![]() |
روانشناسی شخصیت
روانشناسی شخصیت
تعاریف مختلفی از شخصیت ارائه شده است که هر یک بر وجهی از شخصیت تأکید کردهاند. هیلگارد (Hilgard) شخصیت را «الگوهای رفتار و شیوههای تفکر که نحوه سازگاری شخص را با محیط تعیین میکند» تعریف کرده است در حالی که برخی دیگر «شخصیت» را به ویژگیهای «پایدار فرد» نسبت داده و آن را بصورت «مجموعه ویژگیهایی که با ثبات و پایداری داشتن مشخص هستند و باعث پیش بینی رفتار فرد میشوند» تعریف میکنند. شخصیت (Personality) از ریشه لاتین (Persona) که به معنی «نقاب و ماسک» است گرفته شده است و اشاره به ماسک و نقابی دارد که بازیگران یونان و روم قدیم بر چهره میگذاشتند و این تعبیر تلویحا به این موضوع اشاره دارد که «شخصیت هر فرد ماسکی است که او بر چهره خود میزند تا وجه تمایز (تفاوت) او از دیگران باشد». شخصیت به همه خصلتها و ویژگیهایی اطلاق میشود که معرف رفتار یک شخص است، از جمله میتوان این خصلتها را شامل اندیشه ، احساسات ، ادراک شخص از خود ، وجهه نظرها ، طرز فکر و بسیاری عادات دانست. اصطلاح ویژگی شخصیتی به جنبه خاصی از کل شخصیت آدمی اطلاق میشود. نگاه اجمالی «شخصیت» یک «مفهوم انتزاعی» است، یعنی آن چیزی مثل انرژی در فیزیک است که قابل مشاهده نیست، بلکه آن از طریق ترکیب رفتار (Behavior) ، افکار (Thoughts) ، انگیزش (Motivation) ، هیجان (Emotion) و … استنباط میشود. شخصیت باعث تفاوت (Difference) کل افراد (انسانها) از همدیگر میشود. اما این تفاوتها فقط در بعضی «ویژگیها و خصوصیات» است. به عبارت دیگر افراد در خیلی از ویژگیهای شخصیتی به همدیگر شباهت دارند بنابراین شخصیت را میتوان از این جهت که «چگونه مردم با هم متفاوت هستند؟» و از جهت این که «در چه چیزی به همدیگر شباهت دارند؟» مورد مطالعه قرار داد. از طرف دیگر «شخصیت» یک موضوع پیچیده است ولی از زمانهای قدیم برای شناخت آن کوششهای فراوانی شده است که برخی از آنها «غیرعملی» ، بعضی دیگر «خرافاتی» و تعداد کمی «علمی و معتبر» هستند. این تنوع در دیدگاهها به تفاوت در«تعریف و نگرش از انسان و ماهیت او» مربوط میشود. هر جامعه برای آنکه بتواند در قالب فرهنگ معینی زندگی کرده ، ارتباط متقابل و موفقیت آمیزی داشته باشد، گونههای شخصیتی خاصی را که با فرهنگش هماهنگی داشته باشد، پرورش میدهد. در حالی که برخی تجربهها بین همه فرهنگها مشترک است، بعید نیست که تجربیات خاص یک فرهنگ در دسترس فرهنگ دیگر نباشد. |
روانشناسی شخصیت
شخصیت از دیدگاه مردم
واژه «شخصیت» در زبان روزمره مردم معانی گوناگونی دارد. یکی از معانی آن مربوط به هر نوع «صفت اخلاقی یا برجسته» است که سبب تمایز و برتری فردی نسبت به افراد دیگر میشود مثلا وقتی گفته نمیشود «او با شخصیت است» یعنی «او» فردی با ویژگیهایی است که میتواند افراد دیگر را با «کارآیی و جاذبه اجتماعی خود» تحت تأثیر قرار دهد. در درسهایی که با عنوان «پرورش شخصیت» تبلیغ و دایر میشود، سعی بر این است که به افراد مهارتهای اجتماعی بخصوصی یاد داده ، وضع ظاهر و شیوه سخن گفتن را بهبود بخشند با آنها واکنش مطبوعی در دیگران ایجاد کنند همچنین در برابر این کلمه ، کلمه «بیشخصیت» قرار دارد که به معنی داشتن «ویژگیهای منفی» است که البته به هم دیگران را تحت تأثیر قرار میدهد، اما در جهت منفی. در اجتماع گاهی به جای این کلمات از مترادف آنها «شخصیت خوب یا بد» صحبت میشود که هر یک ویژگیهایی را میرسانند و گاهی از کلمه شخصیت به منظور توصیف بارزترین ویژگی افراد استفاده میشود مثلا وقتی گفته میشود«او پرخاشگر است» یعنی ویژگی و خصوصیت غالب «او» پرخاشگری است. در کنار این موضوعات گاهی کلمه شخصیت جهت «احترام» به چهرههای مشهور و صاحب صلاحیت «علمی ، اخلاقی یا سیاسی» بکار میرود نظیر «شخصیت سیاسی ، شخصیت مذهبی و شخصیت هنری و …». شخصیت از دیدگاه روانشناسی دیدگاه روانشناسی در مورد «شخصیت» چیزی متفاوت از دیدگاههای «مردم و جامعه» است در روانشناسی افراد به گروههای «با شخصیت و بیشخصیت» یا«شخصیت خوب و شخصیت بد» تقسیم نمیشوند؛ بلکه از نظر این علم همه افراد دارای «شخصیت» هستند که باید به صورت «علمی» مورد مطالعه قرار گیرد این دیدگاه به«شخصیت و انسان» باعث پیدایش نظریههای متعددی از جمله : «نظریه روانکاوی کلاسیک (Classical Psychoanaly Theory) ، نظریه روانکاوی نوین (Neopsychoanalytic Theory) ، نظریه انسان گرایی (Humanistis Theory) ، نظریه شناختی (Cognitive Theory) ، نظریه یادگیری اجتماعی (Social-learning Theory) و … » در حوزه مطالعه این گرایش از علم روانشناسی شده است. |
روانشناسی شخصیت
ماهیت شخصیت و انسان
یکی از جنبههای با اهمیت در «روانشناسی شخصیت» که در «نظریههای شخصیت» منعکس شده است برداشت یا تصوری است که از ماهیت «انسان و شخصیت او» ارائه شده است (یا میشود). این سوالها با ویژگی اصلی انسان ارتباط میکنند و همه مردم (شاعر ، هنرمند ، فیلسوف ، تاجر ، فروشنده و …) همواره به روش به این سوالها پاسخ میدهند؛ بطوری که میتوانیم بازتاب همه جانبه آنها را در «کتابها ، تابلوهای نقاشی ، و در رفتار و گفتارشان» ببینیم و روانشناسی شخصیت و نظریه پردازان این حوزه نیز از آن مستثنی نیستند. این موضوعات را میتوان در جدول زیر خلاصه کرد. اراده آزاد یا جبرگرایی؟آیا انسان آگاهانه اعمال خود را جهت می دهد یا بوسیله نیروهای دیگری کنترل میشود؟ وراثت یا محیط؟آیا انسان بیشتر تحت تأثیر وراثت است یا تحت تأثیر محیط؟ گذشته یا حال؟آیا شخصیت انسان وقایع و اتفاقات اوائل زندگی شکل میگیرد یا اینکه تحت تأثیر تجربههای دوران بزرگسالی قرار دارد؟ بیهمتایی یا جهان شمولی؟آیا شخصیت هر انسان بیهمتاست یا اینکه شخصیت دارای الگوهای کلی خاصی است که با شخصیت بسیاری از افراد انطباق دارد؟ تعادل جویی یا رشد؟آیا انسان فقط برای حفظ تعادل و توازن رفتاری را انجام میدهد یا او بخاطر میل به رشد و تکامل رفتار را انجام میدهد؟ خوش بینی یا بد بینی؟آیا انسان اساسا موجودی خوب است یا بد؟ |
روانشناسی شخصیت
نقش وراثت زیستی در رشد شخصیت
وراثت به منزله مواد خام شخصیت است. این مواد به اشکال مختلف شکل میپذیرند. بعضی از همانندیهای موجود در شخصیت و فرهنگ انسان ناشی از وراثت است، مثلا هر گروه انسانی ، مجموعه نیازها و قابلیتهای زیستی مشترک و یکسانی به ارث میبرد. این نیازها ، شامل اکسیژن ، غذا ، آب ، استراحت ، فعالیت ، خواب ، پرهیز از شرایط هولناک و اجتناب از درد و نظایر آن است. اهمیت محیط طبیعی در رشد شخصیت محیط طبیعی نیز بر شخصیت تأثیر میگذارد، زیرا افراد تا حد وسیعی سطح کارآیی خود را که برای حفظ حیاتش ضروری است، از محیط میگیرد واقعیت امر این است که در هر محیط طبیعی ، انواع مختلف شخصیت و فرهنگ ، و در محیطهای طبیعی کاملاً متفاوت ، فرهنگهای مشابهی ملاحظه میشوند. رابطه فرهنگ و شخصیت بعضی از تجربههای فرهنگی بین همه افراد انسانی مشترک است. از تجربههای اجتماعی مشترک بین اعضای یک جامعه معین ، یک صورت بندی ویژه شخصیتی پدید میآید که شاخص و معرف شخصیت بیشتر اعضای آن جامعه است و اصطلاحا شخصیت نمایی (Modal Personality) یا شخصیت اساسی (Basic Personality) یا رفتار اجتماعی (خوی اجتماعی) (Social Character) خوانده میشود. این مفاهیم به ویژگیهای فرهنگی مشترکی که همه اعضای یک جامعه در آنها سهیماند، اشاره میکنند. نقش تجربه گروهی در رشد شخصیت افراد کودک نوزاد به صورت یک ارگانیسم به دنیا میآید. با اخذ و کسب مجموعهای از نگرشها و ارزشها ، تمایلات و بیزاریها ، هدفها و مقاصد ، و یک مفهوم عمیق و ناپایدار از اینکه چه نوع شخصی است، به تدریج یک موجود انسانی مبدل میشود. همه این ویژگیها را از طریق فراگرد اجتماعی شدن بدست میآورد. این فراگرد ، یادگیری او را از حالت حیوانی به شخصیت انسانی تغییر میدهد. به عبارت دقیقتر ، هر فرد از طریق فراگرد اجتماعی شدن ، هنجارهای گروههای خود را میآموزد تا اینکه یک خود مشخص که او را بیهمتا میسازد، پدید میآید. شاید بتوان گفت که تشکل تصور خود ، مهمترین فراگرد در رشد شخصیت به شمار میرود. اهمیت تجارب شخصی در رشد شخصیت چرا کودکانی که در یک خانواده پرورش مییابند، حتی اگر تجربههای یکسانی هم داشته باشند، با یکدیگر متفاوتاند؟ نکته مهم این است که آنان تجربههای یکسانی نداشته ، بلکه در معرض تجربههای اجتماعی از برخی جهات مشابه و از برخی جهات نامشابه قرار گرفتهاند. تجربه هرکس بیهمتاست. بدین معنا که هیچ کس دیگر بطور کامل ، نظیر آن تجربه را ندارد. یادداشت دقیق تجربههای روزانه کودکان یک خانواده میتواند گوناگونی تجربههای آنان را به خوبی آشکار سازد. هر کودک اولاً ، وراثت زیستی بیهمتایی دارد که کسی دیگر عینا نظیر آن را ندارد، ثانیاً ، از مجموعه بیهمتای تجربههای زندگی برخوردار است که باز ، کسی دیگر ، عینا از آن برخوردار نیست. |
روانشناسی شخصیت
شخصیت چیست؟
شخصیت یعنی « مجموعهای از رفتار وشیوههای تفکر شخص در زندگی روزمره که با ویژگی های بی همتا بودن ، ثبات (پایداری) و قابلیت پیش بینی» مشخص میشود. از این تعریف چندین نکته قابل استنباط است.
میزان شیوع اختلال شخصیت شیوع در جمعیت کلی میزان شیوع اختلال شخصیت در کل جمعیت حدود 4 تا 6 درصد برآورد شده است. اگر چه در بین انواع مختلف شخصیتی تفاوتهای معنیدار وجود دارد برای مثال برآوردها برای اختلال پارانوئید حدود (0.5 تا 2.5 درصد) است در حالی که برای اختلال اجتنابی بین (1 تا 10 درصد) اعلام شده است. شیوع در بین دو جنس در میزان شیوع اختلال شخصیت بین دو جنس تفاوت های معنیدار دیده می شود برای نمونه در حالی که طبق برآوردهاا صداجتماعی واختلال وسواسی- جبری در مردان بیشتر از زنان است اختلال مرزی نمایشی و وابسته در زنان بیشتر از مردان (گاهی 2 برابر مردان) است. درمان اختلال شخصیت روان درمانی روشی است که روانشناسان بالینی یا مشاور با استفاده از اقدامات «نیرو دارویی» اقدام به درمان اختلال می نماید و شامل انواع مختلفی است از قبیل «روانکاروی ، شناخت درمانی ، رفتار درمانی ، گروه درمانی ، آموزش مهارت های اجتماعی و... هدف از روان دمانی ، آموزش رفتارهای جدید همراه با اسجاد خودآگاهی و بینش در مراجع (دروان جو) نسبت به رفتار خود و اثر آن بر فرد و جامعه است. در درمان اختلال شخصیت اولویت با روان درمانی است. درمان دارویی در کنلار روان درمانی مواقعی وجود دارد که لازم است از دارو نیز استفاده شود تا فرآیند درمان تسهیل شود. دارو درمانی زیر نظر روانپزشک اعمال می شود و میزان و تعداد مصرف را او تعیین می کند. داروهای مورد استفاده برای درمان این اختلال بطور غیر مستقیم اثر خود در اعمال می کنند. برخی از گروهها دارویی مورد استفاده عبارتند از: ضد اضطرابها ، ضد افسردگیها ، ضد جنونها. |
روانشناسی شخصیت
نظریات شخصیت
مقدمه در سه ربع اول قرن حاضر درباره شخصیت نظریههای متعدد و گوناگون آورده شده است. بطوری که تعاریف مختلفی برای شخصیت ارائه شده است که ناشی از گوناگونی این نظریههاست که صاحبانشان نظرات متفاوتی از چگونگی تشکیل و تحول شخصیت و مفاهیم انگیزشی رفتار آدمی دارند. نظریههای مربوط به شخصیت هر چند که باهم فرق دارند، در مواردی و در اصولی نزدیک به یکدیگرند و تا حدی همانند هستند. از این رو چنین به نظر میرسد که میتوان آنها را با توجه عامل یا عواملی که در هر کدام مهمتر از عوامل دیگر پنداشته شدهاند، طبقه بندی کرد. ولی لازم است خاطرنشان سازیم که هیچ طبقه بندیی ، به خصوص در مورد نظریههای مربوط به شخصیت ، نمیتواند خالی از عیب و نقص باشد و قطعی محسوب شود. نظریهای که به یک اعتبار در طبقهای آمده است، ممکن است به اعتباری دیگر در طبقهای دیگر قرار گیرد و این خود دلیل اختلاف طبقه بندیهایی است که تاکنون صورت گرفته است. سوال اصلی در مطالعه شخصیت (Personality) و نظریههای شخصیت این است که شخصیت چیست؟ با وجود مطالعات و تحقیقات زیاد به دلیل پیچیدگی شخصیت که ناشی از پیچیدگی انسان است هنوز پاسخ واحد یکسانی به این سوال داده نشده است و به همین دلیل نظریههای مختلفی پیرامون این موضوع شکل گرفته است که میتوان آنها را در هشت رویکرد اصلی روانکاوی ، تیپ شناسی ، رفتاری ، یادگیری اجتماعی ، تحلیل عاملی ، شناختی ، انسان گرایی و رویکرد حیطه محدود مورد بررسی قرار داد. در کنار این رویکردها که رسمی هستند یک رویکرد شخصی نسبت به انسان و شخصیت در اکثر ما انسانها وجود دارد که اگر بخواهیم میتوانیم با مطالعه و تحقیق در این باره ، آن را به یک نظریه رسمی تبدیل کنیم. |
روانشناسی شخصیت
اشتراک و افتراق نظریههای شخصیت در بعضی از این نظریهها اهمیت فراوان به ضمیر ناخودآگاه داده شده است و پیروان آن معتقدند که آدمی از انگیزههای واقعی رفتار و اعمال خود بی اطلاع است، زیرا آنها در شعور باطن یا ناخودآگاه هستند. در نظریههای دیگر ، ناخودآگاه مورد انکار است، یا کم اهمیت است و یا این که تاثیرش فقط در افراد نابهنجار مورد قبول است. در این نظریهها خود آگاه حاکم بر رفتار آدمی دانسته شده است. نظریات فروید و یونگ و ماری جزو دسته اول و نظریه آسپرت متعلق به دسته دوم است. نظریههایی هستند که اهمیت فراوان به تاریخ زندگی و به دوران کودکی میدهند و هر کس را بنده و اسیر گذشته خود میپندارند و نظریههای دیگر آدمی را از قید گذشته آزاد ساخته، حال و آینده و گرایش به سوی غایت و غرض را در رفتار او موثر میدانند، یا این که چگونگی هر عمل را وابسته به محیط خارجی و میدانی میپندارند که شخص در موقع اجرای آن عمل در آن محیط یا میدان قرار گرفته است.
