پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   مطالب آزاد (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=11)
-   -   مهمترین اتفاقی که امروز برات افتاده رو بنویس (http://p30city.net/showthread.php?t=10480)

mary.f 04-20-2009 04:44 PM

مهمترین اتفاقی که امروز برات افتاده رو بنویس
 
فرض کن اینجا یک برگ از دفترچه خاطراتته... مهمترین اتفاقی که امروز برات افتاده رو توش بنویس:
--------------------------------------------------------------------------------------------------------
خودم شروع می کنم:

امروز یکی از هم دانشکده ای هام رو که خیلی وقت بود ازش بی خبر بودم، دیدم. یادش به خیر چه دوران قشنگی بود...

haj_amir 04-20-2009 06:31 PM

به به واقعا یه همچین تاپیکی جاش خالی بود
اما امروز من
دوست دخترم از آموزشی سربازی اومده بود رفتم در خونشون با هم چیپس خوردیم و آب آناناس و خاله بازی کردیم
بچه های خوبی بودیم
خیلی هم خوش گذشت
به آقا پلیس مهربون هم سلام کردیم

deltang 04-20-2009 09:23 PM

امروز امتحان ادبيات داشتيم تركونديم بسكه تقلبي كرديم يك حالي داد انقدر خنديديم{جشن پتو}:24:

امیر عباس انصاری 04-22-2009 02:16 PM

امروز تو یه فرصت مناسب حوالی ظهر فیلم شخصیت رو دیدم
با اینکه قبلا شبکه چهار نشون داده بود اما بیشتر چسبید چون می تونستم وسطاش پاشم برم چایی بریزم بدون اینکه از دیدن فیلم عقب بیفتم
آهان یه چیز دیگه
این تاپیک رو هم دیدم و به نظرم کار خلاقانه ایه
دارم یواش یواش به خانم ماری اف امیدوار میشم
به نظرم در آینده ای نزدیک مسوولی مدیری سرپرستی رییسی چیزی بشه برای خودش
آخه بیشتر به فکر جمع کردن دوستان دور همدیگه است تا تفرقه
جدا احسنت داره

امروز روز جهانی زمین هم بود
اینم لوگی زیبای گوگل

http://www.google.com/logos/earthday09.gif

haj_amir 04-22-2009 03:07 PM

امروز بعد یه هفته درد و مرض خودمو راضی کردم رفتم دکتر
دو تا از علایم رو گفتیم دکتر تا تهشو خودش گفت
گفت من مریضیتو از خودت بهتر میشناسم اینطور نیست؟
خلاصه پرهیز غذایی داد تقریبا همه چی
3 تا قلم دارو هم داد شد 12000 تومن
مادر جان

mary.f 04-25-2009 06:41 AM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط امیر عباس انصاری (پست 43593)
آهان یه چیز دیگه
این تاپیک رو هم دیدم و به نظرم کار خلاقانه ایه
دارم یواش یواش به خانم ماری اف امیدوار میشم
به نظرم در آینده ای نزدیک مسوولی مدیری سرپرستی رییسی چیزی بشه برای خودش
آخه بیشتر به فکر جمع کردن دوستان دور همدیگه است تا تفرقه
جدا احسنت داره

ممنون جناب امیرخان. نظر لطفتونه... البته گفته باشم من سمت کمتر از ریاست جمهوری قبول نمی کنم ها!!!

امیر عباس انصاری 04-25-2009 10:54 AM

امروز تصمیم گرفتم به خانم ماری اف یه چیزی بگم در مورد علت قبول کردن علایق خاص مقاماتش!!
ولی دلم نیومد
آخه قانون اساسی رو خوندم می دونم چقدر دردسر داره... خواستم منصرفش کنم ... دلم نیومد
این کلمه رجل سیاسی منو بدجوری به فکر وامیداره
آخه رجل یعنی مرد

