![]() |
شعر تعلیمی چیست؟!
شعر تعلیمی چیست؟! شعر تعلیمی شعری است كه هدف اصلی سراینده آن، آموزش است و به معنی خاص خود، اغلب دستورالعملهایی است منظوم درباره علوم و فنون مختلف یا نظریه و اعتقادات فلسفی، مانند آن. به طور عامتر، شعری را كه غرض از آن، القای نتیجه ای اخلاقی به خواننده باشد تعلیمیمینامند. قدیمیترین شعر تعلیمی، شعری است به نام كارها و روزها اثر هسیود یونانی (قرن هشتم قبل از میلاد) كه در آن شاعر، بسیاری از اصول اخلاقی را به برادر خود توصیه میكند و تجربههای خود را در كار كشت و زرع به او میآموزد. از این جهت هسیود را پدر شعر تعلیمیلقب دادهاند. رساله منظومی از ویرژیل (70-19ق.م) شاعر رومینیز كه درباره امور كشاورزی است، از نمونههای قدیمی این نوع شعر است. در قرن هجدهم تعداد زیادی از شاعران انگلیسی، براساس این اثر كتابهایی درباره امور كشاورزی و كارهایی نظیر آن، به نظم درآوردند. اثر معروف الكساندرپوپ (1688-1744) شاعر انگلیسی به نام رساله درباره نقد نیز از زمره شعرهای تعلیمی محسوب میشود. در زبان فارسی، نمونههای فراوان از انواع مختلف آن چه شعر تعلیمی نامیده شده وجود دارد، اما بیشترین سهم در این زمینه مخصوص است به شعرهایی كه محتوای اخلاقی و فلسفی دارد و هدف آنها تعلیم مبانی اخلاقی و ارشاد خواننده است و اغلب از آن به عنوان مواعظ یا شعرهای حكمی یاد میشود. از نخستین دوره پیدایش شعر فارسی دری سرودن شعرهایی با این نوع مضمونها رواج داشته است و شاعران بسیاری با هدف تعلیم مبانی اخلاقی و فلسفی دست به سرودن منظومههایی زدهاند و بدین ترتیب منظومههای تعلیمی بسیاری به وجود آمده است. منظومه آفرین نامه اثر ابوشكور بلخی (قرن چهارم) وكلیله و دمنه منظوم اثر رودكی سمرقندی (متوفی 329ق) كه تنها بیتهایی پراكنده از آنها باقی مانده است، از نخستین نمونههای منظومههای تعلیمی است كه به زبان فارسی دری سروده شده است. كسایی مروزی (341-394ق) ناصر خسرو قبادیانی (متوفی 481ق)، انوری ابیوردی (متوفی 581ق) و ابن یمین فریومدی (متوفی 769ق) آثار بسیاری در این زمینه، در قالبهای مختلف شعر فارسی به وجود آورده اند. بخش بزرگی از آثار متصوفه و آن چه شعر عرفانی نام گرفته، با تعلیمات اخلاقی همراه است و در شمار شعر تعلیمی به حساب میآید، اما بزرگترین اثر در شعر تعلیمی، بوستان یا سعدینامه سروده سعدی (606 -691ق) است كه مورد تقلید شاعران متعدد بعد از وی قرار گرفته است. شاعران فارسی زبان، به ندرت به ارائه مستقیم پند و اندرز در آثار خود، توجه داشته اند و بیشتر كوشیده اند نظریههای اخلاقی و فلسفی را در قالب حكایتها و داستانها و به عبارت دیگر به شكل تمثیل ارائه كنند. .. |
قدیمیترین شعر تعلیمی، شعری است به نام كارها و روزها
این روش به خصوص در آثاری که در قالب مثنوی سروده شده، بیشتر معمول است و میتوان گفت كه روش عرضه پند و اندرز در مثنوی روشی غیرمستقیم است، در حالی كه شاعرانی كه قصیده و قطعه را برای این كار انتخاب كرده اند، اغلب مقاصد خود را به صورت مستقیم بیان داشته اند. در زمینه شعر تعلیمی به معنای خاص که شامل آموزش علوم مختلف از طریق شعر است، آثار بسیاری را میتوان برشمرد؛ در این گونه آثار، شاعران از وزن و قافیه برای كمك به حافظه و تسهیل به خاطر سپردن علوم و فنون و حتی گاه مطالب مربوط به فقه و علوم شرعی، استفاده كرده اند. از جمله قدیمیترین این گونه آثار، دانش نامه میسری (قرن چهارم) است در علم پزشكی و نصاب الصبیان از ابونصر محمدبن ابوبكر فراهی بجستانی (اوایل قرن هفتم) است كه آن را میتوان دایرهالمعارف كوچكی دانست كه در آن معانی لغات عربی و بعضی از مباحث فن عروض و نیز اطلاعاتی درباره اشیا به صورت منظوم درآمده است. از شعرهای تعلیمی به معنی خاص كه بگذریم، بحث درباره ارزش شعرهایی كه بیشتر جنبه اخلاقی دارد و اختلاف آنها با اشعاری كه صرفا زاده تخیل و احساس شاعر است، سابقه ای طولانی دارد. میتوان گفت از زمانی كه افلاطون (427-347ق.م) فیلسوف معروف یونانی، شاعران را از مدینه فاضله خود طرد كرد، این مباحثه در تاریخ ادبیات شروع شده است و از آن زمان تا امروز، نظریههای مختلفی درباره ارتباط بین شعر، تعلیم و آموزش و به عبارت دیگر درباره جوهر و وظیفه هنر اظهار شده است. بسیاری معتقدند كه كار شاعر با وظیفه واعظ یا مردی سیاسی كه بر سكوی خطابه عقاید خود را اعلام میدارد، تفاوت بسیار دارد و وجود عامل تعلیم در اثرهنری، ارزش آن را پایین میآورد. صاحبان این عقیده، شعر تعلیمی را در مقابل شعر ناب قرار میدهند و صفت تعلیمی را برای بسیاری از شعرهایی كه جنبه آموزشی دارد، به صورت تحقیرآمیز به كار میبرند. با این حال در میان شاهكارهای بزرگ شعر دنیا، به آثاری برمیخوریم كه علاوه بر ارزش هنری، دارای جنبه آموزشی و تعلیمینیز هست، مثل كمدی الهی اثر دانته (1265-1321م)؛ بسیاری از آثار هنری طنز آمیز نیز توجه خوانندگان را به ضعفهای اخلاقی بشر جلب میكند و در حقیقت تعلیمیاست. از طرف دیگر، بسیاری از اشعاری كه تنها به قصد آموزش سروده شده است، از مایه تخیل بیبهره نیست، برای مثال استفاده از تمثیل كه معمولا برای عرضه فكری اخلاقی یا فلسفی به كار میرود، نیاز به یاری گرفتن از تخیل دارد. .. |
شعر چیست؟
شعر چیست؟ شعر چیست؟ بحث از چیستی شعر، بحث دشوار و به اعتباری غیر ممکن می باشد چراکه تا کنون که به اندازهء عمر آدمی- که از پیدایش شعر می گذرد- تعریف جامع و مانعی از آن صورت نگرفته است برای همین تعدادی آمده اند بسیاری از آثاری را که به زعم سر ایندگان آن، شعر محسوب می شده اند، از قلمرو شعر بیرون ساخته اند، و برخی بر عکس؛ آثاری را که سرایندگان آن، آنها را در قالب نثر ارائه داده اند، شعر به شمار آورده اند؛ و بعضی هم تفکیک مرز شعر و نثر را کار نادرست خوانده اند. رضا براهنی در کتاب "طلا در مس" می نویسد: http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/i.../5/50/sher.jpg "تعریف شعر کار بسیار مشکلی است، اصولاً یکی از مشکل ترین کارها در این زمینه است، شاید بشود گفت که شعر تعریف ناپذیر ترین چیزی است که وجود دارد." بدین ترتیب نمی توان یک تعریف خاص را از شعر ارائه نمود اما برای شناخت نظرات نویسندگان گذشته و حال و تفاوت های موجود میان تعابیر شان، چند تعریف از آنها را در اینجا نقل می کنیم: شمس قیس رازی در "المعجم فی معایر اشعار العجم" می نویسد: "شعر سخنی است اندیشیده، مرتب، معنوی، موزون، متکرر، متساوی، حروف آخرین آن به یکدیگر ماننده." این تعریف به چهار عنصر اندیشه، وزن، قافیه، زبان نظارت دارد. دکترمحمد رضاشفیعی کدکنی از کتاب شفای ابن سینا بلخی فصل پنجم مقاله پنجم چنین نقل می کند: "شعر کلامی