صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم
يا نامه نمي خواني يا راه نمي داني |
صد مصر مملکت ز تعدی خراب شد صد بحر سلطنت ز تطاول سراب شد |
الا اي يوسف مصري كه كردت سلطنت مغرور
پدر را بازپرس آخر كجا شد مهر فرزندي |
پیرهن یوسف و بو میرسد در پی این هر دو خود او میرسد |
يك روز مي آيي كه من دل كنده ام از جان و تن
مي جويي ام از پيرهن كو يوسف كنعان من |
دلا نزد کسی بنشین که اوازدل خبردارد به زیر آن درختی رو که اوگلهای تردارد در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد مولوی |
مرو از پيشم و عمري نگرانم مگذار
يا چو رفتي به اميد دگرانم مگذار گاهگاهي به من از مهر پيامي بفرست فارغ از حال خود اي جان جهانم مگذار |
خوش هواییست فرح بخش خدایا بفرست نازنینی که برویش می گلگون نوشیم |
روا مدار خدايا كه در حريم وصال
رقيب محرم و حرمان نصيب من باشد |
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد |
دست از طلب ندارم تا كام من برآيد
يا تن رسد به جانان يا جان ز تن برآيد |
درخت دوستی بنشان که کام دل ببار آرد نهال دشمنی بر کن که رنج بیشمار آرد |
بي تو در كلبه گدايي خويش
رنج هايي كشيده ام كه مپرس |
که گفت من خبری دارم از حقیقت عشق دروغ گفت گر از خویشتن خبر دارد |
دارم از زلف سياهش گله چندان كه مپرس
كه چنان زو شده ام بي سر و سامان كه مپرس |
به زلف گوي كه آيين دلبري بگذار
به غمزه گوي كه قلب ستمگري بشكن |
به یارکان صفا جز می صفا مدهید چو میدهید بدیشان جدا جدا مدهید |
به کسی نگر که ظلمت بزداید از وجودت
نه کسی نعوذبالله که در او صفا نباشد |
صفاي خلوت خاطر از آن شمع چگل جويم
فروغ چشم ونور دل از آن ماه ختن دارم |
ميان ماه من تا ماه گردون
تفاوت از زمين تا آسمان است |
شبي كه ماه مراد از افق شود طالع
بود كه پرتو نوري به بام ما افتد:53: |
به نا امیدی ازین در نرو بزن فالی بود که قرعه دولت به نام ما افتد |
گر نور عشق حق به دل وجانت افتد
بالله كز افتاب فلك خوبتر شوي |
گر از مقابله شیر آید از عقب شمشیر نه عاشق است که اندیشه از خطر دارد |
گر مي فروش حاجت رندان روا كند
ايزد گنه ببخشد و دفع بلا كند |
در تنور بلا و فتنه خویش پخته و سرخ رو چو نانم کرد |
در آن زمين كه نسيمي وزد زطره دوست
چه جاي دم زدن نافه هاي تاتاري ست |
ای دوست دل از جفای دشمن در کش باروی نکو شراب روشن در کش با اهل هنر گوی گریبان بگشای وز نا اهلان تمام دامن در کش |
در خرابات طريقت ما به هم منزل شويم کاين چنين رفتهست در عهد ازل تقدير ما |
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد |
عشقبازی و جوانی و شراب لعل فام
مجلس انس و حریف همدم و شرب مدام |
هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد
سعادت همدم او گشت و دولت همنشین دارد حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد |
بر در فـــردوس نشینــــد کسی تا کـه به درگــاه قیـــامت رسی از تـو بپرسنــد که در راه عشق پیـــرو زرتشت بدی یـا مسیـح؟ راست بگو، راست بگو، راست آنجا نیز، باز همین ماجراست؟ راست بگو، راست بگو، راست فــــــردوس بــــرینت کجــاست؟ In Che Jahanist.mp3 http://www.box.net/shared/fxpmo2q8m5 |
من ملک بودم و فــــــردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم |
گر همچو من افتاده این دام شوی
ای بس که خراب باده و جام شوی ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم با ما منشین وگرنه بدنام شوی |
گر همچو من افتاده این دام شوی ای بس که خراب باده و جام شوی |
این که همون بیتی هست که من گفتم، باید یه بیت دیگه بگی
هر که دلارام دید از دلش آرام رفت چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت یاد تو میرفت و ما عاشق و بیدل بدیم پرده برانداختی کار به اتمام رفت |
پوزش:53: ندانم از چه چه سبب رنگ آشنایی نیست سهی قدان سیه چشم ماه سیما را |
هنر آن است که عکس تو بیفتد در ماه
ماه در آب که همواره فروریختنی است |
عکس روی تو چو در آينه جام افتاد عارف از خنده می در طمع خام افتاد |
اکنون ساعت 04:12 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)