البته در نظریههای دیگر بیشتر به محیط روانی یا ذهنی توجه شده است. به این معنی که عالم خارج و رویدادهای آن ، آنچنانکه هر کس شخصا آنها را درک میکند، در رفتارش موثر واقع میشوند و چون ادراک افراد از عالم خارج و رویدادها متفاوت است، افراد آدمی در محیط واحد و در شرایط یکسان ، رفتاری متفاوت خواهند داشت. در نظریههای دیگر آدمی به صورت یک واحد کل دیده میشود که هر یک از اعمالش وابسته به سایر اعمال و متاثر از آنهاست و درک آن عمل بدون شناخت این زمینه به درستی میسر نیست. در نظریههای دیگر چگونگی یادگیری معیار پدیدههای رفتار پنداشته شده است. خواه این یادگیری بر مبنای اصل مجاورت باشد و خواه بر مبنای اصل تقویت و پاداش. در نظریههای دیگر این توجیه و بیان بدون استعانت از علوم دیگری چون تاریخ ، مردم شناسی و جامعه شناسی و یا چون عصب شناسی ، فیزیولوژی و زیست شناسی و ... غیر میسر اعلام شده است. نظریه رسمی در برابر نظریههای شخصی همه ما انسانها تصوری از مفهوم شخصیت داریم و از پیش فرضهای معینی درباره شخصیت افرادی که با آنها در تعامل هستیم برخورداریم. علاوه بر این برداشتهایی نیز درباره ماهیت کلی انسان داریم. برای مثال ممکن است معتقد باشیم که همه انسانها ذاتا خوب هستند و یا برعکس. این پیش فرضها یا برداشتها همان نظریات شخصی هستند که بر اساس اطلاعات حاصل از ادراک رفتارهای اطرافیان شکل میگیرند و در واقع برمشاهده رفتار دیگران مبتنی هستند. نظریههای شخصی در مورد انسان و شخصیت با توجه به آنکه حاصل مشاهدات هستند همانند نظریههای رسمی (علمی) هستند ولی با وجود این با آنها تفاوتهای بارز دارند. نظریههای رسمی حاصل دادههای مشاهدات روی تعداد زیادی از افراد با ویژگیهای مختلف هستند و از پشتوانه اطلاعاتی وسیعتری برخوردار هستند. در کنار نظریات شخصی حاصل دید شخصی و ذهنی خودمان است، در صورتی که یک نظریه شخصیت رسمی حاصل مشاهدات عینی و بیطرفانه است و در واقع از عینیت بیشتری برخوردار است. از طرف دیگر نظریههای رسمی از سوی کسانی که وضع کننده آن نظریه نیستند، پیوسته مورد آزمون قرار میگیرند، حمایت میشوند، اصلاح میشوند. و یا کنار گذاشته میشوند. اما در نظریههای شخصی چنین موضوعی صادق نیست. تفاوت بین نظریههای شخصی و رسمی همیشه آن گونه که مطرح شد، روشن و بارز نیست. چنین مطرح شده است که نظریه پردازان شخصیت ، رویدادهای زندگی خودشان را به عنوان منبع اصلی دادههای تجربی در نظر گرفتهاند. علاوه بر آن برداشتهای زیربنایی درباره ماهیت انسان نیز هم بوسیله واقعیتهای تجربی و هم توسط طیف کاملی از عوامل فردی و انگیزشی هر نظریه پرداز هدایت شده است. اما سوال مهم در باره این نظریههای رسمی این است که تجربههای شخصی بر نظریه اثر گذاشته است یا نظریه بر تفسیر خاطرات گذشته تاثیر گذاشته است. |
روانشناسی شخصیت
رویکردها در نظریههای رسمی
روانکاوی نخستین رویکرد درباره شخصیت در واپسین سالهای قرن نوزده توسط فروید مطرح شد. نظریه پردازهای فروید چنان با اهمیت و گسترده بود که نه تنها در روانشناسی بلکه در فرهنگ ، جامعه نیز نفوذ پیدا کرد، بگونهای که آن را یک انقلاب شبیه آنچه داروین با نظریه تکامل ارائه کرد دانستهاند. تقریبا تمام نظریههای شخصیت که در سالهای پس از فروید روی کار آمدند مدیون دیدگاه او هستند. در واقع نظریههای بعدی شخصیت یا در مقام گسترش و پالایش نظریه او بوجود آمدند (نظیر نظریههای روان کاوان جدید همچون یونگ ، آدلر ، هورنای و دیگران) و یا در مقام مخالفت بوجود آمدند. رویکرد تیپ شناسی صاحب نظران قدیمیترین طبقه بندی تیپ شناختی را به بقراط و جالینوس از حکمای یونان باستان نسبت دادهاند. بقراط جسم را دارای چهار نوع خلط خون ، بلغم ، صفرا و سودا تصور میکرد و برای هر یک از آنها ویژگیهایی را تصور میکرد. در قرن بیستم و با گرایش روان شناسی به سوی علمی شدن کوششهایی در کارهای کرچمر (Kretschmer) و شلدون به عمل آمد تا این طبقه بندی جنبه علمی بخود بگیرد. ولی با وجود تمام تلاشها به سبب انتقادات صحیحی که به آنها وارد شد، اعتبار علمی آنها کاهش یافت. رویکرد رفتاری رویکرد رفتاری که در کارهای بی.اف.اسکینر (B.F.Skinner) و به تبعیت از بنیان گذار آن جان.بی.واتسون منعکس شده است بازتابی است از شکل و صورت اصلی رفتارگرایی افراطی که هر نوع نیرو یا فرآیند منتسب به درون و ناهوشیار را نامربوط دانسته و بشدت رد میکند و در عوض توجه خود را با رفتار عینی قابل مشاهده و محرک بیرونی معطوف میدارد. اسکینر میکوشد تا شخصیت انسان را از طریق پژوهش در آزمایشگاه بجای درمانگاه مطالعه کند. او مخالف روانکاوی است. رویکرد یادگیری اجتماعی رویکرد یادگیری اجتماعی که بیشتر در کارهای آلبرت بندورا و جولیان راتر مشاهده میشود بسط رویکرد رفتارگرایی اسکینر است. آنها نیز روان کاوی را رد و بر رفتار عینی تاکید میورزند. ولی نکته اختلاف آنها این است که به متغیرهای شناختی درونی نیز اعتقاد دارند، چیزی که در نظام اسکینر مطلقا جایی ندارد. رویکرد تحلیل عاملی رویکرد تحلیل عاملی که بیشتر در کارهای آلپورت ، کتل ، آیزنک تجلی یافته است بر این عقیده است که شخصیت شامل مجموعهای از صفتها یا کیفیات متمایز کننده یک شخص است که میتوان آنها را از طریق تحلیل عاملی (نوعی روش آماری پیشرفته) مشخص نمود. با توجه به اینکه این نظریهها بر نقش صفتهای بنیادی در ساختار شخصیت تاکید دارند، به آنها نظریههای صفات نیز میگویند. رویکرد شناختی رویکرد شناختی در شخصیت بر شیوههایی که مردم توسط آنها به شناخت محیط و خودشان میپردازند، تاکید میورزد. اینکه آنها چگونه ادراک میکنند، ارزیابی میکنند، تصمیم میگیرند و مسائل را حل میکنند. این رویکرد در کارهای بسیاری از روان شناسان شناخت گرا بخصوص در کارهای جورج کلی منعکس شده است. رویکرد انسان گرایی رویکرد انسان گرایی که بیشتر در کارهای آبراهام مزلو و کارل راجرز منعکس شده است بخشی از جنس انسان گرایی دهه 1960 آمریکا است که با رویکردهای روان کاوی و رفتارگرایی مخالف بودند. این رویکرد و نظریه پردازان آن بر فضایل و آرزوهای انسان ، اراده آزاد آگاهانه و خود شکوفایی تاکید دارند. آنها تصویری زیبا و خوش بنیانه از انسان معرفی میکنند، برعکس روانکاوی. رویکرد حیطه محدود نظریه پردازان شخصیت عموما دستیابی به جامعیت یا کامل بودن را به عنوان یکی از هدفهای اصلی نظریه پردازی در نظر میگیرند. اما هیچ کدام از نظریههای موجود را نمیتوان بدرستی جامع دانست و به علاوه داشتن چنین هدفی میتواند غیر واقع بینانه باشد. برخی روان شناسان پیشنهاد میکنند که برای رسیدن به درک کاملتری از شخصیت نیاز داریم که تعدادی نظریه جداگانه وضع کنیم که هر کدام گستره محدودی داشته باشد و بر یک وجه محدود و باریک شخصیت تاکید ورزد. در حال حاضر این نوع گرایش بیشتر شده و در کارهای کسانی نظیر دیوید مک کلند ، ماروین زاکرمن و آرنولد باس و رابرت پلامین و دیگران منعکس و قابل مشاهده است. |
روانشناسی شخصیت
گوناگونی در رویکردها به شخصیت
رویکردهای مختلف به شخصیت غالبا با یکدیگر همسو نیستند و در جهت مخالف یا اصلاح نظریه قبلی بوجود آمدهاند، اما این ساده انگاری خواهد بود که تصور کنیم تنها یک از نظریهها درست و بقیه غلط ، در واقع این اختلاف به معنی بیاعتباری آنها نیست بلکه هر دیدگاهی تنها بخشی از حقایق مربوط به انسان را بازگو میکند و این نقطه را یادآور میشود که شخصیت موضوع پیچیده ای است، در شکل گیری آنها شرایطی تاریخی و زندگی شخصی نظریه پرداز تاثیر داشته است و علم روانشناسی علم جوانی است و روان شناسی شخصیت از آن هم جوانتر است. عوامل موثر بر نظریات شخصیت نظریههای جدید مربوط به شخصیت ناگهان بروز و ظهور نکردهاند، بلکه از تحقیقات دانشمندان سلف از بقراط و افلاطون و جالینوس تا ابن سینا و جان لاک و هابس و بسیاری دیگر مایه گرفتهاند، ولی در دوران معاصر مهمترین عواملی که در تنظیم و تعبیر نظریهها تاثیر مسلم داشتهاند، عبارتند از:
هر یک از رویکردهای بالا چگونگی رشد خصوصیات افراد و تعامل آنها با شرایط محیطی را به طریقی توضیح دادهاند. اما بهترین دیدگاه برای نگریستن به شخصیت یعنی بدست آوردن تصویر یکپارچه از شخص کدام است؟ رشته روانشناسی شخصیت دوره انتقالی پرتحولی را پشت سر میگذراند. آشکار است که هیچ نظریه برای تبیین شخصیت کفایت نمیکند و روند جاری در جهت در جهت تلفیق رویکردهای مختلف سیر میکند |
روانشناسی شخصیت
انواع سوال درباره ماهیت انسان
نگاه اجمالی یکی از جنبههای بسیار مهم و با اهمیت نظریات شخصیت (Personality Theoris) تصور یا برداشتی از ماهیت انسان است که بوسیله هر نظریه پرداز مطرح میشود. هر نظریه پرداز برداشتی از ماهیت انسان دارد که به تعدادی از سوالهای بنیادی مربوط به سرشت انسان مربوط میشود. (این سوالها همیشه وجود داشته و خواهند داشت). دیگران (شعرا ، فلاسفه ، هنرمندان و ...) همواره به بیانی دیگر به این سوالها پاسخ میدهند و در کنار آن نظریه پردازان شخصیت نیز به این مباحث جدل برانگیز پرداختهاند. این سوالهای بنیادی را میتوان حول شش موضوعی بنیادی « اراده آزاد یا جبرگرایی ، وراثت محیط ، گذشته یا حال ، بی همتایی یا جهان شمولی ، تعادل جویی یا رشد و خوش بینی یا بدبینی » جمع کرد. این موضوعات چارچوبهایی هستند که به کمک آنها نظریه پردازان خودشان و دیگران را ادراک (Perception) میکنند و بر اساس آنها نظریههای خود را بنا مینهند. اراده آزاد یا جبرگرایی اولین موضوع اساسی که به برداشتی از ماهیت انسان مربوط میشود، اختلاف نظر پایدار بین اراده (اختیار) یا جبرگرایی (Free Will or Determinism) است.
کدام یک از این دو عامل تاثیر بیشتری بر رفتار دارند؟ صفتهای ارثی (طبیعت) یا ویژگیهای محیطی (پرورش).
هر گاه همانند بعضی از نظریه پردازان (نظیر روانکاوان) فرض کنیم رویدادهایی که در دوران خردسالی و کودکی رخ میدهند، در شکل گیری شخصیت نقش به سزائی دارند و در نتیجه معتقد شویم که رشد بعدی افراد تاثیر چندانی بر شخصیتشان ندارد، آن موقع با یک نظریه گذشتهنگر همدل شدهایم. دیدگاههای مخالف نیز وجود دارند که میگویند شخصیت مستقل از گذشته است. این بدان معنی است که شخصیت میتواند تحت تاثیر رویدادها و تجربههای زمان حال شخص و حتی آرزوها و اهداف آینده قرار داشته باشد. بی همتایی یا جهان شمولی آیا ماهیت انسان بی همتا است یا جهان شمول (Uniqueness or Universality) است؟ شخصیت یک فرد را میتوان چنان بی همتا در نظر گرفت که هر عمل یا سخن وی ، همتا یا معادلی در دیگران نداشته باشد. بدین ترتیب ، مقایسه یک فرد با افراد دیگر بی معنی خواهد بود و نظریههای شخصیت که مدعی تعیین شخصیت و رفتار اکثر انسانها هستند، بی اعتبار خواهند بود. در مقابل دیدگاههایی وجود دارند که بی همتایی را میپذیرند، ولی آن را در الگوهای کلی رفتاری تفسیر میکنند که در یک فرهنگ معین کم و بیش جهان شمول است. تعادل جویی یا رشد
|
روانشناسی شخصیت
ماهیت انسان
ماهیت انسان از دیدگاه روانکاوی ماهیت انسان از دید فروید فروید ماهیت انسان را به شیوه خاصی عنوان میکند به نظر او انسان ذاتا نه خوب است و نه بد. بلکه از نظر اخلاقی خنثی است. فروید انسان را ماحصل نهایی رشد تدریجی (تکامل) میداند. به اعتقاد او انسان از هر نظر در حکم یک ماشین فیزیولوژیک است که در آن کششها و انگیزشهای ارگانیزم بیولوژیک به صورت فرایندهای فکری ، آرزو و سوائق عاطفی ظاهر میشوند. بدی و شرارت انسان زمانی ظاهر میشود که عمل منطقی انسان زیر نفوذ کششهای غریزی قرار میگیرد، بدون آنکه انسان این کششها را بشناسد و یا درصدد کنترل آنها برآید. فروید وجود اراده و آزادی انسان را نفی میکند و او را تابع عوامل جبری یا محدودیتهای اجتماعی میداند. از نظر روانکاوی انسان تابع اصل جبر روانی است. انسان موجودی تلقی میشود که بوسیله نیروهای غریزی ناخودآگاه بر منطق او تسلط مییابند هدایت میشود. این نیروها را میتوان به سطح آگاهی آورد و تحت کنترل قرار داد. از این دیدگاه آگاهی باعث آزادی میشود و جهل انسان را به بردگی میکشد. از این رو تسلط اصل جبر روانی زمانی کاهش مییابد که خودآگاهی انسان افزایش یابد. هر چه دانش فرد از خودش بیشتر باشد احتمال اینکه عقلانیتر عمل کند بیشتر میشود. فروید از بین نیروهای غریزی تاکید بسیار زیادی روی غریزه جنسی دارد. ماهیت انسان از دید دیگر روانکاوان آدلر به انسان و امور او دیدی کلینگر ، غایت انگار و اجتماعی دارد. او انسان را موجودی خلاق ، انتخابگر ، اجتماعی ، مسئول و در حال شدن میداند که نه خوب است و نه بد. ماهیتش در جامعه شکل میگیرد و تکامل او در واقعیت بخشیدن به خویش است. یونگ با عقیده فروید مبتنی بر مرکزیت *** مخالفت کرده و ابراز عقیده کرد که انسانها همان قدری که بوسیله اهداف ، آرزوها و امیال دیگرشان هدایت میشوند بوسیله تمایلات جنسی نیز برانگیخته میشوند. از نظر یونگ فضیلت خود بودن، تلاش برای رشد و خود شکوفایی خلاق از ویژگیهای اصلی انسان است. بطور کلی یونگ در نظریات خود جهت گیری انسان دوستانهای را دنبال میکند. روانکاوان دیگر مثل اریکسون ، کارن هورنای ، اریکزدم و ... بیشتر ماهیت اجتماعی انسان را مورد تاکید قرار دادهاند. |
روانشناسی شخصیت
ماهیت انسان از دیدگاه انسان گرایی
از دیدگاه انسان گرایان انسان دارای ماهیت خوب و ارزشمندی است. بر اساس عقیده راجرز انسان اصولا منطقی ، اجتماعی ، پیش رونده و واقع بین است. وی موجودی سازنده و قابل اعتماد است که میتواند خودش نیازهایش را منظم و متعادل کند. مازلو سلسله مراتب این نیازها را مطرح میکند و معتقد است انسان میتواند با برآورده کردن نیازهای خود در هر یک از طبقات به مرحله نهایی که تحت عنوان خود شکوفایی مشخص میشود برسد. انسان در این مرحله انسانی با کارکرد کامل شناخته میشود. یعنی فردی که توانسته است که تمام ظرفیتهای وجودی خویش را آشکار سازد. از این دیدگاه انسان ذاتا تمایل به رشد یا تحقق بخشیدن به خویش دارد. ارگانیزم نه تنها سعی میکند که خود را حفظ کند بلکه میکوشد که خویش را در جهت تمامیت وحدت کمال و خود مختاری سوق دهد. این دیدگاه ، نگرشی خوش بینانه به انسان دارد. ماهیت انسان از دیدگاه رفتار گرایان در نظر رفتارگرایان انسان ذاتا نه خوب است و نه بد ، بلکه یک ارگانیزم تجربه گرا است که استعداد بالقوهای برای همه نوع رفتار دارد. به اعتقاد این گروه انسان در بدو تولد همانند صفحه سفیدی است که هیچ چیزی بر آن نوشته نشده است. او به منزله یک موجود واکنشگر به حساب میآید که در قبال محرکهای محیطی پاسخ میدهد. رفتار او پاسخی به تحریک است که قسمت اعظم این تحریک بیرونی است ولی تا حدودی هم درونی است. او رفتاری قانونمند و پیچیده دارد که به شدت تحت تاثیر محیط قرار دارد و اصولا انسان تا حدود زیادی ماحصل محیطش است. رفتار گرایان مفهوم اراده آزاد را مطلقا انکار میکنند و اعتقاد ندارند که فرد میتواند به شیوهای رفتار کند که به حوادث پیشین وابسته نباشد. انسان را موجودی میدانند که بر اساس شرطی شدنش زندگی میکند نه براساس عقایدش. او موجودی است که خودش را کنترل نمیکند بلکه بوسیله عاداتش کنترل میشود. به نظر آنها انسانهای خوب نیز مانند اتومبیلهای خوب باید تولید شوند و کار مهندسان رفتار و رفتار درمانگران آن است که افراد خوب بوجود بیاورند. به نظر آنها تمام ویژگیهای خوب و بد انسان حاصل محیط است. |
روانشناسی شخصیت
ماهیت انسان از دیدگاه روانشناسی گشتالت
از نظر صاحبنظران گشتالتی انسان از نظر عملی ماهیتی تعاملی و از نظر اخلاق ، طبیعتی خنثی دارد. در این دیدگاه انسان به منزله یک ارگانیزم و یک کل است که نیاز شدیدی به محیط و تعامل با آن دارد. انسان کلا یک موجود احساس کننده ، تفکر کننده و عامل است که از لحاظ اخلاق نه خوب است و نه بد. روانشناسان گشتالتی به ذاتی بودن نیاز انسان به سازمان و وحدت تجربه ادراکی معتقدند. انسان تمایل دارد تا در جهت چیزهای کل و یا هیاتهای خوب حرکت کند تا از تنشهای خود بکاهد و کلیت خود را به ظهور برساند. تمایل اساسی انسان تلاش برای کسب تعادل به عنوان یک ارگانیزم است. ارگانیزم انسان یک واکنش کننده یا دریافت کننده منفعل و فعل پذیر نیست. یک ادراک کننده و سازمان دهنده فعال است که بر طبق نیاز و علاقه خودش اجزای جهان مطلق را انتخاب میکند و دنیای خودش را از دنیای عینی بوجود میآورد. چون ارگانیزم موجودی خود کفا نیست پیوسته با محیط خود در تعامل است تا به نیازها و علائق خود جامه عمل بپوشاند. |
روانشناسی شخصیت
ماهیت انسان از دیدگاه اسلام
بر اساس دیدگاه اسلام انسان بر اساس فطرت الهی خلق شده است. قرآن کریم در این باره میفرماید: حقگرایانه روی به این آور ، ملازم سرشت و فطرتی باشید که خداوند مردم را بر آن سرشته است (آری این آفرینش خداوند است) و آفرینش خدای را دگرگونی نیست. (روم،30). از دیدگاه اسلام ، انسان در جنبههای شناختی و قلبی (عاطفی) خصوصیات فطری دارد. انسان در بعد شناختی برخی چیزها را که البته زیاد نیست بوسیله فطرت خود دریافته است. اصول تفکر انسان که در همه مشترک است فطری است و فروع و شاخههای آن اکتسابی. زیرا انسان در دانستن اصول تفکر نیازمند به مقدمات و قیاس کردن یا نتیجه گرفتن نیست. یعنی ساختمان فکری او به گونهای است که آن مسائل وقتی عرضه میشود نیاز به استدلال و برهان ندارد و قابل فهم است. بر اساس فطرت خویش انسان حقیقت جو است. نیاز دارد به اینکه حقیقت چیزها ، امور و جهان را آنچنان که هست دریابد. همان چیزی که حس کنجکاوی یا انگیزه اکتشاف در روانشناسی نامیده میشود. انسان به فضائل اخلاقی و نیکیها گرایش دارد. این قبیل مسائل برای او منفعت مادی ندارند بلکه تنها به دلیل فضیلتی که دارند برای او ارزشمندند مثل گرایش به پاکی ، صداقت و غیره. بر این اساس انسان موجودی خیرجو است. علاوه بر این انسان موجودی زیبا پسند است. گرایش به زیباییها دارد و زیبایی و جمال برای او یک موضوع اصلی و مستقل از سایر امور است. گرایش به خلاقیت و ابتکار بطور فطری در ذات او وجود دارد. علاوه بر اینکه مقداری از نیازهای زندگی مادی او را تامین میکند. از سوی دیگر عشق و پرستش گرایش مخصوص انسان است که با انسانیت او پیوند قطع ناپذیر دارد. فطرت انسان فنای عاشق را در راه معشوق یک افتخار میداند. |
