پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   روانشناسی (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=102)
-   -   مدیتیشن چیست و چگونه مدیتیشن کنیم؟ (http://p30city.net/showthread.php?t=26989)

ابریشم 07-16-2010 02:15 PM

مدیتیشن چیست و چگونه مدیتیشن کنیم؟
 

مدیتیشن از بی ذهنی است.حالتی است از آگاهی بی اندازه خالص.در حالت عادی آگاهی مملو از زباله است,درست مانند آینه ای که با غبار پوشیده شده باشد.ذهن همواره پر است از هیاهوی افکار در حال گذر, آرزوها,خاطره ها,هیجان ها همگی در حال عبور هستند,واقعاً که یک هیاهوی دائمی در ذهن وجود دارد.

حتی در زمانی که شما در خواب هستید مغز در حال فعالیت است,به همین دلیل است که شما خواب می بینید.ذهن هنوز در حال فکر کردن است.هنوز اسیر نگرانی ها و دل مشغولی هاست.در حال آماده شدن برای فرداست.یک آمادگی پنهانی و مخفیانه برای فردا در حال رخ دادن است.
در صورتی که مدیتیشن نکنید این حالت در شما اتفاق می افتد که درست نقطهء مقابل مدیتیشن است.زمانی که افکار و آرزوها به ذهنتان هجوم نیاورند,هیچ فکری به وجود نیاید و هیچ آرزویی شکل نگیرد آنگاه شما واقعاً آرام هستید و آین آرامش همان مدیتیشن است.تنها در آین آرامش است که مراقبه شناخته می شود در غیر این صورت شما هرگز نمی توانید با ذهنی مغشوش به مدیتیشن دست پیدا کنید,چون ذهن همواره در تلاش است تا به تنهایی وجود داشته باشد.با کنار گذاشتن افکار,آرام بودن,بی اعتنایی به ذهن,با مشاهدهء افکاری که با آنها هویت می گیرید و رها کردن این اندیشه که چه هستید می توانید مرا درک کنید.مدیتیشن پی بردن به این مطلب است که من ذهن نیستم.وقتی که این آگاهی آرام آرام در وجودتان عمیق و عمیق تر گردد,آنگاه لحظات بزرگی در زندگیتان به وجود می آیند.لحظات سکوت,لحظات فضای خالص,لحظات وضوح,لحظاتی که هیچ چیز در درونتان در تلاتم نیست و همه چیز آرام است.در آن لحظات آرم شما قادر به درک کیستی خودتان هستید و راز هستی را درمی یابید.هر وقت که مدیتیشن حالت طبیعی و همیشگی شما بشود روزی شگفت انگیز به وجود می آید,روزی پر از نعمتهای بزرگ.
ذهن چیزی غیر معمول است که هرگز حالت طبیعی شما نیست,اما مدیتیشن حالتی طبیعی است که هم اینک در شما وجود ندارد.بهشتی گم شده است که می توانید دوباره آنرا بیابید.
به چشمان کودکان نگاه کنید,آرامش و معصومیت فوق العاده ای را خواهید دید ولی او باید به جامعه ملحق شود,باید یاد بگیرد که چگونه فکر کند,چگونه حسابگری باشد,چگونه دلیل بیاورد و چگونه بحث کند.او مجبور است لغات,زبان و مفاهیم را یاد بگیرد و آرام آرام ارتباط خود را با آن معصومیت درونی از دست می دهد.حالا دیگر جامعه او را آلوده کرده است.او جزء موثری از این مکانیسم شده ولی دیگر یک انسان نیست.
همء چیزی که به آن احتیاج داریم این است که یک بار دیگر آن فضا را بدست آوریم.شما قبلاً هم آنرا تجربه کرده بودید به همین دلیل هنگامی که برای اولین بار با مدیتیشن آشنا می شوید شگفت زده خواهید شد چون احساس عجیبی در وجودتان برانگیخته می شود.گویی که قبلاً هم آنرا می شناختید,تنها آنرا فراموش کرده بودید,ولی اگر بتوانید مجدداً آنرا بیابید متعلق به شما خواهد شد.
در حقیقت نمی شود آنرا گم کرد فقط می توان آنرا به فراموشی سپرد.در ابتدا ما به صورتی مراقبه وار به دنیا می آییم و سپس فکر کردن را می آموزیم,ولی ذات حقیقی ما جایی در عمق وجودمان مخفی باقی می ماند.کافی است هر روز مقداری بکنیم تا به سرچشمه برسیم.چشمهء زلال آب.برترین موفقیت در زندگی یافتن این سرچشمه است. درمدیتیشنهای پزشکی از دسته ای حرکات ویژه استفاده می کنند
که شامل خواص منحصر به فرد زیر است:
۱-تنفس های مخصوص
۲- حـرکات و ژست های ویژه که دست ها و انگشتان باید
وضعیت مشخصی داشته باشند.
۳- سرودهای مخصوصی که از صداهایی واضح و ارتعاشی
تشکیل شده است.
۴- تمرکز فکری
این خصوصیات متفاوت فکر و جسم فرد را کاملاً درگیر می کند. مجموعه کامل این خصوصیات با همکاری همدیگر بر فرد تاثیر می گذارند و بسیار با مدیتیشن های معمولی که فقط برای آسوده کردن و استراحت فکر هستند متفاوت است.
به علت وجود انواع مختلفی از متغیر در هر مدیتیشن پزشکی، با توجه به وضعیت ها و بیماری های مختلف انواع متفاوتی از این مدیتیشن ها وجود دارد. هر مدیتیشن پزشکی، با انرژی دادن به اعضاء، سیستم ها و همچنین قسمت های مختلف بدن، مشکل بخصوص و مشخصی را برطرف می کند.
حرکت ساده که یکی از متداول ترین ژست ها در مدیتیشن پزشکی است را یاد بگیرید تا با آن:
عادت ماهیانه تان تنظیم شود.
سیستم دفاعی بدنتان ایمن شود.
از افسردگی رها شوید.
سه نوع مختلف از ساده ترین و متداول ترین انواع حرکات در مدیتیشن پزشکی، بصورت زیر است:
۱-چهار زانو نشسته، و هر پا را زیر زانوی مخالفش جـمع کنـیـد. سـتون فــقراتتان را صاف نگه داشتـه و
مهره های پائینیتان را کمی بـسمت جلو خم کنید.
۲- نشـسته و پـاها را صاف به سمت بیرون بگذاریـد. یعنی یک پا را زیر ران مخالفش گذاشته و پای دیـگـر
را روی قوزک پای اول قرار دهید. با این کار پا درحالت استراحت قرار میگیرد. ستون فقراتتان را صاف کنید.
این نیمی از حرکت لوتوس است.
۳- این نوع هم شبیه بنوع اول است اما پای بالایی روی ماهیچه ساق پای دیگر قرار می گیرد بــه جای
اینکه زیر ران گذاشته شود. حتماً دراین حرکت مهره های پائینیتان را به جلو متمایل کنید.

انواع حرکت ساده بسیار ساده تر از حرکت لوتوس هستند و به انعطاف پذیری کمتری نیاز دارند. تنها قسمت سخت آن متمایل کردن مهره های پائینی به سمت جلو است تا مهره های بالایی بتواند کاملاً صاف بماند. اگر نمی توانید چارزانو روی زمین بنشینید، مستقیم روی صندلی بنشینید.
این مدیتیشن پزشکی کمک می کند که بعد از قطع استفاده از قرص های ضد بارداری عادت ماهیانه تان تنظیم شود. تعادل فکری نیز به شما می دهد.
سعـی کنید با سه مرتبه تکرار سرود هایی مثل “اُنگ نامو، گورو دِو نامو” که به معـنـی “من در برابر روح بلند خود زانو می زنم” است فکرتان را متمرکز کنید.
ژست: به سـبک حرکت سـاده یـا روی صنــدلـــی طوری که ستون فقراتتان صاف باشد قـرار گـیـریـد.
دست هایتان را راحت روی زانوهایتان بگذارید.
تمرکز: بـه ایـن حالت مدیتیشن شکل میـگویند. با خواندن هر کلمه، جریان انرژی را دربالای سرتان
تجسم کنید. چشمانتان را ببندید.

تنفس: در حیـن خـوانـدن آواز، تنـفسی غیر ارادی خواهید داشت.
سرود: ” سا تا نا ما ”

