دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
ون در آن ظلمت شب آب حیاتم دادند |
در کارگه کوزه گری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش |
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سرآمد شهریاران را چه شد |
دلا یاران سه نوعند ار بدانی
زبانیند و نانیند و جانی |
یک جهان دل بین که از گیسوی او آویخته
یک چمن گل بین که در پیراهنی افتاده است |
ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود
تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار |
روشنگری افلاکیم چون آفتاب از پاکیم
خاکی نیم تا خویش را سرگرم آب و گل کنم |
من همان روز ز فرهاد طمع ببریدم
که عنان دل شیدا بلب شیرین داد |
درآ در عالم معنی نظر کن سوی این صحرا
که گل گل بشکفا دل گل خود روی این صحرا |
از خطا گفتم شبی زلف تو را مشک حتن
میزند هر لحظه تیغی مو بر اندامم هنوز |
اکنون ساعت 12:33 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)