روانشناسی شخصیت
مقایسه نظرگاههای مختلف روانشناسی و اسلام در مورد ماهیت انسان
اسلام در مورد ماهیت انسان و خوب یا بد بودن او دیدگاه کلیتری را ارائه میدهد و یکسویگی برخی مکاتب انسانی را ندارد. در این دیدگاه انسان دارای قدرت اراده و تواناییهایی است. و برخلاف روانکاوی وجود اراده و آزادی انسان را نفی نمیکند و او را تابع عوامل جبری یا محدودیتهای اجتماعی نمیداند و هچون رفتار گرایان او را تحت کنترل عادات خویش نمیداند. با این حال او کاملا مستقل از عوامل دیگر عمل نمیکند که بتواند همچون نظر انسان گرایان در ارضای نیازهایش مستقل و خود مختار عمل کند. هر یک از دیدگاههای روانشناختی در مورد ماهیت انسان گاه به برخی مفاهیم اسلام و نظریات او در این مورد نزدیک و گاه از آن دور میشوند. به هر حال هر یک از آنها نظریات انسانی هستند که توسط خود انسان در مورد ماهیت انسان مطرح شدهاند. چنین نظریاتی مسلما نیاز به تجدد نظر و تکامل خواهند داشت. مباحث مرتبط با عنوان
|
روانشناسی شخصیت
افکار انسان
مقدمه تفکر گستره وسیعی از فعالیتهای ذهنی را دربرمیگیرد. هنگامی که تصمیم میگیریم چیزهایی را از بقالی بخریم یا برنامهای برای تعطیلات خود تنظیم کنیم و یا درباره یک دوست بیمار دلواپس شویم. در همه این موارد سرگرم تفکر هستیم و انواعی از افکاردر ذهن ما جریان دارند. در واقع افکار انسان اشاره به این توانایی انسان دارد که ما میتوانیم اشیا افراد و وقایع را در غیاب آنها تجسم و بازتابی کنیم و حتی تغییراتی در آنها اعمال کنیم. اهمیت افکار انسان افکار انسان اهمیت بسزایی در زندگی او خواهد داشت. در واقع همانگونه که قدرت تفکر با وجود منحصر به فرد خود در انسان ، انسان را از سایر موجودات متمایز میسازد تاثیرات عمیقی نیز روی زندگی او خواهد گذاشت. بر این اساس چگونگی افکار انسان ، چگونه درگیر شدن در افکار خود ، چگونگی سازمان دهی آنها و غلبه انواع خاصی از افکار بر ذهن فرد مورد توجه روانشناسان است. انوع افکار انسان در یک طبقه بندی بسیار ساده افکار انسان در دو مقوله مثبت و منفی دسته بندی میشود. این نوع از دسته بندی بسیار مورد توجه روانشناسان مشاوره و بویژه مشاورانی است که دیدگاه شناختی دارند. این دسته بندی دو نوع افکار مثبت و منفی در انسان شناسایی میشود و اعتقاد بر این است که غلبه هر یک از آنها بر ذهن فرد شیوه زندگی او را در حدی وسیع نشان میدهد. بطوری که همین افکار ساده به راحتی ممکن است موجب تفاوت سبک زندگی فرد با سایرین ، یا با خود او در مراحل مختلف شود. افکار مثبت انسان بر اساس این دسته بندی افکار مثبت آن دسته از افکاری را شامل میشود که تاثیرات مفیدی بر ذهن و رفتار فرد به جای میگذارند، هدایت کننده هستند و اغلب موجبات زندگی دلپذیر را فراهم میسازند. افرادی که دارای چنین افکاری هستند کمتر در دام استرس و فشار روانی گرفتار میشوند و یا حداقل به راحتی خود را میتوانند از چنین شرائطی رها کنند. این افراد اعتماد به نفس بالاتری دارند، دید خوبی نسبت به خود دارند و بطور کلی افکار آنها حول و حوش خوب بودن ، سالم بودن و واقع بین بودن دور میزنند. |
روانشناسی شخصیت
نمونهای از افکار مثبت
افکار منفی تحریک کننده هیجانات منفی در انسان هستند. که اغلب در اثر وقایع بیرونی که بار منفی دارند برای افراد ناراحت کننده هستند راه اندازی میشوند. این افکار چسبندگی فوقالعادهای در ذهن انسان دارند و درگیری و مشغله شدیدی برای صاحب خود ایجاد میکنند. افتادن در چرخه این افکار و عدم تلاش برای خارج شدن از این چرخه اغلب مشکلات جدی روانی را ممکن است به بار آورد. روانشناسان شناختی معتقدند اغلب اضطرابها و افسردگیها ، اختلالات ارتباطی ، مشکلات زناشویی و انواع مسائل دیگر از زندگی فرد ناشی از غلبه افکار منفی بر ذهن فرد است. بر این اساس هدف آنها گسترش حوزه و قلمرو افکار مثبت و به عبارتی مثبت اندیشی در افراد است. نمونهای از افکار منفی
افکار انسان را از لحاظ اینکه از یک هدف یا اهداف ویژهای پیروی میکنند یا نه نیز میتوان دسته بندی کرد. افکار هدفمند آن دسته از افکاری هستند که بر اساس اهداف ویژهای سازمان مییابند. و فرد با در نظر گرفتن آن اهداف ، افکار خود را نیز سازمان میدهد. بطوری که میتواند به صورت گام به گام به تهیه مراحلی بپردازد که موجب رسیدن او به اهدافش میشود. مثل افکار مربوط به حل یک مساله ریاضی یا افکار مربوط به برنامه ریزی درسی. برعکس افکار بیهدف ، بدون برنامه و بدون هدف ویژهای ذهن فرد را درگیر میسازند خیالبافیها از جمله این دسته افکار هستند. که برنامه و سازمان مشخصی ندارند و ممکن است با یک عامل و محرک ساده را راه اندازی شوند و به حوزههای مختلف وارد شوند و سرانجام فرد به خاطر نیاورد که از کجا به این نقطه فعلی از افکار رسیده است. از شاخه به شاخه دیگر پریدن معمولا ویژگی این دسته از افکار است. هر چند جلوگیری وضع کامل این دسته از افکار وجود ندارد. اما از آنجا که اغلب در کارهای فکری فرد موجب ایجاد مشکل میشود و غالبا تمرکز فرد را به هم میریزند لازم است با انواع تمرینات فکری تحت کنترل فرد قرار بگیرند. مباحث مرتبط با عنوان
|
روانشناسی شخصیت
دید کلی
هر که هستید و هر کجا زندگی میکنید، آرامش را به زندگی خویش دعوت کنید و آن را در ذهن خود جایگزین سازید. اگر کلام و رفتار شما قرین آرامش باشد بدون شک این ویژگی به دنیای اطراف شما نیز سرایت خواهد کرد. بخاطر داشته باشید، برای رسیدن به این وضعیت ، لازم است برخی قابلیتهای ویژه را در خود پرورش دهید و شرایط خاصی را در زندگی خویش ایحاد نمایید. رعایت نکات زیر مقدماتی است که به شما کمک میکند و در این مسیر گام بردارید. راههای رسیدن به آرامش یاد بگیرید که گاه مسائل را رها سازید. بدین معنی که به هر مسئلهای دائما گره نخورید. وقتی همیشه و همه جا فکر مسائل خود هستید و به مرور آنها میپردازید، در واقع همیشه بار اضافی را با خود حمل میکنید، که این خود سبب ایجاد اضطراب و استرس در شما میگردد. بیاموزید که با یک ذهن رها و آزاد زندگی کنید. این امر به شما کمک میکند تا با هر محرک کوچک و یا مانع جزئی آشفته نشوید. به خود و خدای خود ایمان داشته باشید. اگر به خود و خدای خود ایمان داشته باشید، براحتی از عهده مشکلات زندگی برخواهید آمد و ثابت قدم و مطمئن در راه رسیدن به اهداف خود گام بر خواهید داشت. مثبت اندیش باشید. اگر دیدگاه مثبت اندیشی نداشته باشید، همه چیز میتواند بیفایده و بیثمر باشد. داشتن نگرش مثبت و امید ، بهترین سلاح در مقابل ترس و اضطراب است. نسبت به انتظارات و برنامههای خود واقع بین و منطقی باشید. توانائیهای خود را در موقعیتهای خاص بشناسید و نسبت به عدم توانائیها و ضعفهای خود واقع بین باشید. هر چقدر نگرش شما نسبت به مسائل زندگی منطقیتر باشد، به آرامش بیشتری دست خواهید یافت. نسبت به انسانها ، عشق بی قید و شرط خود را نثار کنید. شما میتوانید از دوستان ، همکلاسیهای خود شروع کنید. یاد بگیرید که آنها را بدون قید و شرط دوست بدارید، در مقابل ضعفهای آنها صبور باشید و خطاها و اهمال کاریهایشان را ببخشید. هر چقدر نسبت به دیگران بخشش بیشتری داشته باشید، احساس شادی و خرسندی بیشتری را تجربه خواهید کرد. معنای فداکاری را لمس کنید. دست بخشش داشته باشید، ولی انتظار بازگشت نداشته باشید. دیگران را به شیوه خودشان خوشحال کنید. به افراد بی پناه و یتیم و فقیر کمک کنید. برای آنهایی که خواهان یاری گرفتن از شما هستند پشت و پناه باشید، و بدون آن که منتی بر آنها نهید تکیه گاهشان باشید، هر چقدر بیشتر ببخشایید، از الزامات و قید و بندها بیشتر رها خواهید شد. افکار خود را بازسازی کنید. در افکار و عقاید خویش نسبت به شخص خود ، بازنگری کنید. بیاموزید در مقابل خویشتن صبور باشید و ارزشها ، استعدادها و مهارتهای خود را ارج نهید. خود را بدون هیچ قید و شرطی دوست بدارید. هر گونه ترس و تردید غیر منطقی که در مورد خود دارید، کنار بگذارید. اگر دیدگاه مثبت و سالمی را در مورد خود داشته باشید، یاد خواهید گرفت که خود را بدون قید و شرط قبول داشته باشید. مباحث مرتبط با عنوان
|
روانشناسی شخصیت
انعطاف پذیری
انعطاف پذیری به میزان تجربه پذیری فرد در مقابل محرکات گفته میشود. یک ویژگی شخصیتی که در افراد مختلف درجات آن متفاوت است و نوع واکنش افراد در مقابل تجارب جدید نشان میدهد. ویژگیهای افراد انعطاف پذیر اشخاص انعطاف پذیر هم درباره دنیای درونی و هم درباره دنیای بیرونی کنجکاو هستند و زندگی آنها از لحاظ تجربه غنی است، چون تجارب جدید را میپسندد و میخواهند آنها را لمس کنند. آنها گاه خود به دنبال تجارب میروند و سعی میکنند انواع مختلفی از تجربه را داشته باشند. آنها مایل به پذیرش عقاید جدید و ارزش غیر متعارف بوده و برای شنیدن و گوش کردن و بررسی عقاید جدید و اندیشههای نو رغبت نشان میدهند. آنها چسبندگی کمتری به عقاید خود ، یا به عقاید سنتی نشان میدهند. البته این مساله بدان معنی نیست که آنها همواره در صدد پذیرش عقاید جدید هستند. ممکن است چنین اتفاقی بیافتد یا نیافتد. آنها تمایل دارند این ایدههای جدید را بشنوند، بررسی کنند و مورد توجه قرار دهند، هر چند آنها را بپذیرند یا نپذیرند. این افراد هیجانیتر هستند و انواع مختلفی از هیجانات مثبت و منفی را تجربه میکنند و شدت تجربه این هیجانات در آنها بیشتر از سایر افراد است. اشخاص انعطاف پذیر غیر سنتی و غیر متعارف هستند. علاقمند هستند همیشه سوال کنند و آماده پذیرش عقاید سیاسی و اجتماعی اخلاقی هستند. این تمایلات به این معنی نیست که آنها افرادی غیر اصولی هستند و پایبندی به اصول و عقاید خود ندارند. یک فرد انعطاف پذیر ممکن است به سیستم ارزشهای خود مسئولانه پاسخ دهد و همچون یک سنت گرا از آنها دفاع کند. ویژگیهای افراد انعطاف ناپذیر افراد انعطاف ناپذیر افراد بستهتری هستند. تجارب جدید چندان برای آنها جذاب نیست و احساس راحتی بیشتری با تجارب قدیمی خود دارند. آنها تمایل دارند رفتار متعارفتری داشته باشند و دیدگاه خود را حفظ کنند. علاوه بر این در برخورد با تجارب تازههای آشناتر را ترجیح میدهند. بطوری که در انتخاب یک موضوع ، موضوعی را که آشنایی بیشتری با آن احساس میکنند، بدون در نظر گرفتن سایر عوامل با احتمال بیشتری انتخاب کنند. در زندگی روزمره ممکن است رفت و آمد از یک مسیر را که به آن عادت کردهاند ترجیح دهند و به سختی حاضر به تغییر مسیر خود شوند. با اینکه این افراد حیطه محدودتری را برای فعالیت انتخاب میکنند، اما ثبات بیشتری در علاقه به حیطه فعالیت خود نشان میدهند. همچنین آنها تمایلی به حفظ وضعیت اجتماعی و سیاسی هستند. تغییرات جدید در این افراد کمی تنش و ناراحتی ایجاد میکند تا زمانی که به این تغییرات جدید خوگیری پیدا کنند. انعطاف پذیری یا انعطاف ناپذیری ، کدامیک؟ از نظر روانشناسان افراد انعطاف پذیر ، افراد سالمتر و رشد یافتهتری هستند. آنها در مورد تغییرات اجباری واکنش مناسبتری دارند و راحتتر آنهارا تحمل میکنند به عنوان مثال زندگی یک فرد انعطاف پذیر در یک زمینه فرهنگی متفاوت از فرهنگ خود آسانتر و قابل تحملتر خواهد بود تا یک فرد انعطاف ناپذیر که به سختی میتواند چنین شرایطی را تحمل کند. چنین تفاوتهایی را بین دانشجویان ساکن در خوابگاه براحتی میتوان مشاهده کرد. اینکه تطابق با شرایط جدید برای همه افراد با کلی سختی همراه است، اما افراد انعطاف ناپذیر ناراحتیهای بیشتری نشان میدهند. در هر حال و با وجود این مسائل ارزش انعطاف پذیری یا انعطاف ناپذیری بستگی به اقتضای شرایط و موقعیتها دارد. برخی موقعیتها متضمن انعطاف پذیری هستند و برخی شرایط انعطاف ناپذیری را بیشتر نیاز دارند. در واقع افراد هر گروه میتوانند کارهای مفید و مؤثری در جامعه انجام دهند. انعطاف پذیری و هوش تحقیقات نشان میدهد که انعطاف پذیری با نمرات هوشی همبسته است. انعطاف پذیری مخصوصا با جنبههای مختلف هوش چون تفکر واگرا که عاملی در خلاقیت میباشد. اما انعطاف پذیری مترادف هوش نیست. برخی اشخاص انعطاف پذیر سطح هوشی خیلی پایینی دارند. زمینههای انعطاف پذیری زمینههایی که افراد در آن انعطاف پذیری یا انعطاف ناپذیری مختلف هستند. مثل زمینه فعالیتها ، عقاید ، اندیشهها ، احساسات و غیره. برخی افراد در زمینه فعالیت و عمل انعطاف پذیر هستند. آنها در فعالیتهای مختلف ، رفتن به مکانهای جدید و خوردن غذاهای غیر معمول و تفریحات متعدد و ... از خود انعطاف پذیری نشان میدهند. آنها تازگی و تنوع را در فعالیتها ترجیح میدهند و سرگرمیهای مختلفی دارند. برعکس ، افراد انعطاف ناپذیر در این حوزه تغییر در فعالیت برایشان مشکل است و ترجیح میدهند در وضعیت ثابتی باقی بمانند. در زمینه عقاید نیز انعطاف پذیری افراد میتواند متفاوت باشد. افرادی که در این حوزه انعطاف پذیرند از محرکات ذهنی لذت میبرند گرایش بیشتری به بحثهای فلسفی ، اجتماعی و سیاسی دارند. برعکس افراد انعطاف ناپذیر در این حوزه اطلاعات محدودتری دارند و تمام اطلاعات آنها محدود به حوزه کاری خودشان میشوند، نه به سایر مسایل اطراف آنها. در زمینه ارزشها نیز افرادی که در این حوزه انعطاف پذیرند، آمادگی برای امتحان مجدد ارزشهای مذهبی ، سیاسی و اجتماعی دارند. افراد غیر منعطف در این حوزه متمایل به پذیرش اقتدار و افتخارات سنتی هستند و سعی میکنند این افتخارات را حفظ نمایند. انعطاف پذیری در ارزش میتواند نقطه مقابل دگماتیزم یا جزم گرایی باشد. آزمون نشو که یک آزمون شخصیتی است، انعطاف پذیری را به عنوان یک ویژگی شخصیتی مورد آزمون قرار میدهد. افراد انعطاف پذیر در حوزههای تخیل ، زیبا پسندی ، احساسات ، اعمال ، عقاید و ارزش ما را مورد سنجش قرار می دهد. افراد انعطاف پذیر در حوزه تخیل ، زندگی تخیلی فعالی دارند و تلاش میکنند تخیلات خود را گسترش دهند. افراد انعطاف پذیر در زمینه زیبا پسندی درک عمیقی از هنر و زیبایی دارند. نشو آنها را تکان میدهد، مجذوب موسیقی میشوند و به تئاتر یا سایر زمینههای هنری عشق میورزند. افراد انعطاف پذیر در حوزه احساسات غم و شادی را عمیقتر از دیگران و شدیدتر احساس میکنند. در هر حال ممکن است فردی در یکی از این حوزهها ، یا چندین حوزه دارای انعطاف پذیری باشد یا بطور کلی نمره انعطاف پذیری او در تمامی حوزهها پایین باشد. مباحث مرتبط با عنوان
|
روانشناسی شخصیت
انواع هوش
هوش از جمله مواردی است که بسیار مورد توجه روان شناسان بوده و در طول تاریخچه روانشناسی تلاش بر این بوده که ماهیت هوش ، انواع آن ، تغییر پذیری آن و ... ، مورد بررسی قرار گیرد. وقتی درباره هوش صحبت میشود، ویژگی چون یادگیری سریع زیاد ، محاسبات دقیق و فوری و راه حلهای جدید به ذهن خطور میکند. بطور کلی تعاریف متعددی از هوش صورت گرفته است و بر این اساس طبقات مختلفی از انواع هوش نیز مطرح شده است. ثوراندیک ، اسپیرمن ، ترستون استرن برگ ، گاردنر افرادی هستند که انواعی از هوش را بر اساس تعاریفی که از آن ارائه کرده ساختهاند. انواع هوش از دیدگاه ثرندایک ثرندایک رفتار هوشمندانه را متشکل از توناییهای خاص گوناگون میداند. او از سه نوع صحبت میکند که افراد مختلف در هر یک از این انواع میتوانند متفاوت باشند.
اسپیرمن معتقد است که در همه کارکردهای روانی یک حامل کلی هوشی (g) و شماری از عوامل اختصاصی هوشی (s) وجود دارد. به عبارتی او هوش را به یک نوع هوش کلی و تعدادی هوش اختصاصی تقسیم میکند. انواع هوش از دیدگاه ترستون ترستون برخلاف اسپیرمن معتقد است که نوعی از هوش به نام هوش کلی وجود ندارد و بلکه هوش از انواعی از استعدادهای نخستین روانی تشکیل یافته است. که شامل هوش کلامی ، استعداد عددی ، درک روابط فضایی ، درک معنای کلامی ، حافظه ، استدلال و ادراک را شامل میشود. هوش کلامی روابط واژگان ارتباط کلامی و استعداد عددی سرعت و دقت در عملیات حساب را شامل میشود. درک روابط فضایی به استعداد پی بردن به بازشناسی و همگونی شکلها به یاری بینایی اطلاق میشود و منظور از درک معنای کلامی عبارت از به خاطر سپردن واژههای منحصر به فرد است. منظور از حافظه ، حفظ کردن هر گونه طرح و نقشه ، شعر و قطعه یا اعداد و ارقامی ، به صورت طولیوار است و استدلال به استنتاج قاعده و اصول از موارد مختلف و همچنین توانایی در حل مسائل اطلاق میشود. ادراک عبارت است از تمییز دادن اختلافهای اندازه ، شکل ، طول و عرض یا جای خالی واژهها و اندامها در شکلها. تقسیم بندی هوش به انواع کلامی و عملی (غیر کلامی) این نوع تقسیم بندی در آزمونهایی چون استنفر و پیته و آزمون هوشی و کسر دیده میشود. در سال 1937 ترمن با همکاری مریل تجدید نظری در آزمون هوش استنفرد - بینه به عمل آوردند و آنرا به دو دسته M و C (کلامی و عملی) تقسیم نمودند. هر چند این دسته بندی در تجدید نظر سال 1960 چهار گستره عمده استدلال کلامی ، استدلال انتزاعی ، استدلال کمی و حافظه کوتاه مدت را در انواع هوش که مورد سنجش قرار میداد شامل شد. آزمون وکسلر نیز دو نوع هوش کلامی و عملی را اندازه گیری میکنند. 6 نوع آزمون که هوش کلامی را در این آزمون میسنجند، عبارتند از اطلاعات عمومی ، درک مطلب محاسبه عددی ، تشابهات ، فراخوانی ارقام یا حافظه عددی و اجزا آزمونهای مربوط به هوش شعاعی عبارتند از: تکمیل تصویرها ، تنظیم تصویرها ، طراحی با مکعبها ، الحاق قطعات رمزگردانی یا رمزنویس. انواع هوش از دیدگاه اشترن برگ اشترن برگ که نظریه خود را در دهه 80 میلادی مطرح کرده به اجزای عالیه ، عملیاتی و اجزا کسب معلومات در هوش اشاره میکند و بر این اساس وی نیز هوش را به انواع هوش کلامی ، هوش کاربردی و هوش اجتماعی تقسیم میکند.