مفهوم سرود: این سرود نمایانگر چرخه آفرینش است. “سا” به معنای ازل، “تا” به معنای زنـدگـی، “نا” به معنای مرگ و “ما” به معنای تجدید حـیــات است.
مودرا ( حرکت دست و انگشتان ):
در حین گفتن “سا” با انگشت اشاره تان روی شستتان را لمس کنید. با گفتن “تا” با انگشت وسطی شست را لمس کنید. در حین ادای “نا” با انگشت انگشتری شست را لمس کنید. با گفتن “ما” با انگشت کوچک شست را لمس کنید. هر مرتبه فشار کمی روی شست بیاورید. این حرکات را در طی تمرین حتی موقع سکوت هم تکرار کنید.
زمان: زمان کل ۳۰ دقیقه است. با صدایی عادی به مدت ۵ دقیقه بخوانید، بعد به مدت ۵ دقیقه زمزمه کنید و بعد از آن در دل خودتان به مدت ۱۰ دقیقه به خواندن ادامه دهید. دوباره ۵ دقیقه به حالت زمزمه برگردید و در آخر ۵ دقیقه با صدایی عادی بخوانید.
خاتمه: نفس را کاملاً به داخل ریه ها کشیده و بعد همه آن را بیرون دهید. دستهایتان را تا آنجا که می توانید بالا برده و چند نفس عمیق بکشید.
سیستم دفاعی بدن با سلسله اعصاب، غدد و حواس در ارتباط است. برای مقابله با مشکلات زندگی به ما قدرت داده شده است. ما قدرت های معنوی، فکری، احساسی و جسمی داریم. همه این توانایی ها با هم در ارتباط اند. زمانی که با احساساتی مثل عصبانیت و شکست مواجه می شویم، سعی می کنیم که جلوی آن را بگیریم. برای بالا بردن سیستم دفاعی بدن باید بر این موانع غلبه کنیم.
نیمکره راست مغزمان مقدار زیادی احساسات منفی در خود دارد که ما را به سمت افسردگی می کشاند و سیستم دفاعی بدنمان را ضعیف تر می کند. این مدیتیشن پزشکی به تنظیم عصب سمپاتیک و نیمکره راست مغز کمک می کند.
با سه مرتبه خواندن ” اُنگ نامو، گورو نامو ” متمرکز شوید.
ژست:در حالت حرکت ساده یا روی صندلی بنشینید و ستون فقراتتان را صاف نگه دارید.
تمرکز: چشم ها را ببندید.
تنفس: نفسی محکم و قوی بکشید.
مــودرا ( حرکت دسـت و انگشـتـان ):
دسـت چـپتان روی شانه قرار گیرد. بـازوی چپ خم شده و ساعد چپ بـصـورت عمودی رو به پائین باشد. نوک انـگشت انگشتری را با نوک انگشت شست لمس کـنیـد. دسـت راستتان را مشت کنید در حالتی که فقـط انگشت اشاره تان بـاز بـاشـد. سـوراخ بـیـنی سمت راستتان را با انگشت اشاره راست ببـندید.
زمان: ۳ دقیقه خاتمه:
نفس را داخل کشیده و نگه دارید. در آن حالت دست ها را به هم گره کرده و کف دست هایتان را جلوی غده تیموس کمی پائین تر از گلو بگیرید. سعی کنید که انگشتانتان را از هم جدا کنید. در برابر آن مقاومت کنید و آن را کشش دهید. وقتی دیگر نتوانستید نفستان را نگه دارید، آن را بیرون دهید. دوباره نفس عمیقی کشیده، آن را نگه داشته و این اعمال را ۳ مرتبه تکرار کنید.
این مدیتیشن پزشکی می تواند به شما کمک کند که بفهمید چه اندازه مثبت یا منفی هستید. شما را شادتر و سرزنده تر هم خواهد کرد. حالت تنفس شما بسیار مهم است. در ضمیر ناخودآگاه شما، تنفس و زندگی یکسان است.
با ۳ مرتبه خواندن ” اُنگ نامو، گورو دِو نامو “ متمرکز شوید.
ژست:در حالت حرکت ساده یا روی صندلی بنشینید و ستون فقراتتان را صاف نگه دارید.
تمرکز: چشمانتان را باز کرده و به افق خیره شوید. سعی کنید چشمانتان در طی تمرین ثابت باقی بمانند.
تنفس: تنفستان را با حرکات و سرود هماهنگ کنید. تنفس کاملاً از طریق بینی انجام می شود.سـرود: همان طـور کـه با داخـل کشیـدن نـفـس دسـتـانتان هم خارج میـشـود، در فکرتان “سا” را ادا کنیـد. وقتی دسـتـها بـه حالت اولیه بر میگردند “تا” را در ذهنـتـان ادا کنید. برای تـکرار دوم هـمـین حرکت، دوباره نفس را داخل کرده و در ذهنتان “نا” را ادا کنید، نفس را بیرون داده و “ما” را در ذهنتان ادا کنید.
مفهوم سرود: این سرود نمایانگر چرخه آفرینش است. “سا” به معنای ازل، “تا” به معنای زندگی، “نا” به معنای مرگ و “ما” به معنای تجدید حیات است.
مودرا ( حرکت دست و انگشتان ):
۱- با انگشت اشاره انگشت شست را لمس کنید. دست ها را تا جلوی چشم ها بالا آورده طوری که انگشت سبابه و شست یکدیگر را لمس کنند. سایر انگشتان صاف و در حالت استراحت هستند. بازوهایتان با زمین موازی است.
۲- نفس را داخل کشیده و دست ها را به اندازه ی ۳۶ تا ۴۵ اینچ از هم جدا کنید. نفس را خارج کرده و به حالت اولیه برگردید. ممکن است آرنجتان کمی حرکت کند اما باید در حالت آرام باشند.
زمان: با حرکتی آرام شروع کنید که هر چرخه تنفس حدود ۴ ثانیه وقت بگیرد. بعد از ۲ یا ۳ دقیقه سرعت را بالاتر برده و به هر چرخه ۱ ثانیه وقت بدهید که برای هر دفعه تکرار سرود زمان کل ۴ ثانیه شود. این کار را برای ۳ دقیقه دیگر ادامه دهید.
خاتمه: در حالت خوابیده به پشت با دست هایتان در کنار بدن نفس را به داخل کشیده و رها کنید. دست ها و شانه هایتان باید کاملاً آزاد باشند. همه انرژی خود را برای ۱۵ دقیقه صرف استراحت کنید.
توجه: با انجام چنین مدیتیشنی افسردگی شما به کلی از بین خواهد رفت. اگر این کارها را به درستی انجام دهید، فشار زیادی روی غدد لنفاوی در زیر بغلتان احساس خواهید کرد.
چرا مدیتیشن می کنیم؟
مدیتیشن مثل بازگشت به خانه است
مدیتیشن می کنیم تا بخشی از وجودمان را که بطور محو و ناشناخته و نادانسته از دست داده ایم بازیابیم می توانیم آنرا راهی برای دست یافتن به استعدادهای بیشتر نزدیکتر شدن به خود و واقعیت
یافتن ظرفیت بیشتری برای دوست داشتن ذوق و احساس رسیدن به این شناخت که ما نیز جزیی از تمامیت هستی بوده و هرگز جدا و بیگانه با آن نیستیم بدانیم
مدیتیشن دید و عمل موثرتری را پدید می آورد هنگام مدیتیشن کردن در می یابیم که هریک از عبارات فوق مفهمومی مشخص و یکسان می یابند آنچه از دست داده و در جستجوی کشف آن هستیم
مدیتیشن شما را به جایی می رساند که رفتارتان مشابه کسی می گردد که در تلاش به یادآوردن چیزی است که زمانی طولانی آنرا فراموش کرده است
شخص با مدیتیشن با خودش و محیط اطرافش راحتتر بوده و کارهایی را که به عهده دارد به شکل موثرتری انجام می دهد به دیگران نزدیک شده احساس خصومت و نگرانی کمتری خواهد داشت در این راه هرگز به پایان نمی رسیم زیرا پایانی برای رشد توانایی انسان وجود ندارد
یک برنامه خوب مدیتیشن در بسیاری موارد کاملا شبیه یک برنامه خوب ورزشی است
هر دو نوع این برنامه ها تنها در صورتی مفید اند که متناسب با شرایط روحی و جسمی شخص باشند
برای مدیتیشن محدودیت سنی وجود ندارد
هدف اولیه انواع مختلف مدتیشن هماهنگی و تعلیم ذهن است این عمل باعث افزایش کارایی فرد در امور روزمره می شود
مدیتیشن انواع زیادی دارد این انواع طرق یا مسیرها در چهار دسته کلی عقل احساس جسم عمل می گنجند که همه روشها به یکجا ختم می شوند
مسیر عقل:
در این روش ما بطور مداوم افکارمان را دنبال می کنیم تا اندیشه های خویش را متحول نماییم
مسیر احساس بر این اصل استوار است که هرچه انسان آزاده تر باشد کاملتر است به قول مولانا
عشق اسطراب اسرار خداست
در اینگونه روش ها برخی بر عشق به خود برخی بر عشق به دیگران و برخی بر عشق به خدا تاکید دارند
در نهایت هر سه شیوه به یک نقطه می رسد عشق به خود دیگران و خدا
مسیر جسم:
در این روش فرد می آموزد از جسم و حرکات بدنی خود آگاه شده و از طریق تمرین این آگاهی را افزایش دهد همچون رقص و سماع صوفیان و هاتایوگا دای چی
مسیر عمل:
این روش شامل آموزش نحوه بودن در جهان و درک وارتباط با آن در حین انجام نوع بخصوصی از مهارت است در یکی از روشن ترین نمونه های این روش تمام وظایف معمولی روزانه با این آگاهی انجام می گیرد که گویا هرکدام بخشی از هماهنگی جهان و کائنات است هر کاری با عشق و تمرکز کامل انجام می شود و مهمترین چیز هنگام انجام آن توجه کامل و مطلق به همان کار در آن لحظه است
همچنین می توان مدیتیشن ها را به دو دسته کلی اصولی و غیر اصولی تقسیم کرد
مدیتیشن اصولی دارای دستورات دقیق و ظریفی است که چگونگی فعالیت درونی فرد را بطور منظم تعیین می کند
هدف از مدیتیشن غیر اصولی رهایی و آزاد سازی ساختمان شخصیتی فرد بخصوص در زمینه های شایستگی آگاهی و پذیرش توانایی مهرورزی در خود می باشد
مدتیشن های اصولی را به سه دسته خارجی میانی درونی تقسیم می کنیم:
اگر روی هر سه روش بطور مداوم پی گیری شود به یک نتیجه منجر می شود اما هرکدام تاثیر بخصوصی در طول مسیر در شخصیت شما بجای می گذارند
روش بیرونی
باعث تقویت حس شایستگی توانایی سازش با جهان اعتماد به نفس توانایی سریع و دقیق می شود
روش میانی
توانایی آرام ماندن را در فرد افزایش داده و او را در برابر حوادث خارجی ضربه ناپذیر می سازد در ضمن ادعاهای فرد را درباره اینکه مسایل چگونه باید باشند کاهش می دهد و واکنش وی را در برابر مسایل مختلف تعدیل می کند
روش درونی
آگاهی از زندگی احساسی و پذیرش آنرا افزایش داده و بیان احساسات را آسانتر می سازد بنابراین اگر در مرحله ای از رشد دچار چنین مشکلاتی باشید بهتر است در برنامه خود از مدیتیشن های درونی هم استفاده کنید
برخی از دستورات و روشهای مدیتیشن ترکیبی از انواع مختلف است تا مدتها نباید انتظار داشت
مدیتیشن را به خوبی و با تمرکز کامل انجام دهید
انچه بیشتر اهمیت دارد تمرینات مداوم است نه بخوبی انجام دادن تمرینات پس از گذشت زمان طولانی می توان انتظار داشت که مدیتیشن واقعی باشد
هرچند برای کسی که به این حد می رسد زمانی کوتاه جلوه می کند
تمرینات بلندمدت شما را به اهدافی همچون ثبات شخصیت افزایش توانایی پذیرش و بیان احساسات می رساند
تاثیر دوم مدیتیشن یافتن راهی جدید برای بودن در جهان است
روشهای مدیتیشن:
۱- مدیتیشن تعمق مدیتیشن اصولی از نوع خارجی:
این تمرین در اصل یادگیری نگریستن به چیزی بگونه ای فعال دینامیک هوشیارانه اما بدون استفاده از واژه ها می باشد شیی را برای کار خود انتخاب نموده و در فاصله ای قرار دهید که بتوانید براحتی آنرا ببینید بهتر است شیی طبیعی باشد مانند یک تکه صدف دریایی یک قطعه سنگ یا شاخه کوچک بهتر است شاخه گل نباشد استفاده از صلیب یا شعله آتش هم باعث کندی پیشرفت می شود از چیزهایی که خاطراتی دارند و ارزش سمبولیک دارند استفاده نکنید
به ان طوری بنگرید که گویا آنرا حس می کنید بهتر است اول آنرا با لحظاتی با دست لمس کنید سپس به آن بنگرید
هر بار که متوجه شدید به مسئله دیگری می اندیشید دوباره برگردید و به نگریستن ادامه دهید بگونه ای فعال دینامیک و هوشیارانه بدون استفاده از واژه ها همانطور که حس لامسه در موقع لمس اشیا بدون واژه آنها را درک می کند اما حس بینایی در موقع رویت اجسام تمایل دارد با زبان و کلمات آنرا بیان کند
این روش بستن چرخ ذهن به یک نقطه است و در موقع تمرین متوجه می شویم چقدر ذهن ما بی اختیار است و پیوسته در معرض توهماتی قرار دارد
برای دو هفته اول روزی دوبار هر بار ده دقیقه تمرین کنید یا حداقل هفته ای پنج بار
پس از دو یا سه هفته مدت تمرین را به پانزده دقیقه و پس از یک ماه به بیست دقیقه افزایش دهید
پس از آن در صورت تمایل آنرا به مدت نیم ساعت انجام دهید یا بطور کلی از برنامه تان حذف کنید
