اشعار زیبا - اشعاری که دوستشان داریم برای تقدیم به عزیزانتان یا برای دل خودتان
دوستان عزیزم، اشعاری که قرار میدید محدودیت خاصی ندارن ، میتونید از یک شاعر بزرگ و شناخته شده ، یا شاعران گمنام استفاده کنید در هر صورت اشعار با محتوا باشند. ممنون :53: -------------------- نمی دونی، نمی دونی وقتی چشمات پر خوابه، به چه رنگه، به چه حاله مثل یک جام شرابه نمی دونی ، نمی دونی چه عمیقه ، چه سخنگو مثل اشعار مسیحایی حافظ ، یه کتابه یه کتابه مثل یک جام شرابه نمی دونی ، نمی دونی که چه رنگه ، چه قشنگه ، رنگ آفتاب بهاره ، مثل یک جام بلوره شایدم چشمه ی نوره مثل یک جام شرابه نمی دونی که دل من توی اون چشمای شوخت، روی اون برکه ی آروم یه حبابه یه حبابه مثل یک جام شرابه نمی دونی و به جز من دگری هم نمی دونه ، که یه دنیا توی اون چشم سیاهه هرکی گفته ، هرکی می گه ، همه حرفه تو رو می خواد بفریبه (جز دل من که پر از عشق و جنونه)2 حرف اون چشم سیاهو دل دیگه نمی دونه چشم دیگه نمی خونه جز دل من که پر از عشق و جنونه حرف اون چشم سیاهو دل دیگه نمی دونه چشم دیگه نمی خونه نمی دونی، نمی دونی وقتی چشمات پر خوابه، به چه رنگه، به چه حاله مثل یک جام شرابه ذخیره کنید و بشنویدآنلاین بشنوید پی نوشت:اصل آهنگ رو در ۵۰ سال موسیقی ایران پیدا می کنید و اما شناسنامه اثر اصلی: خواننده: عبدالعلی وزیری نوازنده ی تار: عبدلعلی وزیری آهنگ: علینقی وزیری دستگاه :دشتی شعر: هما میرافشار |
شعر غدیر
کیست مولا نور حق را منجلی حجـت بر حـق حـق یـعـنی عــلی درولایــت حـب او تـکویـنـی اسـت دیــن مـنهای عـلی بـی دیـنی است بی علی در جسم هستی روح نیست کـشـتی شـرع نبــی را نــوح نـیـسـت بـی عـلی قـران کـتاب بــی بـهاسـت چـون عـلی ایـات حـق را محتـواسـت بــــی عــلی اسـلام تـمـسـالی بـود درمــثـل چـون طـبـل تــو خـالـی بـود بـی عـلی اصـل عـبادت باطـل است بـی علی هر کس بمیرد جاهل است بـی عـلی تـقوا گلی بـی رنگ بوست بـندگـی هـمچـون نـماز بـی وضـوست |
پرنيان سرد
بنشين، مرو، چه غم كه شب از نيمه رفته است بگذار تا سپيده بخندد به روي ما بنشين، ببين كه دختر خورشيد "صبحگاه" حسرت خورد ز روشني آرزوي ما *** بنشين، مرو، هنوز به كامت نديده ايم بنشين، مرو، هنوز كلامي نگفته ايم بنشين، مرو، چه غم كه شب از نيمه رفته است بنشين، كه با خيال تو شب ها نخفته ايم *** بنشين، مرو، كه در دل شب، در پناه ماه خوش تر ز حرف عشق و سكوت و نگاه نيست بنشين و جاودانه به آزار من مكوش يكدم كنار دوست نشستن گناه نيست *** بنشين، مرو، حكايت "وقت دگر" مگوي شايد نماند فرصت ديدار ديگري آخر، تو نيز با منت از عشق گفتگوست غير از ملال و رنج از اين در چه مي بري؟ *** بنشين، مرو، صفاي تمناي من ببين امشب، چراغ عشق در اين خانه روشن است جان مرا به ظلمت هجران خود مسوز بنشين، مرو، مرو كه نه هنگام رفتن است!... *** اينك، تو رفته اي و من از راه هاي دور مي بينمت به بستر خود برده اي پناه! مي بينمت - نخفته - بر آن پرنيان سرد مي بينمت نهفته نگاه از نگاه ماه *** درمانده اي به ظلمت انديشه هاي تلخ خواب از تو در گريز و تو از خواب در گريز ياد منت نشسته برابر - پريده رنگ - با خويشتن - به خلوت دل - مي كني ستيز از فريدون مشيري |