است مخیل، ترکیب شده از اقوالی دارای ایقاعاتی که در وزن متفق، و متساوی و متکرر باشند و حروف خواتیم آن متشابه باشند.» اما خود وی (دکترکدکنی) نظر دیگری دارد و می نویسد: "شعر حادثه ای است که در زبان روی می دهد و در حقیقت، گویندهء شعر با شعر خود، عملی در زبان انجام می دهد که خواننده، میان زبان شعری او، و زبانی روزمره و عادی تمایزی احساس می کند." در جای دیگر می نویسد: "شعر گره خوردگی عاطفه و تخیل است که در زبان آهنگین شکل گرفته باشد." رضا براهنی با توجه به عناصر مختلف شعر، تعبیرهای گوناگونی از آن ارائه داده است: - "شعر، جاودانگی یافتن استنباط احساس انسان است از یک لحظه از زمان گذرا، در جامهء واژه ها،." - «شعر زاییده بروز حالت ذهنی است برای انسان در محیطی از طبیعت.» - "شعر فشرده ترین ساخت کلامی است". - شعر یک واقعهء ناگهانی است، از سکوت بیرون می آید و به سکوت بر می گردد براهنی پا را از این هم فراتر نهاده، هر ایجادی را شعر نامیده است: "گفتن، آنهم به قصد ایجاد چیزی، شعر سرودن است." یا می نویسد: "انسان اولیه که نخستین شاعر نیز بود، الهی ترین خصوصیت خود- قدرت نامیدن و شعر گفتن- را آنچنان مقدس پنداشته که آن را به خدا نسبت داده است." در این موردنظرات فراوانی مطرح گردیده است. اگر بخواهیم آنها را دسته بندی کنیم به دو دسته کلی می رسیم: یکی آنکه با تعریف شعر مخالفت دارد و آن را به دلیل پهنای وجودی آن غیر ممکن ویا محال می شمارد. دیگر آنکه شعر را با عناصر و خصایص آن تعریف نموده است. گروه دوم خود بر سر اینکه کدام خصوصیات، ذاتی و کدام عرضی اند؟ اختلاف نظر پیدا نموده اند. مثلاً برخی، وزن، قافیه، خیال، اندیشه را از عناصر ذاتی شعر به حساب آورده اند و تعریف شعر را بر آن استوار ساخته اند. برخی دیگر، وزن به معنای عروضی آن را از عوارض شعر محسوب نموده، "منطق شعری" و یا "بیان برتر" را عامل مؤثر در ساخت شعر دانسته اند. گروهی بر عنصر خیال تکیه کرده و آن را موجب تفکیک شعر از نظم بر شمرده اند. و دسته ای هم زبان را باعث عمدهء جدایی شعر از نثر تلقی نموده اند. تفاوت های شعر ونثر: شعر و نثر هر دو از حروف و کلمه ساخته می شوند. به هر دو، کلام اطلاق می شود. در این جهت از همدیگر فرق نمی کنند. آنچه آنها را از هم جدا می سازند این عوامل است:
البته این معیار، به اشعار کلاسیک اختصاص دارد، وگرنه، شعر نو نه وزن دارد و نه قافیه اما به آن، شعر اطلاق می گردد. پس اینکه وزن و قافیه را به عنوان معیار تعیین کردیم، فقط در جهت اثباتی آن می باشد یعنی هر کلامی که وزن (متساوی و متکرر) و قافیه داشته باشد، شعر است. اینگونه نیست که اگر نداشته باشد نثر است.
یعنی شعر طوری است که وقتی شاعری شعرش را می سراید، کس دیگر نمی تواند آن را ادامه دهد.
|
انواع شعر از نظر قالب یا فرم
انواع شعر از نظر قالب یا فرم
مقدمه
1- قالبهای کهن در قالبهای کهن، شعر از تعدادی مصراع هموزن تشکیل می شود. موسیقی کناری نیز همواره وجود دارد و تابع نظم خاصی است. هر قالب، فقط به وسیله نظام قافیه آرایی خویش مشخّص می شود و وزن در این میان نقش چندانی ندارد. از میان بی نهایت شکلی که می توان برای قافیه آرایی داشت، فقط حدود چهارده شکل باب طبع شاعران فارسی قرار گرفته و به این ترتیب، قالبهای شعری رایج را پدید آورده است : http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/i.../0e/sher22.JPG قصیده مثنوی غزل قطعه ترجیع بند ترکیب بند مسمط مستزاد رباعی دو بیتی تصنیف چهارپاره مفرد تضمین 2- قالبهای نوین تا اوایل قرن حاضر هجری شمسی ،شاعران ما دو اصل کلی تساوی وزن مصراعهای شعر و نظم ثابت قافیه ها را رعایت کرده اند و اگر هم نوآوری در قالبهای شعر داشته اند، با حفظ این دو اصل بوده است. در آغاز این قرن، شاعرانی به این فکر افتادند که آن دو اصل کلّی را به کنار گذارندو نوآوری را فراتر از آن حدّ و مرز گسترش دهند. شعری که به این ترتیب سروده شد، شکلی بسیار متفاوت با شعرهای پیش از خود داشت. در این گونه شعرها، شاعر مقیّد نیست مصراعها را وزنی یکسان ببخشد و در چیدن مصراعهای هم قافیه، نظامی ثابت را ـ چنان که مثلاً در غزل یا مثنوی بود ـ رعایت کند. طول مصراع، تابع طول جمله شاعر است و قافیه نیز هرگاه شاعر لازم بداند ظاهر می شود. در این جا آزادی عمل بیشتر است و البته از موسیقی شعر کهن بی بهره است. پدیدآورنده جدی این قالبها را نیما یوشیج می شمارند،. البته پیش از نیما یوشیج نیز اندک نمونه هایی از این گونه شعر دیده شده است، ولی نه قوّت آن شعرها در حدّی بوده که چندان قابل اعتنا باشد و نه شاعران آنها با جدّیت این شیوه را ادامه داده اند. نوگرایی نیما و پیروان او، فقط در قالبهای شعر نبود. آنها در همه عناصر شعر معتقد به یک خانه تکانی جدّی بودند و حتّی می توان گفت تحوّلی که به وسیله این افراد در عناصر خیال و زبان رخ داد، بسیار عمیق تر و کارسازتر از تحوّل در قالب شعر بود. شاعران کهن سرا می کوشیدند نظام موسیقیایی را حفظ کنند هرچند در این میانه آسیبی هم به زبان و خیال وارد شود و شاعران نوگرا می کوشند آزادی عمل خویش در خیال و زبان را حفظ کنند هرچند آسیبی متوجه موسیقی شود. پس می توان گفت پیدایش شعر نو، ناشی از یک سبک و سنگین کردن مجدّد عناصر شعر و ایجاد توازنی نوین برای آنها بوده است. قالب نیمایی شعر آزاد شعر سپید |
قالبهای کهن
قصیده
قصیده نوعی از شعر است که دو مصراع بیت اول و مصراع های دوم بقیه ی بیت های آن هم قافیه اند. طول قصیده از 15 بیت تا 60 بیت می تواند باشد. قصیده را می توان به شکل زیر تصویر کرد: ......................الف///////// ...................... ب ...................... ب ////////// ...................... ج ...................... ج ////////// ...................... الف لحن و موضوع قصیده حماسی است و در آن از مدح و مفاخره و هجو و ذم و .... سخن می رود و مسائل دیگر از قبیل مسائل اخلاقی و دینی و وصف طبیعت در قصیده جنبه فرعی دارد. هر چند قصاید شاعرانی چون ناصرخسرو به موضوعات مذهبی و فلسفی و منوچهری و خاقانی به وصف طبیعت و سنایی به عرفان و مسعود سعد به حسبیه معروفند اما مضمون اصلی قصیده مدح است و در قصاید عنصری و انوری نیز موضوع اصلی مدح کردن شاهان است. http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/i.../ghaside00.JPG قصیده قالب رایح شعر فارسی از اوایل قرن چهارم تا پایان قرن ششم است و از این تاریخ به بعد غزل اندک اندک جای آن را می گیرد اما اوج قصیده سرائی در قرون پنجم و ششم است. در قرن ششم بر اثر تحولات سیاسی و اجتماعی که رخ می دهد (بر روی کار آمدن سلجوقیان) بازار مدح از رونق می