باید انتظار داشت که مدیتیشن هر بار با دفعه قبلی تفاوت داشته باشد یک تمرین خوب دلیلی برای پیشگویی خوبی مدیتیشن بعدی نمی باشد جلسات شما می تواند خوب خسته کننده و یا حتی گاهی ناامیدکننده باشد بطور کلی پس از تمرین مداوم متوجه می شوید تمرین های خوب بسیار خوب و تمریناتی که خوب نیستند خسته کننده و کسالت آورند
این نوع مدیتیشن گاهی بسیار خشک و مشکل و گاهی بسیار عالی است
۲- مدیتیشن شمارش نفس ها از نوع خارجی است:
هدف انجام کاری در زمانی مشخص است یعنی تنها کاری که انجام می دهید شمارش تعداد بازدم هاست در این تمرین تلاش این است حتی الامکان و بطور کامل فقط به تنفس توجه داشته باشید و در صورت پراکنده شدن افکارتان به آرامی باز به این فعالیت بازگردید تا وقتی افکار و ادراک شما آگاهانه باشد به این معنی است که از دستورات اصلی این تمرین منحرف شده اید از اینرو بهتر است شمارش را تا عدد چهار ادامه داده سپس از یک شروع کنید وقتی احساس می کنید به شمارش یا هر چیز دیگر می اندیشید از مسیر اصلی منحرف شده اید سعی کنید به آرامی به شمارش بازگردید اگر احساس کردید که تنفستان تغییر کرده این هم میتواند یک فرار ذهنی باشد
۳- مدیتیشن حباب مدیتیشن اصولی از نوع درونی است:
تصور کنید بسیار آرام و راحت د رکف دریاچه ای با آبی زلال نشسته اید می دانید که حبابهای بزرگ چقدر آرام تاسطح آب بالا می آیند اندیشه احساس و درک خود را چون حبابی در فضای دریا تصور کنید که از این فضا عبور کرده و از آن خارج می شود برای کامل کردن این مرحله از پنج تا هفت یا هشت ثانیه وقت لازم است وقتی فکر یا احساسی در شما پدید می آید در همین مدت بسادگی آنرا می بینید تا وقتی از آب گذشته و از فضای دید شما خارج شود سپس تصور حباب دوم را شروع کنید و در همان مدت آنرا دنبال نمایید در پی کشف دنبال کردن یا همراهی با یک حباب نباشید تنها آنرا با این فکر ببینید که این چیزیست که من می اندیشم و احساس می کنم اگر همان حباب چندین بار بالا آمد مدیتیشن را قطع نکنید با ادامه تمرین این مسئله برطرف می شود
اگر نمی توانید ارتباط بین حبابها یا منشا افکار خود را ببینید نگران نشوید
با ادامه دادن این اصول ذهنی این مسایل بر طرف می شود
اگر به نظرتان رسید که ذهنتان کاملا خالی شده بدانید این احساس خود حبابی بسیار خوب است
بجای تصور نشستن در کف دریاچه و حباب هوا
می توانید تصور کنید در چمنزاری نشسته اید و دودهایی که از اردوگاهی بر می خیزد را می نگرید
همچنین می توانید تصور کنید کنار رودخانه ای نشسته اید و گاهی الواری روی آب شناور می شوند
پس از آزمایش یکی از آنها را انتخاب و برای دو هفته اول ده دقیقه در روز کافی است بعد از دو هفته آنرا به روزی بیست دقیقه افزایش داده و پس ازیک ماه اگر آنرا مفید دیدید آنرا به نیم ساعت برسانید و در پایان این دوره تصمیم بگیرید که این روش را چگونه در برنامه مدیتیشن خود بگنجانید
۴- مدیتیشن تراودا این مدتیشن اصولی ترکیبی از روشهای درونی و خارجی است:
اساس این روش تعمق و تامل بر حرکات موزونی است که خود به خود در جسم ایجاد می شوند
مکان یا وضعیتی راحت را یافته دستهای خود را روی سینه یا شکم قرار دهید بسیاری از افراد ترجیح می دهند این تمرین را به حال نشسته روی زمین انجام دهند اما نشستن روی یک صندلی راحت نیز مطلوب است انگشتان خود را کاملا باز کنید بطوری که یکدیگر را لمس نکنند دستهای خود را هم باز کنید حرکات سینه و شکم را که زیر انگشتان اتفاق می افتد باید کاملا حس کنید فعالانه مشاهده و با قدرت بررسی کنید هرگاه حس کردید در حال تفسیر ادراک خود با استفاده از کلماتید متوجه باشید از اصول مدیتیشن منحرف شده و باید به آرامی دوباره خود را به جای اصلی بازگردانید همچنین اگر تغییری در حرکات تنفسی خود احساس کردید یا اندیشه شما به اتفاقاتی که در درونتان می گذرد کاملا متمرکز شد فورا به جای اولیه برگردید اصولا تمام موارد شبیه به مدتیشن های قبل است با این تفاوت که به جای چشم از انگشتان و بجای شی طبیعی از حرکات منظم جسم خود استفاده می کنید
دو هفته اول را با پانزده دقیقه در هر جلسه آغاز کنید پس از پایان این مدت در صورتی که حس کنید برایتان مناسب نیست آنرا بکلی قطع کرده و در عیر این صورت زمان آن را برای هفته سوم و چهارم به بیست و پنج دقیقه افزایش دهید پس از یک ماه می توانید تصمیم گرفته و در صورت مفید بودن این روش آنرا در برنامه مدیتیشن خود مورد استفاده قرار دهید
۵- مدیتیشن نیلوفر هزار برگ مدیتشن اصولی از نوع خارجی:
در این تمرین شما به عنوان مرکز نیلوفر کلمه ایده یا تصویری را انتخاب می کنید
بهتر است برای اولین جلسه تمرین به مدت ده یا پانزده دقیقه واژههایی چون گل عشق آرامش نور رنگ سبزه درخت خانه را انتخاب کنید تا احساس خوبی در شما ایجاد شود پس از تمرینات زیاد از واژههایی مانند عصبانی فریاد غم ضربه درد استفاده کنید در این صورت احتمال نا خوشایند بودن آنها به مراتب کمتر از این است که از ابتدا با چنین کلماتی تمرین کنید زیرا در استفاده از این کلمات گاهی احساس ترس و وحشت و نگرانی بوجود می آید کلماتی مانند پوچ بیهوده هیچ حداقل تا بعد از بیست جلسه نباید مورد استفاده قرار گیرد تا دچار افسردگی و حالات ناخوشایند نشوید وقتی با این روش بخوبی اشنا شدید می توانید هر واژه تصور یا ایده ای را به عنوان مرکز این گل انتخاب کنید
هرگاه واژه ای را بعنوان مرکز گل انتخاب کردید در مکانی آرام و راحت قرار گرفته و روی آن تامل کرده و منتظر بمانید در آن لحظه اولین کلمه در ذهن شما تداعی می شود اکنون به دو کلمه ای که با اولین گلبرگ با هم ارتباط یافته اند سه یا چهار ثانیه بیندیشید یا متوجه دلیل این تداعی می شوید یا خیر در هر دو مورد کاری جز توجه مجدد به مرکز اصلی ندارید مسیر گلبرگ تداعی سه یا چهار ثانیه تفکر روی آن و رابطه آن در مرحله بعدی می باشد دوباره به کلمه اصلی برگردید و منتظر تداعی بعد شوید و به این روش ادامه دهید این تمرین تداعی آزاد نیست چون همیشه شما به کلمه اصلی به عنوان مرکز نیلوفر باز می گردید و باز از همان جا شروع می کنید اینجا این مدیتیشن را با یک سری تداعی های کوتاه نشان می دهیم به عنوان مرکز گل کلمه نور را انتخاب می کنم اولین تداعی من خورشید است به مدت سه یا چهار ثانیه به رابطه نور و خورشید و رابطه بین این دو واژه می اندیشم مفهموم این ارتباط را فهمیده دوباره به کلمه نور بازمی گردم دومین تداعی قرمز است به این دو کلمه سه یا چهار ثانیه فکر می کنم مفهوم ارتباط را درک و دوباره به کلمه نور باز می گردم تداعی بعدی تاریکی است آنرا فهمیده و پس از سه یا چهار ثانیه دوباره به کلمه نور می اندیشم تداعی بعدی چتر است ارتباط بین نور و چتر را درک نمی کنم پس از سه یا چهار ثانیه به واژه نور برمی گردم تداعی بعدی لامپ است این تداعی قابل درک است پس از سه یا چهار ثانیه به کلمه نور برگشته و تمرین را به این ترتیب ادامه می دهم
اگر به یک سری کلمات غیر قابل درک برخوردید بازهم پس از مدت کوتاهی مکث دوباره به واژه اصلی بازگردید مطمئنا این بار کلمات روشن تر و دارای ارتباط بیشتری خواهند بود در صورتیکه این مدیتیشن را ادامه دهید مشاهده می کنید بینش شگفت آوری از زندگی درونی خود بدست آورده اید هرچند این بصیرت بسیار خوب و مفید است اما نباد هدف اصلی مدیتیشن قرار بگیرد
پس از اینکه حداقل ده تا پانزده بار این تمرین را انجام دادید گاه حس می کنید که این بینش بدست آمده و در حل مسائل خاصی بسیار مفید است پس از کسب تجربه کافی می توانید از این روش برای حل مسئله ای که با آن درگیریم استفاده کنیم برای اینکار کافی است همان مسئله را به عنوان مرکز گل انتخاب کنیم
این تمرین را با ده دقیقه در روز به مدت دو هفته شروع کنید برای هفته سوم و ماه اول آنرا به بیست دقیقه تا نیم ساعت افزایش دهید پس از پایان این مدت در مورد استفاده از آن در برنامه روزانه مدیتیشن خود تصمیم بگیرید
۶- مدتیشن مانترا( ذکر):
این مدتیشن بیشتر از انواع دیگر مورد استفاده قرار می گیرد
در این روش کلمه عبارت یا جمله ای که مانترا نامیم بصورت ذکر بارها خوانده می شود
مثل مانترای شرقی اوم
جمله مسیحی خدایا کمکم کن
و عبارت صوفیانه یاهو
هدف اصلی انجام تمرین انجام فقط یک کار در زمانی مشخص است
اگر کسی مدعی شد می تواند مانترایی را که خاص شماست به شما بدهد یا بفروشد بدانید قصد فریبتان را دارد
مانترا یا کلمه ذکر به این دلیل مفید است که شما آنرا بکار می برید با هر کلمه ای که راحتید شروع کنید
بهتر است بی معنی باشد تامشغولیت ذهنی در حین تکرار ایجاد نکند
یک جای آرام بیابید که بدنتان راحت باشد و بتوانید به راحتی تنفس کنید و شروع به ذکر نمایید
در صورت امکان با صدای بلندبخوانید البته تا آن حد بلند که باعث ایجاد تنفس شدید و عمیق نشود
و در غیر این صورت به آرامی مانترا را بخوانید
در وقت تمرین فقط ذکر بخوانید و کار دیگری انجام ندهید در صورتی که فکر دیگری به ذهنتان رسید آنرا از ذهنتان خارج کنید آهنگی برای مانترای خود یافته و با همان ریتم تمرین کنید
این تمرین را ابتدا با پانزده دقیقه در هر جلسه شروع کنید پس از دوهفته آنرا به بیست دقیقه و در صورتی که احساس خوبی از این مدیتیشن بدست می آورید به مدت نیم ساعت افزایش دهید پس از یک ماه می توانید در مورد برنامه ریزی خود با این روش تصمیم بگیرید
۷- مدیتیشن من کیستم؟ مدیتیشن اصولی از نوع درونی:
ما با درک عادی می توانیم تنها به کیفیات چیزها پی برده و تازمانی که با این دید و توهم باقی بمانیم اشیا را همیشه با همان استانداردها می بینیم و چیزهای دیگر را هم با مقایسه با این معیارها می سنجیم در حالیکه برای درک بینش و دیدن واقعی اشیا مقایسه ای نباید انجام گیرد
این مدیتیشن روش مستقیم یا تحقیق از خود برای درک و شناخت جهان است
این مدیتیشن از روشهای دیگر مشکل تر است یعنی حداقل پس از چند ماه تمرین مداوم روزانه با مدیتیشن های اصولی قادر به انجام این روش می شوید
در این تمرین از خود می پرسیم من کیستم؟ و مرتب و سازمان یافته به هر سوال پاسخ می دهیم اگر پاسخ نام شماست باید به خود بگویید نه این نامی است که خود داده ام کسی که این اسم را دارد کیست؟ اگر پاسخ شما احساس یا درکی است مثلا در جواب من کیستم؟ بگوئید آدمی که احساس خستگی می کند پاسخ به خود چنین است نه احساسی است که من دارم حال کسی که چنین احساسی دارد کیست؟ اگر پاسخ شما یادآور خاطره ایست مثلا بگویید من کسی هستم که یکبار پاسخ این است نه این خاطره ایست که من دارم حالا کسی که این خاطره را دارد کیست؟ اگر پاسخ تصور یا تصویری است که از خود در ذهن دارید نه این تصویری است که از خود دارم کسی که این تصویر را دارد کیست؟ اگر بنظرتان شخص یا تیپی به ذهنتان رسید به عنوان پاسخ پرسش می گویید نه این تفسیر از ایده ای یا خاطره ای است که دارم ولی مفسر کیست؟ هر جوابی که بنظرتان می رسد باید بدین ترتیب پاسخ داده شود پس از هر پاسخ جستجویی پویا و فعالانه برای رد آن در ذهن شما آغاز می شود در این مدتیشن استراحتی وجود ندارد این تمرین باید بطور مداوم و با خشونتی متوالی برای یافتن پاسخ و رد آن انجام شود و پس از آن جستجوی بعدی و رد آن پاسخ ادامه یابد اصول این روش باید با دقت و جزئیات دقیق دنبال شود پاسخ ها و پرسش ها به روش فوق و در زمان حال بیان می شوند این جستجو برای پیدا کردن ریشه اصلی و واقعی خود است که در پشت بسیاری خودهای دروغین و کاذب نهفته است و ما این چهره کاذب را به عنوان خود واقعی می شناسیم
