببین و زمان در سلوک شعر
کاین طفل یک شبه ره صد ساله میرود ظ |
ظاهرش چوبی ولیکن پیش او
کون یک لقمه چو بگشاد گلو. ژ(اگه اخرش دارید بگید) |
دوست عزیز این چندمین باریه که شنا حرف ژ میارین، دفعه بعد دیگه به حرف شما توجه نمیشه
ژنده پوشی نبود عیب ز خود دور نمای جامه ای را که در ان رنگ تعلق بینی // ی |
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را م |
می خور به شعر بنده که زیبی دگر دهد
جام مرصع تو بدین در شاهوار ش |
شممت روح و دادوشمت برق وصال
بیا که بوی تو را امیرم ای نسیم شمال ل |
لازمه عاشقیست رفتن و دیدن ز دور
ورنه ز نزدیک هم فرصت دیدار هست // ب |
بجز آن نرگس مستانه که چشمش مرساد
زیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشست م |
می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را س |
سـیر نمیـشـوم ز تـو اِی مـهِ جان فـزای مـن
جور مکن ، جفا مکن، نیست جفا سزای من // گ |
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور ن |
نرســد دسـت من ســوخته بـر دامن یـــار
چه توان کرد که در عشوه و ناز است هنوز // ک |
کشتی شکستگانیم ای بادشرطه برخیز
باشد که باز بینیم دیدار اشنا را. (اقای امید 7 من گفتم اگه اخرش دارید بگید) حرف ر {داش مشتی}{قیژه}:102: |
راز مگشای مگر در بَرِ مست رُخ یار
که در این مرحله او محرم راز است هنوز // م |
من همان روز ز فرهاد طمع ببریدم
که عنان دل شیدا بلب شیرین داد خ |
اکنون ساعت 03:26 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)