افتد و تصوف رواج می یابد و قصیده که اصل موضوع آن ستایش ممدوح در پایان شعر است جای خود را به دیگر قالب های شعری می دهد هر چند از این دوره به بعد هم قصیده دیده می شود اما دیگر قالب رایج نیست و غزل حتی وظیفه اصلی قصیده که مدح باشد را نیز بر عهده می گیرد. سرانجام در قرن هفتم سعدی در طی قصیده ای مرگ قصیده را رسماً اعلام می کند و ساختمان سنتی آن در هم می شکند. بعضی قصیده را "حماسه دروغین" خوانده اند چرا که در ادبیات حماسی قهرمان اغلب یک موجود اساطیری است که کارهای عجیب و خارج از توان بشر معمولی انجام می دهد ولی در قصیده همه ی این صفات در مورد شخصی که کاملاً او ا می شناسیم و می دانیم هیچ یک از این کارها را نمی تواند بکند بکار می رود. در قصیده هایی که در مدح سلطان محمد غزنوی سروده شده است به نمونه های خوبی از این اغراق ها بر می خوریم که حتی اندکی هم با واقعیت شخصیت او سازگار نبوده است. نمونه ای از قصیده قصیده "بهاریه" فرخی شامل صد و بیست و پنج بیت و در مدح سلطان محمود غزنوی است که برای نمونه ابیاتی از آن نقل می شود: بهار تازه دمید، ای به روی رشک بهار بیا و روز مرا خوش کن و نبید بیار همی به روی تو ماند بهار دیبا روی همی سلامت روی تو و بقای بهار رخ تو باغ من است و تو باغبان منی مده به هیچکس از باغ من، گلی، ز نهار! به روز معرکه، بسیار دیده پشت ملوک به وقت حمله، فراوان دریده صف سوار همیشه عادت او بر کشیدن اسلام همیشه همت او نیست کردن کفار عطای تو به همه جایگه رسید و، رسد بلند همت تو بر سپهر دایره وار کجا تواند گفتن کس آنچه تو کردی کجا رسد بر کردارهای تو گفتار؟ تو آن شهی که ترا هر کجا شوی، شب و روز همی رود ظفر و فتح، بر یمین و یسار خدایگان جهان باش، وز جهان برخور به کام زی و جهان را به کام خویش گذار |
قالبهای کهن
مثنوی
واژه ی مثنوی از کلمه ی "مثنی" به معنی دوتائی گرفته شده است. زیرا در هر بیت دو قافیه آمده است که با قافیه بیت بعد فرق می کند. مثنوی را می توان به شکل زیر تصویر کرد: ......................الف///////// ...................... الف ...................... ب////////// ...................... ب ...................... ج ////////// ...................... ج ...................... د ////////// ...................... د از آنجا که مثنوی به لحاظ قافیه محدودیت ندارد بیشتر برای موضوعات طولانی به کار می رود. خصوصیات مثنوی باعث شده است که داستان ها اغلب در قالب مثنوی سروده شوند. علاوه بر داستان سرایی، برای هر موضوعی که طولانی باشد هم از مثنوی استفاده می شود. مثلاً در ادبیات آموزشی مثل آموزه های صوفیان هم از قالب مثنوی بهره می برده اند. سرودن مثنوی از قرن سوم و چهارم هجری آغاز شده است که از بهترین مثنوی ها می توان به شاهنامه فردوسی، حدیقه سنایی، خمسه نظامی و مثنوی مولوی اشاره کرد. قدیمی ترین مثنوی سروده شده- که اکنون به جز چند بیت چیزی از آن در دست نیست- مربوط به رودکی است که متن کلیله و دمنه را در قالب مثنوی به نظم در آورده بود. نمونه ای از مثنوی از بوستان سعدی حکایت یکی گربه در خانه زال بود----- که برگشته ایام و بد حال بود روان شد به مهمان سرای امیر----- غلامان سلطان زدند شر به تیر چکان خونش از استخوان می دوید---همی گفت و از هول جان می دوید اگر جستم از دست این تیر زن----- من و موش و ویرانه پیر زن |
قالبهای کهن
غزل
http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/i...10/ghazal2.JPG "غزل" در لغت به معنی "حدیث عاشقی" است. در قرن ششم که قصیده در حال زوال بود "غزل" پا گرفت و در قرن هفتم رسما قصیده را عقب راند و به اوج رسید. در قصیده موضوع اصلی آن است که در آخر شعر "مدح" کسی گفته شود و در واقع منظور اصلی "ممدوح" است اما در غزل "معشوق" مهم است و در آخر شعر شاعر اسم خود را می آورد و با معشوق سخن می گوید و راز و نیاز می کند. این "معشوق" گاهی زمینی است اما پست و بازاری نیست و گاهی آسمانی است و عرفانی. ابیات غزل بین 5 تا 10 ییت دارد و دو مصراع اولین بیت و مصراع دوم بقیه ابیات هم قافیه اند. غزل را می توان به شکل زیر تصویر کرد: ......................الف///////// ...................... الف ...................... ب ////////// ...................... الف ...................... ج ////////// ...................... الف موضوعات اصلی غزل بیان احساسات و ذکر معشوق و شکایت از بخت و روزگار است. البته موضوع غزل به این موضوعات محدود نمی شود و در ادب فارسی به غزل هایی بر می خوریم که شامل مطالب اخلاقی و حکیمانه هستند. هر چند غزل فارسی تحت تأثیر ادبیات عرب بوجود آمد بدین معنی که در ادبیات عرب قصاید غنائی رواج یافت (در این زمان قصیده در ایران مدحی بود و غزل فقط در قسمت اول آن دیده می شود) و در قرن پنجم به تقلید از این قصاید غنایی غزل فارسی به عنوان نوع مستقلی از قصیده جدا شد، اما موضوعات غزل فارسی اصالت دارد و مثلاً غزل عرفانی به سبک شاعران ما در ادبیات عرب نادر است. http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/i.../af/ghazal.jpg نمونه ای از غزل سعدی: هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی که من قرار ندارم که دیده از تو بپوش من رمیده دل آن به که در سماع نیایم که گر به پای درآیم به دربرند به دوشم بیا به صلح من امروز در کنار من امشب که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت که تندرست ملامت کند چو من بخروشم مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن سخن چه فایده گفتن چو پند میننیوشم به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم نمونه ای از غزل حافظ: ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی دایم گل این بستان شاداب نمیماند دریاب ضعیفان را در وقت توانایی دیشب گله زلفش با باد همیکردم گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی صد باد صبا این جا با سلسله میرقصند این است حریف ای دل تا باد نپیمایی مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی ای درد توام درمان در بستر ناکامی و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی زین دایره مینا خونین جگرم می ده تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی نمونه ای از غزل عراقی: نخستین باده کاندر جام کردند ز چشم مست ساقی وام کردند چو با خود یافتند اهل طرب را شراب بیخودی در جام کردند ز بهر صید دلهای جهانی کمند زلف خوبان دام کردند به گیتی هرکجا درد دلی بود بهم کردند و عشقش نام کردند جمال خویشتن را جلوه دادند به یک جلوه دو عالم رام کردند دلی را تا به دست آرند، هر دم سر زلفین خود را دام کردند چو خود کردند راز خویشتن فاش عراقی را چرا بدنام کردند؟ |