وقتی برای تمرین آماده شدید ابتدا با روزی نیم ساعت و به مدت یک یا دو هفته آنرا انجام دهید در پایان این دوره در مورد تنظیم برنامه خود با این روش تصمیم بگیرید
گاه ضمن تمرین پاسخی می یابید که برایتان قابل قبول است در این صورت این تمرین را متوقف کرده و تامدتی از روش های دیگر مدیتیشن استفاده کنید
۸- مدیتیشن حرکتی صوفیانه:
برای انجام این حرکت به گروهی پنج الی پانزده نفری نیاز می باشد این تمرین شامل حرکت و خواندن ذکر است
گنجاندن این روش در برنامه مدیتیشن خود باعث ایجاد تنوع می شود و جسم را هماهنگ و موزون می سازد
در این مدیتیشن شما و افراد گروه دایره ای را با دستهای قلاب شده در هم تشکیل می دهید بین هر دونفر باید فاصله ای باشد اما نه تاحدی که باعث کشیده شدن دستها شود
پاهای خود را به راحتی طوری قرار دهید که سنگینی شما روی زمین باشد به آرامی به پشت تکیه داده چهره خود را رو به آسمان بلند کرده دستها را بالا بگیرید و وقتی حس کردید در وضع راحتی نشسته اید با صدایی آهنگین بگویید یا حق اکنون تنه و سر و دستها را پایین آورده بطوریکه صورتتان مستقیما به سمت پایین و در وضعیتی راحت بوده با همان صدا بگویید یا هو حالا به طرف دستها و صورت را بطرف بالا بگیرید و بگویید یا حق و به همین ترتیب ادامه دهید این حرکات را ادامه دهید تا زمانی که سرعت و ریتم حرکت شما با دیگران یکسان شود
بسیاری از گروه ها این کار را بین ده تا پانزده مرتبه در هر دقیقه تکرار می کنند این بستگی به پیشرفت کار گروهی شما دارد وقتی حرکات شمت متناسب با حرکت گروه شد آنرا ادامه دهید هدف آگاهی کامل از حرکت و ذکر است اگراین حرکات منظم باشد گروه مانند گلی در حال باز و بسته شدن بنظر می رسد
در این تمرین باید از وضعیت جسمانی خود آگاه باشید اگر کسی احساس می کند در جایی که نباید باشد قرار گرفته به آرامی دست دو نفری را که در کنارش نشسته اند به هم نزدیک می کند دایره را مرتب می کند و خارج می شود هرکس باید برای خارج شدن از گروه در صورت لزوم احساس آزادی کند در غیر این صورت تمرین نادرست است
این تمرین را ده تا پانزده دقیقه در حدود ده مرتبه انجام دهید تا جایی که احساس کنید گروه به انجام آن عادت کرده و هیچکس از این تمرین احساس ناراحتی و خستگی نمی کند اگر همه چیز خوب پیش رود می توانید مدت آنرا تا نیم ساعت افزایش دهید آنچه در این تمرین اهمیت دارد این است که شما بتوانید هنگام خستگی از گروه جدا شوید پس از مدتی قادر می شوید در این تمرین گروهی تنها به حرکت و ذکر بیندیشید و آگاهی از خود و جهان را با هماهنگی بین حرکات و صدای شما پیدا می شود اگر از این تمرین احساس خوبی دارید این راه بودن را نیز آموخته اید و از این پس می توانید بدون احساس خستگی آنرا ادامه دهید و در مورد استفاده از آن در برنامه روزانه خود تصمیم بگیرید
۹- مدیتیشن آگاهی حسی:
این مدیتیشن هم همراه با حرکت است
برای شروع تمرین حتی الامکان در جای راحتی قرار بگیرید بهتر است روی زمین و به پشت دراز بکشید البته روی یک قالیچه یا فرش نرم راحت تر می باشید پاهای خود را دراز کرده و درصورتی که احساس ناراحتی در قسمت پشت یا کمرتان می کنید زانوها را خم و پاها را بطرف نشیمن جمع کنید چشم ها را بسته و به مدت چند دقیقه بگذارید هر بخش از جسمتان عمیقا در زمین فرو رود از پاها شروع کرده و تا ماهیچه ساق پا زانوها لگن خاصره شکم قفسه سینه دستها بازوها آرنج گردن و بالاخره سر ادامه می دهید سعی کنید به سه بعدی بودن تمام اجزاء بدن خود قسمت بالای بدن بخشی که روی زمین قرار دارد و رو سمت جانبی جسم خود آگاهی کامل داشته باشید حالا فقط روی نفس خود هنگام بازدم تمرکز کنید احساس کنید تمام بدنتان بطور کامل و عمیق در زمین فرو می رود بهتر است این روش مقدم برهمه تمرینات دیگر انجام شود اگر واقعا ده تا بیست دقیقه برای تمرین اختصاص دهید در می یابید قدرت درک و پذیرش و آرامش درونی شما به میزان زیادی افزایش یافته است همچنین در گشودن گره ها و تنش های درونی عضلات که عمیقا در ورای آگاهی معمولی نهفته است مفید می باشد
اگر وقت کافی داشته و بخواهید در این زمینه پیشرفت بیشتری کنید دستهای خود را روی دیافراگم بین سینه و کمر قرار داده بطوری که وزن آنها روی دیافراگم به خوبی حس شود بگذارید دستها همراه با تنفستان به حرکت درآیند پس از مدت کوتاهی وقتی احساس کردید حرکت دستانتان با تنفس هماهنگ شده یا حس کردید این وابستگی دو جانبه است دستها را به آرامی برداشته و بالاتر از دیافراگم نگاه دارید نیازی نیست این فاصله زیاد باشد دقت کنید بازو و آرنجتان روی زمین باشد بگذارید حرکت به همان سادگی حتی الامکان آرام و کند باشد در این تمرین سعی کنید هر لحظه از تنفس خود آگاه بوده به محض اینکه دوباره دستتان روی دیافراگم قرار گرفت مدتی وقت دهید تا وزن دستها بطور کامل روی آن احساس شود بار دیگر حرکت دستها را باتنفس خود هماهنگ کنید این تمرین را چندین بار انجام داده و بتدریج فاصله دستها را از بدن زیادتر نمایید تا جایی که بالاخره دستها روی زمین قرار گیرند حالا فاصله بین دو استراحت را تغییر دهید مسر این حرکت مانند قوسی کوچک از دیافراگم به زمین و از زمین به دیافراگم است پس از مدت کوتاهی احتمالا احساس می کنید تنفس و حرکت دستها آنچنان بهم پیوسته که گویی همه چیز بخودی خود و بدون سعی و دخالت شما اتفاق می افتد در این زمان حس می کنید واقعا در این تمرین محو شده و حالتی از استراحت وآرامش عمیق در شما ایجاد می شود
در صورتی که پس از چندین بار تمرین بطور همزمان از حرکت و تنفس خود آگاه نشدید دلسرد نشوید چون مانند تمام مدیتیشن های دیگر با تکرار و گذشت زمان مهارت کافی بدست می آید
در صورت تمایل به انجام دقیق این تمرین شرح مراحل را روی نوار ضبط کنید نوار حدود بیست دقیقه تا نیم ساعت باشد هنگام ضبط مراحل مختلف این مدیتیشن بین جملات و پس از هر پاراگراف فاصله زمانی کافی را رعایت کنید این تمرین را به مدت دو هفته و روزی یکبار انجام دهید پس از پایان این مدت می توانید در مورد ادامه آن تصمیم بگیرید
۱۰- مدیتیشن پناهگاه امن:
این نوع مدیتیشن با انواع ارائه شده که بطور کلی نیاز به راهنمایی و هدایت دقیق دارند متفاوت بوده و از جنبه هدایت کمتری برخوردار است یعنی راهنمایی بدون استفاده از واژه ها می تواند ایجاد نظم ذهنی کند دستورات این روش متفاوت با انواع دیگر مدیتشن هاست چنین روشهایی نزد برخی از استادان تصوف رایج بوده
در یک مکان راحت قرار گیرید اجازه دهید آگاهی شما در درونتان شناور شود تصور کنید این آگاهی در هر جهتی می تواند جریان یابد فرض کنید جایی که هستید مکانی امن وپناهگاهی ایمن است که در آن احساس کاملی از راحتی امنیت ایمنی راستی و کمال را بدست می آورید سعی کنید در درون خود جهتی را که باید آگاهی خود را در آن شناور کنید احساس نمایید در مورد این جهت و هدف نباید هیچ پیش فرضی داشته باشید راه احساس علایم جهت و بعد را در درون خود احساس کرده و سعی کنید آگاهی خود را بدون دادن عنوان به این علایم در درونتان شناور سازید حداقل تامدتی طولانی نام نهادن و برچسب زدن به درک و احساستان نادرست است
برای بسیاری از افراد البته نه در مورد همه آنها بهتر است این تمرین از درون سینه شروع شود تصور نکنید
در این مرحله از واژه ها و عقل خود استفاده نکنید چون این تمرین عقلانی نبوده و بیشتر جنبه احساسی دارد
هدف رسیدن به مکانی امن یافتن راهی برای بودن چیزی که شما درست می پندارید یا جائیکه در آن احساس راحتی ایمنی و درستی می کنید می باشد
اصطلاح پناهگاه امن از اینرو بکار می رود که پناهگاه نیز همین خصوصیات را دارد اما این پناهگاه منطقه ای محدود نیست یعنی همانگونه که برای استراحت و امنیت وارد این پناهگاه شده اید می توانید با تمرکز و آرامش از آن خارج شوید این تمرین مدیتیشنی بسیار آرام است و نیاز به تلاش کمتری دارد بگذارید علایم ضعیف جهات را برای شناور ساختن آگاهی خود احساس کنید بگذارید آگاهی تان در همان جهت شناور باشد تصورات قبلی را از آنچه که ممکن است بیابید کنار بگذارید آنچه در این مدیتیشن بدست می آوریم فردی خصوصی و یگانه است و پناه امن من متفاوت با پناه امن شماست دانستن اینکه دیگران چگونه به آن می رسند و این مرحله را طی می کنند باعث می شود در یافتن پاسخ های مربوط به پناهگاه امن خود دچار مشکلات بیشتری شوید
ابتدا این تمرین را روزی یکبار انجام و به مدت دوهفته انجام دهید در این دوره اگر از آن احساس خوبی داشتید می توانید زمان آنرا به نیم ساعت افزایش داده و پس از پایان هفته سوم در مورد انجام آن تصمیم بگیرید بهتر است این مدیتیشن را پس از دوماه تمرین جدی روش های دیگر از قبیل شمارش نفس ها و تعمق آغاز کنید
مدیتیشن های غیر اصولی یا غیر رسمی
در این نوع مدیتیشن ها یک تصویر تصور ارتباط یا مشکلی را درنظر گرفته و درباره آن فکر می کنید البته این نیز تداعی آزاد نیست چون شما تا آخر تمرین در محدوده موضوع و مفهوم مطلب و چگونگی احساس خود باقی می مانید این یک مرحله فعال ذهنی است که در آن دچار رویاهای گیج کننده نشده و با حالتی فعال در مورد مسئله بررسی و کار می کنید موضوعات متنوعی هست که فرد برای مدیتیشن می تواند انتخاب کند شما می توانید موضوعی را درمورد رشد و تکامل درونی یا مطلبی که با تمام وجود شما در آمیخته است انتخاب کنید موضوعات عادی و پیش پاافتاده به عنوان موضوع تمرکز مورد توجه قرار نمی گیرند انتخاب موضوعاتی چون عشق زیبایی شکوه خداوند عشق به مسیح تلاش برای دوست داشتن و مورد علاقه قرار گرفتن برای این تمرین مناسب است
وقتی مدیتیشن غیر اصولی انتخاب می کنید آنرا به آسانی تغییر نداده بلکه آنرا روزی ده تا پانزده دقیقه به مدت یک هفته ادامه دهید پس از یک هفته اگر احساس کردید برای شما مناسب و سازگار است این مدت را برای هفته آینده به بیست دقیقه تا نیم ساعت افزایش دهید در پایان این مدت نه قبل از آن می توانید در مورد ادامه تمرین و پیشرفت خود تصمیم بگیرید
گاه در طول مدیتیشن غیر اصولی نتیجه می گیرید که در مورد این موضوع خاص به پاسخ واقعی رسیده اید در این صورت چند لحظه با این درک خود خلوت کنید دیگر تلاشی برای جستجوی بیشتر نکنید بلکه پاسخ واقعی را جذب کرده و آنرا بفهمید اکنون تمرین را قطع کرده و مثل پایان مدیتیشن های دیگر چند لحظه آرام و بدون برنامه استراحت کنید و روز بعد تفکر را در مورد موضوعی دیگر با همین روش اجام دهید
در پایان این مرحله در مورد چگونگی انجام این تمرین و ادامه آن تصمیم بگیرید
سوالات ذیل نمونه هایی برای موضوع انتخابی شماست
اگر آدمی که دوست داشتم بودم چگونه انسانی می شدم؟
اگر از تمامی ظرفیت ها و توانایی های خود استفاده کنم چگونه آدمی خواهم بود؟
در این مورد چه احساسی دارم؟