هاوردگاردنر روان شناس آمریکایی را در هفت نوع جداگانه مشخص کرده است: هوش زبانی یا کلامی ، هوش هنر موسیقی ، هوش منطق ریاضی ، هوش فضایی ، هوش حرکات بدنی ، هوش اجتماعی و هوش درون فردی یا مهار نفس. گاردنر معتقد است که افراد آدمی برای هر مساله خاصی ، هوش مربوط به آن مساله را بکار میبرند. مباحث مرتبط با عنوان
|
روانشناسی شخصیت
حالتهای هوشیاری
مقدمه در یک تقسیم بندی کلی حالتهای هشیاری آدمی به دو دسته اساسی تقسیم میشوند. در یک دسته حالتهای هشیاری که حالتهای عادی و طبیعی هستند، قرار میگیرند، مثل خواب و رویا و در دسته دیگر حالتهایی که در اثر یک موقعیت خاص ایجاد میشوند، قرار دارند. آن دسته از حالتهای هشیاری که عادی هستند را تمام مردم تجربه میکنند و نیاز به یک موقعیت خاص یا اعمال به خصوصی ندارد. در حالی که در دسته دوم که شامل مراقبه ، هیپنوتیزم و تغییر حالت هشیاری ناشی از مصرف برخی داروها را شامل میشود، وجود شرائط یا اعمال خاصی مورد نظر است و لزوما همه مردم آن را تجربه نمیکنند، مگر افرادی که علاقه و رغبت به این موارد نشان دهند و شرائط لازم را فراهم کنند. حالتهای هشیاری در شرائط عادی خیالبافی ، خواب و رویا دیدن و حالتهای هشیاری در بیداری در این دسته قرار میگیرند. هرچند بین افراد از این لحاظ تفاوتهایی دیده میشود، مثلا افراد مختلف درجات مختلفی از خیالپردازی را دارا هستند و برخی خیالبافیهای شدیدتر و زیادتری را دارند، یا مثلا برخی رویاهای بیشتری را گزارش میکنند، اما وجود هر کدام از اینها بدون توجه به شدت و ضعفشان در تمام افراد تائید شده است. حالتهای هشیاری در بیداری اگر بخواهیم حالتهای هشیاری که در زمان بیداری وجود دارند را بررسی کنیم، به دو نوع اساسی هشیاری برمیخوریم. زمانی را در نظر بگیرید که فردی روی موضوع خاصی تمرکز کرده و با دقت و ظرافت کامل روی آن موضوع فکر و عمل میکند. چه بسا این فرد توجه خیلی پایینی به محرکات دیگر محیط نشان دهد و شاید کاملا نسبت به آنها بیتوجه باشد (عوامل موثر بر ادراک). در هرحال تمرکزی که او روی موضوع مورد نظر خود دارد، حالتی از هشیاری را در وی ایجاد کرده است که اصطلاحا به هشیاری فعال معروف است. زمانی که یک مساله ریاضی حل میکنیم، به تعمیر وسیلهای میپردازیم، یا در حال نگارش مطلبی هستیم، در حالت هشیاری فعال قرار داریم. به عبارتی بطور فعالانه روی موضوع مورد نظر عمل میکنیم و فعالیتهای لازم را گزینش میکنیم. در مقابل حالت هشیاری فعال ، هشیاری نافعال قرار دارد که شخص طی آن نسبت به رویدادهایی که در لحظه معینی در اطراف او میگذرد، حالتی پذیرا دارد. حالتی که تمرکز خاصی روی موضوعی وجود ندارد. با این حال فرد از محرکات اطراف خود آگاهی دارد. پذیرندگی یا حساسیت تنها بخشی از هشیاری در حالت بیداری ما به حساب میآید. بخش عمده زندگی ذهنی ما صرف برنامه ریزی فعالانه میشود. خواه تمرکز روی یک موضوع ساده و ابتدایی باشد، مثل حاضر شدن سر یک قرار و یا یک موضوع پیچیدهتری باشد، مانند تصمیم گیری برای اهداف بلند مدت زندگی مثل انتخاب شغل. در هر حال هشیاری فعال در انتخاب و طرح ریزی برنامههای زندگی نقش اساسی بازی میکند. در این حالت شخص فعال است، تلاش میکند، برنامه ریزی میکند، به جمعآوری اطلاعات میپردازد و راههایی را برمیگزیند. البته باید توجه داشت این دو حالت از هشیاری زمان بیداری ، کاملا متمایز از یکدیگر نیستند. وجود آگاهی با درجات مختلفی در هر دو نوع هشیاری وجود دارد و فرد با قرار گرفتن در جریان تفکر در هر یک از این حالتها قرار میگیرد. به عبارتی در هر دو حالت فرد در حال تفکر میباشد. این تفکر ممکن است به صورت طرح ریزی برای آینده باشد و یا به صورت دریافت محرک و پذیرندگی در برابر آنها. خیالبافی به عنوان حالتی از هشیاری عادی همه افراد کم و بیش گونههای مختلفی از خیالبافی را داشتهاند. خیالبافیهایی که مضامینی حول و حوش شجاعت ، موفقیت ، پیروزی ، اعتماد به نفس ، زیبائی و ... دارند. در واقع آرزوهایی که افراد برای خود دارند، آنها را دستخوش خیالبافی میکند. بطوری که خیالبافی به صورت روشی که دستیابی به آرزوها را نزدیکتر جلوه میدهد، درمیآید و تا حدودی نیازهای روانی فرد را ارضا میکند. چنین حالتی اغلب معطوف به جنبههای مثبت زندگی است و محتوای آن آرزوهای فرد را شامل میشود. به عنوان مثال دانش آموزی که در آرزوی قبولی در کنکور دستخوش خیالبافی میشود، خود را در شرائطی تصور میکند که در دانشگاه مورد علاقه و رشته مورد علاقه خود پذیرفته شده و الی آخر. اما گاهی محتوای خیالبافی را جنبههای منفی نیز تشکیل میدهند. خیالبافی در مورد شکستهای احتمالی از این دسته هستند که ناشی از اضطراب و ناراحتی فرد و پیش بینی او از شکست خود در آینده میباشند. در هرحال خیالبافی به عنوان یک حالت هشیاری است که فرد خود را در موقعیتی غیر از موقعیت فعلی خود رها میسازد. در این حالت هرچند آگاهی فرد از محیط پیرامون خود و محرکات آن ضعیف میشود، ولی کاملا قطع نمیشود. بطوری که یک محرک شدید مثل یک صدای بلند میتواند او را از این حالت خارج سازد. خواب به عنوان حالتی از هشیاری عادی تجربه خواب و رویا دیدن برای کلیه افراد تجربه آشنایی است. همه افراد میخوابند و با حالت هشیاری تغییر یافته در خواب آشنا هستند. ما در حالت خواب معمولا آگاهی ضعیفی از محیط پیرامون خود نشان میدهیم. حداقل میتوان گفت این آگاهی در حد آگاهی زمان بیداری نیست. تحقیقات متعددی نیز برای شناخت پدیده خواب صورت گرفته است. مراحل خواب را تعیین کرده و ویژگیهای آن را نیز مشخص کردهاند. حتی به سوالاتی از این قبیل که ما کی خواب میبینیم، چه عواملی در خواب دیدن ما تاثیر میگذارند، آیا میتوانیم محتوای خواب خود را از قبل تعیین کنیم؟ پاسخ دادهاند. حتی سوالاتی از این قبیل که آیا مردم میدانند کی خواب میبینند، پاسخ داده شده است. در این دسته از تحقیقات نشان داده شده که برخی افراد که اصطلاحا رویای روشن دارند، از خواب دیدن خود آگاه میشوند و به عبارتی میدانند که در حالت خواب دیدن هستند. پژوهشها در این زمینه نشان داده است که با تمریناتی میتوان میزان هشیاری فرد را نسبت به خواب دیدن خود افزایش داد. حالتهای هشیاری در شرائط خاص این حالتها به مواردی اطلاق میشود که تجربه آن یک امر عمومی و همگانی نیست. مثل شیوههای مراقبه که در آن افراد با استفاده از روشهایی خاص به تغییر حالت هشیاری خود اقدام میکنند و حالتی را تجربه میکنند که متفاوت از حالتهای هشیاری آنها در حالت عادی است. هیپنوتیزم و تجارب افراد در این حالت از هشیاری نیز نمونهای از این موارد است. همچنین مصرف برخی داروها تغییراتی را در هشیاری افراد ایجاد میکنند که تجاربی غیر از تجارب عادی هشیاری هستند. مثل داروهای توهمزا که معمولا موجب تغییرات ادراکی چشمگیر از جمله توهم میشوند، یا موادی مثل الکل که در حالتهای معمول به صورت مستی و خارج شدن از حالت هشیاری عاری عمل میکنند و در صورت افراط در مصرف به صورت توهمات و به ویژه توهمات بینائی بروز میکنند. مباحث مرتبط با عنوان
|
روانشناسی شخصیت
انواع روشهای مراقبه
مقدمه امروزه در جهان روشها و اسلوب متعددی در انجام مراقبه یا مدیتیشن وجود دارد. هرچند در روش و شیوههایی که استفاده میشود، تفاوت بین انواع مراقبه دیده میشود، ولی در واقع هدف نهایی آنها یک هدف مشترک است و منجر به این میشود که در یک نقطه مشترک با هم تلاقی کنند. از این رو توجه به تفاوت آنها در روش چندان اهمیتی ندارد و آنچه بایست مورد توجه قرار گیرد، وحدت باطنی آنهاست. فرد مراقبه کننده یکی از روشها را انتخاب میکند و با مهارت پیدا کردن در یکی از این روشها به راحتی میتواند شیوههای دیگر را نیز بکار بگیرد و از آنها استفاده کند. اینکه فرد کدام روش را برگزیند و از کدام نوع مراقبه کار خود را شروع کند، هیچ قانون قطعی وجود ندارد. هر روشی که خود فرد شخصا احساس راحتی و اطمینان با آن میکند، همان بهترین نقطه شروع است. بعد از مدتی که بطور جدی در آن راه کار شد، میتوان روشهای دیگر را نیز امتحان کرد. پس مهم نیست کدام روش را برمیگزینند، همه آنها در نهایت به یک جا میرسند. یکی از استادان عرفان مینویسد: « خداوند یکی را با فریاد برمیگزیند، دیگری را با آواز و سومی را با زمزمه. » اما یک راه ساده وجود دارد که اطمینان حاصل کنید، روشی که انتخاب کردهاید، برای شما مناسب هست یا نه؟ برای اینکار به احساسات و حالات خود بعد از انجام تمرین توجه کنید (تاثیرات مراقبه). بطور طبیعی بعد از اتمام تمرین باید احساس سر حالی و نشاط بکنید. بعد از تمرین از خودتان بپرسید که حالا نسبت به قبل از انجام مدیتیشن چطورید؟ اگر کاری که میکنید، درست باشد و شیوه انتخابی مناسب شخص شما باشد، پاسخ شما سرحالی و نشاط شما را نشان خواهد داد. در غیر این صورت بهتر خواهد بود روشهای دیگر را نیز امتحان کنید. روش ذهنی در مراقبه این روش تمریناتی را شامل میشود که انسان بیشتر آنها را در مغزش انجام میدهد، یعنی بدون حرکات بدنی. البته استفاده از کلمه ذهنی برای این روش به این معنی نیست که اثری روی شرائط فیزیولوژیکی بدن ندارند، بلکه به این لحاظ اصطلاح ذهنی به آن اطلاق میشود که در انجام آنها بکار بردن اعضا و ماهیچهها لازم نیست و فرد در حالی به انجام تمرین میپردازد که در یک حالت ثابت قرار گرفته است. روش ذهنی خود شامل مراقبههای ساختاری و بیساختار میشود. مراقبه ساختاری مدیتیشن ساختاری آنهایی هستند که با دقت و ظرافت مشخص و در زمان معلوم برای فعالیتهای درونی خاص انجام میگیرند. مدیتیشن لوتوس و شمارش تنفس از این دسته هستند. مدیتیشن ساختاری خود به سه دسته بیرونی ، میانی و درونی تقسیم میشود. در نوع بیرونی تمرین با موضوعی بیرونی شروع میشود. روش تفکر یک مدیتیشن ساختاری بیرونی است. در این روش شی خاصی انتخاب میشود و در فاصلهای از چشمها قرار داده میشود، فرد باید تلاش کند نگاه خود را متمرکز بر شی نگه دارد و هر زمان که نگاهش منحرف شد، میتواند با جمله یا عبارتی مثل « خوب حالا برگرد به راهت »، دوباره نگاهش را روی شی متمرکز کند. نگاه نباید به یک نقطه خاص از شی متمرکز باشد، بلکه کل یک شی نگریسته میشود و به این طریق فرد ذهن خود را روی شی متمرکز نگاه میدارد. روش مدیتیشن حباب یک نوع روش ساختاری درونی است. در این روش فرد خود را در حالتی تجسم میکند که ته یک دریاچه صاف نشسته است. میدانید که چگونه حبابهای بزرگ به آرامی از میان آب بالا میآیند. هر فکر ، احساس و درکی به صورت حبابی در نظر گرفته میشود که از فضای دید شما رد میشود و خارج میگردد. بعد به همین صورت ادامه میدهید. هیچکدام از حبابها تعقیب نمیشوند. فقط آن را نگاه میکنید و سپس همانطور که از فضای دید شما میگذرند، منتظر بعدی میشوید. روش تراوا ، نیلوفر آبی هزار برگ ، ذکر یامانترا ، من کیستم ، سماع صوفیه ، آگاهی حسی و پناهگاه امن از جمله روشهای ساختاری مراقبه هستند.
در روشهای بیساختار ذهنی موضوع مشخصی انتخاب میشود و فرد تلاش میکند ذهن خود را معطوف به مسائل پیرامون این موضوع نگه دارد. موضوع انتخابی ممکن است یک کلمه باشد، یا یک عبارت یا یک سوال مشکل. هدف از این نوع روش آزاد کردن ذهن در یک زمینه مشخص است تا فرد بتواند در این زمینه رشد کند. هدفمندی و داشتن اراده در تمرکز روی موضوع آن را از افکار ساده و گیج کننده معمولی متمایز میسازد. در مدیتیشن ساختاری ابتدا ذهن و اراده تقویت میشود و سپس به آرامی و تدریجا زندگی احساسی فرد تحت تاثیر قرار میگیرد، اما در مراقبههای بیساختار مساله برعکس خواهد بود. روش قلبی در مراقبه در این روش بر نقش عشق و احساس تاکید میشود. مریدان این روش معتقدند هرچه انسان آزادتر ، بیدردسرتر و کاملتر باشد، بیشتر میتواند بر موانع رشدش که در اثر تعلیم و تربیت غلط و تجربیات اولیهاش بوجود آمده، غلبه کند و بیشتر میتواند بطور طبیعی دوست بدارد و بهتر با دیگران رابطه برقرار کند. در برخی روشهایی که به عنوان روش قلبی طبقه بندی میشوند، روی عشق به دیگران تاکید میشود. در برخی روی عشق به خود و در برخی دیگر روی عشق به خداوند. در نهایت همه به یک جا میرسند که عشق به هر سه است. روش بدنی در مراقبه در این روش شخص میآموزد تا نسبت به بدنش و حرکات آن آگاهی یابد و با تمرین درجه این آگاهی را بالا ببرد تا آنجا که در زمان مدیتیشن این آگاهی تمام صحنه ذهن را پر میکند. شناخته شدهترین روشهای بدنی عبارتند از: هاتایوگا ، تای چی و سماع دراویش. روشهای گیندلر و الکساندر روشهایی هستند که در غرب برای آگاهیهای حسی بوجود آمدهاند. در این روش عوامل مختلف بدنی با یکدیگر و مخصوصا با شخصیت هم آهنگی مییابد. روش عملی در مراقبه در این روش فرد میآموزد که چگونه در طول انجام یک کار یا فعالیت دنیا را درک و با آن ارتباط پیدا کند. از این راه در شرق استفاده بیشتری شده است و از مهارتها فعالیتهایی مثل تیراندازی ، تزئین گل ، گلیم بافی ، کاراته استفاده گردیده است. شخص میآموزد که چگونه به صورت عارف در جریان زندگی حضور داشته باشد و فعالیتهای خود را انجام دهد و توجه خود را تنها معطوف به آن نگه دارد و متوجه هیچ محرک دیگری نباشد. منظور از این روش ، مهارت پیدا کردن در آن عمل خاص نیست، بلکه هدف اصلی رشد و توسعه شخصیت انسانی است. مباحث مرتبط با عنوان
|
روانشناسی شخصیت
تاثیرات مراقبه
مراقبه (مدتیشین) در زندگی روزمره در اصل مراقبه روشی است که سراسر زندگی فرد را تحتالشعاع قرار میدهد و موجب میشود تا زندگانی فرد از موهبت بیهمتای آن سرشار و مملو گردد. استفاده مداوم از مراقبه پویائی خاصی در فرد ایجاد میکند و به وی این امکان را میدهد تا از تمامی نیروهای درونی و بیرونی خود استفاده نماید و به یک فرد خلاق و سازنده تبدیل گردد و انسانی شود با ظرفیتهای پایان ناپذیر و دارای انرژی جسمی و روانی خاصی که باعث میشود تا سلامتی و تندرستی در وجودش لبریز شود. از انفاس خوش آن دیگران هم بهره میگیرند. آشنایی با مراقبه و بکارگیری روشهای آن (انواع روشهای مراقبه) برای هر شخصی میتواند نقطه عطف و سکوی پرتابی باشد، به سوی کمال و وصل به ذات احدیت و سرچشمه نامحدود هستی. چرا که به فرد کمک میکند تا به فردی سرشار از امید و یابندگی تبدیل شود و در اوج سلامت جسمی و روحی قرار گرفته و پیروزی و کامیابی را در آغوش گیرد. آثار زیستی مراقبه تحقیقات گستردهای در رابطه با اثرات زیستی و فیزیولوژیک مراقبه در بدن انجام گرفته است و مدارک روشنی وجود دارد که نشان میدهد رابطه مشخصی بین مراقبه و پاسخهای فیزیولوژیک بدنی وجود دارد.
