یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش |
شد دلم مغرور آن گفتار جان افزای تو
آه اگر در عشق من گفتار ازین به داشتی |
یک نعره مستانه ز جایی نشنیدیم
ویران شود این شهر که میخانه ندارد |
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
ون در ان ظلمت شب آب حياتم دادند |
در دهر چو آواز گل تازه دهند
فرمای بتا که می به اندازه دهند |
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی |
یاران عبث به وهم تعلق فسردهاند
اینجاست چون نگه قدم از خانه در رکاب |
برین رواق زبر جد نوشته اند به زر
که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند |
در حکمت سلیمان هرکس که شک نماید
بر عقل و دانش او خندند مرغ و ماهی |
یاران عبث به وهم تعلق فسردهاند
اینجاست چون نگه قدم از خانه در رکاب |
اکنون ساعت 08:50 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)