يك حرف صوفيانه بگويم اجازت است
اي نور ديده صلح به از جنگ وداوري |
یا رب اندر کنف سایه آن سرو بلند
گر من سوخته یک دم بنشینم چه شود |
دلا دايم گداي كوي او باش
به حكم اوآنكه دولت جاودان به |
هست امیدم که علی رغم عدم روز جزا
فیض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم |
مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش
ليکنش مهر و وفا نيست خدايا بدهش |
شرابم ده و روی دولت ببین
خرابم کن و گنج حکمت ببین |
نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
نزاع بر سر دنيی دون مکن درويش |
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها |
از سر کوی تو هر کو به ملالت برود
نرود کارش و آخر به خجالت برود |
در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ
سرود زهره به رقص آورد مسیحا را |
آب و آتش به هم آميختهای از لب لعل
چشم بد دور که بس شعبده بازآمدهای |
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس |
سحرگاهان که مخمور شبانه گرفتم باده با چنگ و چغانه |
هاتفی از گوشه میخانه دوش
گفت ببخشند گنه می بنوش |
شيوه و ناز تو شيرين خط و خال تو مليح چشم و ابروی تو زيبا قد و بالای تو خوش |
شبی دل را بتاریکی ززلفت باز می جستم
رخت می دیدم وجامی هلالی باز میخوردم |
من ار چه در نظر يار خاکسار شدم
رقيب نيز چنين محترم نخواهد ماند |
در عین گوشه گیری بودم چو چشم مستت
واکنون شدم بمستان چون ابروی تو مایل |
لبش میبوسد و خون میخورد جام
رخش میبيند و گل میکند خوی |
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را |
آسايش دو گيتی تفسير اين دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا |
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما |
آيينه سکندر جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا |
این چنین موسمی عجب باشد
که ببندند میکده به شتاب |
بشوی اوراق اگر همدرس مايی
که علم عشق در دفتر نباشد |
در شگفتم که در این مدت ایام فراق
برگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت |
ترسم اين قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ايمان را |
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
یا رب این تاثیر دولت در کدامین کوکب است |
تو که پادشاه حسنی نظری به بندگان کن
حذر از دعای درویش و کف نیازمندش |
شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم
عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است |
تير آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهيز کن از تير ما |
المنه لله که در میکده باز است
زان رو که مرا بر در او روی نیاز است |
ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست
نان حلال شيخ ز آب حرام ما |
از چرخ به هر گونه همیدار امید
وز گردش روزگار میلرز چو بید |
در خرابات طريقت ما به هم منزل شويم
کاين چنين رفتهست در عهد ازل تقدير ما |
ای صبا امشبم مدد فرمای
که سحرگه شکفتنم هوس است |
تيری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت |
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است |
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت |
تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است |
اکنون ساعت 08:34 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)