آثار روان شناختی مراقبه نتایج تحقیقات در این زمینه نشان میدهد که افرادی که تکنیکهای مراقبه را تمرین میکنند، میزان بیشتری از سلامت روانی را دارا هستند. مقاومت بیشتری در برابر استرسها نشان میدهند، سطح اضطراب در آنها عمدتا پائین است و در شرائط بحرانی ، نگرانی و ناراحتی متناسبی نشان میدهند. انواع بیماریهای روانی و به ویژه اختلالات روان تنی شیوع کمتری در آنها دارد و مواردی نیز با شروع تمرینات مراقبه ، علائم بهبودی در این اختلالات نشان میدهد. این افراد کم کم عزت نفس و اعتماد به نفس بیشتری نسبت به گذشته پیدا میکنند. توان پیگیری بیشتری در اهداف خود نشان میدهند. پرانرژیتر هستند و احساس رضایت و خرسندی بیشتر و عمیقتری نسبت به گذشته دارند. بطور کلی یافتههای پژوهشی نشان میدهد که تمرین منظم مراقبه ، ظاهرا بر رشد روان شناختی فرد اثر مثبت دارد. تقویت اراده ، قدرت ، حافظه و کاهش تنشها و استرسها از نتایج اساسی این تمرینات است. مراقبه و روان درمانی با توجه تغییرات فیزیولوژیک و تغییرات روان شناختی که به عنوان آثار تمرینات مراقبه شمرده میشوند، از آن به عنوان یک وسیله درمان برای بیماران و افراد مبتلا به مشکلات روحی میتوان سود جست. از آنجا که اکثر اختلالات روان نژندی مثل اضطراب ، حاصل عدم آرامش فرد و ناتوانی او در کنترل شرائط زندگی و در نتیجه شرائط روحی و فکری خود است، این تمرینات با تاثیری که روی حس کنترل و تسلط ورزی افراد میگذارند، درمان او را تسریع میکنند. با انجام این تمرینات که نتیجه اساسی آن افزایش آگاهی فرد است، فرد درک کاملتری از شخصیت خود و پیرامون خود بدست میآورد. این شناخت او را در درک کاملتر مشکلات خود و حل آنها یاری میدهد و فرد بصیرت و بینش لازم را بدست میآورد. از این رو یافتههای پژوهشهایی که متمرکز بر کاربرد این روش در درمان ناراحتیهای روحی بودهاند، حداقل در مورد اختلافاتی چون انواع اضطراب ، یاسها و ناامیدیها و اختلالات روان تنی امیدبخش بودهاند. مباحث مرتبط با عنوان
|
روانشناسی شخصیت
اختلالات روانی
مفهوم اختلال روانی مثل بسیاری از مفاهیم در طب و علوم دیگر فاقد تعریف عملی ثابتی که پوشاننده همه موفقیتها باشد بوده است. قابل قبولترین تعریف اختلالهای روانی را به صورت زیر توصیف می کند؛ هر یک از اختلالات روانی به صورت یک سندرم یا الگوی رفتاری یا روانشناختی مهم بالینی تصور شده است که در یک فرد روی میدهد و با ناراحتی (یک علامت دردناک) یا ناتوانی (تخریب در یک یا چند زمینه مهم عملکرد) یا با افزایش قابل ملاحظه خطر مرگ ، درد ، ناراحتی و ناتوانی یا فقدان مهم آزادی ، همراه است. به علاوه این سندرم یا الگو نباید صرفا یک پاسخ قابل انتظار و تایید شده فرهنگی در مقابل رویدادی خاص مثلا مرگ یک شخص مورد علاقه باشد. علت اصلی هر چه باشد فعلا باید آن را تظاهر یک اختلال کارکردی زیست شناختی رفتاری یا روانشناسی در فرد تلقی نمود. نگاه اجمالی از آنجا که اختلال روانی غالبا غیر عادی ، عجیب یا آزار دهنده است، نگاهها را به خود جلب میکند. واکنشهای متفاوتی در مقابل بروز آن ممکن است دیده شود. این واکنش میتواند به صورت خشم ، تنفر و اکراه ، ترس و سردرگمی همراه باشد. تمایل به درمان خواه وجود داشته باشد یا نداشته باشد بعد آزار دهندگی این اختلالات برای خود فرد و یا اطرفیان او وجود دارد. برخی از اختلالات به راحتی در زندگی شغلی و اجتماعی خود تاثیر گذاشته و عمدتا عملکرد او را مختل میسازند. تاریخچه اختلالات روانی آدمی همواره در مورد سلامت جسم ، روابط اجتماعی و جایگاه خود در این عالم نگران بوده است و در این زمینهها سوالات بسیاری مطرح کرده و پیرامون آنها نظریاتی ابراز داشته است. بعضی از این نظریات تقریبا جهان شمول به نظر میرسند و در بسیاری از مناطق دنیا و اکثر دورههای تاریخی دیده میشوند. طبق نظریههایی کهن که امروزه هم به چشم میخورد، اختلال روانی نتیجه عملکرد نیروهای ماوراء طبیعی و جادوئی مثل ارواح شرور و شیطان است. در جوامعی که این نظریه را باور داشتند، درمان به صورت جن گیری انجام میشد. در تاریخ اختلالات روانی این عقیده نیز رواج داشته که آنها را ناشی اختلال کارکرد بدن میدانستند. در یونان باستان به درمان این اختلالات در معبد الهه سلامت میپرداختند. بقراط اهمیت مغز را در تبیین این اختلالات دریافت و درمان مبتنی بر استراحت ، استحمام و رژیم غذایی را توسعه بخشید. حرکت به سوی توجیهات منطقی در تبین رفتار را سقراط ، افلاطون و ارسطو تقویت کردند. افلاطون رفتار پریشان را برخاسته از تعارضات درونی بین هیجان و عقل به شمار میآورد. برخورد به مبتلایان به این اختلالات خط سیری از برخورد غیر انسانی تا برخوردهای انسانیتر را شامل میشود. جنبش معطوف به درمان انسانیتر با این بیماران با کارهای فیلیپ پنیل آغاز شد. بتدریج تغییرات اصلاحیتر بیشتری آغاز و ادامه یافت و تحقیقات علمی در سبب شناسی ، طبقه بندی و درمان اختلالات انجام گرفت. طبقه بندی اختلالات روانی DSM IV راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی ، این اختلالات به شرح زیر طبقه بندی میکند:
در بررسی علل مربوط به بروز اختلالات روانی از دیدگاههای مختلف به این مساله پرداخته شده است. دیدگاه زیست شناختی این دیگاه آشفتگیهای بدنی را علت اختلال روانی میداند. بینظمی در ژنها ممکن است سبب ساز بعضی رفتارهای غیر انطباقی باشد. دیگر تعیین کننده زیست شناختی رفتار ، مغز و دستگاه عصبی است. آشفتگی در بخشهای معینی از مغز میتواند اختلالات روانی را موجب شود. دستگاه غدد و عملکرد آنها نیز میتواند در بروز این دسته از اختلالات سهیم باشد. دیدگاه روانکاوی این دیدگاه که افکار و هیجانات را علل مهم رفتار میدانند، در سبب شناسی اختلالات روانی به شناسایی افکار و هیجانات ناآشکار که مسبب اساسی اختلالات هستند، تاکید میکند. از این دیدگاه پنج سال اول زندگی از لحاظ رشد سالم شخصیت یا بروز اختلالات حائز اهمیت است. دیدگاه یادگیری این دیدگاه که بر اهمیت یادگیری تاکید دارد معتقد است اختلالات روانی با پیوندهای یادگیری قابل توضیح هستند. در این دیدگاه سرمشق گیری ، تقویت کنندههای مثبت و منفی و شرطی سازیها در بروز رفتارهای غیر عادی مورد استفاده قرار میگیرند. دیدگاه شناختی تمرکز دیدگاه شناختی بر شناخت فرد از محیط پیرامون خود متکی است. از این دیدگاه ناتوانی فرد در تشکیل شناختها و طرحوارههای مناسب از ارتباط خود با محیط مشکلاتی را برای او بوجود میآورد. از دیگر دیدگاههای رایج دیدگاههای انسان گرایی ، هستی گرایی و دیدگاه اجتماعی است. درمان این دسته از اختلالات به دو شیوه کلی دارو درمانی و روان درمانی تقسیم بندی میشود. دارو درمانی توسط روانپزشک و روان درمانی توسط روانشناس صورت میگیرد. دیدگاه روان شناس در سبب شناسی اختلالات روانی رویکرد درمانی او را تعیین خواهد کرد. با اینحال امروزه بندرت یک روان شناس خود را مقید به یک دیدگاه خاص میکند و معمولا از ترکیبی از این دیدگاهها کاربرد دارند. مباحث مرتبط با عنوان
|
روانشناسی شخصیت
اختلالات خواب
دانش خواب و رویا پستانداران مى خوابند، پرندگان مى خوابند، حتى ماهى ها، خزندگان و حشرات نیز مى خوابند. خواب براى جانداران ضرورى تر از غذا است و انسان در حدود یک سوم از عمرش را در خواب مى گذراند. چرا نیاز داریم که مدتى چنین طولانى را در بى خبرى سپرى کنیم؟ و اگر نخوابیم چه اتفاقى خواهد افتاد؟ در این جا سرى مى زنیم به دنیاى عجیب خواب عمیق، خواب سطحى، رویا و تمام جنبه هاى دیگر یک خواب شبانه خوب (یا بد) نکته این است که خواب فعالیتى نیست که به انتخاب و سلیقه ما باشد طبیعت خواب را بر ما تحمیل مى کند و حتى اگر پلک هم نداشتیم باز هم به خواب مى رفتیم. بیشتر ما اگر حتى یک شب هم بى خوابى بکشیم دچار تمام دشوارى هایى خواهیم شد که نزدیک بود لیندبرگ را از پاى درآورند. بدون خواب خلق ما تنگ و افسرده مى شود، روابط اجتماعى مان آسیب مى بیند، سلامتى مان دچار اختلال مى شود و خلاصه انجام هر عملى با دشوارى همراه خواهد بود. خواب براى زنده ماندن مان مهم تر از غذاست. با این حال خواب حداکثر یک سوم زندگى ما را به خود اختصاص مى دهد. بیشتر ما هنگام مردن بیشتر از ۲۵ سال از زندگى مان را در سرزمین خواب و رویا به سر برده ایم چرا لازم است که این همه مدت را در حالت بى خبرى به سر بریم؟ روشن است که بدون نفس کشیدن، تولیدمثل کردن یا غذا خوردن، فواید خواب چندان آشکار نخواهد بود. چرا مى خوابیم؟ خواب رفتارى است که سابقه آن را مى توان در نردبان تکامل به خیلى دورها رساند. در تمام حیوانات خواب شامل قطع فعالیت فیزیکى و نقصان هوشیارى حسى طى دوره هاى منظم در طول دوره هاى ۲۴ ساعته است. حیوانات دیگر _ حتى مگس میوه- را هم مى توان با محرک هایى چون کافئین بیدار نگه داشت و آنها نیز همچون انسان ها وقتى که نوزاد هستند بیشتر مى خوابند. لذا خواب یکى از پایه هاى بقاى حیوانات به شمار مى رود و میلیون ها سال تکامل و تحول نقش آن را حتى مهم تر و برجسته تر از سابق ساخته است ولى تا سال ۱۹۵۲ دانشمندان بر این گمان بودند که خواب حالتى منفعل است که فعالیت مغز در طول آن متوقف مى شود . اما در آن سال کشف خارق العاده اى صورت گرفت. ناتائیل کلایتمن یکى از پیشگامان پژوهش در خواب و شاگردش یوجین آسرینسکى از دانشگاه شیکاگو متوجه این نکته شدند که خواب داراى دوره هایى با حرکت سریع چشم ما _ اصطلاحاً خواب همراه با حرکات سریع چشم (خواب رم REM) _ است که با فعالیتى دیوانه وار در مغز درست مانند بیدارى همراه است.تا زمانى که دلیل خواب رم کشف نشده بود، همه آن را حداکثر فعالیت مغز براى ضبط و ثبت وقایع تلقى مى کردند. نخستین دوره خواب رم تا یک ساعت پس از به خواب رفتن ما روى نمى دهد. خواب در یک دوره ۹۰ دقیقه اى از چهار مرحله خواب غیررم (NREM) و یک دوره خواب رم عبور مى کند که در مجموع حلقه اى را تشکیل مى دهند که در طول شب بار ها تکرار مى شود. این کشف هم شده که بیشتر رویا ها در طول خواب رم اتفاق مى افتند و دو نوع خواب به همان اندازه با یکدیگر متفاوت اند که خواب و بیدارى با یکدیگر تفاوت دارند. جالب این است که با وجود آن که تمام پستانداران، پرندگان و خزندگانى که از نظر تکاملى جدید ترند داراى هر دو نوع خواب هستند، خزندگان ابتدایى تنها خواب غیررم دارند. این بدان معنا است که خواب رم تحولى جدیدتر و احتمالاً همزمان با ظاهر شدن پستانداران یعنى ۲۵۰ میلیون سال قبل است. . جروم سیگل پروفسور روانپزشکى و عضو «انستیتو پژوهش در مغز» در دانشگاه کالیفرنیا اعتقاد دارد که خواب غیررم فرصتى را براى بازسازى سلول هاى آسیب دیده به دنبال یک روز فعالیت سوخت و ساز بدن فراهم مى آورد: اما پروفسور جیم هورن از دانشگاه نوبلرو که ویراستار یکى از دو نشریه بین المللى است که به موضوع خواب اختصاص دارند، با این مسئله موافق نیست: «شواهد اندکى وجود دارد حاکى از این که سلول هاى بدن صرف نظر از مغز اقدام به ترمیم خویش در طول دوره خواب کنند. تمام شواهد نشان مى دهند که سلول ها در طول بیدارى به همان خوبى دوره خواب آسیب ها را ترمیم مى کنند.» هورن خاطرنشان مى کند که مغز هیچ گاه در طول بیدارى درهایش را نمى بندد حتى زمانى که در تاریکى در بستر دراز کشیده ایم مغز مثل کامپیوترى که در حالت انتظار (Standby) هست در آمادگى کامل به سر مى برد. تصاویر نقشه بردارى از مغز نشان داده اند که مغز به ویژه ناحیه پیشانى قشر مغز تنها در طول دوره خواب غیررم تا حدى در استراحت به سر مى برد. هورن چنین استدلال مى کند که بدین ترتیب مى توانیم نتیجه بگیریم که خواب غیررم فرصتى است براى بافت هاى مغز که خستگى و فرسودگى طول روز را جبران کند. درک خواب رم هدف از خواب غیررم (NREM) به احتمال زیاد استراحت و بازیابى مغز است خب پس از خواب رم و رویا چه؟ دکتر کلودیو استامپى رئیس «مرکز پژوهش هاى خواب و هوشیارى» در «انستیتو پژوهش زمان- زیستى» در بوستون مى گوید: «به نظر مى رسد اگر از خواب رم محروم شویم یادگیرى و تحکیم حافظه دستخوش آسیب مى شود. ما نیاز داریم آنچه را که در طول دوره قبلى بیدارى رخ داده مجدداً فرآورى کنیم تا آن اطلاعاتى را که مفیدند ذخیره نماییم.» مسلماً مطالعات دیگرى هم وجود دارند که بیانگر وجود پیوند محکمى بین خواب رم، یادگیرى و حافظه هستند. انسان ها و حیوانات هر دو پس از یادگیرى یک مهارت جدید افزایشى در خواب رم نشان مى دهند. اگر مانع خواب رم در آنها شویم، یادگیرى و به خاطر آوردن مهارت مزبور برایشان دشوارتر خواهد بود. آزمایش ها بر روى انسان ها نشان داده اند که خواب رم باید ظرف ۲۴ ساعت پس از تجربه یادگیرى رخ دهد، تا بتوانند آن را به خاطر آورند. هورن با این نقطه نظر مخالف است. وى مى گوید: «داروهاى ضدافسردگى سه حلقه اى که به بیمارانى که از افسردگى رنج مى برند داده مى شود کاملاً خواب رم را از بین مى برند و تا زمانى که مصرف دارو ادامه دارد وضع چنین است. با این حال بیماران با وجود محروم بودن از خواب رم به مدت چندین ماه هیچ نشانه اى از اختلال حافظه از خود بروز نمى دهند.» او همچنین خاطرنشان مى کند که دلفین ها خواب رم کمى دارند یا اصلاً ندارند با این حال آموزندگان درخشانى هستند. هورن در عوض نظریه تکاملى را که نخستین بار توسط پژوهشگر پیشتاز در امر خواب میشل ژووه مطرح شد، مى پذیرد. ژووه بر این باور است که فعالیت شدید در طول خواب رم براى رشد و تکامل سلول ها و شبکه هاى عصبى بدن در اوایل زندگى ضرورى است. مثلاً جنین انسان را در نظر بگیرید. در طول ماه هاى طولانى و تاریک زندگى در داخل رحم محرک هاى خارجى اندکى براى فعال کردن مغزى که در حال رشد و تکامل است وجود دارند؛ از این رو ژووه این فرضیه را مطرح مى کند که مغز خود محرک هاى خویش را به شکل خواب رم و رویا ها فراهم ساخته و به این ترتیب به رشد و تکامل خویش کمک مى کند. این نظریه با این واقعیت نیز کاملاً سازگار است که مغز هایى که کمتر تکامل یافته اند بیشتر از مغز تکامل یافته افراد بزرگسال در خواب رم به سر مى برند. خلاصه آن که کارکرد خواب رم هنوز در پرده ابهام قرار دارد. امید است که با پیشرفت تکنیک هاى اسکن مغز آن نواحى از مغز که در این دو نوع خواب نقش دارند، بیشتر شناخته و درک شوند. با این حال احتمالاً این پرسش پاسخ سرراستى نخواهد داشت. به گفته هورن: «تاکنون ۱۰۰ نوع ماده شیمیایى در ناحیه مغز، که به نحوى به موضوع خواب مربوط مى شوند کشف شده اند و بسیارى نیز در راهند لذا آنچه که مسلم است هیچ مرکز واحدى براى خواب وجود ندارد.» خواب احتمالاً کارکرد پیچیده اى است که از آثار محرومیت از آن بر روح و تن نیز این موضوع کاملاً آشکار است. یک چیز مسلم است و آن اینکه هرگز بدون خواب نخواهیم بود. بسیار غیرمحتمل است که در آینده دارویى یا تکنیکى کشف شود که بتوانیم به کمک آنها بیدار بمانیم و در عین حال سالم باشیم. هنگامى که رویا به کابوس تبدیل مى شود آسیب زدن به خود و کسان مورد علاقه خود در حین خواب به نظر هولناک مى رسد ولى مى تواند در طول انواع رم و غیررم خواب هر دوم اتفاق بیفتد. پدیده اى که در طول خواب غیررم که امواج آهسته اى دارد اتفاق مى افتد. گاه گاهى در خواب راه رفتن در کودکى بسیار شایع است و در این سن و سال نمى توان آن را مشکلى تلقى کرد لیکن اگر این وضعیت تا دوران بزرگسالى ادامه یافت مى تواند نشانه اى دال بر وجود نوعى بیمارى روانى باشد همچنین به نظر مى رسد این عارضه در خانواده ها باقى مى ماند و از والدین به فرزندان به ارث مى رسد. لیکن باید گفت خشونت در طول راه رفتن در خواب بسیار نادر است. بیشتر موارد نیازى به درمان ندارند. خشونت در اختلالى به نام «اختلال رفتارى خواب رم» بسیار شایع است. این بیمارى که تنها اخیراً (۱۹۸۷) کشف شد، حاصل شل و بى حرکت نشدن عضلات در خواب رم است. این بدان معنا است که قربانیان این اختلال از لحاظ فیزیکى مانعى در پیش روى خویش براى عملى کردن رویا هایشان- که بیشتر ماهیتى خشونت آمیز و آ زارد هنده دارند _ ندارند. این اختلال بیشتر مردان سالخورده را گرفتار مى کند، ولى مى توان با دارویى به نام کلونازپام آن را درمان کرد. راه رفتن در خواب مى تواند به قدر کافى خطرناک باشد ولى اختلالات خواب بسیار نگران کننده ترى هم وجود دارند انواع اختلالات خواب نشانگان خوردن شبانه بیماران سه یا چهار بار در طول شب بیدار مى شوند و احساس مى کنند که مجبورند چیزى بخورند. الگوى ترشح هورمونى این افراد غیرعادى است. سطوح بالاى کورتیزول که هورمون استرس محسوب مى شود، افزایش کمتر از حد طبیعى ملاتونین به هنگام شب و سطوح پایین لپتین که هورمون مهار کننده اشتهاست. به عقیده یکى از کارشناسان الویس پریسلى از این بیمارى رنج مى برد. نارکولپسى (حمله خواب) در این بیمارى خواب همراه با حرکات سریع چشم و شل شدگى عضلانى حاصل از آن- تکه تکه شده و فرد بیدار مى شود. عامل شروع کننده حملات بیمارى اغلب هیجانات هستند. از هر ۲ هزار نفر یک تن مبتلا به این بیمارى است. به نظر مى رسد بیمارى ناشى از سطوح نازل یک مولکول مغزى موسوم به هیپوکرتین باشد. توقف تنفس هنگام خواب این بیمارى که در اثر مسدود شدن مجارى هوایى بالایى در حین خواب پیش مى آید درست مثل آن است که مرتب سرتان را به زیر آب فرو مى برید. نهایتاً بیمار تا حدى از خواب مى پرد و قدرى هوا مى بلعد ولى مجدداً مجراى هوایى بسته مى شوند. تصور مى شود چهار درصد مردم دچار این بیمارى اند (درست به اندازه آسم) و محتمل ترین علت آن چاقى است. فکر مى کنید نیاز ما به خواب در روز چقدر است؟ متوسط ۵/۷ ساعت در روز؛ ولى بین افراد تفاوت هاى بسیارى وجود دارد از شش ساعت در روز گرفته تا نه ساعت. هر شخص داراى یک هسته مرکزى خواب و یک خواب انتخابى است. به طور طبیعى باید هر دو مورد را به طور کامل رعایت کنیم ولى در موقعیت هاى ویژه کافى است ۷۵ درصد زمان معمول را بخوابیم تا بتوانیم تقریباً به طور طبیعى کار کنیم. منبع : اما بیلى ترجمه: ع. فخریاسرى |