ابریشم 07-16-2010 02:16 PM

پيشرفت در مديتيشن ومزايا
خيلي مهم است بخاطر داشته باشيد كه هيچگاه ميزان پيشرفت افراد در مديتيشن ساهاجا شبيه يا برابر هم نخواهد بود. اين يكي از دلائلي است كه چرا مديتيشن شما در جلسات ساهاجا يوگا فقط آشكارترين چارچوب براي راهنمائي شما ارائه مي گردد.

در تجزيه و تحليل نهائي فقط دو عامل تعيين كننده وجود دارد كه مشخص مي كند شما تا چه عمقي و با چه سرعتي در مديتيشن خود فرو مي رويد. آن دو عامل عبارتند از:


- تمايل شما

- يك برنامه مديتيشن مرتب و منظم

اگر يك تمايل خالص قوي براي عميق تر شدن داريد (منظور ما از «خالص» يعني بدون انگيزه هاي نهائي مانند غلبه بر ديگران يا بر هر چيز ديگر است) و با پشتكار، يك برنامه منظم مديتيشن صبح و عصر را دنبال مي كنيد، پيشرفت شما سريعتر از هر كس ديگري كه فاقد يكي از اين نكات باشد خواهد بود. اغلب ، مواردي هست كه سيستم حساس يكنفر نياز به پاك شدن بيشتري نسبت به سيستم حساس ديگران دارد، بدين ترتيب طبعاً ميزان پيشرفت افراد نيز متفاوت خواهد بود. اين يك مسابقه نيست، بلكه يك پروسه عشق براي تجديد بيگناهي و تبعيت كودكي شماست . شما بايد در اين مسير، لذت بيشتري در زندگيتان احساس كنيد و بهبود روز به روز خود را دريابيد.

يكي از مهمترين روشهاي حفظ تداوم پيشرفت، شركت منظم و مرتب شما در جلسات ساهاجا يوگا است مخصوصاً در روزهاي اوليه (و تداوم آن در روزهاي بعد).