قالبهای کهن
قطعه
"قطعه" شعری است که معمولاً مصراع های اولین بیت آن هم قافیه نیستند ولی مصراع دوم تمام ادبیات آن هم قافیه اند. طول قطعه دو بیت یا بیشتر است. ......................الف///////// ...................... ب ...................... ج ////////// ...................... ب ...................... د ////////// ...................... ب قطعه را بیشتر در بیان مطالب اخلاقی و تعلیمی و مناظره و نامه نگاری بکار می برند. قدیمی ترین قطعه ها مربوط به ابن یمین است و از بین شاعران معاصر پروین اعتصامی نیز بیشتر اشعارش را در قالب قطعه سروده است. پروین اعتصامی مناظره های زیادی در قالب قطعه دارد از قبیل مناظره نخ و سوزن، سیر و پیاز و ...... شکل تصویری قطعه به شکل زیر است: علت اسم گذاری قطعه این است که شعری با قالب قطعه مانند آن است که از وسط یک قصیده برداشته شده باشد و در واقع قطعه ای از یک قصیده است. نشنیده ای که زیر چناری کدوبنی ----- بررست و بردمید بر او بر، به روز بیست پرسیدازچنار که توچند روزه ای؟ ----- گفتا چنار سال مرا بیشتر ز سی است خندید پس بدو که من از تو به بیست روز ----- برتر شدم بگوی که این کاهلیت چیست؟ او را چنارگفت که امروز ای کدو ----- باتو مراهنوز نه هنگام داوری است فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان ----- آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست!!! (انوری) |
قالبهای کهن
ترجیع بند
ترجیع بند از چند قطعه شعر تشکیل شده است که هر کدام از این قطعه شعرها دارای قافیه و وزن یکسان هستند و در آخر هر رشته شعر یک بیت یکسان با قافیه ای جداگانه تکرار می شود. بهترین ترجیح بندهای مربوط به سعدی ، هاتف و فرخی است. از ترجیع بندهای معروف ادبی فارسی ترجیع بند هاتف است که بیت ترجیع آن این است: که نیکی هست و هیچ نیست جز او ----- وحده لا اله الا هو http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/i...arjih-band.jpg نمونه ای از ترجیع بند از دیوان سعدی دردا که به لب رسید جانم ----- آوخ که ز دست شد عنانم کس دید چو من ضعیف هرگز ----- کز هستی خویش در گمانم پروانه ام اوفتان و خیزان ----- یکبار بسوز و وارهانم گر لطف کنی به جای اینم ----- ورجور کنی سرای آنم بنشینم و صبر پیش گیرم ----- دنباله کار خویش گیرم زان رفتن و آمدن چگویم ----- می آیی و می روم من از هوش یاران به نصیحتم چه گویند ----- بنشین و صبور باش و مخروش ای خام، من این چنین در آتش ----- عیبم مکن ار برآورم جوش تا جهد بود به جان بکوشم ----- و آنگه به ضرورت از بن گوش بنشینم و صبر پیش گیرم ----- دنباله ی کار خویش گیرم ای بر تو قبای حسن چالاک ----- صد پیرهن از جدائیت چاک پیشت به تواضع است گویی ----- افتادن آفتاب بر خاک ما خاک شویم و هم نگردد ----- خاک درت از جبین ما پاک مهر از تو توان برید هیهات ----- کس بر تو توان گزید حاشاک بنشینم و صبر پیش گیرم ----- دنباله ی کار خویش گیرم ** توضیح: به علت طولانی بودن ترجیع بند تنها قسمتهایی از آن انتخاب شده است که نشان دهنده ساختار شعری ترجیع بند باشد. |
قالبهای کهن
ترکیب بند
ترکیب بند از لحاظ ساختار شعری مانند "ترجیع بند" است و تنها تفاوت آن این است که بیت تکرار شده در بین قطعه های شعر یکسان نیستند. از ترکیب بندهای معروف ترکیب بند محتشم کاشانی در توصیف واقعه ی کربلاست. نمونه ی ترکیب بند از وحشی بافقی دوستان شرح پریشانی من گوش کنید ----- داستان غم پنهانی من گوش کنید قصه بی سر و سامانی من گوش کنید ----- گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید شرح این آتش جانسوز نهفتن تا کی----- سوختم سوختم این سوز نهفتن تا کی روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم ----- ساکن کوی بت عربده جویی بودیم عقل و دین باخته، دیوانه رویی بودیم ----- بسته سلسله ی سلسله مویی بودیم کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود ----- یک گرفتار از این جمله که هستند نبود نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت -----سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت این همه مشتری و گرمی بازار نداشت ----- یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت اول آن کس که خریدار شدش من بودم ----- باعث گرمی بازار شدش من بودم ** توضیح: به علت طولانی بودن، تنها قسمت هایی از ترکیب بند که نشان دهنده ی ساختار شعری آن باشد انتخاب شده است. |
قالبهای کهن
مسمط
مجموعه جدید مصراع همقافیه (بند مسمط) و یک مصراع که قافیه آن مستقل است. (رشته مسمط یا مصراع تسمیط) و این شکل چند بار با قافیه های متفاوت تکرار می شود. و اما مصراع های جدا با هم قافیه دارند، بدین نحو: الف—الف—الف—ی— ب—ب—ب— ی — ح— ح—ج—ی به مسمط هایی که بند مسمط و رشته مسمط آنها مجموعه سه مصراع باشد مسمط مثلث به چهار مصراع مربع و به پنج مصراعی مخمس و به شش مصرایی مسدس گویند. مسمط حداقل مثلث و حداکثر (معمولاً) مسدس است و همه مسمطات منوچهری مسدس است. http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/i...a-mosamaat.jpg مانند: گویی بط سپید جامه به صابون زده است --- کبک دری ساق پای در قدح خون زده است بر گل تر دلیب، گنج فریدون زده است --- لشگر چین در بهار، خیمه به هامون زده است لاله سوی جویبار خرگه بیرون زده است --- خیمه آن سبزگون خرگه این آتشین باز مرا طبع شعر سخت به جوش آمده است — کم سخن عندلیب،دوش به گوش آمده است از شغب مردمان لاله به جوش آمده است --- زیر به بانگ آمده است بم بخروش آمده است نسترن مشکبوی، مشک فروش آمده است --- سیمش در گردن است، مشکش در آستین مسمط معمولاً ساختمان قصیده را دارد اول آن تغزل است و بعد تخلص به مدح می پردازد. این نوع جدید مسمط است که به ابتکار منوچهری از مسمط قدیم ساخته شده است، مسمط قدیم بیتی است چند لختی که لخت های آن یک قافیه دارند (قافیه درونی) و لخت آخری آن با لخت های آخر ابیات دیگر هم قافیه است (قافیه بیرونی) او گاهی به این گونه اشعار شعر مسجع گویند و نمونه آن در اشعار مولانا زیاد است. دیده سیرست مرا جان دلیرست مرا ----- زهره شیرست مرا، زهره تابیده شدم شکر کند عاشق حق، کز همه بردیم سبق ---- بر زبر هفت طبق، اختر رخشنده شدم باش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبان----- کز رخ آن شاه جهان فرخ و فرخنده شدم این ابیات را می توان به شکل زیر (مسمط و مربع) نوشت: دیده سیرت مرا ----- جان دلبراست مرا زهره شیرست مرا ---- زهره تابنده شدم که هر مصراع آن دو بار مفتعلن و به اصطلاح عروصی مربع است که در شعر فارسی مفعول نیست و ابیات فارسی معمولاً مسدس و یا مثمن هستند. از این رو منوچهری این پاره ها را طولانی تر کرد و به حد مصراع مفعول در شعر فارسی رساند. |