امروز یه کار مهم دیگه هم باید انجام بدم
ولی فکر میکنم زیادی سخت باشه
خداییش اطو کردن لباس هم حال میخواد ها
این کار و بار و زندگی هم دست کمی از فیلم سینمایی هندی نداره
همین
فعلا

haj_amir 04-25-2009 04:18 PM

امروز امتحان ترمو 2 داشتم
آی سخت بود
بدک ندادیم
راضی هستیم

deltang 04-25-2009 09:33 PM

رفتم بانك پول موبايامو دادم اگه گفتين چقدر؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
70 تومن داشتم داشتم سكته ميكردم داشتم پولو ميدادم

mary.f 04-26-2009 06:08 AM

از وقتی این تاپیک رو زدم هیچ اتفاق خاصی برام نمی افته که بیام اینجا بنویسم!! :39:

امیر عباس انصاری 04-27-2009 01:55 PM

سلام بر همه
امروز دو تا اتفاق خوب برام افتاد
اولیش رو نمیگم
دومیش رو هم بعدا میگم!!

نه شوخی کردم
اولیش اینه که با کلی کمبود وقت بازهم تونستم بیام فروم و به دوستانم سر بزنم
دومیش هم اینه که عصر میخوام برم پیش یکی از دوستان خیلی خوب و قدیمیم
یه گپ مشتی بزنیم

از نظر گوگلی هم امروز روز تولد ساموئل مورس (Samuel Morse's Birthday) مبتکر الفبای مورس بود
لوگوی گوگل هم امروز این شکلی شد... به زبان مورس!!
خیلی ابتکار جالبی داره گوگل
هر روز لوگوی خاص اونروز رو ارائه میکنه
یادمه لوگوی هفت سین ایرانی هم داشتند

http://www.google.com/logos/samuelmorse09.gif

اینم لوگوی هفت سین گوگل بود به مناسبت جشن نوروز پارسیان

http://zohrehnet.tripod.com/images/l...le_nowrouz.gif

mary.f 04-29-2009 10:01 AM

امروز با یکی از دوستام (که خیلی هم برام عزیزه) حرفم شد!
واقعاً چرا بعضیها اینقدر کم جنبه اند؟
اعصابم کاملاً به هم ریخته...

haj_amir 05-01-2009 04:21 AM

امروز که چه عرض کنم دیروز الان 5 صبحه
خلاصه
طبق مهمول این 3هفته حالمون بد بود
ولی رفتیم یه لنز و کانور تور جدید خردیم برا دوربینمون بسی شاد شدیم
خدا همه رو شفا بده
همه مرضای جسمی مثل من
هم عشاق بازم مثل من (سوتفاهم نشه عخش عکاسی)

امیر عباس انصاری 05-01-2009 01:46 PM

امروز پست کله سحر حاجی رو خواندیم
مشعوف شدیم که ساعت 5 صبح هم کسی هست در فروم نان داغ بگیرد و بساط دیشلمه برپا نماید
جانم رفقای باحال
شاید هم مشعوف نشیم زیرا بیخوابی عادت بدیست و اعتیاد به نت مورد منکراتی دارد!!!
و ممکن است روزی جرم جزایی نیز محسوب شود و کار به همسلول شدن با کراکی ها و هکرها و شیشه ای ها و هریونی ها!! برسد... استغفرالله
خدایا توبه توبه
فعلا که خود نت هم جیز محسوب میشود و چشم غره های فراوانی برای نت دوستان در پی دارد و شق القمر است اگر کسی بتواند در نت ایران تاب بیاورد
آواتار حاجی را دیدیم... وه که چه خلاقانه بید
بسیار جالب بود... هنری بود و کمی بیش از قبل به هنرمندی او پی بردیم و برایش دعای چند میلیون وام بدون بهره جهت افتتاح استودیوی عکاسی نمودیم باشد که حاجت روا گردد و به آرزوهایش برسد... ما که نرسیدیم
تصمیم گرفتیم ما نیز آواتار سوسولی و عشقولانه خویش را هنری کنیم
آلفی را انتخاب نمودیم... چرا که به نوعی پدر جد سینمای وحشت میباشد
امروز میخواهیم برویم امامزاده صالح
همش 25 کیلومتر فاصله داریم چقدر کم است خداوکیلی!!!!
اگر بفهمیم چه کسی تهران را به جای بلند و عمودی پهن و افقی و مثل سفره نذری گسترده نموده بابایش را با مادرش آشتی میدادیم چنان و چنین و غیره
لامصب شهر نیست که... استان است... از اینورش بخواهی بری آنور شب می شود
خبر یافتیم چیزی که پارسال هیات دولت پرانده بود واقعیت دارد و به زودی کرج برای خویش استان میشود
استان البرز
و تهران و استان پر جمعیتش باز هم آب می رود
یحتمل اینجور پیش برود چهل سال دیگر هر محله تهران برای خوش استان خواهد شد
استان نارمک
استان تهرانپارس
استان تجریش
استان حسن آباد
استان زرگنده
استان قلهک
استان....
اگر اینطوری شود
رکورد دار دنیا میشویم
البته در داشتن استاندار
جو پست حاج امیر هم ما را گرفت و گل آقایی صحبت می کنیم
کیومرث صابری فومنی روحت شاد... نیستی ببینی قهرمان لیگ برتر در بازی حذفی مقابل مس رفسنجان یک تیم دسته اولی چه دسته گلی به آب داد!!