روانشناسی شخصیت
استرس
شرح بیماری استرس عبارت است از واکنشهای فیزیکی، ذهنی و عاطفی که در نتیجه تغییرات و نیازهای زندگی فرد، تجربه میشوند. تغییرات میتوانند بزرگ یا کوچک باشند. پاسخ افراد به تغییرات زندگی متفاوت است. استرس مثبت میتواند یک انگیزش دهنده باشد در حالی که استرس منفی میتواند در زمانی که این تغییرات و نیازها، فرد را شکست میدهند، ایجاد شود. علایم شایع
آزمونهای تشخیصی ممکن است شامل موارد زیر باشند:
|
روانشناسی شخصیت
افسردگی
شرح بیماری افسردگی عبارت است از احساس غم، دلسردی، یا ناامیدی به مدت حداقل 2 هفته در اغلب روزها و اغلب ساعات روز، به علاوه علایم همراه. علایم شایع از دست دادن علاقه؛ بیحوصلگی و دلزدگی؛ ناتوانی از لذت بردن احساس ناامیدی؛ بیحالی و خستگی بیخوابی؛ خواب زیاد یا ناراحت گوشهگیری اجتماعی؛ احساس بیارزش بودن ومورد نیاز نبودن بیاشتهایی یا پرخوری؛ یبوست از دست دادن میل جنسی مشکل داشتن در تصمیمگیری؛ مشکل داشتن در تمرکز یکباره به گریه افتادن بدون توضیح مشخص احساس گناه شدید به خاطر وقایع بیاهمیت یا خیالی تحریکپذیری؛ بیقراری؛ افکار خودکشی دردهای مختلف، مثل سردرد، درد قفسه سینه بدون شواهدی از بیماری جسمی علل برای بیماری افسردگی واقعی هیچ علت یگانه و روشنی نمیتوان متصور بود. بعضی از عوامل زیستشناختی مثل بیماریهای جسمی، اختلالات هورمونی، یا بعضی داروها میتوانند نقش داشته باشند. عوامل اجتماعی و روانی نیز میتوانند نقش داشته باشند. اختلالات ارثی نیز میتوانند مؤثر باشند. بروز این حالت ممکن است با تعداد وقایع ناراحتکننده زندگی فرد ارتباط داشته باشد. عوامل تشدید کننده بیماری عصبانیت یا احساس دیگری که فرو خورده شده باشد. داشتن شخصیتی وسواسی، منظم و جدی، تکاملگرا، یا شدیداً وابسته سابقه خانوادگی افسردگی وابستگی به الکل شکست در کار، ازدواج، یا روابط با دیگران مرگ یا فقدان یکی از عزیزان از دست دادن یک چیز مهم (شغل، خانه، سرمایه) تغییر شغل یا نقل مکان به یک جای جدید انجام بعضی از اعمال جراحی مثل برداشتن پستان به علت سرطان وجود یک بیماری یا معلولیت عمده گذر از یک مرحله از زندگی به مرحلهای دیگر، مثلاً یائسگی یا بازنشستگی استفاده از بعضی از داروها مثل رزرپین، داروهای مسدودکننده بتا آدرنرژیک، یا بنزودیازپینها محرومیت از داروها و مواد محرک مثل کوکائین ، آمفتامینها، یا کافئین بعضی از بیماریها مثل دیابت، سرطان لوزالمعده ، و اختلالات هورمونی پیشگیری
در بسیاری از موارد، بیماری خود به خود خوب میشود، اما با کمک گرفتن از پزشک میتوان مدت افسردگی را کم کرد و روشهای مقابله با افسردگی را فرا گرفت. عود افسردگی شایع است. درصد بهبودی بالا است، حتی اگر فرد به هنگام افسردگی، نسبت به بهبودی خود دید منفی داشته باشد. عوارض احتمالی خودکشی. علایم هشداردهنده آن عبارتند از: ـ گوشهگیری از خانواده و دوستان ـ عدم توجه به ظاهر خود ـ به زبان آوردن این که فرد میخواهد «همه چیز را تمام کند» یا اینکه «زیادی است و مزاحم دیگران.» ـ شواهدی از داشتن نقشه برای خودکشی (مثلاً نوشتن وصیتنامه یا توجه به یک سلاح قتاله) ـ خوشحالی ناگهانی پس از احساس نومیدی طولانی مدت ـ عدم بهبود افسردگی درمان اصول کلی در صورتی که علایم خفیف تا متوسط باشند، روشهای به عهده گرفتن مراقبت از خود را در پیش گیرید: با دوستان و خانواده صحبت کنید. به طور منظم ورزش کنید. یک رژیم غذایی متعادل و کمچرب داشته باشید. الکل مصرف نکنید؛ کارهای عادی زندگی خود را ادامه دهید. فیلمهای خندهدار و شاد ببینید. در صورت امکان به تعطیلات بروید. احساسات خود را در یک دفتر خاطرات روزانه بنویسید. سعی کنید مشکلات در روابط با دیگران را حل کنید (البته بهتر است که در این زمان تصمیمات عمده نگیرید). تا حدی که میتوانید فعالیت در زمان ابتلا به این بیماری خود را حفظ کنید. مسؤولیتهای خود را تا زمان بهبودی به فرد دیگری واگذار کنید. به گروههای حمایتی در مورد افسردگی بپیوندید. داروها داروهای ضدافسردگی برای بعضی از افراد که افسردگی طولانیمدت یا نسبتاً شدید دارند. لیتیم برای مواردی که دورههایی از سرخوشی غیرطبیعی و افسردگی متناوباً رخ میدهند. فعالیت در زمان ابتلا به این بیماری محدودیتی برای آن وجود ندارد. فعالیت در زمان ابتلا به این بیماری ها و علایق روزانه را حفظ کنید حتی اگر حوصله آنها را ندارید. رژیم غذایی یک رژیم عادی و متعادل داشته باشید حتی اگر اشتها به غذا ندارید. درچه شرایطی باید به پزشک مراجعه نمود؟ اگر شما یا یکی از اعضای خانوادهتان علایم افسردگی دارید. اگر احساس تمایل به خودکشی یا ناامیدی دارید. |
روانشناسی شخصیت
اضطراب
اضطراب عبارت است از یک احساس ناراحتکننده و مبهم ترس ، وحشت ، یا خطر با منشای ناشناخته که بر فرد مستولی میگردد. برای بعضی از افراد این حالت ممکن است ناگهانی روی دهد و بر طرف شود، اما برای بعضی دیگر این حالت به صورت مزمن در میآید. اضطراب از نظر علمی چندین نوع دارد: اضطراب حاد ناشی از موقعیتی خاص ، اختلال در تطابق یافتن با شرایط تازه ، اختلال اضطرابی عمومی شده ، اختلال هراس ، اختلال تنشزای پس از حادثه ، ترس مرضگونه و اختلال وسواسی ـ جبری. علایم شایع بیماری احساس اینکه یک اتفاق نامطلوب یا زیانبار به زودی رخ خواهد داد، خشک شدن دهان ، مشکل در بلع ، یا خشونت صدا ، تند شدن تنفس و ضربان قلب ، تپش قلب ، حالت لرزش یا پرش عضلات ، ناتوانی جنسی ، انقباض عضلات ، سردرد ، کمردرد ، عرق کردن ، تهوع ، اسهال ، کاهش وزن ، خوابآلودگی ، مشکل در تمرکز ، منگی یا غش ، تحریکپذیری ، خستگی ، کابوس ، مشکل در حافظه. بروز اختلال در روابط اجتماعی و شغلی ، افزایش ناگهانی میزان اضطراب ممکن است موجب بروز حمله هراس و فرار از موقعیت شود، وابستگی به داروها و نامنظمی ضربان قلب از دیگر علائم این بیماری هستند. علل بروز اضطراب فعال شدن مکانیسمهای دفاعی بدن برای مبارزه یا فرار ترشح آدرنالین از غدد فوقکلیوی افزایش مییابد، و موادی که از تجزیه آدرنالین در بدن جمع میشوند (کاتکول آمینها) نهایتاً بخشهای مختلف بدن را تحت تأثیر قرار میدهند. تلاش برای پرهیز از اضطراب خود موجب اضطراب بیشتر میشود. استرس با هر منشاء (مثلاً مشکلات اجتماعی یا مالی) ، سابقه خانوادگی اضطراب ، خستگی یا کار زیاد ، وقوع مجدد موقعیتهایی که قبلاً استرسزا بودهاند یا طی آنها به فرد آسیب رسیده است، بیماری جسمانی ، تکامل طلبی غیرمنطقی ، ترک اعتیاد و ... خطر بروز اضطراب را تسریع میکند. راههای پیشگیری
اضطراب عمومی شده را میتوان با درمان کنترل کرد. غلبه کردن بر اضطراب اغلب موجبات زندگی بهتر و رضایت بخشتری را فراهم میآورد. روان درمانی
|
روانشناسی شخصیت
افسردگی و راههای مقابله با آن
افسردگ اساسی عبارت است از وجود خلق افسرده روزانه ، به مدت حداقل 2 هفته در اکثر اوقات روز و هر روز. تشخیص افسردگی عمدتا بر پایه نشانههای آن صورت میگیرد که مهمترین آن عبارتند از: فقدان لذت ، تغییرات شبانه روزی خلق و ناامید بودن نسبت به آینده. مقدمه غم نوعی احساس طبیعی است که در واکنش به شرایط ناخوشایند و ناملایمات ، مثل وقایع ناراحت کننده و از دست دادن عزیزان پدید میآیِد. این حالت معمولا با اضطراب ، کاهش انرژی ، کسالت عمومی و خواب کم ، همراه است. تقریباً همه افراد ، تغییرات در خلق و خو و روحیه خود را به نوعی تجربه کردهاند. گاهی اوقات ، احساس نگرانی ، سردرگمی یا افسردگی ، واکنشهای طبیعی در برابر برخی رویدادها است. معمولاً حوادث و رویدادها تغییر میکنند، مشکلات حل میشوند و این تغییرات خلق و خویی برطرف میشود. تداوم احساس غم و یاس به افسردگی و ناامیدی میانجامد که از آن گریزی نیست. علایم
افسردگی حاصل واکنش بین وقایع پراسترس زندگی و عوامل ژنتیکی و تجربیات دوران کودکی میباشد. خطر ابتلا به افسردگی در بستگان درجه اول بیمار مبتلا به افسردگی شدید نسبت به بقیه افراد بیشتر میباشد. عوامل مساعد کننده افسردگی عوامل ژنتیکی ، نوع شخصیت فرد ، عوامل محیطی و بیماریهای جسمانی و معلولیت جسمانی میباشد و عوامل تسریع کننده آن غالبا وقایع پراسترس زندگی میباشد. فرآیندهای بیوشیمیایی واسط شواهد روز افزونی از اختلالات بیوشیمیایی در میان بیماران افسرده وجود دارد که ماهیت دقیق آنها هنوز مشخص نیست، قویترین یافته به نفع وجود نوعی اختلال در عملکرد سروتونین مغز میباشد و بررسیها نشان داده که در مایع مغزی- نخاعی بیماران افسرده غلظت متابولیت اصلی سروتونین پایین میباشد. بر همین اساس بیشتر داروهای ضد افسردگی با اثر بر این روند ، تاثیر میکنند. همچنین سطح کورتیزول خون در نیمی از بیماران افسرده بالا میباشد. درمان روان درمانی افسردگی اگر خفیف باشد و به ویژه واکنشی نسبت به وقایع پراسترس زندگی باشد ممکن است نیاز به درمان با داروهای ضد افسردگی نداشته باشد و موارد خفیف را میتوان با استفاده از روشهای روان درمانی ، حمایتهای اجتماعی و حل مسئله درمان کرد. برای درمان روان شناختی نباید با گذشته بیمار مبارزه کرد و یا بیش از حد به گذشته پرداخت، زیرا خلق او را بیشتر سرکوب میکند. در مورد داغدیدگی و از این قبیل مسائل ، بیمار را باید تشویق کرد که در مورد احساسات خود با دیگران صحبت کند و مشکلات خود را با دیگران در میان بگذارد. و عوامل آزار دهنده اطراف خود را تغییر دهد. بیمار افسرده را باید تشویق کرد که از گوشه گیری پرهیز کرده و فعالیتهای اجتماعی مناسبی داشته باشد ولی نباید او را به فعالیتهای وادار کرد که به علت تمرکز ضعیف یا کندی ، احتمال شکست خوردگی در آنها وجود دارد. یکی از راههای روان درمانی دیگر تشویق کردن بیمار برای انجام کارهای فیزیکی از جمله ورزش و استحمام روزانه و مرتب کردن ظاهر و پوشیدن لباسهای مرتب و ... است. و یک نکته هم اینکه نقش عامل مذهب در پیشگیری و درمان اختلالات روانی بسیار مهم است و دین درمانی Religious therapy یکی از راههای درمان افسردگی است و بررسیها نشان داده که بیمارانی که اعتقاد به مذهب و دین دارند و مذهبی هستند کمتر به افسردگی مبتلا میشوند و در صورت ابتلا پاسخ خوبی به درمان دارند. درمان دارویی داروهای ضد افسردگی شامل 3 حلقهایها ، مهار کنندههای اختصاصی باز جذب سروتونین SSRI ، مهار کنندههای مونوآمین اکسیداز MAOI میباشند که پر مصرفترین آنها گروه داروهای نورتریپتیلین و آمیتریپتیلین و ... و همچنین فلوکستین میباشند. اثر درمانی داروهای ضد افسردگی پس از حداقل 2 هفته شروع میشود. درمان با الکتروشوک ECT اثر درمانی این روش نسبت به درمان دارویی سریعتر آغاز شده و بیشتر در افسردگیهای شدید موثر است و در بیمارانی که کاهش وزن شدید ، بیدار شدن در صبح زود ، کندی حرکتی و هذیان وجود داشته باشد، اثر ECT بهتر خواهد بود. در این روش بعد از بیهوش کردن بیمار به وی شوک الکتریکی داد میشود. روند بیماری افسردگی افسردگی ممکن است در هر سنی شروع شود، ولی میانگین سن شروع 30-25 سالگی است. در اکثر بیماران با اینکه عود شایع است، ولی بیمار در نهایت بهبود مییابد. برخی روانشناسان درمان افسردگی را به معنای تولدی دوباره میشناسند و معتقدند فردی که یک فاز افسردگی را پشت سر گذاشته و درمان شده توان مقابله با مشکلات در این فرد بالا رفته و نگرش او به زندگی واقع بینانهتر میشود. مباحث مرتبط با عنوان |
روانشناسی شخصیت
بیخوابی
تعریف واحدی از بیخوابی وجود ندارد که بتوان آن را به همه افراد تعمیم داد. چون مقدار نیاز افراد به خواب متفاوت است. بنابراین بیخوابی باید در رابطه با نیازهای ویژه شخص به خواب تعریف شود. نگاه اجمالی بیخوابی مشکلی است که حداقل در مقاطعی از زندگی افراد 20 درصد از جمعیت را تحت تاثیر قرار میدهد. مقدار خوابی که افراد نیاز دارند، کاملا متفاوت است. فرد کم خواب چه بسا پس از 5 ساعت خواب احساس سرخوشی کند، در صورتی که فرد پر خواب چه بسا پس از ده ساعت خواب هنوز احساس کسالت نماید. انواع بیخوابی
بطور کلی بیخوابی یکی از چند مشکل اساسی در روان شناسی و پزشکی است که طبیب بدون داشتن شواهد بالینی مستقیم مبنی بر وجود آن به درمانش اقدام میکند، اما مطالعات مربوط به خواب افرادی که از بیخوابی شکایت دارند، نشان میدهد که بیشتر آنان مقدار زمانی را که واقعا میخوابند را خیلی کمتر تخمین میزنند. محققین پی بردهاند که بیشتر کسانی که بیخوابی دارند، حتی بدون مصرف داروهای خوابآور در کمتر از 30 دقیقه به خواب میروند و حداقل مدت شش ساعت میخوابند. این عده با مصرف داروهای خواب آور چیزی کمتر از 15 دقیقه کاهش در خواب رفتن بدست میآوردند و طول خوابشان هم فقط حدود 30 دقیقه افزایش مییابد. به این ترتیب با توجه به عوارض جانبی داروهای خواب آور به نظر نمیرسد که این داورها ارزش چندانی داشته باشند. مباحث مرتبط با عنوان
|
روانشناسی شخصیت
حمله خواب
حمله خواب (نارکولپسی) اختلالی عصبی است که با ظهور خواب در اوقات نامناسب مشخص میشود. نگاه اجمالی حمله خواب که نباید با صرع اشتباه شود، به یک معنا عکس بیخوابی است. کسی که حمله خواب دارد، ناگهان احساس خواب آلودگی غیرقابل کنترل میکند. این نوع نیاز به خواب تقریبا 15دقیقه طول میکشد. آنگاه شخص از خواب بیدار میشود و احساس میکند که استراحت کرده است. هر چند که حمله خواب تجدید قوا میدهد، ولی دوره بسیار خطرناک و ترسناکی است، زیرا به هنگام رانندگی و کار با اشیای برنده مثل مته و اره نیز پیش میآید. علایم حمله خواب
علایم حمله خواب را میتوان بطور موفقیت آمیز با دارو درمان کرد. حملات خواب با مصرف تحریک کنندههایی چون آمفتامین ، اگونیست کاتکو لامینکاهش مییابند و پدیدههای خواب REM را میتوان با مصرف ایمی پرامین تخفیف داد. مباحث مرتبط با عنوان
|
روانشناسی شخصیت
صرع
حملات تشنجی مکرر ، صرع نامیده میشود، صرع (Epilepsy) (به یونانی دچار حمله شدن) ، یک بیماری عصبی است که بوسیله حملات تکرار شونده ناشی از نارسایی حرکتی ، حسی یا روانی با یا بدون بیهوشی یا حرکات تشنجآور مشخص میشود. واژه صرع به یک گروه از نشانهها با علل فراوان باز میگردد تا اینکه به یک بیماری خاص اطلاق شود. در طی یک حمله صرع امواج مغزی، مختل و نامنظم میشوند. در نتیجه اختلال هوشیاری و گاه حرکات کنترل نشده رخ میدهد. یک تشنج واحد و منفرد علامت ابتلاء به صرع نیست. صرع چیست؟ از زمان بوجود آمدن انسان بر روی کره زمین صرع نیز وجود داشته است. امروزه انواع گوناگونی از صرع شناخته شده است. صرع یک بیماری نیست بلکه فقط نشانهایست که میگوید قسمتی از مغز کار خود را همیشه بخوبی انجام نمیدهد. وقتی مغز بطور طبیعی کار کند یک سری امواج الکتریکی از خود ایجاد مینماید که این امواج مانند الکتریسته در مسیر اعصاب مغزی عبور میکند. « اپیلپسی » یا صرع حالتی است که یکسری از این تشنجها و طوفانهای الکتریکی در مغز بطور مرتب و با فاصله زمانی خودبخود ایجاد شده و خاموش شوند. که این جرقه الکتریکی و طوفان الکتریکی بسته به محل خود در مغز علائم و نوع تشنج و صرع را تعیین مینماید. یکبار تشنج هیچگاه صرع نیست بلکه دو تا سه بار تشنج میباید رخ دهد تا پزشک تشخیص صرع را مطرح نماید. http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/i.../bb/brain1.JPG علل صرع گاه علت صرع وجود یک اختلال ساختمانی در مغز است اما در اغلب موارد هیچ علت خاصی یافت نمیشود. در برخی از کودکان مبتلا، حملات تشنجی به دنبال یک محرک حسی مثل نورهای درخشان و شدید بروز میکنند و در برخی دیگر هیچ عامل شروع کنندهای وجود ندارد. در صرع نشاندار حملات ناگهانی را میتوان در یکی از چندین علت شناخته شده جستجو کرد که شامل تومورهای مغزی ، بیماریهایی که بر رگهای خونی مرکزی اثر میگذارند و انواع سموم میباشد. به غیر از صرع علل متعدد دیگری نیز برای تشنج وجود دارد که یکی از آنها تب بالاست (تشنج ناشی از تب). انواع صرع انواع مختلفی از تشنجهای صرعی تاکنون شناخته و تعریف شده است. در بچهها تشنجهای تونیک – کلونیک شایعتر است، بیشتر از سه چهارم کودکان مبتلا به صرع ، از این نوع تشنج رنج میبرند، صرع کوچک یا ابسانس دومین نوع شایع صرع ( epilepsy) در کودکان است. صرع موضعی یا صرع حرکتی و صرع نسبی یا پارشیال خوشخیم از دیگر انواع صرع هستند. صرع بزرگ یا تشنج تونیک – کلونیک شایعترین نوع صرع ، صرع اصلی (Grand mal) است. آن هنگامی رخ میدهد که مناطق حرکتی مغز دچار عارضه شده است و اسپاسمهای شدید و بیهوشی را دربردارد. در اغلب موارد صرع اصلی ، قبل از آغاز حمله و غش به بیمار یک حالت درونی دست میدهد که این اخطار خوانده میشود. این حالت در لاتین Aura نامیده میشود و میتواند به صورت روانی یا جسمی باشد. مثل شنیدن صدایی (جسمی) و یا احساس خوشبختی یا بدبختی (روانی). بیمار ممکن است بوی مشخصی را حس کند و یا گمان کند که نور درخشندهای میتابد. بعد از چند لحظه بیمار بیهوش میافتد که این مرحله کوتاه، تونیک است که تمام ماهیچهها متشنج و منقبض میشوند، تنفس بیمار قطع میشود و رنگش نیز ممکن است کبود شود. مرحله بعدی کلونیک است که اندامها تکانهای مختصری میخورند. در خلال این مدت بیمار ممکن است زبانش را گاز بگیرد. مراحل علائم تشنج تونیک – کلونیک به ترتیب زیر است:
