میدمد صبح و کله بست سحاب
الصبوح الصبوح یا اصحاب |
به گل اندوده خورشیدی میان خاک ناهیدی
درون دلق جمشیدی که گنج خاکدانستی |
یارب این نو دولتان را باخر خودشان نشان
کاین همه قلب و دغل در کار داور می کنند |
دنیا و دین و صبر و عقل از من برفت اندر غمش
جایی که سلطان خیمه زد غوغا نماند عام را |
در نظربازی ما بیخبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند |
دوست گر با ما بسازد دولتی باشد عظیم
ور نسازد میبباید ساختن با خوی دوست |
تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمی کند |
در آب و رنگ رخسارش چه جان دادیم و خون خوردیم
چو نقشش دست داد اول رقم بر جان سپاران زد |
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیمشبی دفع صد بلا بکند |
دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد
ابری که در بیابان بر تشنهای ببارد |
اکنون ساعت 06:08 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)