اين جلسات فرصت لازم را براي شما فراهم مي آورد تا لذت مديتيشن عميق تر گروهي را تجربه كنيد (يعني مديتيشن واحد با ديگران) و همچنين اين فرصت را مي دهد تا درباره موضوعات وسيع ساهاجا و مزاياي آن، بيشتر بياموزيد. ساهاجا يوگا درباره بهبود شرايط انساني و همچنين شخص شماست. هر چقدر مردم بيشتري در تجارب ديگران سهيم و شريك شوند منافع همگاني بزرگتري عايد خواهد شد.


اين يكي از دلايل عمده است كه چرا يكنفر بعد از جلسه ساهاجا يوگا و مديتيشن عملي، آسودگي و پاك شدن بيشتري را احساس مي كند. با توجه به مراتب فوق همانطوريكه شما به تمرين مديتيشن ساهاجا ادامه مي دهيد متوجه مزاياي زير خواهيد شد.


هيچكدام از اين منافع داراي شكل خاص يا اهميت و يا زمان معين نيستند. بعضي از اين مزايا، فقط بعد از ماهها تمرين ممكن است احساس شوند اما همه آنها واقعي هستند و بطور قطع رخ خواهد داد.


مزاياي مديتيشن :



اين خيلي مهم است كه در طول تمرين، آرام و راحت بنشينيد. مي توانيد روي زمين يا روي صندلي بنشينيد. منظور از "مادر" در جملات زير ، مادر كنداليني ماست و مي توان به جاي آن گفت : خدايا .



موفقيت در كار



يكي از ترسهاي رايج اين است كه مديتيشن باعث مي شود تا شخص، رويائي، فراموشكار و بدون محرك و انگيزه شود. اين استنباط دقيقاً برخلاف حقيقت است . البته اين كاملاً واقعيت دارد كه معيارهاي شخص تغيير مي كند، مراقبت و دقت شما بيشتر خواهد شد و ضرورت جنگ مداوم با زندگيتان و با اطرافيانتان را از دست خواهيد داد ولي اينكه انساني رويائي و بي تفاوت مي شويد كاملاً غير واقعي است. اگر خيالتان و اعصابتان آسوده و آرام باشد و به زمان حال تمركز نمائيد، چقدر مي توانيد در كار و يا زندگي روزمره، كارآئي بهتر و بيشتر داشته باشيد؟


اگر دچار مشكلي شده باشيد و روي آن در زمان حال تمركز كنيد (بجاي اين نگراني كه چه كسي بايستي مجازات مي شد يا مثلاً چرا درست قبل از ناهار اتفاق افتاد) متوجه خواهيد شد كه نسبت به گذشته با قاطعيت خيلي بيشتر و مؤثرتري از عهده مشكلات برمي آئيد. آيا اين رويا است؟ در حقيقت عده زيادي از مردم، خلاف آنرا تجربه مي كنند. همينطور كه افراد در ساهاجا يوگا پيشرفت مي كنند، بطور طبيعي به يك حالت رقابت بدون سرآسيمگي دست مي يابند، به تدريج به جستجوي صلاح خود و ديگران مي پردازند، بصورت تكيه گاهي براي ديگران در مي آيند و همه مايلند با آنها مشورت نمايند.


ما نمي گوئيم كه شما بطور خودكار، مدير مسئول شركت تان خواهيد شد اما مطمئناً متوجه خواهيد شد كه چگونه اطرافيان شروع به احترام گذاردن به نظرياتتان مي نمايند.


غلبه بر بيماري


اين مي تواند يكي از حساس ترين بحثهاي ساهاجا يوگا باشد. ما در غرب خيلي مقيد هستيم كه باور كنيم طب مدرن تنها راه حل بيماريهاست. بهرحال ساهاجا يوگا يك حقيقت ساده را عرضه مي دارد.


اين يك حقيقت است كه همه ما افرادي را مي شناسيم كه بطور دائم بيماريها را بخود جذب مي كنند. از درد پشت يا دردهاي ديگر مي نالند. برعكس همه ما افرادي را مي شناسيم كه به سلامتشان غبطه مي خوريم. اگر باران ببارد يا آفتابي باشد، آنها خوش و خرم و چهره گشاده باقي مي مانند دليل آن ساده است .




همگي ناشي از اثرات مؤثر سيستم ظريف است.


شما متوجه خواهيد شد افراديكه هميشه به نظر مريض (بيمار) مي رسند ممكن است افراد طرف راست (يعني بسيار مضطرب، داراي زندگي سريع و برنامه ريز آينده باشند) يا اينكه «طرف چپ» (احساساتي، سست و بيحال يا افسرده باشند). در هر دو حالت، آنها از هر كدام از دو كانال طرف راست و يا چپ خود زيادتر از حد معمول استفاده كرده اند. با ساهاجا يوگا، شما هدفمند مي شويد، زندگيتان را مي توانيد در كانال مركزي بگذرانيد و از زمان حال، لذت ببريد. شما شخصاً متعادل تر مي گرديد و بر اثر آن در مقابل بيماري ها مصون مي شويد. شما شكست ناپذير نيستيد بلكه مصونيت بيشتري خواهيد يافت. اين مصونيت مربوط است به وضعيت سيستم هاي شما.


در دوره ساهاجا اگر شما سرما بخوريد به اين مفهوم است كه در چاكراي ويشودي خود داراي گرفتگي هستيد. به مفهوم ساده تر يعنــي سيستم شما نياز به پاك شدن بيشتر دارد يا اينكه به اين مفهوم خواهد بود كه به آن چاكراي شما شوكي وارد شده كه اجازه داده تا ويروس سرماخوردگي روي فيزيك بدن شما اثر بگذارد. اين مورد شامل تمام اندامهاي بدن شما ميگردد.


سيستم حساس شما دو نقش دارد يكي براي حفظ بهبودي شرايط فيزيك بدنتان و ديگري براي بهبودي حالات روحي شماست.



همانطور كه خانم شري ماتاجي مي فرمايد «به محض اينكه بطور كامل استوار شديد ديگر لازم نيست بهيچ وجه نگران سلامتي تان باشيد». مفهوم اين عبارت اين است كه هر چه بيشتر مديتيت كنيد و توجه بيشتري به سيستمهاي حساس يا چاكراهاي خود بنمائيد شرايط فيزيكي شما بهتر خواهد شد. اين موضوع شامل نيروهاي شفابخش ساهاجا يوگا نيز مي شود. با گذشت زمان، قسمت عمده دردهاي فيزيكي شما با پاك شدن مراكز برطرف خواهد شد. اينكه اين موضوع چقدر طول مي كشد بستگي به وضعيت مركزي دارد كه شروع به پاك كردن آن كرده ايد.


اين دور از عقل است كه انتظار معجزات درماني فوق العاده براي بيماريهاي جديد مربوط به فيزيك بدن باشيم، زيرا به احتمال قريب، تعيين اين مسائل ناشي از مشكلات جدي مراكز حساس حاكم برآن است. هيچ شكي نيست كه مديتيشن دراز مدت با تمايل خالص و پاك شما باعث بهبود شرايط درد و بيماري شما خواهد شد.



احساس خويشاوندي با ديگران


ساهاجا يوگا درباره عشق است و توازن (تعادل). محبت خالصانه بين انسانها، عشقي معصومانه است كه هيچ انگيزه و محرك مادي ندارد و بدنبال مزد و جايزه نيست. در ساهاجا يوگا شمابه سرعت ، زيبايي و قدرت احساس خويشاوندي با مردم را تجربه خواهيد كرد، آن خويشاوندي كه بالاترين مزدش محبت است . والدين كودكان تازه براه افتاده ، نوع محبتي را كه كودك ابراز مي كند درك خواهند كرد، عشقي كه محبت عادي كودك بيگناه و معصوم نسبت به والدينش دارد. كودك هيچ چيز از والدين نمي خواهد ، جز آنكه متقابلاً مورد محبت قرار گيرد.


در ساهاجا يوگا شما لبخندهائي در اطرافتان خواهيد ديد كه بيانگر همان احساس كودكانه است. هيچ مزدي در مقابل آن لبخند لازم نيست. حتي اگر غيبتان بزند و بعد از يكسال برگرديد، شما لبخندها را بهمان شكل خواهيد يافت. اين غناي احساسي، ناشي از بيداري خصوصيات روحي شما از طريق مديتيشن است.


همانطوريكه مديتيت مي كنيد، با عشق شما به انرژي كندليني چاكراها پاك مي شوند و منجر به بيداري حالات زندگي در آن مراكز مي شود. براي نمونه، همانطوريكه مثلاً چاكراي آگنياي شما پاك مي شود، انسان بخشنده تري مي شويد و هيچ كينه اي را نگه نخواهيد داشت. اين امر بر راههائيكه ديگران را بشما مربوط مي سازد نيز اثر مي گذارد. آنها بطور محسوسي در كنار شما احساس آرامش مي كنند، شما هم در مقابل همه بردبارتر مي شويد.


مسلماً تمام اينها نسبي هستند و نمي توان انتظار داشت كه فقط به دليل وجود شما، مردم بتوانند بر مشكلات جدي خود يك شبه غلبه نمايند ولي قطعاً اكثر مردمي كه با شما كار مي كنند و يا خويشاوند شما هستند متوجه تغيير رفتار شما خواهند شد. در حقيقت همانطوريكه متوازن تر و ملايم تر مي شويد، احتمالاً اولين شاخص درك تغيير در شما از طرف نزديكان شما اعلام خواهد شد، با ابراز عباراتي مانند «شما چقدر خوب تر شده ايد».


اولين علائم تغيير در خيلي از ساهاجا يوگي ها از طرف والدين يا خواهران يا برادران آنها ابراز مي شود، اين حقيقت يك دلگرمي است.



خلاقيت و آگاهي


عمده ترين خصوصيت چاكراي سواديستانا، خلاقيت است. همانطوريكه اين مركز پاك ميشود، متوجه ميشويد كه از پيگيري هاي مربوط به خلاقيت، كمتر خسته ميشويد. شما ممكن است يك آلت موسيقي را انتخاب نمائيد، دوباره دست به نقاشي و يا نوشتن بزنيد. اينها تصميمات تحميلي نيستند و در مورد همه رخ نمي دهد ولي خيلي جالب است كه مردم زيادي كشف مي كنند كه ميتوانند مثلاً آواز بخوانند. يك نمونه و مثال خوب براي اين مركز اين است كه به يكي از جلسات ساهاجا يوگا بيائيد و بفهميد كسي كه در جلو ايستاده و آنچنان عالمانه درباره مسائل صحبت مي كند احتمالاً قبل از مديتيشن هرگز در جمع صحبت نكرده است و هيچگاه بخواب نمي ديده كه بتواند در يك اطاق پر از آدم حاضر بوده و قادر به صحبت با آنها باشد. اگر از ديگران بپرسيد كه چه تعدادي از ساهاجا يوگي ها يك ساز را مي نوازند يا نقاشي مي كنند يا مطلب مي نويسند قطعاً متعجب خواهيد شد.