قالبهای کهن
مستزاد
مستزاد شعری است که در آخر مصراع های یک رباعی یا غزل یا قطعه، جمله ی کوتاهی از نثر آهنگین و مسجع اضافه می کنند که از لحاظ معنی به آن مصراع مربوط است ولی با وزن اصلی شعر هماهنگ نیست. در واقع کلمه ی مستزاد به معنی "زیاد شده" هم همین معنی را می دهد و علت نام گذاری این نوع شعر هم قطعه اضافه شده در پایان هر مصراع است. http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/i...0/mostazad.JPG نمونه ی چند مستزاد گیرم که ز مال و زر کسی قارون شد ---------- مرگ است زپی! یا آن که به علم و دانش افلاطون شد ---------- کو حاصل وی؟ اندوخته ام ز کف همه بیرون شد ---------- کو ناله ی نی؟ ز اندیشه کونین دلم پرخون شد ---------- کو ساغر می؟ (مشتاق اصفهانی) گر حاجت خود بری به درگاه خدا ---------- با صدق و صفا حاجات ترا کند خداوند روا ---------- بی چون و چرا ز نهار مبر حاجت خود در بر خلق ---------- با جامه ی دلق کز خلق نیاید کرم وجود و عطا ---------- بی شرک و ریا (سنا) |
قالبهای کهن
رباعی
"رباعی" از کلمه ی "رباع" به معنی "چهارتایی" گرفته شده است. "رباعی" شعری است چهار مصراعی که بر وزن "لاحول و لاقوة الابالله" سروده می شود. سه مصراع اول رباعی تقریباً مقدمه ای برای منظور شاعر هستند و حرف اصلی در مصراع چهارم گفته می شود. رباعی در قدیم را از لحاظ موضوع می توان به سه دسته تقسیم کرد: الف) رباعی عاشقانه: مثل رباعی های رودکی ب) رباعی صوفیانه : مثل رباعی های ابوسعید ابوالخیر، عطار و مولوی ج) رباعی فلسفی: مثل رباعی های خیام http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/i...6/robaeeee.jpg شکل رباعی به صورت زیر است: ..................... الف ///////// ..................... الف ..................... ب ///////// ....................... الف البته در زمانهای قدیم بعضی رباعی ها دارای چهار مصراع هم قافیه بودند. نمونه هایی از رباعی: جز من اگرت عاشق شیداست بگو ----- ور میل دلت به جانت ماست بگو ور هیچ مرا در دل تو جاست بگو ----- گر هست بگو، نیست بگو، راست بگو (مولوی) هر سبزه که بر کنار جویی رسته است ---- گویی زلب فرشته خویی رسته است پا بر سر سبزه تا به خواری ننهی ---- کان سبزه ز خاک لاله رویی رسته است (خیام) |
قالبهای کهن
دو بیتی
کلمه ی "دوبیتی" علاوه بر اینکه در مورد رباعی به کار می رود به معنی شعری است که دارای چهار مصراع است. دوبیتی شعری است که دارای چهار مصراع است و می تواند در هر وزنی سروده شود. رباعی نیز در واقع یک نوع دوبیتی است که وزن خاصی دارد. بیشتر دو بیتی های مربوط به بابا طاهر است. http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/i.../5a/2beity.jpg نمونه هایی از دو بیتی های باباطاهر: دل عاشق به پیغامی بسازد ----- خمارآلوده با جامی بسازد مرا کیفیت چشم تو کافی است ----- ریاضت کش به بادامی بسازد *** ز دست دیده و دل هر دو فریاد ----- هر آنچه دیده بیند دل کند یاد بسازم خنجری نیشش ز فولاد-------------زنم بر دیده تا دل گردد آزاد *** جوونی هم بهاری بود و گذشت ----- به ما یک اعتباری بود و بگذشت میون ما و تو یک الفتی بود. ------ که آن هم نوبهاری بود و گذشت |
قالبهای کهن
تصنیف
بوی جوی مولیان آید همی ------ یاد یار مهربان آید همی این شعر منسوب به رودکی را که همراه با چنگ خوانده میشده شاید بتوان تصنیف دانست و از آن به بعد نیز عده ای از شاعران اشعار خویش را همراه با عود و چنگ می خوانده اند. در قرن ششم و هفتم تصنیف سرائی معمول بوده چنانکه دولتشاه سمرقندی نوشته است عبدالقادر عودی برای ابن حسام هروی (متوفی به سال 737- ه – ق) تصنیفی سرود. در روزگار صفویه نیز سرودن تصنیف معمول و متداول بوده است از جمله تصنیف سازان می توان به شاهمراد خوانساری اشاره کرد که تصنیف های متعددی را سرود. در عهد زندیه تصنیف های زیادی درباره رشادت لطفعلی خان زند سروده شد. در زمان ناصرالدین شاه قاجار نیز ترانه های زیادی دهان به دهان برگشت که می توان به تصنیف هائی که درباره ظل السلطان در دوران حکومتش در اصفهان و یا تصنیف درباره ی ماشین دودی شهر ری اشاره شد اما مشهورترین تصنیف ساز دوره قاجاریه میرزا علی اکبر خان شیدا بود که همراه با تصنیف، سه تار می زد. عارف قزوینی تصنیف ساز و شاعر معروف اولین کسی بود که تصنیف را برای مقاصد سیاسی و میهنی سرود ملک الشعرای بهار و رهی معیری نیز از تصنیف سازان معروف بودند. نمونه ای از تصنیف های ملک الشعرای بهار که در دستگاه ماهور خوانده می شود: http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/i...89/rodakyy.jpg زمن نگارم / خبر ندارد/ بحال زارم/ نظر ندارد خبر ندارم / من از دل خود / دل من از من / خبر ندارد کجا رود دل که دلبرش نیست/ کجا پرد مرغ / که پر ندارد امان ازین عشق / فغان ازین عشق / که غیر خون / جگر ندارد همه سیاهی/ همه تباهی / مگر شب ما / سحر ندارد بهار مضطر مثال دیگر / که آه و زاری / اثر ندارد |
قالبهای کهن
چهارپاره
http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/i.../a7/4paare.JPG "چهارپاره" از قالب های جدیدی است که همزمان با رواج شعر نو بوجود آمده است. "چهارپاره" مجموعه ای از دو بیتی هایی است که در کل یک شعر را می سازند. دو بیتی های تشکیل دهنده چهارپاره از لحاظ قافیه با هم تفاوت دارند. نمونه ای از چهارپاره: فالگیر کند وی آفتاب به پهلو فتاده بود ----- زنبورهای نور زگردش گریخته در پشت سبزه های لگدکوب آسمان----- گلبرگ های سرخ شفق تازه ریخته *** کف بین پیرد باد درآمد ز راه دور ----- پیچیده شال زرد خزان را به گردنش آن روز میهمان درختان کوچه بود ----- تا بشنوند راز خود از فال روشنش *** در هر قدم که رفت درختی سلام گفت----- هر شاخه دست خویش به سویش دراز کرد او دست های یک یکشان را کنار زد ----- چون کولیان نوای غریبانه ساز کرد *** آن قدر خواند که زاغان شامگاه ----- شب را ز لابلای درختان صدا زدند از بیم آن صدا به زمین ریخت برگ ها----- گویی هزار چلچله را در هوا زدند *** شب همچو آبی از سراین برگ ها گذشت ----- هر برگ همچو نیمه دستی بریده بود هر چند نقشی از کف این دست ها نخواند ----- کف بین باد طالع هر برگ دیده بود |
قالبهای کهن
مفرد