mary.f 05-03-2009 03:30 PM

وای مغزم سوت کشید!!!
طبق معمول از صبح که nتا کار انجام دادیم یکی نگفت دستت درد نکنه! حالا با اجازتون همکارمون که استعفا داد کار ایشون هم افتاد گردن ما... گفتند دیگه نیرو نمیاریم شما زحمت کارهای ایشون رو بکش می دونیم که از عهده اش برمیایید و کی بهتر از شما و ... (البته با هندونه هایی که زیر بغلم گذاشتن نتونستم قبول نکنم!!) قراره از خجالتمون در بیان!!!
چشمام دیگه داره سیاهی میره... کمک!

SonBol 05-03-2009 03:40 PM

سلام
منم که هر روزم پر از مهمات شده جدیدا !!!!
نمیدونم چرا منفجر نمیشم؟:d
اما مهمترینش اینه که اومدم نت بعد از ده روزی{شیت شدن}

haj_amir 05-03-2009 03:55 PM

یه دو سه هفته ای هست چار چرخم هواست خونه نشینم
امروزم که نور اعلی نور تنها اتفاق مهم دیدن یه نفر و مرورخاطرات تلخ گذشته بود
هر دم از باغ بری میرسد

دانه کولانه 05-03-2009 05:32 PM

اصلا دوست ندارم مهمترین اتفاقی که امروز برام افتاد رو براتون بگم! {قاط}
در مورد ریاضی دو ! و امتحان میانترمش !
دددددد سید خدا رو به جرم تقلب ! گرفتند !
یه دو لحظه اجازه گرفتم برم دبلیوسی به جان شما سی هم نبود حدودای 17 هیجده بود ! تا برگشتم دیدم جا خیس و برگه نیس !
ااااا گفتمش که ؟ عیب نداره ! چون باطله با خودم برده بودم گفت چون گفته بودم هیچی زیر دستتون نباشه حق نداری امتحان بدی گفتم خب بررسیش کن میفهمی که تقلب نیست گفت میدونم ولی گفته بودم ! خلاصه فکر کنم ریاضی دو هم به ملکوت اعلی ...

deltang 05-04-2009 09:39 PM

امتحان ديني داشتيم 20 ميشم اولين امتحان ترمم به خوبي سپري شد خوان اولو به راحتي پشته سر گذاشتم

haj_amir 05-05-2009 11:33 AM

امروز رفتم اندوسکوپی
پرستار گفت برو اورجانس ازت رگ بگیرم دارو بی حسی بزنیم
گفتم نه آبجی کسر لاتیه بدون بی حسی
رفتیم تو دکتر گفت 5 میل یداز بزن
گفتم بیخیل دکی جون رو ما اثر نداره ما عملمون بالاست
خلاصه یه چیز ریختن تو حلقومن مزه قلیون دو سیب میداد
حلاصه ما رو خوابوندن بقیه قضایا
دکی عکسو داد دستم گفت بیا کلینیک باهات حرف بزنم
اینجا نمیشه
خلاصه رفتیم کلینیک یه منبر برامون رفت و روضه ای خوند اشکبار
بماند چی گفت
فقط گفت
سعی کن خوش بگذرونی
بعدشم 3 تا دوا داد کلی پولش شد
غلاقه به خونش نرسد
حاجی ...

