ز حسرت لب شیرین هنوز می بینم
که لاله می دمد از خون دیده فرهاد |
دل من بیاد جانان ز جهان خبر ندارد
سر من بغیر مستی هنری دیگر ندارد |
داشتم دلقی و صد عیب مرا میپوشید
خرقه رهن می و مطرب شد و زنّار بماند |
دل زود باورم را به کرشمه ای بودی
چو نیاز ما فزون شد تو به ناز خود فزودی به هم الفتی گرفتیم ولی رمیدی از ما من و دل همان که بودیم و تو آن نه ای که بودی |
یارب این نو دولتان را بر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک و استر می کنند |
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور |
رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است |
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست |
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده من شو و بر خور ز همه سیم تنان |
عشق
من ترانه ای از عشقی را که هنوز نمیشناختم سردادم اما هنگامی که آن را شناختم ، کلمات بر روی سینه ام به نجوایی مبهم بدل شد و آهنگی را که در سینه داشتم به سکوتی عمیق
جبران خلیل جبران |
اکنون ساعت 04:13 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)