هر شعری حداقل یک بیت دارد. "مفرد" شعری تک بیتی است که شاعر تمام مقصود خود را در همان یک بیت بیان می کند. "مفرد" یا همان "تک بیت" اغلب برای بیان نکته های اخلاقی به کار می رود. در "مفرد" گاهی دو مصراع هم قافیه هستند و گاهی دارای قافیه نیستند. http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/i.../6e/mofrad.JPG بعضی از شعرا دارای تک بیت های زیادی هستند، مانند سعدی که در پایان دیوانش به تعداد زیادی از این "مفرد" ها بر می خوریم که تحت عنوان "مفردات" تقسیم بندی شده اند. بعضی گفته اند که "مفرد" در واقع همان ضرب المثل است که به شعر بیان شده است. نمونه هایی از مفرد: پای ملخی نزد سلیمان بردن ----- زشت است ولیکن هنر است از موری *** مردی نه به قوت است و شمشیر زنی ----- آن است که جوری که توانی نکنی |
قالبهای کهن
تضمین
تضمین به طور کلی به این معنی است که قطعاتی از شعر شاعر دیگری را در داخل شعر خود بیاورند. در بین شاعران قدیمی چون حافظ و سعدی و ... تضمین به این معنا بوده است که با ذکر اسم شاعر، مصراع یا بیتی از شعر او را در میان غزل یا قصیده خود بیاورند. مثلاً سعدی غزلی دارد که این گونه شروع می شود: من از آن روز که در بند تو ام آزادم ----- پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم و حافظ در غزلی مصراع اول این غزل را به این صورت تضمین کرده است. زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم ----- ناز بنیاد مکن تا نَکَنی بنیادم . . . و در آخر، مصراع سعدی را تضمین می کند و می گوید: حافظ از جو ر تو، حاشا که بگرداند روی ---- من از آن روز که در بند تو ام آزادم اما تضمین در بین شعرای سده ی اخیر به این معنی است با شعری از شعرای قدیمی مسمط بسازند. مثلاً غزلی از سعدی یا حافظ را تضمین می کنند و با اضافه کردن ابیاتی هم وزن و هم قافیه مصراع های اول آن شعر، شعری می سرایند که در قالب مسمط چهار یا پنج یا شش مصراعی است. این نوع تضمین در قدیم مرسوم نبوده و در سالهای اخیر متداول شده است. یکی از تضمین های معروف مربوط به ملک الشعرای بهار است ک غزلی از سعدی را تضمین کرده است. قسمتی از این شعر در زیر آورده شده است: ابیاتی که به رنگ نارنجی آورده شده است مربوط به غزلی از سعدی است که ملک الشعرای بهار آن را در بین شعر خود آورده است. http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/i.../c0/tazmin.JPG سعدیا! چون تو کجا نادره گفتاری هست؟ ----- یا چو شیرین سخنت نخل شکر باری هست؟ یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست؟----- هیچم ار نیست، تمنای توام باری هست مشنو ای دوست! که غیر از تو مرا یاری هست ----- یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست لطف گفتار تو شد دام ره مرغ هوس----- به هوس بال زد و گشت گرفتار قفس پایبند تو ندارد سر دمسازی کس----- موسی اینجا بنهد رخت به امید قبس به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس----- که به هر حلقهی زلف تو گرفتاری هست بیگلستان تو در دست بجز خاری نیست----- به ز گفتار تو بیشائبه گفتاری نیست فارغ از جلوهی حسنت در و دیواری نیست----- ای که در دار ادب غیر تو دیاری نیست! گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست----- در و دیوار گواهی بدهد کاری هست روز نبود که به وصف تو سخن سر نکنم----- شب نباشد که ثنای تو مکرر نکنم منکر فضل تو را نهی ز منکر نکنم ----- نزد اعمی صفت مهر منور نکنم صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم؟----- همه دانند که در صحبت گل خاری هست |
قالبهای نوین
قالب نیمایی
شکل نیمائی که به آن شعر آزاد گویند. نیمایی شعری است با وزن عروضی منتها ارکان آن مانند شعر سنتی محدود به دو و سه و چهار رکن نیست و قافیه جای منظم و مشخصی ندارد. اشعار نیما و اخوان و فروغ و سپهری و بیشتر شاعران نو پرداز بدین شکل است. http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/i...1f/sep3aaa.JPG نمونه ای از شعر نیمایی از فروغ فرخزاد: "هدیه" من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم *** اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم |
قالبهای نوین
شعر آزاد
شکل شاملوئی که بدان شعر سپید گویند. این نوع از شعر وزن و آهنگ دارد منتها عروضی نیست و قافیه در آن جای ثابتی ندارد. اغلب شعرهای احمد شاملو چنین است: نمونه ای از شعر احمد شاملو: http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/i...73/sep4aaa.JPG "سرود برای مرد روشن که به سایه رفت" قناعت وار تکیده بود باریک و بلند چون پیامی دشوار در لغتی با چشمانی از سؤال و عسل و رخساری بر تافته از حقیقت و باد مردی با گردش آب مردی مختصر که خلاصه خود بود خر خاکی های در جنازه ات به سوء ظن می نگرند *** بیش از آن که خشم صاعقه خاکسترش کند تسمه از گرده گاو توفان کشیده بود آزمون ایمان های کهن را بر قفل معجرهای عقیق دندان فرسوده بود بر پرت افتاده ترین راه ها پو زار کشیده بود رهگذری نا منتظر که هر بیشه و هر پل آوازش را می شناخت *** جاده ها با خاطره ی قدم های تو بیدار می مانند که روز را پیشباز می رفتی هر چند سپیده تو را از آن پیشتر دمید که خروسان بانگ سحر کنند مرغی در بال هایش شکفت باغی درد رختش ماد رعتاب تو می شکوفیم در شتابت مادر کتاب تو می شکوفیم در دفاع از لبخند تو که یقین است و باور است دریا به جرعه ای که تو از چاه خورده ای حسادت می کند این شعر را احمد شاملو در رثای جلال آل احمد سروده است. |
قالبهای نوین
شعر سپید
شعر موج نونه تنها وزن عروضی ندار بلکه آهنگ و موسیقی آن حتی مانند شعر سپید هم مشخص نیست و در حقیقت فرق آن با نثر در معنای آن است. در شعر سپید تشبیهات و استعارات با زبان شعر بیان می شود و جز لطافت و تاثیرگذار معنوی، در ظاهر فرقی با نثر ندارد. نمونه ی شعر موج از احمد رضا احمدی: "قلب تو....." قلب تو هوا را گرم کرد در هوای گرم عشق ما تعارف پذیر بود و قناعت به نگاه در چاه آب *** مردم که در گرما از باران آمدند گفتی از اطاق بروند چراغ بگذارند من ترا دوست دارم *** http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/i.../sep2aaaer.JPG ای تو ای تو عادل تو عادلانه غزل را در خواب در ظرف های شکسته تنها نمی گذاری در اطراف انفجار یک شاخه له شده انگور است قضاوت فقط از توست *** شاخه ابریشم را از چهره ات بر می دارم گفتم از توست گفتی: نه باد آورده است *** هنگام که در طنز خاکستری زمستان زمین را تازیانه می زدی خون شقایق از پوستم بر زمین ریخت |
این موضوع هنوز ادامه داره؟
|
نه دیگه
این موضوع انواع شعر از نظر قالب و فروم بود که بحثش همینه |
انواع شعر از نظر محتوا یا درونمایه
انواع شعر از نظر محتوا یا درونمایه