امیر عباس انصاری 05-05-2009 01:39 PM

مهمترین اتفاقی که امروز برات افتاده رو بنویس!
 
سلام بر جمیع دوستان

نقل قول:

نوشته اصلی توسط SonBol 2561 (پست 44012)
سلام
منم که هر روزم پر از مهمات شده جدیدا !!!!
نمیدونم چرا منفجر نمیشم؟:d
اما مهمترینش اینه که اومدم نت بعد از ده روزی{شیت شدن}

یاور تخریبچی من
با من و همدرد منی
چوب الف بر سر ما
نارنجک و بمب منی

هک شده اسم من و تو
رو تن این نت سیاه
جفتک بیداد و ستم
برده ز سر اعصاب ما
:53::53::53::53::53::53:
برو که باهاتیم خواهر....
{قاط}

نقل قول:

نوشته اصلی توسط دانه کولانه (پست 44038)
اصلا دوست ندارم مهمترین اتفاقی که امروز برام افتاد رو براتون بگم! {قاط}
در مورد ریاضی دو ! و امتحان میانترمش !
دددددد سید خدا رو به جرم تقلب ! گرفتند !
یه دو لحظه اجازه گرفتم برم دبلیوسی به جان شما سی هم نبود حدودای 17 هیجده بود ! تا برگشتم دیدم جا خیس و برگه نیس !
ااااا گفتمش که ؟ عیب نداره ! چون باطله با خودم برده بودم گفت چون گفته بودم هیچی زیر دستتون نباشه حق نداری امتحان بدی گفتم خب بررسیش کن میفهمی که تقلب نیست گفت میدونم ولی گفته بودم ! خلاصه فکر کنم ریاضی دو هم به ملکوت اعلی ...

آقا اجازه؟:65:
تو شهر شما جیش کردن جرمه؟{قاط}
این دیگه آخر نقض حقوق بشر بود ها...خداییش میگم
{قاط}

نقل قول:

نوشته اصلی توسط haj_amir (پست 44106)

خلاصه رفتیم کلینیک یه منبر برامون رفت و روضه ای خوند اشکبار
بماند چی گفت
فقط گفت
سعی کن خوش بگذرونی
بعدشم 3 تا دوا داد کلی پولش شد
غلاقه به خونش نرسد
حاجی ...

حاجی زخم معده است یا اثنی عشر یا؟؟
توکل کن... خدا ارحم الراحمینه

و اما امروز من
صبح زود کله سحر پاشدم:D
ولی بعد با یه چرت نزدیک ظهر تلافیش دراومد:65:
یخه وقت نمیرم من از بیخوابی!!:65:
پارسال این موقع من تا صبح بیدار مینشستم ولی امسال این خواب بهاره بدجور یقه گیره{پپوله}
امروزم خوب شروع شد
تا آخر روز هم کلی مونده
خودم دوست دارم خوب تموم بشه
تا خدا چه حکمت کند و چه در نظر افتد

آرزومند آرزوهاتونم:53::53::53:
یاحق
:53::53:

mary.f 05-05-2009 01:46 PM

آخ گفتی خواب... من که دارم از خواب می میرم... امان از این بهار!

