تا عاشقان به بوی نسيمش دهند جان
بگشود نافهای و در آرزو ببست |
تو پنداری که بدگو رفت و جان برد
حسابش با کرام الکاتبین است |
تا به گيسوی تو دست ناسزايان کم رسد
هر دلی از حلقهای در ذکر يارب يارب است |
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هر کس به قدر همت اوست |
تو خود وصال دگر بودی ای نسيم وصال
خطا نگر که دل اميد در وفای تو بست |
تیمار غریبان اثر ذکر جمیل است
جانا مگر این قاعده در شهر شما نیست شبت بخیر،مرسی از همراهی که کردی:53: |
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شيرين کار
که توسنی چو فلک رام تازيانه توست شبت خوش |
تعبير رفت يار سفر كرده مي رسد
اي كاج هر چه زودتر از در درآمدي |
يوسف گم گشته باز آيد به كنعان غم مخور |
رسم عاشق كشي وشيوه شهر آشوبي
جامه اي بود كه بر قامت او دوخته بود |
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیرین مغان و شراب ناب کجا |
از سر مستي دگر با شاهد عهد شباب
رجعتي مي خواستم ليكن طلاق افتاده بود |
در میخانه ام بگشا که هیچ از خانقه نگشود
گرت باور بود ورنه سخن این بود و ما گفتیم |
ما در درون سينه هوايي نهفته ايم
بر باد اگر رود دل ما زان هوا رود |
د؟
در راه عشق مرحله قرب و بعد نیست می بینمت عیان و دعا میفر ستمت |
تا مگر همچو صبا بازبه كوي تو رسم
حاصلم دوش بجز ناله شبگير نبود |
در روی خود تفرج صنع خدای کن
کابینه خدای نما می فرستمت |
بازم ت_:2:
تا كي از سيم وزرت كيسه تهي خواهد بود بنده من شو وبر خور زهمه سيم تنان |
نکته ناسنجیده گفتم دلبرا معذور دار
عشوه ای فرمای تا منطبع را موزون کنم |
ما را به رندي افسانه كردند
پيران جاهل شيخان گمراه |
هوای مسیح نفس گشت و باد نافه گشای
درخت سبز شد ومرغ در خروش آمد |
در بيابان فنا گم شدن آخر تا کی
ره بپرسيم مگر پی به مهمات بريم |
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد میدارد که بربندید محملها |
ای جرعه نوش مجلس جم سينه پاک دار
کيينهايست جام جهان بين که آه از او |
وصل تو اجل را ز سرم دور همیداشت
از دولت هجر تو کنون دور نماندست |
تو عمر خواه و صبوری که چرخ شعبده باز هزار بازی از اين طرفهتر برانگيزد |
در هجر تو گر چشم مرا آب روان است
گو خون جگر ریز که معذور نماندست |
تو را آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی که شادی جهان گيری غم لشکر نمیارزد |
درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
درین سراچه بازیچه غیر عشق مباز |
زان يار دلنوازم شکريست با شکايت
گر نکته دان عشقی بشنو تو اين حکايت |
باز ت_:2:
تو خود ای گوهر یکدانه کجایی آخر کز غمت دیده مردم همه دریا باشد |
دلبر از ما به صد اميد ستد اول دل
ظاهرا عهد فرامش نکند خلق کريم |
مرحبا طایر فرخنده پی فرخنده پیام
خیر مقدم چه خبر دوست کجا راه کدام |
ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد
وقت آن است که بدرود کنی زندان را |
ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس
بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس |
ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما |
ای نور چشم من سخنی هست گوش کن
چون ساغرت پر است بنوشان و نوش کن |
نقشی بر آب میزنم از گريه حاليا
تا کی شود قرين حقيقت مجاز من |
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی |
يار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را |
اکنون ساعت 06:18 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)