ساقيا برخيز و درده جام را
ساقيا برخيز و درده جام را
خاک بر سر کن غم ايام را ساغر مي بر کفم نه تا ز بر برکشم اين دلق ازرق فام را گر چه بدناميست نزد عاقلان ما نميخواهيم ننگ و نام را باده درده چند از اين باد غرور خاک بر سر نفس نافرجام را دود آه سينه نالان من سوخت اين افسردگان خام را محرم راز دل شيداي خود کس نميبينم ز خاص و عام را با دلارامي مرا خاطر خوش است کز دلم يک باره برد آرام را ننگرد ديگر به سرو اندر چمن هر که ديد آن سرو سيم اندام را صبر کن حافظ به سختي روز و شب عاقبت روزي بيابي کام را |
بی تو
بی تو http://i15.tinypic.com/54ef5fq.jpg بی تو ،من کجا روم؟کجا روم؟ هستی من از تو مانده یادگار، من به پای خود به دامت آمدم ، من مگر زدست خود کنم فرار! تا لبم، دگر نفس نمی رسد، ناله ام به گوش کس نمی رسد، می رسی به کام دل که بشنوی: ناله ای ازین قفس نمی رسد...! |
خواهم مرد http://tn3-2.deviantart.com/fs6/300W...of_Shadows.jpg بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد مثل یک بیت ته قافیه ها خواهم مرد تو که رفتی همه ثانیه ها سایه شدند سایه در سایه این ثانیه ها خواهم مرد شعله های بی تو ز بی رنگی دریا گفتند موج در موج در این خاطره ها خواهم مرد گم شدم در قدم دوری چشمان بهار |
نمیدانم چرا؟ http://www.coxphotography.net/cox-im...e_CF003633.jpg پنجره ها رو وا کنین که عشقم از سفر میاد برای غربت شبم مژده ای از سحر میاد صدای پاشو می شنوم تو کوچه ها قدم زنون پر می کشه دلم براش به سوی ماه تو آسمون آهای آهای ستاره ها فانوس راه اون بشین بگین بیاد از این سفر تو این شب ستاره چین پنجره ها رو وا کنین گل بریزین سبد سبد میاد که پیشم بمونه گفته نمی ره تا ابد ستاره ها بهش بگین جدایی و سفر بسه بگین به این شکسته دل یه عمره دلواپسه |
باید فراموشت کنم http://sardtarazsard.persiangig.ir/image/p271.jpg باید فراموشت کنم چندیست تمرین می کنم من می توانم ! می شود ! آرام تلقین می کنم حالم ، نه ، اصلا خوب نیست .... تا بعد، بهتر می شود .... فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم من می پذیرم رفته ای و بر نمی گردی همین ! خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم کم کم ز یادم می روی این روزگار و رسم اوست ! این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمین میکنم |
http://tn3-1.deviantart.com/fs16/300...o_infrared.jpg عشـق یعنـی هـمون سـلام اول عـشق یعنـی مـایه قـوت قـلـب عشق یعنی انفجار احساسات عشق یعنی کم کردن فاصله ها عشق یعنی کلید یک رابطه ای محکم عشق یعنی در موفقیت هم شریک بودن عشق یعنی کاری کنی که راحت پیدات کنه عشق یعنی مثل اشرف زاده ها باهاش رفتار کنی عشق یعنی کسی رو داشته باشی که ازت محافظت کنه |