اگر از عناصر فنی و ظاهری شعر بگذریم،زمینه ی معنوی شعر،حاصل تجربه ی عاطفی یا اندیشه وخیالی است که شاعر در آفرینش شعر خود به کار گرفته است. حماسی غنایی مدحی تعلیمی دینی انتقادی مرثیه وصفی قصصی مناظره عامیانه و محلی انواع فرعی |
انواع شعر از نظر محتوا یا درونمایه
مرثیه
مرثیه از نظر ماهیت جزو ادب غنایی است. مرثیه در ادب فارسی سابقه ای کهن دارد و در نخستین دیوان شعر فارسی یعنی دیوان رودکی دیده می شود. در زمان حا نیز در آثار شاعران معاصر مرثیه های زیادی به چشم می خورد، مثلاً مراثی احمد شاملو درباره فروغ فرخزاد و جلال آل احمد). مرثیه ها اغلب درباره مرگ پادشاهان و صاحبان قدرت و مقام یا بزرگان علم و ادب هستند. مرثیه های معروف در ادب فارسی بسیارند، مانند مرثیه فرخی در مرگ محمود غزنوی و یا مرثیه رودکی در مرگ شهید بلخی . بعضی مرثیه ها هم درباره فوت یکی از خویشان است، مانند مراثی فردوسی، خاقانی و حافظ درباره مرگ فرزندانشان. مرثیه های زیادی نیز در مورد شهادت یا مرگ ائمه (علیهم السلام) سروده شده است مانند مرثیه هایی که محتشم به مناسبت های گوناگون سروده است. این نوع از مرثیه که بیشتر در میان مردم رواج دارد بیشتر در سوگ سردار شهیدان حضرت امام حسین علیه السلام است و معروف ترین این مرثیه ها ترکیب بند محتشم کاشانی در مورد واقعه ی کربلاست. گاهی مرثیه در سوگ کسی سروده نشده است بلکه درباره ی از بین رفتن ارزشها و گذشت ایام جوانی و شادکامی یا از بین رفتن عظمت یک تمدن است، مانند مرثیه سعدی در خرابی بغداد به دست مغولان. مرثیه ممکن است به هر قالبی باشد: قصیده و قطعه و ترجیع بند و ترکیب بند و گاهی هم غزل و رباعی و مثنوی. نمونه ی مرثیه از حافظ در سوگ شاه ابواسحاق یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود----- دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک ----- بر زبان بود مرا آن چه تو را در دل بود دل چو از پیر خرد نقل معانی میکرد ----- عشق میگفت به شرح آن چه بر او مشکل بود آه از آن جور و تطاول که در این دامگه است ----- آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بود در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز ----- چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود دوش بر یاد حریفان به خرابات شدم ----- خم می دیدم خون در دل و پا در گل بود بس بگشتم که بپرسم سبب درد فراق ----- مفتی عقل در این مساله لایعقل بود راستی خاتم فیروزه بواسحاقی ----- خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ ----- که ز سرپنجه شاهین قضا غافل بود چند بند از ترکیب بند محتشم کاشانی درباره ی شهادت امام حسین علیهالسلام باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است این صبح تیره باز دمید از کجا کزو کار جهان و خلق جهان جمله در هم است گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب کاشوب در تمامی ذرات عالم است گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست این رستخیز عام که نامش محرم است در بارگاه قدس که جای ملال نیست سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند گویا عزای اشرف اولاد آدم است خورشید آسمان و زمین نور مشرقین پروردهی کنار رسول خدا حسین |
انواع شعر از نظر محتوا یا درونمایه
مناظره
ژرف ساخت مناظره هم حماسه است زیرا در آن بین دو چیز بر سر برتری و فضیلت خود بر دیگری نزاع و اختلاف در می گیرد و هر یک با استدلالاتی خود را بر دیگری ترجیح می نهد و سرانجام یکی مغلوب یا کجاب می شود. ظاهراً اولین شاعری که به نوع ادبی مناظره پرداخته است اسدی صاحب گرشاسبنامه و لغت فرس اسدی باشد. از او مناظراتی به اسم های مناظره آسمانی و زمین، مغ و مسلمان، نیزه و کمان، شب و روز، عرب و پارسی به جامانده است. از شاعران معاصر پروین اعتصامی به مناظره توجه کرده است. قالب شعری مناظره قصیده یا قطعه است. مناظره گاهی به صورت نثر است و مخصوصاً در مقاله دیده می شود. در گلستان سعدی جدال سعدی با مدعی نمونه یک مناظره منثور است. مناظره بر مبنای سوال و جواب است و این هر دو خاص شعر فارسی است و قبل از اسلام هم در ادبیات ما سابقه داشته است و مثلاً در منظومه درخت آسوریک دیده می شود. نشنیده ای که زیر چناری کدوبنی ----- بر رست و بردوید برو بر به روز بیست؟ پرسید از آن چنار که «تو چند سالهای؟ ----- گفتا «دویست باشد و اکنون زیادتی است خندید ازو کدو که «من از تو به بیست روز ----- بر تر شدم بگو تو که این کاهلی ز چیست او را چنار گفت که «امروز ای کدو----- با تو مرا هنوز نه هنگام داوری است فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان ----- آنگه شود پدید که از ما دو مرد کیست ناصر خسرو http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/i.../monazere2.JPG رفوی وقت گفت سوزن با رفوگر وقت شام شب شد و آخر نشد کارت تمام روز و شب، بیهوده سوزن میزنی هر دمی، صد زخم بر من میزنی من ز خون، رنگین شدم در مشت تو بسکه خون میریزد از انگشت تو زینهمه نخهای کوتاه و بلند گه شدم سرگشته، گاهی پایبند گه زبون گردیدم و گه ناتوان گه شکستم، گه خمیدم چون کمان چون فتادم یا فروماندم ز کار تو همی راندی به پیشم با فشار میبری هر جا که میخواهی مرا میفزائی کار و میکاهی مرا من بسر، این راه پیمودم همی خون دل خوردم، نیاسودم دمی گاهم انگشتانه میکوبد بسر گاه رویم میکشد، گاه آستر گر تو زاسایش بری گشتی و دور بهر من، آسایشی باشد ضرور گفت در پاسخ رفوگر کای رفیق نیست هر رهپوی، از اهل طریق زین جهان و زین فساد و ریو و رنگ تو چه خواهی دید با این چشم تنگ روز میبینی تو و من روزگار کار میبینی تو و من عیب کار تو چه میدانی چه پیش آرد قضا من هدف بودم قضا را سالها ناله تو از نخ و ابریشم است من خبردارم که هستی یکدم است تو چه میدانی چها بر من رسید موی من شد زین سیهکاری سفید سوزنی، برتر ز سوزن نیستی آگهی از جامه، از تن نیستی من نهان را بینم و تو آشکار تو یکی میدانی، اما من هزار من درینجا هر چه سوزن میزنم سوزنی بر چشم روشن میزنم من چو گردم خسته، فرصت بگذرد چون گذشت، آنگه که بازش آورد |
انواع شعر از نظر محتوا یا درونمایه
انواع فرعی
هجو و مدح مفاخره ساقی نامه شهر آشوب پارودی حبسیه طنز و هزل و مطایبه مناجات گلایه بث الشکوی تهنیت |
انواع شعر از نظر محتوا یا درونمایه
(انواع فرعی)