abadani 05-05-2009 01:59 PM

اتفاق خوبي كه امروز برم افتاده اينه كه برخلاف كم خوابي ديشب اصلا خوابم نمياد و ضمن كار مي تونم مشاعره بكنم اتفاق خوب ديگه اينكه (البته منحصر به امروز نمي شه) با ورود به جمع شما عزيزان با صفا و با وفا بعد از سالها سال مشاعره مي كنم و كمي بقول سهراب داغ تنهايي من تازه ميشه البته تنهايي از نظر طرف مشاعره كه چند ساليه كه نداشتم بعدا هم براتون مي نويسم كه مهتاب شبي خواهد و آسوده خيالي
يا علي مدد

haj_amir 05-05-2009 04:00 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط امیر عباس انصاری (پست 44131)
سلام بر جمیع دوستان




حاجی زخم معده است یا اثنی عشر یا؟؟
توکل کن... خدا ارحم الراحمینه
:
یاحق[/COLOR]:53::53:

هیچ کدوم یه عفونته که اونم بیشتر عصبیه
به قول شاعر
دل شده یک کاسه خون
به لبم داغ جنون

امیر عباس انصاری 05-05-2009 04:11 PM

هلیوباکتریا؟؟
یا چیز دیگه
راستش نترسونمت خود همون آندوسکوپی چون معمولا خوب استریل نمیشه ناقل عفونت از بدن بیمار به سالمه
تا میتونی اندوسکوپی نکن
با عرقیات گیاهی و یه رژیم خوب میشه معجزه کرد
البته سیگار هم باید کنار گذاشته بشه
معده عضو خیلی حساسیه
انشالله دشمنت هم درگیر مشکل و بیماری نشه چه برسه خودت
حاج امیر گل

mary.f 05-05-2009 04:17 PM

خدایا همه مریضا رو شفا بده!
آمین

haj_amir 05-05-2009 04:18 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط امیر عباس انصاری (پست 44212)
هلیوباکتریا؟؟
یا چیز دیگه
راستش نترسونمت خود همون آندوسکوپی چون معمولا خوب استریل نمیشه ناقل عفونت از بدن بیمار به سالمه
تا میتونی اندوسکوپی نکن
با عرقیات گیاهی و یه رژیم خوب میشه معجزه کرد
البته سیگار هم باید کنار گذاشته بشه
معده عضو خیلی حساسیه
انشالله دشمنت هم درگیر مشکل و بیماری نشه چه برسه خودت
حاج امیر گل

مگه من سیگار میکشم؟
شانسم خوب بود تکنسین اندوسکوپی آشنا بود برا من 2 بار استریل کرد خیلی هم هوامو داشت
بیشتر عصبیه دکتر گفت هرچی بهت میسازه بخور
فقط زندگیتو عوض کن کمتر استرس داشته باش
تریپ بیخیال:24:

دانه کولانه 05-05-2009 05:49 PM

4کریم بچه ها
از خواب و کار و مریضی گفتین !
هم خوابم میاد هم مریضم هم کلی کار دارم
دیشب دیر خوابیدم امروز خواستم 6 بیدار شم کمی کارای سایتو انجام بدم 7 بزرنم بیرون برم جیگر چربی دار بخورم بعدم 10-12 کلاس ریاضی 2 برم !
ساعت 9و 15 دقیقه از خواب پاشدم تا اماده شدم شد نه و نیم به جیکر ! نرسیدم (سوتفاهم نشه) بعدم 15 دقیقه دیر به کلاس رسیدم نرفتم تو گفتم الان میگه تقلب میکنی دیرم میای ؟
خلاصه صبش اینطور گذشت اینترنت دانشکده قطع بود الکی توی سایت کامپورتر کمی چرخ خوردم و شاهد و دل وقلوه گرفتن دوستام اونطرف مرفا هم بودیم خدا مبارکش کنه!
بعد ناهار نخوردیم چون دانشگاه پیام نور باید میرفتیم یکی از دوستامون ارائه و کنفرانس داشت در زمینه کریپتوگرافی منم چون کمی کار کرده بودم قرار شد برم لااقل 4 تا سوال درست حسابی بپرسم که یعنی خیلی کارمون درسته ! رفتیم ارائه خیلی خوب انجام شد سریع برگشتیم کلاس بعدی رو هم دیر رسیدیم ! نرفتم سر کلاس ! وایسادم تا کلاس بعدی
تربیت بدنی بود حوصله نداشتم میخواستم بیام خونه یکی گفت جلسه پیش که غایب بودی (بابا من شاهکارم به خدا) گفته امروز امتحانه! پرش
پرشم بد نبود 2و 40 پریدیم برگشتیم خونه خواستیم بریم جیگره رو بزنیم توی رگ حوصله نداشتیم در عوض ذرت مکزیکی خوردیم
قضیه ریاضی دومونم حل شد ! یارو فهمید نباید اینقدر اذیت میکرده حالا بماند چی شد
فکر کنم درست شد شایدم گولم زده ! میخواد حسابی بچزونه !
حاجی جون خودت تا اول خرداد میانترم دارم زنده بمون جوصله تهران اومدن نداریم قربون شکلت قول میدم بعداز خرداد که باشه بیاییم یه مینی بوسم ادم میارم
هیچی نیست بابا چیزیت نمیشه نگران نباش ورزشتو برو کمم از قلیونو ملیون حرف بزن برو عکاسیتو بکن قول میدم حالا حالا زنده میمونی
آقای آبادانی هم که ان شاالله همیشه ازاین خاطرات خوب داشته باشن
کاش وقتی میومدی من شعرام تموم نشده بود سواد شعریم دیگه تموم شده شانس تو ولی بچه ها هستند کلی خوشحالت میکنن
شوخی میکنم ان شاالله وقت بشه برگردم منم اضافه میشم دوباره