متنفرم http://pink-pride.persiangig.ir/imag...ride/BlooD.jpg اگر اشک ها نمی بود داغ سینه ها سرزمین وداع را می سوزاند کسی را که خیلی دوست داری همیشه زود از دستش میدهی پیش از آن که خوب نگاهش کنی مثل پرنده ای زیبا بال می گیرد هنوز بعضی از حرف هایت را به او نگفته بودی هنوز همه لبخندهای خود را به او نشان نداده بودی همیشه این گونه بوده است کسی را که از دیدنش سیر نشده ای زود از دنیای تو می رود . امشب تمام گذشته ام را ورق زدم : پر از لحظه های سیاه ، لحظه های داغ و پرالتهاب بی قراری ، دلتنگی افسرده ، خاموشی ، سکوت ، اشک ، سوختن .... چیزی نیافتم . دلم به درد می آید وقتی سرنوشت را به نظاره می نشینم کاش می شد سرنوشت را با آن روزهای شیرین عجین کرد نفرین به بودن وقتی با درد همراه است . من از قصه زندگی ام نمی ترسم من از بی تو بودن و به یاد تو زیستن و تنها از خاطرات گذشته تعذیه کردن می ترسم . زندگی ام در اوج جوانی بین شب و روزهایی است که باید بهترین سال های زندگی ام باشد ، چنان به هم گره خورده است که منجر به نابودی همه جانبه ام می شود . ای کاش می تونستم از دستت فرار کنم به چه زبانی بهت بگم ازت بدم میاد تو رو خدا دیگه دنبالم نیا دلم هوس لحظه معراج روح را کرده است دست تو ، سایه تو همیشه بر سر آدم ها قدرت نمایی می کند تا آدم ها خلق میشن تو موجود نفرت انگیز هم به دنیا میای دلم می خواهد تمام بغض هایم را جمع کنم و با تمام وجود و تمام اشک هایم بگویم |
صورتک http://oak.cats.ohiou.edu/~jr716196/depression5.jpg صورتک جا مانده آنسوتر چهره غمگین نگاه خیس سرزنش آمیز خوف انگیز صورتک بی من پریشان نیست |
آرزو http://dariush2.persiangig.com/image/ax/2FFC.jpg از یک عاشق شکست خورده پرسیدم: بزرگ ترین اشتباه؟ گفت عاشق شدن گفتم بزرگ ترین شکست؟ گفت شکست عشق گفتم بزرگترین درد؟ گفت از چشم معشوق افتادن گفتم بزرگترین غصه؟ گفت یک روز چشم های معشوق رو ندیدن گفتم بزرگترین ماتم؟ گفت در عزای معشوق نشستن گفتم قشنگ ترین عشق؟ گفت شیرین و فرهاد گفتم زیبا ترین لحظه؟ گفت در کنار معشوق بودن گفتم بزرگترین رویا؟ گفت به معشوق رسیدن پرسیدم بزرگترین ارزوت؟ اشک تو چشماش حلقه زدو با نگاهی سرد گفت: ( مرگ) |
ساحل دریا http://www.al-anwar.net/gallery/albu..._1%20(218).jpg تو چشاش حلقه ي عشقه توي قلبش غم دنيا منتظر به راه مي ياره تا بياد امروز و فردا باورش نمي شه عشق و همه دنياش زير ابه تنها مونده توي ساحل زندگي براش عذابه تنها يي براش عذابه خاطرات لب دريا ديگه از يادش نمي ره همه دنياش زير اب و خودشم به غم اسيره دست اين رحم زمونه عشفشو برده به دريا حالا از خودش ميپرسه ميادش آياوآيا عاشقي که تنها باشه توي دنيا نميمونه دل عاشق رو شکستن شده کار اين زمونه خاطرات لب دريا ديگه از يادش نميره همه دنياش زير اب و خودشم به غم اسيره هرگز از يادش نميره از غم دوريش ميميره از غم دوري ميميره ديگه از يادش نميره از غم دوريش ميميره........... |