نمونه هاي بالا فقط بعضي از شاخص ترين مزاياي ساهاجا يوگا است . مهمترين اين مزايا مربوط به روح شماست. شادي در مديتيشن و پيشرفت ژرف شما در تمام سطوح زندگي تان بهترين شاخص مزايائيست كه شما در اين راه بدست مي آوريد.


ابریشم 07-16-2010 02:16 PM

تکنيکهاي ريلکسيشن و يا تن آرامي


تکنيکهاي ريلکسيشن و يا تن آرامي (آرام سازي) ميتواند به شما کمک کند تا راحت تر بخواب رويد


- آرام سازي پيشرونده: در اين روش تمام اجزاي بدن را از سمت پايين به سمت سر يکي پس از ديگري شل و ريلکس ميکنيم. از انگشتان پاي خود شروع کنيد. انگشتان پاي خود را احساس کنيد. وزن آنها را حس کنيد.

هر گونه تنش و انقباض را از روي انگشتان پاي خود برداريد. آگاهانه آنها را شل و ريلکس کرده و آرام سازيد. به خود تلقين کنيد که آنقدر انگشتان پاهايتان سنگين هستند که دارند به سمت پايين و تشک تخت خوابتان فرو ميروند. همين مراحل را به ترتيب براي زانوها، رانها، شکم، قفسه سينه، باسن، دستها، بازوها، کتفها، گردن، سر، دهان و فک، چشمها، صورت و گونه ها تکرار کنيد تا هنگامي که تمام بدنتان يکپارچه ريلکس و آرام شود. در طول اين آرام سازي تنفس شما بايستي عميق و آرام صورت گيرد.


چشمها نيز در اين تکنيک اهميت ويژه اي دارند در چشمان خود گرما را حس کرده و اينگونه به خود القاء کنيد که پلکهايتان خيلي سنگين شده و شما قادر به گشودن آنها نيستيد. (در اين روش همچنين ميتوانيد ابتدا عضلات هر قسمت از بدن را منقبض کرده و سپس آنها را شل کنيد تا ريلکس شدن آنها را بهتر حس کنيد)


- آگاهانه نفس بکشيد: تنفس شما مي بايست شکمي و عميق باشد.

- کشش انگشتان پا: ابتدا به پشت دراز بکشيد و چشمان خود را ببنديد.
انگشتان پاي خود را حس کنيد. اکنون هر 10 انگشت پاي خود را به سمت صورت خود بکشيد و تا 10 به آهستگي بشماريد. سپس انگشتان پاي خود را کاملا ريلکس و شل کنيد و مجددا تا 10 بشماريد.10 بار اين چرخه را تکرار کنيد.




- تصوير سازي ذهني (تجسم) هدايت شده: در اين روش چشمان خود را ببنديد و به پشت دراز بکشيد. اکنون خود را در مکاني آرام بخش و دلپذيري تجسم کنيد. اين مکان هر جايي ميتواند باشد مانند ساحل دريا تجسم کنيد آنجا حضور داريد. پيرامون خود را ببينيد و حس کنيد. به صداهاي آرام بخش محيط اطراف خود گوش دهيد(صداي پرندگان و يا موج دريا)، رايحه گلها را حس کنيد و گرماي آفتاب را روي پوست خود احساس کنيد. برخي نيز تصوير سازي ذهني از موقعيتهاي کسل کننده را ترجيح ميدهند. مانند تجسم همکار، استاد و يا سخنران کسل کننده.



- به روي پشت خود دراز بکشيد و چشمان خود را ببنديد. با انگشتان دست بروي زبانه گوش فشار آورده و کانال گوشهاي خود را مسدود کنيد. در اين لحظه شما صداي زير و و خروشاني را خواهيد شنيد که طبيعي است. 10 دقيقه به اين صدا گوش کنيد و سپس فعالانه خودتان را شل و آرام و ريلکس کنید و بخوابيد.



- هميشه سعي كنيد از هنگام عصر شروع به تمدد اعصاب و آرامش دادن به ذهن و جسم خود كنيد. اگر ذهن شما درگير مشكلات، تصميم‌گيري‌ها و مرور اتفاقات روز گذشته باشد خواب خوبي نخواهيد داشت. سعي كنيد بدن را به آرامش و خونسردي دعوت كنيد.


ابریشم 07-16-2010 02:17 PM

روشن بینی
كلمه روشن‌بيني به معني واضح ديدن و به مفهوم قوه ذهني و بصيرت فوق‌طبيعي،قدرت درك و مشاهده اشيا و افرادي است كه نمي‌توان با كمك حواس عادي آنهارا تشخيص داد. و به‌طوركلي دو نوع روشن‌بيني وجود دارد: نوع اول ارادي كهبا يك زندگي پاك و سالم امكان رشد مي‌يابد و با آموزش مي‌توان به شكليموثر و مفيد مورد استفاده قرار گيرد. نوع دوم غيرارادي است كه گاهمي‌تواند خطرناك باشد. زيرا شخص با هستي و ذات‌هاي ديگر ملاقات مي‌كند وجهان‌هاي ديگر را مي‌بيند و مي‌تواند تجارب روحي انسان را قبل از تولد وپس از مرگ و در جهان‌هاي ناديدني ببيند. يك روشن‌بين قادر است چيزهايي مثلارواح را كه با چشم ظاهر نمي‌توان ديد و داراي فركانس بالاتري هستند، راببيند. البته بايد متذكر شد كه هر روشن‌بيني با هر نوع سطح آگاهي قادر بهديدن تمامي انواع ارواح نيست و تنها قادر است ارواحي كه از نظر آگاهي باآنها هماهنگ است را ببيند.
يكي از شاخه‌هاي روشن‌بيني كه در موردمشاهده گذشته، حال و آينده است «سايكومتري» نام دارد. در اين نوعروشن‌بيني، اغلب روشن‌بينان اتفاقات و حوادث بد و غم‌انگيز را مشاهدهمي‌كنند، مثل ديدن يك سانحه هوايي، دليل آن اين است كه روشن‌بينان عموماًدر سطح آگاهي پاييني قرار دارند و از آنجايي كه اتفاقات ناگوار هم از لحاظارتعاشي و انرژي در سطح منفي و پايين‌تر آگاهي اتفاق مي‌افتند به‌وفوراين‌گونه وقايع را درك مي‌كنند. شخص روشن‌بين مي‌تواند از طريق لمس شي‌ايبه تاريخچه آن شي و افرادي كه آن را لمس كرده‌اند. پي ببرد و از گذشته،حال و آينده مالك آن مطلع شود.
در روشن‌بيني به‌طوركلي دو شاخه اصليوجود دارد يكي فيزيكي و ديگري غيرفيزيكي. تا به‌حال برايتان اتفاق افتادهكه از گوشه چشم‌تان به چيزي نگاه كنيد و وقتي صورت‌تان را برگردانيد چيزينيابيد. شايد اين را خيالات و تصورات خود بپنداريد اما بايد گفت كهقسمت‌هاي بيروني چشم حساس‌تر از قسمت‌هاي مركزي آن هستند. مشاهده درروشن‌بيني فيزيكي به همين شكل است. روشن‌بيني به‌صورت غيرفيزيكي به معنيديدن تصاويري در چشم ذهني و با پلك‌هاي بسته مي‌باشد. براي بيدارسازي اينقابليت‌ها، نياز به صبوري، تمرين و ممارست و زمان است.


ابریشم 07-16-2010 02:18 PM

ادراکات فوق حسی Extra Sensory Perception
در رشته روان شناسی از سال 1951 با آزمایشات دکتر راین ، گرایش یا شاخه جدیدی در برخی از دانشگاه ها دایر شد تحت عنوان فرا روان شناسی (Para Psychology) که به بررسی علمی دیده های غیر متعارف روان شناختی ، تحت عنوان ادراکات فوق حسی (Extra Sensory Perception ) یا مخفف (ESP) می پردازد. این پدیده ها در دو طبقه زیر تقسیم می شوند.


1-ادراکات فوق حسی
الف : تله پاتی (Telepaty) : فکر خوانی و انتقال فکر به دیگران

ب: روشن بینی یا غیبگویی (Clairvoyance) : دیدن یا ادراک اشیاء و رویدادها بدون دیدن آنها ( مثل اینکه شخص تعداد و نوع شکل های هندسی داخل یک پاکت مهر و موم شده را بگوید ، یا از راه دور اطلاعاتی درباره وضع و افراد خانه شخصی دیگری بدهد.


ج: پیشگویی و آینده بینی (Precognition) : ادراک و حس کردن اتفاقات در آینده





2- حرکت روانی اشیاء (Psychokinesis)
حرکت روانی و اثر گذاری از راه دور به روی اشیاء ((Psychokinesis

در مورد تاثیر گذاری ذهن بر ماده و امواج و انرژی ساتع شده از مغز، دستها یا اندام های دیگر و به حرکت در آوردن اشیاء گزارشات متعددی دریافت شده است.


بطور نمونه خانم نی نل کولاگیتا (Ninel Kulagina) در روسیه بارها در مقابل چشم های افراد و محققان توانسته است به کمک امواج و انرژی دستهای خود ، از فاصله جعبه های کبریت را جابجا کند و اشیا را به حرکت در آورد.


و یا آزمایشات بسیاری به روی کامنسکی و نیکلایف در روسیه انجام شده است این افراد دارای قدرت فوق روانی ، توانسته اند با انرژی و امواج خود لامپی را روشن و خموش کنند و یا فرد مقابل را دچار گیجی و سردرد نمایند.


بررسی ها و مطالعات علمی وجود چنین نیروئی را در انسان تائید کرده است لیکن چه تعددی واقعا می توانند از این دقت برخوردار باشند ، یا بعبارتی چه افرادی قادر می شوند اشیاء را از فاصله با قدرت روانی و انرژی خود به حرکت در آورند ، یافته ها بسیار محدود است و بنظر می رسد این کار نیاز به استعداد و پتانسیل خاصی است که در افراد بسیار نادری وجود دارد . البته می توان با تمریناتی نظیر هیپنوتیزم ،یوگا،مدیتیشن و تمرکز روی نیروهای درون این توانایی را تقویت نمود اما اینکه چند نفر موفق به این کار شوند،امکانش محدود است .