haj_amir 05-05-2009 05:55 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط دانه کولانه (پست 44216)
4کریم بچه ها
از خواب و کار و مریضی گفتین !
هم خوابم میاد هم مریضم هم کلی کار دارم
دیشب دیر خوابیدم امروز خواستم 6 بیدار شم کمی کارای سایتو انجام بدم 7 بزرنم بیرون برم جیگر چربی دار بخورم بعدم 10-12 کلاس ریاضی 2 برم !
ساعت 9و 15 دقیقه از خواب پاشدم تا اماده شدم شد نه و نیم به جیکر ! نرسیدم (سوتفاهم نشه) بعدم 15 دقیقه دیر به کلاس رسیدم نرفتم تو گفتم الان میگه تقلب میکنی دیرم میای ؟
خلاصه صبش اینطور گذشت اینترنت دانشکده قطع بود الکی توی سایت کامپورتر کمی چرخ خوردم و شاهد و دل وقلوه گرفتن دوستام اونطرف مرفا هم بودیم خدا مبارکش کنه!
بعد ناهار نخوردیم چون دانشگاه پیام نور باید میرفتیم یکی از دوستامون ارائه و کنفرانس داشت در زمینه کریپتوگرافی منم چون کمی کار کرده بودم قرار شد برم لااقل 4 تا سوال درست حسابی بپرسم که یعنی خیلی کارمون درسته ! رفتیم ارائه خیلی خوب انجام شد سریع برگشتیم کلاس بعدی رو هم دیر رسیدیم ! نرفتم سر کلاس ! وایسادم تا کلاس بعدی
تربیت بدنی بود حوصله نداشتم میخواستم بیام خونه یکی گفت جلسه پیش که غایب بودی (بابا من شاهکارم به خدا) گفته امروز امتحانه! پرش
پرشم بد نبود 2و 40 پریدیم برگشتیم خونه خواستیم بریم جیگره رو بزنیم توی رگ حوصله نداشتیم در عوض ذرت مکزیکی خوردیم
قضیه ریاضی دومونم حل شد ! یارو فهمید نباید اینقدر اذیت میکرده حالا بماند چی شد
فکر کنم درست شد شایدم گولم زده ! میخواد حسابی بچزونه !
حاجی جون خودت تا اول خرداد میانترم دارم زنده بمون جوصله تهران اومدن نداریم قربون شکلت قول میدم بعداز خرداد که باشه بیاییم یه مینی بوسم ادم میارم
هیچی نیست بابا چیزیت نمیشه نگران نباش ورزشتو برو کمم از قلیونو ملیون حرف بزن برو عکاسیتو بکن قول میدم حالا حالا زنده میمونی
آقای آبادانی هم که ان شاالله همیشه ازاین خاطرات خوب داشته باشن
کاش وقتی میومدی من شعرام تموم نشده بود سواد شعریم دیگه تموم شده شانس تو ولی بچه ها هستند کلی خوشحالت میکنن
شوخی میکنم ان شاالله وقت بشه برگردم منم اضافه میشم دوباره