http://bargobad.persiangig.ir/image/.../mazar%20eshgh در آغوشم بگير بگذار براي آخرين بار گرمي دستت را حس كنم و مرا ببوس تا با هر بوسه ات به آسمان پرواز كنم نگاهم كن و التماسم را در چشمانم بخوان قلبم به پايت افتاده است نرو لرزش دستانم و سستي قدمهايم را نظاره كن تنها تو را مي خواهم بگذار دوباره در نگاهت غرق شوم و بگذار دوباره در آغوشت به خواب روم نرو..... نگذار دوباره تنها شوم.... نرو..... |
اشعار زیبا - اشعاری که دوستشان داریم
دوستان عزیزم، اشعاری که قرار میدید محدودیت خاصی ندارن ، میتونید از یک شاعر بزرگ و شناخته شده ، یا شاعران گمنام استفاده کنید
در هر صورت اشعار با محتوا باشند. ممنون:53: ============================ اضافه شده توسط ادمین نقل قول:
|
كجا زمين دارد از خورشيد دور مي شود ماه از زمين ستارگان از آسمان و ما با خاطره هايمان از يكديگر به راستي ؟ مزار اين همه شهيد كجاست. |
برگ آخر تقويم / منوچهر آتشي
زخم براي چکاندن از روزها اجازه نمي گيرد نه براي درمان شدن تراز نمي شود به تقويم طول سال زخم ژرفاي آن است که مدرج مي کنند گره به گره زمان را هر زخم هر لحظه زادروز خود را سور مي دهد به درد و ناسور و هر لحظه هر کجاي فاصله آغاز قرن ديگير است تاريخ پتياره اش را نه برگ اول تقويم نه برگ اول بعد از آن ابتداي واقعه نيستند سال از ميانه آغاز مي شود تا در چرخش گيج اش به ابتدا برگردد به درد و برگ آخر اگر کبيسه ي سال زخم باشد برگ نخست نحوست محض است زخم براي چکاندن از خون و درد براي جاودانه شدن از تقويم اجازه نمي گيرد |
اندازه غول باشم اگر يا قد بادام كوچولو وقتي چراغ خاموش بشه هم قد همديگه مي شيم پولدار باشیم مثل يه شاه فقير باشیم مثل گدا وقتي چراغ خاموش بشه ارزشمون يكي مي شه سياه و قرمز و بنفش نارنجي و زرد و سفيد وقتي چراغ خاموش بشه همه يه رنگ ديده مي شيم شايد بهتر باشه خدا براي درست كردن كارا چراغ ها رو خاموش كنه شل سیلور استاین |
یک تکه از دنیا را از دنیا بریدم
آن تکه که زیباست عشق را از خودم بریدم بیشترش دلتنگیست آن تکه ی کوچک زیبا را کنار تکه ی کوچک زیبای خودم گذاشتم دور گذاشتم هر دو را از خودم و راهی شدم.. هر چه مانده بود زشتی بود |
من آن روز را انتظار می کشم روزی ما دوباره کبوترهايمان را پيدا خواهيم کرد و مهربانی دست زيبايی را خواهد گرفت. روزی که کمترين سرود بوسه است و هر انسان برای هر انسان برادری ست. روزی که ديگر درهای خانه شان را نمی بندند قفل افسانه ايست و قلب برای زندگی بس است. روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است تا تو بخاطر آخرين حرف دنبال سخن نگردی روزی که آهنگ هر حرف ؛ زندگيست تا من بخاطر آخرين شعر رنج جستجوی قافيه نبرم... روزی که تو بيايی ؛ برای هميشه بيايی و مهربانی با زيبايی يکسان شود. روزی که ما دوباره برای کبوتر هايمان دانه بريزيم... و من آن روز را انتظار می کشم حتی روزی که ديگر نباشم. احمد شاملو |
