سعدی اگر عاشقی میل وصالت چراست
هر که دل دوست جست مصلحت خود نخواست |
ای دل چه مستی و خوشی سلطانی و سلطان وشی با این دماغ و سرکشی چون عشق رامت می کند |
[IMG]http://*****************/Files/92884ed1a37440738142.jpg[/IMG] |
بر دلم بودکه بی دوست نباشم هرگز
چه کنم سعی من و دل باطل بود |
مائیم و آستانه عشق و سر نیاز تا خواب خوش کرا برد اندر کنار دوست |
هر که را در خاک غربت پای در گل ماند ماند
گو دگر در خواب خوش بینی دیار خویش را |
دگر باره سر مستان ز مستی در سجود آمد مگر آن مطرب جانها ز پرده در سرود آمد |
شب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق دربند است گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم کدام سرو به بالای دوست مانند است |
س رآن ندارد امشب که بر آید آفتابی
چه خیال ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی |
خیال انگیز و جان پرور چو بوی گل سراپایی
نداری غیر از این عیبی که می دانی که زیبایی |
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد |
هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی
الا بر آن که دارد با دلبری وصالی دانی کدام دولت در وصف مینیاید چشمی که باز باشد هر لحظه بر جمالی |
الا یا ایها الساقی ادر کاساً و نادلها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها |
چه آسان مینمود اول غم دریا به بوی سود
غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمیارزد |
شکوه تاج سلطانی که بیم جان در و درجست کلاهی دلکش است اما تبرک سر نمی ارزد |
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطفها میکنی ای خاک درت تاج سرم دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم |
آرام تو رفتار به سرو چمن آموخت تمكين تو شوخی به غزال ختن آموخت خندان چو گل از می به شبستان شدی و شمع از شيوه رفتار تو افروختن آموخت افروختن و سوختن و جامه دريدن پروانه ز من ، شمع ز من ، گل زمن آموخت |
آرام دل مرا بخوانید
بر مردم چشم من نشانید آوازه عشق من شنیدید اندازه حسن او بدانید |
عاشق ورندم وميخواره به آواز بلند
وين همه منصب از حور پريوش دارم |
گر همچو من افتاده این دام شوی
ای بس که خراب باده و جام شوی ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم با ما منشین اگر نه بدنام شوی |
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما |
تو مست خواب نوشین تا بامداد و بر من
شبها رود که گویی هرگز سحر نباشد |
یاد باد آن صحبت شبها که با نوشین لبان
بحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بود |
گویند ذکر خیرش در خیل عشقبازان
هر جا که نام حافظ در انجمن برآید |
اشک حافظ خرد و صبر بدریا انداخت چکند سوز غم عشق نیارست نهفت |
گفت حافظ من وتو محرم اين راز نه ايم
از مي لعل حكايت كن وشيرين دهنان |
مجنون رخ لیلی چون قیس بنی عامر
فرهاد لب شیرین چون خسرو پرویزم |
چون ز نسيم مي شود زلف بنفشه پرشكن
وه كه دلم چه ياد از آن عهد شكن نمي كند |
رسيدن گل ونسرين به خير وخوبي باد
بنفشه شاد وكش آمد سمن صفا آورد |
چو در گلزار اقبالش خرامانم بحمدلله
نه ميل لاله و نسرين نه برگ نسترن دارم |
با صبا در چمن لاله سحر مي گفتم
كه شهيدان كه اند اين همه خونين كفنان |
به اميد آن كه شايد برسد به خاك پايت
چه پيام ها سپردم همه سوز دل صبا را |
رسيد باد صبا غنچه در هوا داري
ز خود بيرون شد وبر خود دريد پيراهن |
رسيد مژده كه ايام غم نخواهد ماند
چنان نماند و چنين نيز هم نخواهد ماند |
دل دادمش به مژده وخجلت همي برم
زين نقد قلب خويش كه كردم نثار دوست |
مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد
نیت خیر مگردان که مبارک فالیست |
حافظ شب هجران شد بوي خوش وصل آمد
شاديت مبارك باد اي عاشق شيدايي |
شب وصل است و طی شد نامه هجر سلامٌ فیه حتی مطلع الفجر |
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
نشود فاش كسي آنچه ميان من و توست |
سواد نامه موي سياه چون طي شد
بياض كم نشود ور صد انتخاب رود |
اکنون ساعت 04:18 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)