خب بیا من که نیستم
28 اردیبهشت بلیط دارم برا بندر میخوایم بریم جزیره هرمز عکاسی:d

deltang 05-05-2009 08:51 PM

:21::15::5:هيچ اتفاقي نيوفتادددد{شیت شدن}:24::cool::41::65:;):o:36:

امیر عباس انصاری 05-06-2009 02:24 PM

امروز تهران بعد از ظهر رگبار بهاری توپی زد
همزمان رگبار و بارش و رش زیبای باران اردیبهشت و آفتاب و تابش دل انگیزش و...
به به هوا جون میداد واسه عاشقی
من هم که کسی رو ندارم و تنهام و عزب تشریف داریم
دستامو گذاشتم تو جیبم و هنگام پیاده روی زیر بارون و آفتاب سوت زدم و از خیس شدن زیر بارون گرم اردیبهشت بسیار فراوان جات لذت بردم
خوش به حال عشاق واقعی
این لحظه ها برای من تنها فراموش نشدنیه.... وای به حال بعضیها که خونه دلشون مهمون داره
فعلا

mary.f 05-06-2009 02:58 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط امیر عباس انصاری (پست 44330)
امروز تهران بعد از ظهر رگبار بهاری توپی زد
همزمان رگبار و بارش و رش زیبای باران اردیبهشت و آفتاب و تابش دل انگیزش و...
به به هوا جون میداد واسه عاشقی
من هم که کسی رو ندارم و تنهام و عزب تشریف داریم
دستامو گذاشتم تو جیبم و هنگام پیاده روی زیر بارون و آفتاب سوت زدم و از خیس شدن زیر بارون گرم اردیبهشت بسیار فراوان جات لذت بردم
خوش به حال عشاق واقعی
این لحظه ها برای من تنها فراموش نشدنیه.... وای به حال بعضیها که خونه دلشون مهمون داره
فعلا

حالا مثلاً ما که تنها نیستیم می تونیم وسط روز با هم بریم بیرون؟!! من این سر شهر، همسر گرامی! آن سر شهر... ولی راست می گی هوا واقعاً عشقولانه بود... موقع بارون چون ساعت ناهاریمون بود من و همکارم اومدیم بیرون، کلی قدم زدیم، حسابی خیس شدیم و از همه بهتر کلی برای خودمون خرید کردیم!

haj_amir 05-06-2009 08:35 PM

عوضش من بعد کلی رانندگی واز این سر شهر به اون سر و اشتباه بانک و برگشتن بانک رفتن ناصر خسرو
با یکی از بهرتین دوستام
زیر بارون قدم زدیم تا برسیم به ماشینم
البته بارونش از یه کم بیشتر عشقولانه بید
تگرگ بود

haj_amir 05-14-2009 09:54 PM

امروزم مثل روزای قبل حالم بد بود
کی میشه از دست من راحت شید
راستی دیروز یه فلاش خریدم برا دوربینم
لامصب قد یه دوربین کامپکت پولشو دادم