نه باران ، نه عشق ، نه چشم هایی رو به ماه غروب همین نه باران و عشق بود که در راههای بی ترانه و عابر دور می شدم غروب همین نه چشم هایی رو به ماه بود که ماه در چشم هایم تا کنار چهره ها و صداهای این همه سال آمد غروب کمی از باران ها و عشق بود که چشم در چشم ماه از مادرم دور شدم در راه لب هایی خسته می گفتند چشم های کودکی را با خود آورده ام که شب ها ،خواب ماه می بیند می گفتند صدایی با خود آورده ام که از غروب های ماه می گوید می گفتند کنار آخرین مکث ماه قدم هایم ناتمام می ماند در کجای زمین در کجای چشم انتظاری رو به ماه در کجای دستهای سرگردان مادرم فراموش می شوم ؟ در شب باران و عشق در شب آخرین مکث ماه ... انگشت ات را به سمت ماه بگیر من آنجا خواهم مرد ... هيوا مسيح |
چون تو جانان منی جان بی تو خرم کی شود
چون تو در کس ننگری کس با تو همدم کی شود گر جمال جانفزای خویش بنمایی به ما جان ما گر در فزاید حسن تو کم کی شود دل ز من بردی و پرسیدی که دل گم کردهای این چنین طراریت با من مسلم کی شود عهد کردی تا من دلخسته را مرهم کنی چون تو گویی یا کنی این عهد محکم کی شود چون مرا دلخستگی از آرزوی روی توست این چنین دل خستگی زایل به مرهم کی شود غم از آن دارم که بی تو همچو حلقه بر درم تا تو از در در نیایی از دلم غم کی شود خلوتی میبایدم با تو زهی کار کمال ذرهای همخلوت خورشید عالم کی شود نیستی عطار مرد او که هر تر دامنی گر به میدان لاشه تازد رخش رستم کی شود |
ره میخانه و مسجد کدام است
که هر دو بر من مسکین حرام است نه در مسجد گذارندم که رند است نه در میخانه کین خمار خام است میان مسجد و میخانه راهی است بجوئید ای عزیزان کین کدام است به میخانه امامی مست خفته است نمیدانم که آن بت را چه نام است مرا کعبه خرابات است امروز حریفم قاضی و ساقی امام است برو عطار کو خود میشناسد که سرور کیست سرگردان کدام است |
خب من خیلی وقت بود که میخواستم همچین تاپیکی بزنم کلی هم شعر ردیف کردم و خیلی هم دیگه دیر شده بود برای این بخش
همه ش میخواستم پست اولشو کلی کاری تحقیقاتی روش بکنم و یه چیز عالی بشه شعری از ایرج میرزا (هدیه عاشق به معشوق) رو مد نظر داشتم که سالها پیش قمرالملوک اونو خونده میخواستم به موازاتش توی بخش موسیقی هم اونو برای دانلود بذارم و هزار برنامه و کار دیگه که همین پیچیدگی و برنامه های دراز مدت و... باعث شد هی پشت گوش بندازمو انجامش ندم خوشبختانه این بخش توسط کاربر گرامی دیگری (یعنی منظورت اینه خودتم گرامی هستی؟ :d نه بابا گیر نده) راه اندازی شد اینه که منم سنت شکنی میکنم اصلا اون شعر رو اول نمینویسم رهای رها شروع میکنم به پست زدن در این تاپیک اولیش رو هم اصلا شعری انتخاب میکنم که همین الان خوندم و برام تازگی و زیبایی داره توی این تاپیک لطفا اشعار زیبا و اشعاری که خودتون هم بهش علاقه دارید رو بذارید و تا حد امکان اگر توضیحی در موردش دارید بدید نام شاعر سال دلیل سرودن پیوندش با موسیقی و...... البته