حبسیه http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/i...61/hasbiye.JPG حبسیه بیشتر از موضوعات شعری است تا از انواع ادبی به هر حال حبسیه از فروع ادب غنائی است و در آن شاعر اندوه و رنج خود را از زندان توصیف می کند. نخستین و بیشترین حبسیه ها در دیوان مسعود سعد سلمان دیده می شود و بعد از او نیز شاعرانی که به زندان رفتند حبسیه سرودند. چنان که خاقانی چند حبسیه فرا دارد و در عصر ما شاعر استاد ملک الشعرای بهار نیز چند حبسیه سروده است. زندان نای نالم به دل چو نای من اندر حصار نای ----- پستی گرفت همّت من زین بلند جای آرد هوای نای مرا ناله های زار ----- جز ناله های زار چه آرد هوای نای گردون به درد و رنج مرا کشته بود اگر ----- پیوند عمر من نشدی نظم جانفزای نه نه ! ز حصن نای بیفزود جاه من ----- داند جهان که مادر ملک است حصن نای من چون ملوک سر ز فلک برگذاشته ----- زی زهره برده دست و به مه برنهاده پای از دیده گاه پاشم دُرهای قیمتی ----- وز طبه گه خرامم در باغ دلگشای نظمی به کامم اندر چون باده لطیف ----- خطّی به دستم اندر چون زلف دلربای ای در زمانه راست نگشته مگوی کژ ----- وی پخته ناشده به خرد، خام کم درای امروز پست گشت مرا همّت بلند ----- زنگار غم گرفت مرا تیغ غم زدای از رنج تن تمام نیارم نهاد پی ----- وز درد دل بلند نیارم کشید وای گیرم صبور گردم بر جای نیست دل ----- گویم برسم باشم هموار نیست رای عونم نکرد همّت دور فلک نگار ----- سودم نداد گردش جام جهان نمای کاری ترست بر دل و جانم بلا و غم ----- از رُمح آبداده و از تیغ سرگرای چون پشت بینم از همه مرغان درین حصار ----- ممکن بود که سایه کند بر سرم همای؟ گردون چه خواهد از من بیچاره ی من ضعیف ----- گیتی چه خواهد از من درمانده گدای گر شیر شرزه نیستی ای فضل کم شکر ----- ور مار گرزه نیستی ای عقل کم گزای ای محنت ارنه کوه شدی ساعتی بُرو ----- وی دولت ار نه باد شدی لحظه یی بپای ای تن جزع مکن که مجازی است ای نجهان ----- وی دل غمین مشو که سپنجی است این سرای گر عز و مُلک خواهی ، اندر جهان مدار----- جز صبر ور جز قناعت دستور و رهنمای ای بی هنر زمانه مرا پاک در نورد ----- وی کور دل سپهر مرا نیک برگرای ای روزگار هر ش ب و هر روز از حسد ----- دَه چَه ز محنتم کن و ده دَر ز غم گشای در آتش شکیبم چون گل فروچکان ----- بر سنگ امتحانم چون زر بیازمای از بهر زخم گاه چو سیمم فروگُذار ----- وز بهر حبس گاه چو مارم همی فسای ای اژدهای چرخ دلم بیشتر بخور ----- وی آسیای چرخ تنم نیک تر بسای ای دیده سعادت، تاری شو و مبین ----- وی مادر امید سترون شو و مزای مسعود سعد! دشمن فضل است روزگار ----- این روزگار شیفته را فضل کم نمای |
انواع شعر از نظر محتوا یا درونمایه
(انواع فرعی)
طنز و هزل و مطایبه مقدمه: هر طنزی هم خنده دار است، اما هر نوشته خنده داری طنز نیست. ممکن است هجو، هزل و یا فکاهه باشد. قدمای ما با آنکه معنی طنز و فکاهه را می دانسته اند، از آنها به عنوان شکل های ادبی نام نبرده اند. آنان مضاحک را در دو شکل هجو و هزل تعریف کرده اند. کاشفی سبزواری پا فراتر نهاده و در بدایع الافکار فی صنایع الاشعار، مطایبه را هم تعریف کرده است. از نظر او مطایبه، هزلی است معتدل، که ما امروز آن را فکاهه می نامیم. در تعاریف قدما، هجو در برابر مدح قرار گرفته است و هزل در برابر جد. هر اصطلاحی را با ضد آن بهتر می توان شناخت و تعریف کرد. می توانیم چهار اصطلاح هجو، طنز، هزل و فکاهه را به عبارت امروز، این طور تعریف کنیم: هجو : یعنی به تمسخر گرفتن عیبها و نقصها به منظور تحقیر و تنبیه از روی غرض شخصی و آن ضد مدح است. طنز : یعنی به تمسخر گرفتن عیبها و نقصها به منظور تحقیر تنبیه، از روی غرض اجتماعی و آن صورت تکامل یافته هجو است. هزل : یعنی شوخی رکیک به منظور تفریح و نشاط در سطحی محدود و خصوصی و آن ضد جد است. فکاهه : یعنی شوخی معتدل به منظور تفریح و نشاط در سطحی نامحدود و عمومی و آن صورت تکامل یافته هزل است. به عبارت دیگر: طنز هجوی است از روی غرض اجتماعی فکاهه هزلی است دارای جنبه عمومی به طوری که از این تعریفها بر می آید در هجو و طنز، نیش وجود دارد و در هزل و فکاهه، نوش. به عبارت دیگر خنده هزل و فکاهه، نوشخند است و خنده هجو و طنز، نیشخند. طنز طنز از اقسام هجو است و فرق آن با هجو این است که آن تندی و تیزی و صراحت هجو در طنز نیست وانگهی در طنز معمولاً مقاصد اصلاح طلبانه و اجتماعی مطرح است. طنز کاستن از کسی یا چیزی است به نحوی که باعث خنده و سرگرمی و تحقی شود. بین طنز و کمیک بودن فرق نهاده اند و گفته اند که در کمدی پخنده به خاطر خنده مطرح است اما در طنز خنده برای استهزاء کردن است یعنی وسیله است نه هدف. در طنز کسی که مورد انتقاد قرار می گیرد ممکن است بیرون از اثراد بی باشد. او ممکن است یک فرد خاص باشد یا یک تیپ یا یک طبقه یا ملت و حتی یک نژاد. گاهی کسانی که دعوی اصلاح مفاسد اجتماعی و تهذیب اخلاق انسانی داشته اند از طنز استفاده کرده اند و آثار عبید زاکانی در این زمینه مشهور است و شاعران بزرگ دیگر ما نیز در خلال آثار خود از طنز غافل نمانده اند که به عنوان نمونه سعدی و حافظ را می توان نام برد. منتقدان فرنگی ساتیر را به دو نوع رسمی یا مستقیم و غیررسمی و غیر مستقیم تقسیم کرده اند. در طنز مستقیم سخنگو اول شخص است. این "من" ممکن است مستقیماً با خواننده سخن بگوید یا با کسی دیگر که در آن اثر بی مطرح است و اصطلاحاً حریف نامیده می شود. http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/i...do-parand2.JPG کار این "پهلوان پنبه" شرح و بسط و توضیح و تفسیر طنزهای سخنگو است. در طنز مستقیم دو نوع اثر معروف است که از اسم طنزنویسان معروف رومی هوراس Horace و جوونال گرفته شده است. در طنز هوراس سخنگو فردی مودب و زیرک است که با طنزهایش بیشتر باعث سرگرمی است و کمتر باعث خشم و رنجش می شود. زبان او نرم و ملایم است و گاهی خودش را به مسخره می گیرد (مثل طنزهای حافظ) در طنز جوانی Juvenalina Satire است. در این شیوه گروهی از شخصیت های وراج، پرحرف که فخرفروش و متفاضل اند و نمایندگان محله های مختلف عقیدتی و فلسفی محسوب می شوند، طی مکالمات و بحثهای گسترده ای (که معمولاً در یک مجلس صورت می گیرد) عقاید و آراء و نقطه نظرهای روشنفکران دیگران را به نفع خود به باد انتقاد و مسخره می گیرند. کاندید ولتر از این قبیل است. در ادبیات فارسی طنز هم به شعر است و هم به نثر و در هر دو صورت قطعات کوتاه ادبی است مگر در دوران معاصر که به وسیله غربیان داستان های بلند مبتنی بر طنز پدید آمده است مانند طنز نویس معروف ایرج پزشک زاد، بزرگترین طنزنویس قدیم ما عبید زاکانی است که از او آثاری به نظم و نثر مانده است و طنز نویس بزرگ معاصر علی اکبر دهخدا صاحب چرند و پرند است. در آثار ایرج میرزا هم قطعات درخشان از طنز به جا مانده است. |
اکنون ساعت 02:59 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)