صرع کوچک (Petit mal) ، که در آن مناطق حسی دستگاه عصبی مرکزی دچار آسیب میشود. در بین بچهها شایع است که معمولا تشنج آنی است و یک لحظه به طول میانجامد. کودک بازی را متوقف کرده و ساکت میایستد در حالی که یک حالت سستی و بیحالی در صورتش دیده میشود. پس صرع کوچک عبارتست از زایل شدن شعور برای مدتی کوتاه ، بدون اینکه در بیمار تشنج یا زمین خوردگی و یا Aura دیده شود. این نوع صرع یکی از شایعترین صرعها نزد کودکان و دانش آموزان است . رنگ پریده ، چشمانش به یک نقطه خیره شده و از اطراف خود بیخبر است. مدت آن حتی امکان دارد بسیار کوتاه بوده و قابل رویت نباشد. شروع آن از سه تا سیزده سالگی است که اگر درمان اصولی شود برای همیشه از بین میرود و در غیر اینصورت در سنین بالاتر به صرع بزرگ تبدیل خواهد شد. از علل این نوع صرع ، تومورها ، حوادث ، تصادف ، ضربههای مغزی و ... را میتوان بیان کرد. از نشانه های بارز صرع کوچک که میتوان در کلاس درس مشاهده کرد، نحوه نوشتن املا دانشآموزان است که ممکن است در حین حمله ، دو یا سه خط از املا را جا بیندازند. پس از حمله علاوه بر رنگ پریدگی ، سستی و بی حالی ، احساس خواب به کودک دست خواهد داد. پس در طی این نوع حمله تشنجی ، کودک برای 10 تا 15 ثانیه هوشیاری خود را از دست میدهد و به فضا خیره میشود و فعالیتهای معمول وی متوقف میشود اما به زمین نمیافتد. و پس از بازگشت هوشیاری ، کودک چیزی از حمله خود به یاد نمیآورد. صرع موضعی هوشیاری بیمار در این نوع صرع مختل نمیشود و تظاهرات صرعی به صورت حرکتی ظاهر میشود. ابتد از یک نقطه شروع شده و به تدریج سایر قسمتهای بدن را فرا میگیرد. به این نوع صرع ، صرع جانسونی نیز میگویند. البته نوع دیگر صرع موضعی حرکتی بدون انتشار است که تشنج فقط در یک عضو ظاهر شده و در همان جا باقی میماند. مدت حمله حدود یک تا دو دقیقه است ولی ممکن است در بعضی از افراد مدتها طول بکشد. نوع دیگر صرع فرمی از اپیلپسی است که کمتر شایع است ، صرع نسبی یا پارشیال خوشخیم که سبب حرکات پرشی در یک سمت از صورت یا یک اندام میشود. همچنین هوشیاری نیز ممکن است مختل شود. در اغلب موارد کودک مبتلا به یک نوع صرع است ، با این حال برخی کودکان مبتلا به انواع پیچیدهتر اپیلپسی هستند که ترکیبی از دو یا چند نوع مختلف است. اقدامات اولیه در فردی که تشنج کرده اگر کودک دچار یک تشنج تونیک – کلونیک شده او را به یک سمت بخوابانید و سرش را همسطح یا پایینتر از بدنش قرار دهید. بر طبق اصول کمکهای اولیه باید جسم سختی را بین دندانهای بیمار قرار داده تا از گاز گرفتن زبانش جلوگیری کنید و او را به پشت خواباند و مطمئن شد که بطور معمولی نفس میکشد. هرگز چیزی را با فشار میان دندانهایش قرار ندهید. در بیشتر مواقع تشنجات بعد از یک دقیقه متوقف میشوند و بعد از آن یک دوره خواب و استراحت است ولی اگر تشنجات بیشتر از چند دقیقه به طول انجامد حتما باید بیمار را به بیمارستان رساند. همچنین اگر کودک تاکنون یک تشنج تونیک – کلونیک نداشته و نخستین باری است که به این نوع حمله دچار میشود، به سرعت کودک را به نزدیکترین بیمارستان برسانید. در مورد سایر انواع تشنج کودک را در یک محل آرام نشانده و صبر کنید تا تشنج کاملاً برطرف شود و کودک هوشیار شود. سپس به آرامی با او صحبت کنید و به او آرامش خاطر بدهید. از زدن یا تکان دادن کودک برای متوقف کردن تشنج خودداری کنید. اقداماتی که پزشک انجام میدهد: 1- پزشک نخست از شما سؤالاتی در مورد رفتارها و علائم کودک (قبل، در طی و بعد از حمله تشنج) میپرسد. برای مشخص کردن عوامل محرک احتمالی، ممکن است از شما خواسته شود تا دقیقاً نوع فعالیت کودک را هنگام بروز حمله مشخص کنید. 2- یک نوار مغزی الکتروآنسفالوگرافی EEG از کودک گرفته میشود تا به تشخیص نوع صرع کمک کند. در مواردی که تشخیص صرع از هیستری (تمارض) امکانپذیر نباشد از الکتروانسفالوگرافی استفاده میشود. 3- انجام MRI مغزی ممکن است برای تشخیص ناهنجاریهای ساختمانی مغز لازم باشد. 4- انجام آزمایش خون برای تشخیص اختلالات الکترولیتی به عنوان علت تشنج ضروری است. درمان امروزه کنترل بیشتر انواع صرعها میسر است با استفاده از داروهای مناسب بطور روزمره میتوان از بروز حمله جلوگیری کرد. کودکان مبتلا به صرع ، نیاز به مصرف منظم داروی ضد تشنج دارند. این داروها معمولاً به مدت دو تا چهار سال بعد از آخرین حمله تشنج ادامه مییابند و سپس میتوان به تدریج ظرف چند ماه آنها را قطع کرد. اگر حملات صرع با دارو کنترل نشوند و همچنین MRI یک ضایعه مغزی را نشان دهد، ممکن است جراحی (خیلی به ندرت) مورد بررسی قرار بگیرد. پیش آگهی پیش آگهی صرع بسته به نوع آن متفاوت است. بیشتر از سه چهارم کودکان مبتلا به صرع "تونیک – کلونیک" که به مدت دو سال حملهای نداشتهاند، عود نخواهند داشت. اغلب کودکان مبتلا به صرع نسبی خوشخیم، خود به خود خوب میشوند و بعد از بلوغ احتیاج به مصرف دارو ندارند. پیش آگهی صرع کوچک (ابسانس) مبهم و نامعلوم است. اغلب کودکان، حتی کودکانی که مشکلشان حل نشده، هیچ ناتوانی و معلولیتی از نظر ذهنی پیدا نمیکنند و میتوانند به مدارس معمولی بروند و در اغلب فعالیتهای ورزشی شرکت کنند. راههای پیشگیری اکثر علل صرع قابل پیشگیری هستند. شش گام اساسی برای پیشگیری از ابتلا به صرع که سازمان جهانی بهداشت بیان کرده است عبارتند از: مراقبتهای پیش از تولد ، زایمان بی خطر ، کنترل تب در کودکان ، کاهش ضربه مغزی ، کنترل بیماریهای عفونی و انگلی و مشاوره ژنتیک. تغییرات روانی صرع تغییرات روانی صرع دو نوع است یکی زودگذر و دیگری ثابت که تغییرات شخصیتی صرعی نامگذاری میشود. حالت زودگذر یک حالت استثنایی است که بتواند بعد از یک حمله در وی ظاهر شود و چند هفته طول میکشد. اثرات مهمش تیرگی سطح هوشیاری است به طوری که گاهی اوقات بیمار نمیتواند کارهای روزانه انجام دهد. حالت ثابت از تغییرات این دسته خلق و احساس ناپایدار ، چسبندگی ، کینه توزی ، فکر نامعلوم و مجهول ، علاقه به جزییات و فراموش کردن کلیات و حالت کندی روانی را میتوان نام برد. مباحث مرتبط با عنوان
|
روانشناسی شخصیت
فیزیولوژی خواب
دید کلی خواب نوعی رفتار است. این بیان چه بسا به نظر عجیب آید، زیرا معمولا رفتار را فعالیتهایی میدانیم که شامل حرکات مختلف از قبیل راه رفتن و صحبت کردن باشد. حرکات در واقع در خلال خواب رخ میدهند، لیکن به استثنای حرکات سریع چشم که در مرحله ویژهای روی میدهند، حرکات مشخصه خواب نیست. خواب داری مراحلی است که هر یک از آنها را باید فرد بگذراند تا به خواب عمیقی فرو رود. مراحل خواب بهترین تحقیقات در مورد خواب انسان در آزمایشگاه انجام میگیرد که در آن آزمایشگر با چسباندن الکترودهایی بر روی جمجمه خواب رونده برای ثبت و کنترل موج نگار مغزی ( EEG ) وی را برای اندازه گیریهای الکتروفیزیولوژیایی آماده میکند. الکترو آنسفالوگراف یا EEG یکی از ابزارهای اصلی مورد استفاده برای تحقیق درباره خواب است. EEG فعالیت الکتریکی مغز را که به صورت امواج مغزی آشکار میشود، اندازه میگیرد. خواب دارای پنج مرحله است: چهار مرحله خواب بدون رم ( NREM ) (بدون حرکات سریع چشمی) و یک مرحله با رم ( REM ) (حرکات سریع چشمی). وقتی بیدار و فعال هستیم، مغز امواج بتا صادر میکند. دامنه این امواج ضعیف و فرکانس آنها بین 15 تا 17 سیکل بر ثانیه است. وقتی چشمهایمان را میبندیم و پیش از خواب رفتن دراز میکشیم، مغز امواج آلفای زیادی میفرستد. امواج آلفا دامنه ضعیف و فرکانسهای بین 8 تا 13 سیکل بر ثانیه دارند. مرحله اول وقتی ما به مرحله اول خواب وارد میشویم، امواج مغزی از آهنگ آلفا به تتا عبور میکنند. امواج تتا که فرکانس آنها بین 6 تا 8 سیکل بر ثانیه است با حرکات آرام چشمی همراه هستند. تبدیل امواج آلفا به امواج تتا میتواند حالت خواب آور به دنبال آورد. در این دوره ما تصاویر توهمی کوتاهی میبینیم که به تصاویر رویا شباهت دارند و مثل یک عکس روشن هستند. این تصاویر احتمالا به خلاقیت مربوط میشوند. مرحله اول خواب سبکترین مرحله آن است. اگر در این مرحله از خواب بیرون بیاییم، احتمالا احساس خواهیم کرد که اصلا نخوابیدهایم. مرحله دوم پس از 30 تا 40 دقیقه خواب در مرحله اول ، در سراشیبی مراحل دوم ، سوم و چهارم خواب میافتیم. در طول مرحله دوم امواج مغزی دامنه متوسط و فرکانس تقریبا 4 تا 7 سیکل در ثانیه را نشان میدهد، اما با دوکهای خواب همراه هستند. دوکهای خواب فرکانس بین 12 تا 16 سیکل در ثانیه دارند و برنامههای کوتاه فعالیت سریع مغزی را نشان میدهند. در طول این مرحله ما دورههایی را نیز تجربه میکنیم که اصطلاحا مجموعه K نامیده میشوند. مجموعه K در اثر افزایش کوتاه مدت فعالیت مغز که در اثر واکنش به محرکهای خارجی مثل سر و صدای کتابی که به زمین میافتد، یا محرکهای درونی مثل گرفتگی ماهیچه پا بوجود میآید. مرحله سوم حدود پانزده دقیقه بعد وارد مرحله سوم خواب میشویم که به علامت آن وقوع فعالیت امواج دلتا با ارتفاع بالا (و فرکانس کمتر از 3،5@ هرتز) است. تمایز بین مرحله سوم و چهارم خواب کاملا مشخص نیست. مرحله سوم دارای 25 تا 50 درصد فعالیت دلتا و مرحله چهارم بیشتر از 50 درصد فعالیت دلتا را دارا است. مرحله چهارم مرحله چهار عمیقترین مرحله خواب را تشکیل میدهد. مرحلهای که بیدار شدن از آن دشوار است. تنها صدای بلند موجب بیداری فرد از این مرحله خواب میشود و وقتی هم که بیدار شد، گیج و منگ است. در این مرحله امواج دلتا کند میشوند، تعداد آنها به نیم تا دو سیکل در ثانیه میرسد و در این لحظه است که بزرگترین دامنه را دارند. مرحله پنجم تقریبا نیم ساعت پس از خواب عمیق در مرحله چهار ما مسیر برگشت را پیش میگیریم. دوباره هر یک از مراحل را پشت سر میگذاریم تا به مرحلهای برسیم که آن را خواب رم ( REM ) مینامیم و منظور از REM حرکات سریع چشمی است که از زیر پلکها قابل روئیت است و شاخص این دوره به حساب میآید. در دوره خواب REM مغز امواج تقریبا سریع و با دامنه ضعیف تولید میکند. این امواج به امواج تولید شده در خواب سبک مرحله اول شباهت دارند. خواب REM خواب تناقضی نیز نامیده شده است، زیرا خطوط EEG مورد مشاهده در دوره خواب REM فعالیتی ایجاد میکنند که تا اندازهای به فعالیت حالت بیداری شباهت دارد. در طول خواب REM مقدار استیل کولین مغز افزایش مییاید. اما مقدار نور آدرنالین و سروتونین آن کاهش پیدا میکند. خواب REM نیز خواب عمیقی است, یعنی در این دوره به سختی بیدار میشویم. اولین ورود ما به مرحله 4 خواب معمولا طولانیتر است. به تدریج که شب پیش میرود، خواب سبکتر میشود. دوره خواب REM به تدریج افزایش مییابد و نزدیک صبح آخرین دوره خواب REM ممکن است نیم ساعت طول بکشد |
روانشناسی شخصیت
درمان بیخوابی
مقدار خوابی که افراد نیاز دارند کاملا متفاوت است. برخی از افراد کم خواب چون تصور میکنند به خواب بیشتری نیازمندند به دنبال دارو میروند هر چند که آنان با همان مقدار خواب معمولی هم احساس راحتی میکنند باید به چنین افرادی اطمینان داد که هر مقدار خواب که به نظر کافی برسد واقعا کافی است. دارو درمانی جای تردید نیست که رایجترین روش دارویی برای مبارزه با بی خوابی استفاده از داروهای خواب آور است. اما بی خوابی مرضی نیست که بتوان آن را توسط دارو آنگونه که انسولین ، دیابت را درمان میکند، درمان کرد. چون بی خوابی یک علامت است. اگر بی خوابی به علت درد یا ناراحتی باشد مرض عامل بی خوابی را درمان کرد. اگر بی خوابی نسبت به مشکلات شخصی و اختلالات روان شناختی ثانوی باشد باید با این مشکلات بطور مستقیم برخورد کرد. در بیماران تحت درمان با داروهای خواب آور تحمل دارویی ایجاد میشود که اگر دارو قطع شود به برگشت علایم مبتلا خواهد شد. یعنی دارو کارایی خویش را از دست میدهد و در نتیجه آنان از پزشک خود درخواست داروی بیشتری میکنند. اگر بیمار تصمیم بگیرد بدون دارویی که بدان عادت کرده است و یا حتی با میزان کمتری از داروی شبانه خوب به خواب رود احتمالا دچار اثرات ترک دارو یعنی آشفتگی شدید در خواب میشود. ممکن است بیمار به این نتیجه برسد که وضع بی خوابی وی بدتر شده است و برای راحتی به داروی بیشتری روی آورد. روان درمانی آرامیدگی برای مبارزه با بی خوابی اخیرا از روشهای روان شناختی استفاده میشود. برخی از این روشها مستقیما تنش را کاهش میدهند. مثل تمرینهای مربوط به شل کردن ماهیچهها. مبارزه با ترسهای اغراق آمیز خواب مخصوصا پس از تلاش بدنی به ما نیرو میدهد. ولی ما اغلب مساله ناشی از کمبود خواب را خیلی بزرگتر جلوه میدهیم. در اینصورت میتوانیم باورهای جانشینی را جایگزین باورهای اغراق آمیز منفی کنیم. چند باور اغراق آمیز
وقتی به رختخواب میروید به مسائل فردا فکر نکنید. وقتی به منظور خواب به رختخواب میروید، میتوانید روز بعد را در چند دقیقه برنامه ریزی کنید اما به دنبال آن بتوانید خود را به دراز کشیدن و خیالبافی کردن اختصاص دهید. اگر مساله مهمی به ذهنتان رسید آن را روی تکه کاغذی که دم دست دارید یادداشت کنید تا فراموش نشود. با این همه اگر فکر خیال همچنان سماجت کرد از رختخواب بیرون بیاید و به کارهای دیگر بپردازید. کاری کنید که رختخواب محل استراحت و خواب باشد نه دفتر کار. رختخواب به هر صورتی که باشد مخزن افکار نیست. داشتن نظم دیر بیدار شدن میتواند شما را از پیش برای بی خوابی آماده کند. اگر به کمک زنگ ساعت بیدار میشوید آن را روی ساعت معینی میزان کنید صرف نظر از این که چند ساعت خوابیدهاید سر ساعت بلند شوید. وقتی بیدار شدن خود را ثابت نگه میدارید خود به خود ساعت خوابیدن هم ثابت میشود و در نتیجه خواب و بیداری نظم میگیرد. استفاده از خیال پردازی به نظر سینگر خیال پردازیها یا رویاهای زمان بیداری پدیدهای است که بطور طبیعی پیش از خواب اتفاق میافتد. شما میتوانید به هنگام ساعت خواب به خیال پردازیها اجازه دهید که بطور آزادانه پیش بیایند تا خود از خیالبافیها برای خوابیدن استفاده کنید. مثلا مجسم کنید که در کنار دریا هستید روی ماسهها دراز کشیدهاید هوا آفتابی است و موجها ماسهها را به ساحل میآورند یا در یک چمنزار خوش آب و هوا دراز کشیدهاید. شما میتوانید در ذهن خود به مسافرتهای دور و دراز بروید و جزئیات آنها را نقاشی کنید. این نوع مسافرت به شما اجازه میدهد که در صفهای اتوبوس و فروشگاهها منتظر نباشید و در نتیجه در وقت و هزینه صرفه جویی کنید. |
روانشناسی شخصیت
رویا
رویا (خواب دیدن) رویا یعنی وجود تصاویر ذهنی در غیاب تحریکات خارجی درست مثل خاطرات زنده و خیالبافیها. برخی خیالبافیها به قدری به واقعیت نزدیکاند و به قدری خوب سازمان یافتهاند که خیال میکنیم واقعیت دارند و پیش خود میگوییم که بعید است این بار هم در حال رویا باشیم. مثال ممکن است شما در شب امتحان رویا ببینید در جریان رویا شما امتحان میدهید و نمره 20 میگیرید. برخی دیگر از رویاها سازمان ندارند و تغییر شکل یافتهاند. ممکن است ما در طول هر یک از مراحل خواب ، رویا داشته باشیم اما رویاهایی که در طول خواب عمیق بوجود میآیند، جذابیت بیشتری دارند. در نتیجه امکان دارند این رویاها ، با اینکه یک قسمتشان غیر واقعی باشد، تصاویر روشن و روابط منسجمی داشته باشند. گاهی به هنگام بیداری تصور خواهید کرد در مدت رویا زمان طولانیتر شده است. به نحوی که محتوای یک رویای 10 یا 15 دقیقهای به نظرتان روزها یا هفتهها طول کشیده است اما رویاها تمایل دارند «زمان واقعی» را طی کنند. 15 دقیقه از رویداد ، تقریبا 15 دقیقه از رویا را به خود اختصاص میدهد. سینماهای رویای شما تا اندازهایی انعطافپذیر است. شما میتوانید رویاهای سیاه ، سفید و حتی رنگی داشته باشید. نظریههای مربوط به رویا نظریه فروید زیگموند فروید این فرضیه را ارائه کرد که رویا تمایلات و آرزوهای نا آگاه را منعکس میکند. به نظر فروید ، رویا اجازه میدهد تا ما تمایلاتی را که در مدت روز سانسور میکنیم، نشان دهیم. به علاوه ، او متعقد بود که محتوای رویا سمبل چیزهای ناآگاه خیالی است. بنابراین اکثر رویاهای ما ، احتمالاً بیانگر تمایلات سرکوب شده ، حتی به صورت مبدل هستند. نظریه فعال خواب طبق نظریه فعال خواب ، که بوسیله هوسبون و مک کارلی پیشنهاد شده است، رویا اصولاً فعالیت زیستی مغز را منعکس میکند نه فعالیت روان شناختی آن را. طبق این نظریه ، زیادی استیل کولین در مغز و مکانیسم سازمان یافته در برآمدگی مغز ، واکنشهایی ایجاد میکند که نتیجه آن رویاست. یکی از این واکنشها دستگاه فعال ساز شبکهای است که ما را تحریک میکند اما در حدی که ما را بیدار کند. در مدت بیداری ، تخلیه این سلولها در دستگاه شبکهای ، به حرکات و مخصوصا به حرکات نیمه خودکار مثل راه رفتن ، دویدن و سایر اعمال فیزیکی وابسته است. با این همه در طول خواب ، یک بازداری کلی نیز در مورد فعالیت حرکتی (ماهیچهای) وجود دارد به نحوی که ما به هنگام رویا حرکت نمیکنیم. ماهیچههای چشم تحریک میشوند و به همراه رویا حرکات چشمی سریع نشان میدهند. به علاوه دستگاه فعال ساز شبکهای فعالیت عصبی آن قسمت از کرتکس را تحریک میکند که در بینایی ، شنوایی و حافظه دخالت دارد. آن گاه کرتکس بطور خودکار ، این منابع تحریک را ترکیب میدهد یا آنها را گروه بندی میکند تا ماده اولیه رویا بوجود آید. نظریه فعال خواب معتقد است که ما تمایل داریم رویدادهای روزانه را نیز در خواب ببینیم. رایجترین فعالیت عصبی کرتکس عبارت است از باز نمایی رویدادها یا نگرانیهای روزانه. با این همه ، به نظر میرسد که هوسبون نشان میدهد برخی رویاها میتوانند اشتغالات روانی فرد را شامل شوند اشتغالاتی که درباره «راهبردهای زندگی» یا راههای سازگاری او یک دید کلی میدهند. نظریه کریک و میچستون کریک و میچستون نظریه دیگری درباره عملکرد رویاها ، که از چشم انداز هوش مصنوعی نشات گرفته است، ارائه میدهند. آنها معتقدند که خواب عمیق به مغز اجازه میدهد تا از تراکم شدید اطلاعات جلوگیری کند. به عبارت دیگر ، رویا فضای حافظه را آزاد میکند تا بر رویاهای روز بعد تمرکز داشته باشد. |