اگر چیزی در موردش میدونین این تاپیک هیچ ایرادی نداره که تک بیت هم توش باشه هر شعر زیبایی که میبینید توش بذارید فقط لطفا خودتون بهش اعتقاد داشته باشید یعنی شعرش دیدگاهتونم باشه چیزی باشه که قبولش داشته باشید شعر نو هم میتونه باشه این دیکته کردن نظر شخصی خودم نیست احساس میکنم اینطوری فراگیر تره و دست و پامونو نمیبنده و هر شعر جالبی که ببینیم میشه گذاشت... پس برو که بریم.... --------------------------------------------------------------- --------------------------------------------------------------- تو را از شیشه میسازد، مرا از چوب میسازد خدا کارش درست است، این و آن را خوب میسازد تو را از سنگ میآرد برون، از قلب کوهستان مرا از بیدِ خشکی در کنار جوب میسازد در آتش میگدازد، تا تو را رنگی دگر بخشد به سوهان میتراشد تا مرا مطلوب میسازد تو را جامی که از شیر و عسل پُر کردهاش دهقان مرا بر روی خرمن بُرده خرمنکوب میسازد تو را گلدان رنگینی که با یک لمس میافتد مرا ـ گرد سرت میچرخم و ـ جاروب میسازد تو از من میگریزی باز هم تا مصر رؤیاها مرا گرگی کنار خانه یعقوب میسازد مرا سر میدهد تا دشت های آتش و آهن و آخر در مصاف غمزهای مغلوب میسازد *** خدا در کار و بارش حکمتی دارد که پی در پی یکی را شیشه میسازد، یکی را چوب میسازد محمدکاظم کاظمی |
برکه ای کهن
جهیدن غوکی، صدای آب هر سه عنصر درين هايكو همزمان جدا و به هم پيوسته ست. غوك ، بركه ، و صداي جهيدن غوك. اينجا عملي صورت گرفته و حركت ناگهاني و سكوتي كه براي لحظه اي با جهيدن غوكي اتفاق ميافتد. بعضي ها اين هايكو را نوعي روشن شدگي بودايي مي بينند.و بعضي آنرا تصويري واقعي مي بينند. این هایکو مشهورترین هایکوی تاریخ ست .و سراینده آن باشو یکی از مشهورترین هایکوسرایان است. به شخصه علاقه خاصی به هایکو دارم خیلی جالبن و در عین حال عجیب!!! گفتم حتما توی این تاپیک از این نوع شعر بزارم ، اولین چیزی هم که به ذهنم رسید برکه کهن بود !!!:rolleyes: راستی اگر به هایکو علاقمند هستید کتاب صد و یک هایکو ، از گذشته تا امروز رو بخونید (نشر کتاب خورشید) ;) |
معرفت دُرّ گرانیست به هرکس ندهندش پر طاووس قشنگست به کرکس ندهندش *** یک ذره وفا را به دو عالم نفروشیم هر چند درین عهد خریدار ندارد *** گه ملحد و گه دهری و کافر باشد گه دشمن خلق و فتنه پرور باشد باید بچشد عذاب تنهایی را مردی که ز عصر خود فراتر باشد *** آدم مسکین به یک خامی که در فردوس کرد چاک شد چون دانهء گندم دل اولاد او *** در جهان آگهی خضری دچار من نشد میروم از خود برون ، شاید که پیش آید کسی نیست غیر از گوشهء دل در جهان آب و گل گوشهء امنی که یک ساعت بیاساید کسی *** فعلا همینا بدون توضیح معلوماتم در سطح فرشه تا بعد ... |
نقل قول:
قطعا در زبان اصلی زیبایی بیشتری از اینی که ما الانت حسش میکنیم داره حتما وزن و قافیه ی بیشتری هم داشته اینش زیباست اصلش چقدر جالب بوده باشه..... |
