یاد باد آنکه زما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غم دیده ما شاد نکرد ح |
حسب حالي ننوشتي و شد ايامي چند
محرمي كو كه فرستم به تو پيغامي چند // پ |
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد |
حرف یادت رفت دوست من ;)
در این شب سیـاهم گم گشته راه مقصود از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت // ی |
یارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد هر کس که بدید چشم او گفت کو محتسبی که مست گیرد خ |
خرم آن روز که ما عاکف میخانه شویم
از کف عقل برون جسته و دیوانه شویم // س |
سپهر برشده پرویزنیست خون افشان
که ریزهاش سر کسری و تاج پرویز است ه |
هر چه گویی آخری دارد، به غیرازحرفِ عشق
کـاین همـه گفتند و آخـر نیـست ایـن افسـانه را // ر |
روز وصل دوستاران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد س |
سـمـن بویـان غبـارغـم چـو بنـشینند بنـشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند // گ |
گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر
بجز از خدمت رنــدان نکنم کار دگر م |
مرا به شاعری آموخت روزگار آن گه
که چشم مست تو دیدم که ساحری آموخت // ن |
نابرده رنج گنج میسر نمیشود
مزدان گرفت جان برادر که کار کرد. ش |
شدم چون ریشه ای از ضعف و دارم شادمانیها
که روزی یار بـا آن گوهـر یکـدانه خواهـم شد // ع |
عوام عیب کنندم که عاشقی همه عمر
کدام عیب که سعدی خود این هنر دارد خ |
خدا را ای رقیب امشب زمانی دیده بر هم نه
که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم // م |
می خوردن و گرد نیکوان گردیدن
به زانکه بزرق زاهدی ورزیدن ز |
ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله
گدای خاک در دوست پادشاه من است ف |
فلک را گهر در صدف چون تو نیست
فریدن و جم را خلف چون تو نیست و |
وفا نکردی و کردم به سر نبردی و بردم
ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟ // پ |
پادشاها لشکر توفیق همراه توأند
خیز اگر بر عزم تسخیر جهان ره میکنی ی |
یک قصه بیش نیست سخن عشق واین عجب
از هــر زبـان کـه میـشنوم نـامکـرر اســت // ب |
بده تا برویت گشایند باز
در کامرانی و عمر دراز ک |
کوی جانان را که صد کوه و بیابان در رهست
رفتـم از راه دل و دیـدم کـه ره یک گــام بود // گ |
گدای میکدهام لیک وقت مستی بین
که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنم ن |
نی قصه آن شمع چگل بتوان گفت
نی حال دل سوخته دل بتوان گفت ح |
حسب حالي ننوشتي و شد ايامي چند
محرمي كو كه فرستم به تو پيغامي چند ت |
تا کی بود این گرگ ربائی بنمای
سر پنجه دشمن افکن ای شیر خدای س |
سـیر نمیـشـوم ز تـو اِی مـه جان فـزای مـن
جور مکن ، جفا مکن، نیست جفا سزای من // ز |
ز در درآ و شبستان منور کن
هوای مجلس روحانیون معطر کن ه |
هوا خواه توام جانا و می دانم که می دانی
که هم نادیده می بینی و هم نشنیده می خوانی ت |
تا بی سر و پا باشد اوضاع فلک زین دست
در سر هوس ساقی در دست شراب اولی ا |
آنکه رخسار تورا رنگ گل و نسرین داد
صـبر و آرام تــواند بـه مــن مسکـین داد // ل |
لطیفه بمیان آر و خوش بخندانش
بنکته که دلش را بدان رضا باشد ی |
لطف الهی بکند کار خویش
مژده رحمت برساند سروش ش |
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا ش |
شادی مجلسیان در قدم و مقدم تست
جای غم باد مران دل که نخواهد شادت آ |
شده ام خراب و بد نام و هنوز امیدوارم
که به همت عزیزان برسن به نیک نامی ل |
لیـلی و مجنـون اگر می بود در دوران تو
این یکی حیران من میگشت و آن حیران تو // چ |
چو بشناخت آهنگری پیشه کرد
از آهنگری اره و تیشه کرد چ |
اکنون ساعت 04:20 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)