در چشم آمد خیال آن در خوشاب
آن لحظه کزو اشک همی رفت شتاب |
بود آیا که در میکده ها بگشایند
گره از کار فرو بسته ما بگشایند |
دود دل ما نشان سوداست دلا
و اندود که از دل است پیداست دلا |
آنکس که بداند و نداند که بداند
بیدارش نمایید که بس خفته نماند |
اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن
شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند |
در میان نم نم باران اشک باز هم در خواب چشمان منی در کنار اینهمه غمهای دل باز هم آرامش جان منی |
یاری خواهی ز یار با یار بساز
سودت سوداست با خریدار بساز از بهر وصال ماه از شب مگریز وز بهر گل و گلاب با خار بساز |
ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است
ببین که در طلبت حال مردمان چون است |
تا چند گرد کعبه بگردم به بوی دل
تا کی به سینه سنگ زنم ز آرزوی دل افتد ز طوف کعبه و بتخانه در بدر سرگشتهای که راه نیابد به کوی دل |
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
وز پی دیدن او دادن جان کار من است |
اکنون ساعت 12:27 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)