شاید تو به اینی که می گویم اعتقاد نداشته باشی اما وجود دارند مردمانی که زندگی شان با کمترین تنش و آشفتگی می گذرد آنها خوب می پوشند خوب مخوابند آنها به زندگی ساده خانوادگی شان خرسندند غم و اندوه زندگی آنها را مختل نمی کند و غالبا احساس خوبی دارند وقتی مرگشان فرا رسد به مرگی آسان می میرند معمولا در خواب شما ممکن است باور نکنید این را اما مردمانی اینگونه زندگی می کنند اما من یکی از آنها نیستم اه.....نه....من نیستم یکی از آنها من حتی به آنها نزدیک هم نیستم آن ها کجایند و من کجا چارلز بوکوفسکی:5: |
اینم 2شعر بسیار زیبا از لنگستون هیوز . نوشته های این هنرمند بزرگ در نفی جریان نژاد پرستی و بی عدالتی تاثیر زیادی داشته... مردمان من شب زیباست و چنین است صورت مردمان من ستاره زیباست و چنین است چشمان مردمان من زیبا ، همچنین خورشید است زیبا ، همچنین روح مردمان من و برابری در هوایی است که استنشاق می کنیم راسی راسی مکافاتیه اگه مسیح برگرده و پوستش مثل پوست ما سیاه با شه ها ! خدا می دونه تو آمریکا چند تا کلیسا هست که اون نتونه توشون نماز بخونه! چون سیاها هر چی هم که مقدس باشن ورودشون به اون کلیسا ها قدغنه ! چون تو اون کلیسا ها عوض مذهب نژاد و به حساب می یارن. حالا برو سعی کن اینو یه جایی به زبون بیاری هیچ بعید نیست بگیرن و به چهار میخت بکشن عین خود عیسای مسیح . |
روزهای نوبهاران یاد باد
سیر باغ و لاله زاران یاد باد صحبت جانبخش یاران یاد باد روز وصل دوستداران یاد باد یادم آید دوستان شاد من مهر آنها چشمه ی ايجاد من گرچه یاران فارغند از یاد من از من ایشان را هزاران یاد باد از فراق دوستان آواره ام جان به کف افتاده ام- دلپاره ام غمگساران حل کنند این چاره ام چاره ی آن غمگساران یاد باد رفته آنها، خاطرم آشفته ماند بخت بیدارم بناگه خفته ماند مبتلا گشتم در این بند و بلا کوشش آن حق گزاران یاد باد |
بوی باران،بوی سبزه، بوی خاک
بوی باران،بوی سبزه، بوی خاک
شاخههای شسته، باران خورده، پاک آسمان آبی و ابر سپيد برگهای سبز بيد عطر نرگس، رقص باد نغمه شوق پرستوهای شاد خلوت گرم کبوترهای مست نرم نرمک ميرسد اينک بهار خوش بحال روزگار خوش بحال چشمهها و دشتها خوش بحال دانهها و سبزهها خوش بحال غنچههای نيمهباز خوش بحال دختر ميخک که ميخندد به ناز خوش بحال جام لبريز از شراب خوش بحال آفتاب ای دل من گرچه در اين روزگار جامه رنگين نمیپوشی بکام باده رنگين نمیبينی به جام نقل وسبزه در ميان سفره نيست جامت از آن می که میبايد تهی است؛ ای دريغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسيم ای دريغ از من اگر مستم نسازد آفتاب ای دريغ از ما اگر کامی نگيريم از بهار گر نکوبی شيشه غم را به سنگ هفت رنگش میشود هفتاد رنگ |
دیشب...
دیشب باز دوباره به خوابم نیامدی
دیشب دوباره بوی گل روی تو به مشامم نرسید دیشب دوباره گرمای مهر نداشته تو به قلب بی مهر یخزده ام نرسید دیشب فکر محبت نداشته تو انبار به ذهنم رسید گویا ما محکومیم به بی محبتی دیشب...:53::53::53: |
دیشب...