روانشناسی شخصیت
خواب مصنوعی
خواب مصنوعی (حالت هیپنوز) خواب هیپنوز بوسیله هیپنوتیزم ایجاد میشود و در حالتی است که ذهن نقاد و پرخاشگر به کنار گذاشته شده و در این شرایط افکار و تلقینات لازم به سوژه داده میشود. یعنی آگاهی محدود شده سوژه به کمک هیپنوتیزم کننده اظهار میشود. حالات جسمانی سوژه در حالت هیپنوز قبل از همه چشم تحت تاثیر قرار میگیرد. پس تمام عضلات شکل بیحال شده و موج سستی و بیحالی تمام وجود سوژه را فرا میگیرد. این سستی گاهی به حدی است که بازوها مانند سرب سنگین میشوند و وقتی آنها را بلند کنیم هیچ مقاومتی از خود نشان نمیدهند و اگر رها کنیم، چون قطعهای چوب به طرف پایین سقوط میکند. در این حالت عامل باید محیط را برای احتمال و افتادن سوژه آماده کرده باشد. در حالت هیپنوز تمام بدن به حالت سستی و خواب رفتگی قرار گرفته و بیهوشی و بیحسی تمام قسمتهای بدن را کلی یا جزیی در بر میگیرد. در حالت خواب عمیق ، انسان به بازگشت کامل سن ذهنی میرسد. ضمن اینکه حالتهای دیگری همچون بیهوشی ، بیحسی کامل ، فراموشی جزئی و موقت ، درگیری با توهم و خیالات مثبت و منفی همچنین انتقال کامل احساس به مکانی دور (تخلیه قالب) در او پیدا میشود. حالت خواب افراد مقاوم برای خواب کردن کسانی که در مقابل عمل هیپنوتیزم از خود مقاومت نشان میدهند، میتوان از تکنیکهای ریزتری استفاده نمود. مثلا میتوان به آنها آب داد و گفت: در این آب داروی خوابآور ریخته شده و شما با خوردن آن به خواب خواهید رفت. آیا حالت هیپنوز تمرین پذیر است؟ هرگاه فردی را چند بار برای مدت طولانی به خواب هیپنوز برده شود، اعصاب او به این خواب عادت کرده و در دفعات بعد زودتر به خواب خواهد رفت. ولی تلقینات عامل کمتر در او اثر میگذارد. برای همین اگر خواب کردن برای درمان باشد، باید بیمار را دیرتر و با فاصله زمانی زیاد خواب هیپنوز قرار داد. قیاس خواب هیپنوز و خواب طبیعی خواب هیپنوتیزم اگر چه به خواب عادی شباهت دارد، با این حال بسیار از آن متفاوت است. در خواب هیپنوز ، معمول هم خواب است و هم بیدار ، هم بطور مستقل فکر میکند و هم تحت تاثیر تلقینات عامل قرار دارد. حال آنکه در خواب معمولی چنین نیست. اما بدانید که برخی از سوژهها که به راحتی بیدار نمیشوند، احتمال دارد خوابشان عمیق شده و از مرحله خواب مصنوعی به خواب طبیعی وارد شدهاند و لذا از بیدار نشدن سوژه نگران نباشید. نکات آموزنده از حالت هیپنوز
|
روانشناسی شخصیت
درمان با هیپنوتیزم
مقدمهای بر درمان با هیپنوتیزم هیپنوتیز درمانی به عنوان یک روش درمانی اصلی یا درمان کمکی موثر در بسیاری از انواع مشکلات جسمی و روانی کاربرد ارزشمندی دارد. هیپنوتیزم حالت تغییر یافتهای از هوشیاری است که طی آن درمانگر واجد شرایط این فرصت را پیدا میکند که با تاثیر مستقیم بر فرآیندهای ناخودآگاه و ارائه تلقینات درمانی مناسب به اصلاح ساختار روانی بیمار بپردازد و یا زمینهای برای یک اجرای یک روش درمانی پزشکی مثل جراحی و ... فراهم سازد. هیپنوتیزم و روان درمانی هیپنوتیزوم فرآیندی مفید در روان درمانی است. در سالهای اخیر با توجه به رویکرد همه جانبه در درمان بیماریها و استفاده بالینی از هیپنوتیزم در برخی اختلالات روانپزشکی این تکنیک به عنوان یک روش مهم کمک کننده در درمان مورد توجه قرار گرفته است. اما در صورتی که درمانگر از چگونگی ایجاد رابطه درمانی در فرآیند هیپنوتیزم آگاهی کافی نداشته باشد هرگز نباید از این روش در درمان بیمار خود استفاده نماید. درمان کمبود اعتماد به نفس و عقده حقارت ، زود رنجی ، در مکان بیخوابی و بدخوابی ، ایجاد نشاط و شادابی ، تقویت حافظه و قدرت تمرکز فکر و ... با هیپنوز امکان پذیر است هیپنوز در نفس خود همراه با تن آرامی و احساس آرامش است، بنابراین در مقابل اضطراب یا در حالت آرامش احساس میکند حتی میتواند ایجاد نماید، چنین آموختنی موجب افزایش اعتماد به نفس بیمار میشود به نحوی که در موقعیتهای اضطراب آفرین قادر میشود واکنشهای کنترل شدهای از خود نشان میدهد. افرادی که ترسهای مختلف دارند مثل اضطراب امتحان ، وسواس ، ترس از بلندی ، ترس از تاریکی ، ترس از حیوانات و ... میتواند با استفاده از تلقینات خاصی که در طی جریان هیپنوز به آنها داده میشود، درمان شوند. همچنین برای ترک سیگار ، تغییر عادات غلط چون پرخوری میتوان از این روش استفاده کرد. هیپنوتیزم در درمانهای پزشکی علم هیپنوتیزم با تاثیر بر ذهن و روان انسان میتواند کاربردهای مختلفی در پزشکی و درمان بیماریها داشته باشد استفاده از هیپنوتیزم در کاهش و از بین بردن درد ، کاربرد هیپنوتیزم در دندانپزشکی ، بیهوشی و بی حسی در بیماران و کودکانی که امکان استفاده از روشهای دیگر نیست رواج دارد. علم هیپنوتیزم از راهکارهای مورد استفاده در پزشکی است و هیچگاه جایگزین درمانهای دیگر نخواهد بود. مطالعات نشان داده است استفاده از هیپنوتیزم برای درمان تب یونجه نیز کاربرد دارد. نتیایج این مطالعات نشان داده است که هیپنوتیزم به کاهش برخی عوارض از جمله آبریزش بینی میشود. روند این کاهش با تغییر جریان خون اتفاق میافتد. همچنین از هیپنوتیزم برای درمان پیشگیری از سردردهای مزمن میگرن و سردردهای عصبی ، زایمان بدون درد ، درمان بیماریهای روان تنی مثل زخم معده ، آسم ، فشار خون ، التیام بیماریهای پوستی ، کاهش عوارض شیمی درمانی ، کنترل خونریزی در جراحیها و در امور روانپزشکی کاربرد دارد. هیپنوتیزم همچنین به بهبود سیستم ایمنی بدن کمک می کند. هیپنوتراپیت کیست؟ هیپنوتراپیت فردی است که از روش هیپنوتیزم برای درمان بیماریها استفاده میکند. اما باید توجه داشت هیپنوتراپی یا درمان با هیپنوتیزم زمانی مطمئن خواهد بود که توسط سازمانهای معتبر و افراد متخصص انجام بگیرد. این افراد متخصصین علوم پزشکی ، روان شناسان ، روانپزشکان را در بر میگیرد. و همچنین افرادی که از منابع و سازمانهای معتبر آموزش لازم را دیده و دارای گواهی تخصص در هیپنوتراپی هستند. درمانگر بایستی تجربه کافی کاربرد هیپنوتیزم را در افراد طبیعی و بیمار داشته باشد تا از واکنشهای بیمار در جریان هیپنوتیزم نه در شگفت شده و نه به سرعت خشنود شود. درمانگر در شروع کار باید بداند ممکن است بیمار پاسخ درمانی مناسبی به هیپنوز ندهد. همچنین انتخاب بیمار را به درستی انجام دهد و از انتخاب افرادی که مناسب برای هیپنوتراپی نیستند، خودداری نماید. |
روانشناسی شخصیت
تاریخچه هیپنوتیزم
هیپنوتیزم از کلمه «هیپنوز» یونانی به معنی «خواب» گرفته شده است که در واقع معنی خواب نمیدهد بلکه حالت خواب گونهایست که آنرا از حالات روانی آدمی دانست. نگاه اجمالی خواب مصنوعی که از زمانهای قدیم از پدیدههای ماورای طبیعی به شمار میرفت از زمان دکتر آنتوان مسمر (ازسال 1774 میلادی) ارزش درمانی پیدا کرده و به توسط مسمر به کار گرفته شد. مسمر ابتدا به آن نام «مغناطیس» و بعدها «مانیهتیسم» نهاده بود که سالها بعد به توسط دکتر برید به نام «هیپنوتیزم» در آمد. با اینکه علم هیپنوتیزم در بدو پیدایش علمی توسط دکتر مسمر ، به دلیل ناشناخته بودنش مورد تردید و تمسخر پزشکان قرار گرفت، اما پس از جزر و مدهای زیادی ، ارزش علمی و درمانی آن روشن شد و این علم به عنوان پدیدهای مرتبط با فیزیولوژی ، زیست شناسی ، روانشناسی و پزشکی رسمیت پیدا کرد. تصوری که عموم از این علم دارند با واقعیاتی که در آن وجود دارد در تضاد میباشد زیرا برخی مبالغهها و برخی اغراقات مانع از رشد و شکوفایی این علم قدرتمند شده و ذهن بشریت را درهم تنیده است. شاید خود شما بخواهید از پدیدههای ناشناخته پرده بردارید و همه چیز را برای خودتان کشف کنید اما برای هر عملی و هر کشفی مقدمهای ، مطالعهای ، سختی و دشواریهایی وجود دارد که احتمال دارد بعد از طی طریق به نتیجه برسید. تاریخ هیپنوتیزم هیپنوتیزم اولین بار توسط دکتر برید در حدود 160 سال پیش ابداع شد. اما این فن از قدیم به گونههای مختلف در جوامع بشری مطرح بوده و مورد استفاده قرار میگرفته است. عده زیادی این علم را در گذشته غیرعادی دانسته و تنها معدودی افراد به واقعیت آن پی برده بودند. از زمان دکتر مسمر این علم تحت عنوان «مغناطیس» و سپس «مانیه تسیم» در جهان دانش راه یافت و اکنون نیز با نام «هیپنوتیزم» مورد استفاده روانپزشکان و روانشناسان قرار میگیرد. از تمدن سههزار ساله مصر باستان سنگنوشتههایی بر جای مانده که از هیپنوتیزم و روشهای مربوط به آن بحث شده است. از پدیدههای تاریخی هیپنوتیزم میتوان به خیرهشدن به بلور ، معالجه بوسیله پاسهای دست ، عبور از دیوار ، غلبه بر جاذبه زمین و ... نام برد. سیر تحولی و رشد
کلمه هیپنوتیزم را در سال 1842 جراح و چشم پزشک انگلیسی ، دکتر جیمز برید بکار گرفت. وی افراد زیادی را به روش پویسکور مانیهتیسم میکرد. بدین ترتیب که آنها را روی صندلی مینشاند و به چشمانشان خیره میشد، سپس دستهای خود را مقابل صورت او حرکت میداد و در عین حال به معمول تلقین میکرد که بخوابد. که در نهایت او را به خواب میبرد. برید در اول تصورش بر این بود که عامل اصلی در هیپنوتیزم نگاه است، بعدها به این نتیجه رسید که عامل اصلی هیپنوتیزم تلقین شفاهی هیپنوتیزم کننده و تلقین پذیری هیپنوتیزم شونده میباشد. دکتر اسدیل و هیپنوتیزم دکتر جیمز اسدیل از جمله پزشکانی بود که از فن هیپنوتیزم در اعمال پزشکی بهره فراوان گرفت. ایشان برای انجام جراحیها از این فن به جای داروی بیهوشی استفاده میکرد. وی 300 جراحی بزرگ و کوچک را به کمک هیپنوتیزم انجام داد. شارکو و هیپنوتیزم دوران شارکو عصر طلایی هیپنوتیزم در فرانسه نامیده میشود، زیرا در این دوران کلیه پزشکان فرانسه در بیمارستانها شیفته علم هیپنوتیزم بوده و از آن در معالجه بیماران عصبی استفاده میکردند و کاربرد آن را در امور درمانی به رسمیت شناخته بودند. امیل کویه و هیپنوتیزم امیل کویه داروساز فرانسوی بود که میگفت :«هر روز ، در هر زمینه و به هر صورت من بهتر و بهتر میشوم.» وی معتقد بود که عامل موفقیت در زمینه هیپنوتیزم جملات و کلماتی که هیپنوتیزور بیان میکند نیست، بلکه مساله اصلی در این زمینه پذیرش این مطالب و قبول آنها توسط ذهن خود سوژه است. به عقیده وی هیپنوتیزم و تلقین به نفس تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند. فروید و هیپنوتیزم دکتر زیگموند فروید پایهگذار مکتب روانکاوی در دنیا بر این باور است که : به یاد آوردن ، گفتن خاطرات پرهیجان گذشته ، فاش کردن اسرار نگفتنی ، با رنج و نگرانی بیمار را سبک میسازد، بنابراین ارزش درمانی دارد و همه بیماریها را نمیتوان با چاقو ، میکروسکوپ و سایر وسایل جراحی معالجه نمود. کارلو مارچزی و هیپنوتیزم دکتر مارچزی اولین شخصی بود که تلهپاتی (انتقال فکر) را از فاصله ششصد مایلی مورد آزمایش قرار داد وی از هیپنوتیزم در خلال جنگ جهانی دوم ، برای مداوای بیماران استفاده میکرد. وی معتقد است که : «هیپنوتیزم بر خلاف تصور عموم ، خواب نیست، بلکه تمرکز فکر است که همراه با افزایش ادراک خارقالعاده حواس میباشد و چون ادراک خارقالعاده حواس مربوط به دنیای ناخودآگاهی است، پس هیپنوتیزم نیز مربوط به دنیای ناخودآگاهی است و خواب یکی از حالاتی است مانند سایر حالات که در حال تمرکز به معمول تلقین میشود.» ایوان پاولوف و هیپنوتیزم ایوان پاولوف فیزیولوژیست و پزشک روسی در سال 1904 در زمینه فیزیولوژی و پزشکی موفق به دریافت جایزه نوبل شد. وی در مطالعاتش به روانشناسی و روانکاوی روی حیوانات میپرداخت. وی قانون بازتاب شرطی را مورد عادات و رفتار انسان ارائه داد. البته بشر عقل و تفکر را در طول زمان جانشین بازتاب شرطی و تجربههای ناشی از واکنشهای افراد کرده است. هیپنوتیزم در آمریکا در سال 1958 پدیدههای هیپنوتیزم در انجمن روانپزشکی آمریکا رسمیت یافت و روانپزشکان شرایط و موارد استفاده آنرا تعیین کردند. مجلات تخصصی مختلفی در آمریکا اخبار و تازههای هیپنوتیزم را دنبال میکنند. استقبال و علاقهمندی پزشکان سبب گسترش این علم در آمریکا شده تا جایی که دو انجمن ملی تخصصی با کادر تخصصی خود تحقیقات و فناوریهای جدید این علم را پیگیری میکنند. چکیده مطلب تکامل و درخشش هیپنوتیزم در عصر حاضر بر پایه نظریات دانشمندانی چون مسمر با نظریه مغناطیس حیوانی ، برید با نظریه چشم دوختن به نقطه نورانی و کوئه با نظرئه اثرات تلقین به نفس قرار دارد. از سال 1950 به بعد هیپنوتیزم در محافل علمی و دانشگاهی با گستردگی وسیعی دنبال میشود که کاربردهای ویژهای را در درمان بیماریها دارد. برخی کشورهای جهان از جمله آمریکا ، روسیه ، کانادا و ... علم هیپنوتیزم را با فیزیولوژی ، روانشناسی ، روانکاوی و پزشکی همردیف میدانند. |
روانشناسی شخصیت
دانستنیهای هیپنوتیزم
|
روانشناسی شخصیت
موسیقی درمانی
موسیقی درمانی را روشی کردهاند که در جهت برخی اهداف درمانی که میتواند مواردی از جمله تقویت و ساماندهی سلامت روحی و جسمی افراد را به دنبال داشته باشند بکار میرود. به عبارت دیگر از موسیقی درمانی برای بازیافت ، نگهداری و تقویت سلامت جسمی و روحی و عاطفی استفاده میشود که توسط فرد متخصص بکار برده میشود. تاریخچه پیدایش موسیق درمانی تاریخچه استفاده از موسیقی به عنوان روشی برای درمان به زمان ارسطو و افلاطون باز میگردد. از آن زمان به بعد رگههایی از استفاده از اصوات و آهنگها برای درمان بیماریهای مختلف بکار رفته است. اما در قرن بیستم فکر رسمی استفاده از موسیقی برای درمان مصدومین جنگ جهانی اول آغاز شد و هر چند استفاده از این روش درمانی با مشکلاتی همراه بود که با قدمهایی که برداشته شد، بتدریج این شاخه درمانی تکامل یافت و انجمنهای متعددی تشکیل گردید. بطوری که در سال 1944 اولین برنامه آموزش موسیقی درمانی در جهان در دانشگاه میشیگان آغاز شد. در سال 1950 انجمن موسیقی درمانی آغاز به کار کرد. در سال 1971 انجمن موسیقی درمانی آمریکا یا AAMT آغاز به کار کرد. در سال 1985 فدراسیون جهانی موسیقی درمانی در سطح بین المللی به ثبت رسید. انجمن موسیقی درمانی ایرانی با اهداف بالا بردن سطح آگاهی افراد از فرآیند موسیقی درمانی و فواید آن و بالا بردن امکانات تخصصی برای استفاده از این شیوه درمانی فعالیت خود را آغاز کرده است. روشهای موسیقی درمانی در موسیقی درمانی دو روش اساسی وجود دارد: روش فعال و روش غیر فعال ، روش غیر فعال شامل شنیدن موسیقی است که بیماری با گوش دادن و شنیدن موسیقی که در حال نواخته شدن است، مورد درمان قرار میگیرد. در این روش بیشترین تأثیر عملکرد در جهت برانگیختن و تأثیر واکنشهای عاطفی و ذهنی است. در حالی که در روش موسیقی درمانی فعال که نواختن ، خواندن و حرکات موزون اساس کار است. واکنشهای مختلف عاطفی ، ذهنی ، جسمی و حرکتی تحریک و برانگیخته میشوند. برنامهها و روشهای موسیقی درمانی متنوع و متناسب با نیاز افراد تنظیم و تدارک دیده میشود. محورهای اصلی برنامههای موسیقی درمانی شامل شنیدن موسیقی متناسب و آرام بخش و نواختن موسیقی در گروههای منظم و یا انفرادی خواندن آوازها ، ترانههای فردی و یا گروهی میباشد. موسیقی درمانگر کیست؟ انجام و ارائه روش درمانی توسط هر فردی جایز نیست. موسیقی درمانگرها افرادی متخصص هستند که در زمینههای مختلف موسیقی و شاخههای درمانی ، آموزش دیدهاند. بلکه آنهایی صلاحیت دارند که با اساس بیماریها ، درمانهای مختلف آنها ، روانشناسی موسیقی و ... آشنا هستند و شایستگی فردی و تخصصی لازم را در این زمینه دارا هستند. در موسیقی درمانی از چه نوع موسیقی استفاده میشود؟ موسیقی انواع مختلف دارد، برخی آرام و برخی تند هستند. در هر حال تأثیر موسیقیهای مختلف بر ذهن و سلامت انسان متفاوت است. برخی از انواع موسیقی نه تنها نقش بهبود دهنده ندارند، بلکه معمولا برای کارکردهای مختلف مغز و روح انسان نیز مضر به شمار میروند و در صورت تداوم به گوش دادن یا نواختن آنها مشکلاتی را برای فرد بوجود خواهد آورد. در فرآیند درمان با موسیقی از نواحی از موسیقی استفاده میشود که القاء آرامش و نشاط ذهنی را به همراه دارند و باعث تجدید قوا و بهبود کارکردهای مغز میشوند. این دسته از موسیقیها با ایجاد تأثیرات مختلف از جمله تقویت اراده و روحیه بیماران فرآیند درمان را سرعت میبخشند. چه نوع بیماریهایی با موسیقی درمانی درمان میشوند. طیف وسیعی از بیماریها در طی فرآیند درمان بهبود پیدا کردهاند. این بیماریها طبقات مختلف با علل مختلف را در بر میگیرند. بطور کلی عمدتا بیماریهایی که به نحوی با مسائل روانی فرد در ارتباط هستند یا حالات روانی میتواند نقش مؤثری در بهبود آنها داشته باشند، در پاسخ مثبت به موسیقی درمانی شناخته شده هستند. همچنین بیماریهای جسمی که منشأ روانی دارند با این روش بهبود پیدا میکنند. |
اکنون ساعت 10:45 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)