مشاعره سنتی
با سلام
این تاپیک برای مشاعره کردن به سبک سنتی است و با حرف آخر بیت نفر قبل باید بیتی جدید گفته شود ممنون تو که دستت با نوشتن آشناست دلت از جنس دل خسته ماست براي ديدن آخرين شعر به صفحه آخر برويد |
تو یه حرف تازه بودی واسه من
قصه دو نیمه و یکی شدن |
نثار روی تو هر گل که در چمن است
فدای قد تو هر سروبن که بر لب جوست |
تو بزرگترین سوالی که تا امروز بی جوابه
نه تو بیداری نه تو خواب نه تو قصه و کتابه |
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را |
این ناگزیره واسه ما سیر صعودی تا سقوط
همیشه قصه ی صدا تمومه با حرف سکوت |
تنور لاله چنان بر فروخت باد بهار
که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد |
دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت
ابر چشمم بر رخ از سودای دل سيلاب داشت |
***مشاعره سنتی***
تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه |
هیچی جز شعر شکستن قصه ی فردای من نیست
این ترانه ی زواله این صدا صدای من نیست ==================== از اونجایی که دیده شده دوستان تازه وارد ما وقتی به این تاپیک وارد میشن و قصد میکنن که مشاعره رو شروع کنند به اشتباه فکر میکنن این شعر آخرین شعری هست که نوشته شده و باید با آن "ت" مشاعره کنند این توضیحات رو اینجا عرض میکنم شما باید به صفحه آخر این تاپیک برید وببینین آخرین شعر چی هست وبا اون شروع کنین کمی پایینتر از همین نوشته رو نگاه کنین خواهید دید که صفحات رو نمایش داده "صفحه آخر" رو بزنین تا به صفحه آخر برید با تشکر |
تورا سریست که با ما فرو نمی آید
مرا دلی که صبوری از او نمی آید |
دلم گرفته از این روزها دلم تنگ است
میان ما و رسیدن هزار فرسنگ است |
این شعر به زبان کردیه
تا کی دانیشم له سای داری بی ؟ تا کی بیکیشم دردی غریبی ؟ تا کی ناله ی دل چو ناله ی نی بو ؟ رنگ رخسام چو زرده به-ی بو ؟ |
این شعر هم به زبان کردی است:
و فدای بالات بام آزیزم روزی چوار جاره صبح و نیمه رو باوانم عصر و ایواره |
در هوايت بي قرارم روز و شب
سر ز پايت بر ندارم روز و شب روز و شب را همچو خود مجنون کنم روز و شب را کي گذارم روز و شب |
وحید جان فکر کنم به کلماتی مثل عازیزم و یا باوانم و .... که در وسط اشعار آواز یا تصنیف میان
تحریر گفته میشه (یا حالا هر اسم دیگه ای هم که داشته باشه ) که این در اصل شعر وجود نداره و فقط در آوازه برای مثال شعری که در پست اخیر من نقل شده اگه بخوای تحریراشو حذف نکنی این میشه تا کی ناله ی دل آخ چو ناله ی نی بو ؟ رنگ رخسام آی چو زرده به-ی بو ؟ بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم |
ميا بي دف به گور من زيارت
كه در بزم خدا غمگين نشايد |
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست |
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم |
میان گریه می خندم که چون شمع اندر این مجلس
زبان آتشینم هست لیکن در نمی گیرد |
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند |
درد لیم آخ درد لیم درد بالاگی برزد لیم
درد لیم درد لیم درد چاویل مسد لیم |
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است اینو دیگر گون نخواهد شد شایدم تکراری باشه یادم نیست من ترک مهر اینان بر خود نمیشناسم بگذار تا بیاید بر من جفای آنان |
نیست در بازار عالم خوشدلی ور زان که هست
شیوه رندی و خوش باشی عیاران خوش است |
تا نيابم آنچه در مغز من است***يک زماني سر نخارم روز و شب
تا که عشقت مطربي آغاز کرد***گاه چنگم، گاه تارم روز و شب |
به شکر آنکه شکفتی به کام بخت ای گل
نسیم وصل ز مرغ سحر دریغ مدار |
رفتم در میخانه خوردم دو سه پیمانه
من مستم و دیوانه ما را که برد خانه |
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست |
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که توسنی جو فلک رام تازیانه تست |
تو شمع انجمنی یک زبان و یک دل شو
خیال و کوشش پروانه بین و خندان باش |
شراب تلخ میخواهم که مرد افکن بود زورش
مگر یک دم براسایم زدنیا وشر وشورش |
شکسته دار به در گاهت آمدم که طبیب
به مومیایی لطف توام نشانی داد |
چیزی که من مینویسم شعر اما یه چیز تازست تا یک نو اوری هم شده باشه تو این تاپیک.در حقیقت شعر نو کردی که در مجالس هل پرگه کاربردی رایج داره:
شاواز شاواز پی سی سیتی هوا خوی نمرید کاربریل فعال |
طنز بود قشنگ بود دستت درد نکنه
لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح داغ دل بود به امید دوا بازآمد لاله ساغرگیر و نرگس مست و بر ما نام فسق داوری دارم بسی یا رب که را داور کنم |
من ار چه عاشقم و رند و مست و نامه سیاه
هزار شکر که یاران شهر بی گنهند |
در نظر بازی ما بی خبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند |
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا |
ای که بوی باران شکفته در هوایت
یاد از آن بهاران که شد خزان به پایت |
تا بی سر و پا باشد اوضاع فلک زین دست
در سر هوس ساقی در دست شراب اولی |
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که می شنوم نامکرر است |
اکنون ساعت 02:45 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)