kiana 05-15-2009 08:12 AM

سلام
وای این جا چه تاپیک خوبیه!چرا من تا حالا ندیده بودم.(یکی نیست بگه اخه نیست که خیلی میایی سایت .حالا حرفم میزنی.!!!!)
من خاطره دیروز را میگم.
صبح ساعت 7 طبق معمول از خواب پا شدم.و مشغول کار خونه بودم تا شب.یادش بخیر زمانی که می رفتم سر کار مجبور بودم ساعت 6 صبح از خواب بیدار بشم و کار را شروع کنم.الان هم که دیگه سر کار نمیرم و به دلایلی خانه نشین شدم!! برایم فرقی نداره به صبح بیدار شدن عادت کردم و هر کاری کنم بیشتر از ساعت 7-8 صبح نمی تونم در تختخواب بمونم.
خلاصه صبحانه خوردیم و طبق معمول اقا نیما تشریف بردن بیرون و بنده تو سر و کله خودم زدم تا ظهر که تشریف بیارن و به اتفاق هم رفتیم بیرون و یک مقدار خرید کردیم و امدیم خانه.راستی یک فیلم هم دیدم که اسمش بنجامین بتن بود .یک فیلم خیلی عجیب و غریب بود ولی من خوشم امد خلاصه تا شب سرمون به فیلمه گرم بود.و بعد شام و طبق معمول لالا.
ولی امروز به جایش می خواهیم بریم ددر.و خوش باشیم.انشالله به شما هم خوش بگذره و ادینه خوبی داشته باشین.
خدانگهدار تا فردا.

abadani 05-15-2009 08:44 AM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط kiana (پست 44894)
سلام
وای این جا چه تاپیک خوبیه!چرا من تا حالا ندیده بودم.(یکی نیست بگه اخه نیست که خیلی میایی سایت .حالا حرفم میزنی.!!!!)
من خاطره دیروز را میگم.
صبح ساعت 7 طبق معمول از خواب پا شدم.و مشغول کار خونه بودم تا شب.یادش بخیر زمانی که می رفتم سر کار مجبور بودم ساعت 6 صبح از خواب بیدار بشم و کار را شروع کنم.الان هم که دیگه سر کار نمیرم و به دلایلی خانه نشین شدم!! برایم فرقی نداره به صبح بیدار شدن عادت کردم و هر کاری کنم بیشتر از ساعت 7-8 صبح نمی تونم در تختخواب بمونم.
خلاصه صبحانه خوردیم و طبق معمول اقا نیما تشریف بردن بیرون و بنده تو سر و کله خودم زدم تا ظهر که تشریف بیارن و به اتفاق هم رفتیم بیرون و یک مقدار خرید کردیم و امدیم خانه.راستی یک فیلم هم دیدم که اسمش بنجامین بتن بود .یک فیلم خیلی عجیب و غریب بود ولی من خوشم امد خلاصه تا شب سرمون به فیلمه گرم بود.و بعد شام و طبق معمول لالا.
ولی امروز به جایش می خواهیم بریم ددر.و خوش باشیم.انشالله به شما هم خوش بگذره و ادینه خوبی داشته باشین.
خدانگهدار تا فردا.

به اين مي گن يه زندگي مفيد و استفاده حد اكثر از وقت آدينه هاي خوبي داشته باشيد

mary.f 05-16-2009 02:45 PM

مُردم از خواب... پس کی این بهار تموم می شه؟!!

haj_amir 05-16-2009 11:38 PM

همانند روزها پیشین حالی بس بد داشتیم به گونه ای که به سر جلسه امتحان نرفتیم
دیشبش آزمایش اورجانس بدادیم امروز برفتیم مطف دکی
دکی گفت این از عوارض داروهای قبلیست
داری جدید تناول بنما
تا یار که را خواهد و میلش به که باشد
زیاده عرضی نیست

mary.f 05-17-2009 01:24 PM

از اون روزای بی نهایت بد بود! نمی دونم اصلاً به این مسأله فکر می کنن که یک نفر چقدر توان داره؟ بیخود نیست که خیلی ها از زیر کار در میرن

امیر عباس انصاری 05-17-2009 02:30 PM

روز بسیار خوبیه
حالم توپه
جواب یکی از ایملهایی که فرستادم و برام مهم بود اومد
هرچند پاسخی کوتاه بود
اما مثبت اندیشانه بود
انشالله در آینده اتفاقت کاری و روزگاری خوش در انتظارم خواهد بود
یحتما قراره ریس جمهور بشم
خودم که خبری ندارم ولی شاید دوستان بخواهند منو سوپ ریز کنند!


اکنون ساعت 10:54 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)