ماییم و آستانه عشق و سر نیاز
تا خواب خوش که را برد اندر کنار دوست ر |
روز اول که سر زلف تو دیدم گفتم
که پریشانی آن سلسله را آخر نیست // ت |
تا کی کشم جفای تو؟ این نیز بگذرد بسیار شد بلای تو، این نیز بگذرد ذ |
ذره را تـا نبود همّـت عــالـی حـافظ
طالب چشمۀ خورشید درخشان نشود // ه |
هر دلی کو به عشق مایل نیست حجرهٔ دیو خوان، که آن دل نیست ب |
بهر امتحان اي دوست ، گر طلب كني جان را
آنچنان بر افشانم ، كز طلب خجل ماني // خ |
خود ز فلک برتریم وز ملک افزون تریم
زین دو چرا نگذریم منزل ما کبریاست چ |
چو بر روی زمین باشی توانائی غنیمت دان
کـه دوران، ناتـوانیها بسـی زیر زمـین دارد // ش |
شاید ار پیک صبا از تو بیاموزد کار
زان که چالاکتر از این حرکت باد نکرد ش |
شبی مجنون به لیلی گفت کای محبوب بی همتا
تو را عاشق شود پیدا ولی مجنون نخواهد شد // ج |
جهان دل نهاده بدین داستان
همان بخردان نیز و هم راستان ن |
نازپرورد تنعم مبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد // ک |
کاشکی از غیر تو آگه نبودی جان من
خود ندانستی بجز تو جان معنی دان من ی |
یک چشم من اندر غم دلدار گریست
چشم دگرم حسود بود و نگریست چون روز وصال آمد او را بستم گفتم نگریستی نباید نگریست // آ |
آنان که خاک را به نظر کیمیـــــا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند س |
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی // م |
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان بر خیز ز |
زندگی جز نفسی نیست غنیمت شمرش
نیست امید که همواره نفس برگردد // ف |
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آن چه مسیحا میکرد ض |
ضمیر همدگر دانند یاران
نباشم یار صادق گر ندارم // ظ |
ظاهر که به دست ماست شستیم تمام
باطن که به دست تست آنرا تو بشوی ص |
صف بیارائید رندان، رهبر دل آمده
جان برای دیدنش منزل بمنزل آمده ک |
کار من بیچاره قوی بسته شده
بگشای خدایا که گشاینده تویی گ |
گفتم گره نگشوده ام زان طرّه تا من بوده ام
گفتـا مَنـَش فرمـوده ام تا با تو طرّاری کند ر |
راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالی مقام را ق |
قلم عشق كشم بر ورق دفتر خويش
هان كه در عشق من و حسن تو گفتاري نيست // ر |
روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست
می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست ف |
فدای پیرهن چاک ماهرویان باد هزار جامه تقوا و خرقه پرهیز به کوی می فروشانش ز جامی بر نمیگیرند زهی سجاده تقوا که یک ساغر نمیارزد ز |
ز وصل روی جوانان تمتعی بردار
که در کمینگه عمر است مکر عالم پیر س |
سرزنشم مكن اگر از همه پا كشيده ام
طبع لطيف آدمي با همه سر نمي كند // خ |
خنده جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست گ |
گر تکبر میکنی با خواجگان سفله کن
ور تواضع می کنی با مردم درویش کن. ذ |
ذره را تا نبود همت عالی حافظ طالب چشمه ی خورشید درخشان نشود ص |
صبر بر جور رقیبت چکنم گر نکنم
عاشقان را نبود چاره به جز مسکینی گ |
گل شكفته خداحافظ اگرچه لحظه ديدارت
شروع وسوسه اي در من به نام ديدن و چيدن بود // ش |
شکر شکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله میرود ک |
کعبه یک سنگ و نشانی است که ره گم نشود
حاجی احرام دگر بند ببین یار کجاست // ح |
حافظ آراسته کن بزم و بگو واعظ را
که ببین مجلسم و ترک سر منبر گیر د |
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد حالتی رفت که محراب به فریاد آمد هر چه می خواهد دل تنگت بنویس |
ساقی بیا که یار ز رخ پرده بر گرفت
کار چراغ خلوتیان باز در گرفت م |
اکنون ساعت 03:15 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)