دیشب باز دوباره به خوابم نیامدی
دیشب دوباره بوی گل روی تو به مشامم نرسید دیشب دوباره گرمای مهر نداشته تو به قلب بی مهر یخزده ام نرسید دیشب فکر محبت نداشته تو انبار به ذهنم رسید گویا ما محکومیم به بی محبتی دیشب...:53::53::53: |
کتاب کلما طرح 1(ماه مهمان چشمان تو بود) اثر فریاد شیری رو دوست عزیزی به من هدیه داد ، از خوندنش لذت بردم ، شعرهایی بود که واقعا به دلم نشست ، تصویر سازی کتاب هم خیلی جالب بود . 2تا از این اشعار رو براتون میزارم .;)(راستی امضام رو هم از همین کتاب گرفتم!:o) شاعران سایه پرندگانند سرگردان بر زمین پرندگان رویای شاعرانند رها در آسمان و تو هوای حایل زمین و آسمانی از تو نفس می کشند شاعران و پرندگان می خواستی چشمانت را نقاشی کنم و همیشه ماه را می کشیدم تا با دام چشمانت ماه مهمان چشمان تو بود. |
چه سود! بر ای هرچیز هنگامی است و در زیر این آسمان برای هر کار وقتی وقتی برای آفریدن و وقتی برای مردن! من انتظار کشیدن نمی دانستم فقط یک گناه کبیره حقیقی وجود دارد فشار آوردن بر قوانین بزرگ کیهان . بردباری لازم است نیز انتظار زمان موعود را کشیدن و با اعتماد راهی را دنبال کردن که خداوند برای زندگی ما برگزیده است ! (کازانتزاکیس) |
برنده
تویه بازی دنیا ،میگن عاشقا برندن اگه حتی گاهی خالی ازیهخورده خندن:)
میگن اینجا هرکی مرده،درو رو غصه میبنده اگه به دنیابخندی،دنیاهم به روت می خنده:) |
کجاییم؟
ما کجاییم؟
در کدامین معادله ی پیچیدة قلبها به سرانجام یک تساوی دل به تفریق بستیم و از هر جمعی گسستیم. تقسیم احساس مگر ممکن است؟ |
سلام خسته نباشيد
آيا اين اشعار از خودتون هست؟ |
عتاب يار پريچهره عاشقانه بکش
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند نياز نيمه شبي دفع صد بلا بکند عتاب يار پريچهره عاشقانه بکش که يک کرشمه تلافي صد جفا بکند ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند هر آنکه خدمت جام جهان نما بکند طبيب عشق مسيحا دمست و مشفق ليک چو درد در تو نبيند که را دوا بکند تو باخداي خود انداز کار و دل خوش دار که رحم اگر نکند مدعي خدا بکند ز بخت خفته ملولم بود که بيداري بوقت فاتحه ي صبح يک دعا بکند بسوخت حافظ و بويي ز زلف يار نبرد مگر دلالت اين دولتش صبا بکند وقتی این رو شجریان آواز بخونه و فریاد بکشه ...... بعدا آوازشو میذارم ... نمیدونم این بعدا های من کی خواهد بود |
سمن بویان / حافظ شیرازی
سمن بویان غبار غم چو بنشینند، بنشانند پری رویان قرار از دل چو بستیزند،بستانند بفتراک جفا دلها چو بر بندند، بر بندند ز زلف عنبرین جانها چو بگشایند،بفشانند به عمری یک نفس با ما چو بنشینند، بر خیزند نهال شوق در خاطر چو برخیزند، بنشانند سرشک گوشه گیران را چو دریابند، دُر یابند رُخ مهر از سحرخیزان نگردانند، اگر دانند ز چشمم لعل رُمّانی چو می خندند، می بارند ز رویم راز پنهانی چو می بینند، می خوانند دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد ز فکر آنان که در تدبیرِ در مانند، درمانند چو منصور از مراد آنان که بر دارند، بردارند بدین درگاه «حافظ» را چو می خوانند، می رانند درین حضرت چو مشتاقان نیاز آرند، ناز آرند که با این درد اگر در بندِ در مانند، در مانند |
اکنون ساعت 03:57 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)