یکی از مشکلات تحقیقاتی در این زمینه وقوع تعداد کم قدرت فوق روانی است. آنچه در سال های اخیر در این زمینه رخ داده است، مسیر جدیدی است که متا – آنالیز (Meta – Analysis) نامیده می شود. این راه جدید نتایج بسیار متفاوت حاصل از مطالعات فرا روان شناختی را جمع آوری نموده و از نظر آماری نتایج قابل توجهی ، از آن استخراج نموده است.


هنگامی که این نتایج جمع آوری شد بطور شگفت آوری میزان وقوع برخی از توانایی های فوق طبیعی و ESP نشان داده شد.


برخی از این نتایج ( آزمون های متا – آنالیز ) نتیجه تحقیقات در دانشگاه مهندسی پرینستون ( PEAR) (Princeton Engineeriny Anomalies) روی جنبه های فوق طبیعی است. این آزمایشات میکروسایکوکنیزیز (Micro-PK) توسط رابرت جان وراجر نلسون انجام شده است اما قابل ذکر اینکه وقوع حرکت روانی اجسام در افراد نادراست ولی امکان پذیر می باشد.


*در تصویر فوق خم کردن قاشق به کمک امواج ذهنی را مشاهده می کنید.




در اکتشافات و تحقیقات در روی افراد خارق العاده در کتاب معروف پرده آهنین نوشته استراندر (Ostrander) و همکارانش چنین می خوانیم :


در افراد دارای نیروی خارق العاده (PK) ، حوزه انرژی و هاله (AURa) اطرافشان بسیار قوی و نافذ است ، خصوصا تشعشعات و انوار اطراف سر آنها .


میخائیلووا (Mikhailova) این نظریه را مطرح کرده است که «این امواج و نیرو در مقاط و زمینه خاصی از وجود و بدن انسان تمرکز می باشد.»


امواج چرخشی در حوزه اطراف مدیوم ها ( افراد واسطه و خارق العاده ) ممکن است تحت تاثیر فعالیت خود مغز باشد. »


تحقیقات من این واقعیت را آشکار نموده است،تمرکز بر روی افراد (PK) تنها یک مرحله از بروز چنین توانائیست . این واقعیت ، با تحقیقات ماتیوگرین (Matlehew Greene) د انستیتوی تکنو لوژی انرژی افراد خارق العاده در مسکو ، مطالعات گرگ براندن و رابرت بکر تائید شده است.




پرسشنامه ESP


«سنجش مقدماتی نیروی خارق العاده شما»


در این پرسشنامه 12 سوال ساده از حس ششم وجود دارد . وقتی با دقت به آنها پاسخ می دهید می توانید تا حدودی حدس بزنید از چه میزان نیروی خارق العاده و فوق روانی برخوردارید؟




سوال 1: وقتی تلفن زنگ می زند؛


گاهی می دان یا حس می کنم پشت تلفن چه کسی است.


اغلب حدس می زنم پشت تلفن چه کسی است.


هرگز حدس نمی زنم ممکن است چه کسی باشد.




سوال 2: وقتی در سر کار عصبانی یا پریشان می شوم ؛


کارم را به احتی انجام می دهم و مسئله یا مشکلی پیش نمی آید.


غالبا متوجه می شوم که دستگاهی عیب و نقصی پیدا کرده است.


همیشه می فهم دستگاه فاکس خراب است یا اوراق انبار شده اند، کامپیوتراز کار افتاده است یا دستگاه فتوکپی عیبی پیدا کرده است .




سوال 3 : وقتی در هنگام رانندگی در یک شهر یا مسیر نا آشنا و غریب راه را گم می کنم ؛


فورا ماشین را نگه می دارم و به نقشه شهر رجوع می کنم .


مسیری را که حدس می زنم برای حرکت انتخاب می کنم .


بطور غریزی و نا خود آگاه مسیری را که احساس می کنم در پیش می گیرم و مستقیما به هدف می رسم.




سوال 4: من شخصی هستم که ؛


روح و جان یک مهمانی یا جمع بشمار می آیم ( یعنی گل مجلسم وبسیار پرشور و نشاط جوان ).


دوست دارم ابراز عقیده کنم اما نه چندان افراطی .


ترجیح می دهم به مشورت و نظر دیگران عمل کنم .




سوال 5: زمانیکه هیچ چیز بر وفق مراد من نیست ؛


عقب نشینی می کنم و افسرده و غمگین می شوم.


نگران و ناراحت می شوم اما امید دارم


سعی می کنم از مشکلات دوری جویم و به همه چیز خوش بین باقی بمانم.




سوال 6: موقع بازی تخته نرد ( یا منچ) که در آن شانس حرف اول را می زند ؛


ضمن آنکه دقت می کنم اما بی خیال هستم.


خود را کاملا خوش شانس احساس می کنم.


دست به خطر می زنم ، اهل ریسکم و متوجه می شوم که تاس ، بنا به میل خودم تحت تاثیر قرار گرفته است.




سوال 7: زمانیکه من برای اولین بار کسی را ملاقات می کنم ؛


فوری شخصیت اورا ارزیابی می کنم .


حدس می زنم که چگونه فردی باشد.


قضاوت و داوری را به بعد موکول می کنم .




سوال 8: آنطور که من هستم ؛


فکرم منطقی و نظام مند است.


ایده های تازه و جدید دارم .


بینهایت خلاق و هنرمند هستم.




سوال 9: در ارتباط با تولد بچه جدید و نوازد ؛


مراقبت از بچه رابه فرد دیگری واگذار می کنم.


درست زمانی بیدار می شوم که نوزاد نیاز به خوردن دارد.


می دانم چه زمانی کودک سرگشته و ناراحت است و جلوتر می فهمم و عکس ا لعمل نشان میدهم .




سوال 10 : زمانیکه می خوابم ؛


خواب های رنگی ( متنوع) می بینم .


هرگز خواب نمی بینم .


اغلب خواب من، واقع ؛ اتفاق می افتد و به حقیقت می پیوندد.




سوال 11: در ارتباط با نیروی خارق العاده (ESP) ؛


در ارتباط با وجود نیرو های خارق العاده (ESP) ، دید بازی دارم.


چنین نیرو هائی را بعنوان حقیقت محض می پذیرم .


فکر می کنم نین چیزهائی بی معنی است.




سوال 12 : وقتیکه به توده ای از ابرها در آسمان خیره می شوم؛


ابرها را به شکل صورت هایی می بینم .


تصاویر متغییر و عوض شده می بینم .


فقط ابر می بینم .






پاسخنامه و نتایج تست ESP


(12 سوالی)



Craig Hamilton – parker
نمره 12 تا 20 : ضعیف

شما را طولانی در پیش دارید و ذهن تان به اندازه یک شالی برنج از نیروی ESP برخوردار است .


نمره 20تا 28 : متوسط


بد نیست . شما احتما لا دارای نیروی ESP هستید.


نمره 28 تا 36 : عالی


برای جواب اول 3امتیاز ، جواب دوم 2 امتیاز ، جواب سوم 1 امتیاز



زبان گمشده


غیر از زبانی که هم اینک با آن گفتگو می کنیم و مقاصد و احساسات خود را به یکدیگر منتقل مینمایم مطمئنا زبان دیگری نیز وجود دارد که گذشتگان ما بیش از این با آن آشنا بودند و به یکدیگر پیام می دادند و آن زبان گمشده ، زبان تله پاتیک است.


گاهی به فکر دوستی که ماه ها از او خبری نداریم می افتیم یکباره به ما زنگ می زند ، گاهی همینکه در ذهن خود شعر و ترانه ای را زمزمه می کنیم فوری متوجه می شویم بغل دستی ما شروع می کند همان شعر و ترانه را بلند ، بلند خواندن و یا وقتی در خواب فوت یا بیماری عزیزی را بصورت یک رویا تجربه می کنیم روز بعد در حیرت تمام متوجه می شویم این اتفاق افتاده است.


زبان گمشده یا قدرت تله پاتی که به نوعی انتقال فکر از دیگری به ما و یا از ما به دیگری است یک واقعیت انکارناشدنی است که امروزعلم روان شناسی دررشته تخصصی خود (فراروان شناسی Para Psychology) آن را تاکید کرده است .


در وهله اول شاید فکر کنیم تله پاتی یا انتقال افکار و احساسات تنها محدود به همین موضوع است در حالیکه گسترده این توانائی که در بیشتر انسان ها به میزان های مختلف وجود دارد بسیار است و کاربردهای زیادی دارد . در زیر به برخی از آنها به اختصار اشاره می شود.



1- انتقال فکر
پرورش توانائی درک افکار دیگران و رویدادهای جاری زندگی ، گاهی ما به راحتی می توانیم از افکار پنهانی دیگران با خبر شویم و یا رویدادهائی را حس کنیم . همینطور می توانیم افکار و احساسات خود را بر حسب نیاز بدون حرف زدن و بیان کردن آنها را از راه دور به دیگران منتقل کنیم . در دوران گذشته که هنوز خبری از اداره پست ، تلفن ، موبایل و اینترنت نبود انیا ن ها با این زبان ناشناخته از راه دور با هم ارتباط برقرار کردند ولی امروزه به علت نیاز کمتر به این وسیله و استفاده زیاد از ابزارهای ارتباطی چنین نیروئی کمرنگ شده است.


2- اعلام خطر
زبان تله پاتی گاهی مارا از بروز خطری چه برای خود و چه برای نزدیکان ما آگاه می کند . اگر به این حس خود اعتماد کنید و آن را با یوگا ، مدیتیشن و خود هیپنوتیزم پرورش دهید مطمئنا در این تجربه با ما همراه خواهید شد . همانگونه که برخی از حیوانات ، وقوع زمین لرزه را جلوتر احساس می کنند.


3- استاد و راهنمای درونی
زبان تله پاتی یک زبان بکرو قد یمی و بر گرفته از ذات خلقت و طبیعت است. این زبان راهنمای ما برای شناخت حقیقت ، شناخت هستی و قواعد ذاتی اوست.


4- درمان
از امواج مغزی و ذهنی و انرژیک قدرت تله پاتی می توان برای شفابخشی و نیرو دهی به بیماران استفاده کرد. اگر بستگانی از شما بیمارند به آنها تمرکز دهید و افکار شفابخش خودتان بهره جوئید.


5- تاثیر گذاری مثبت
افراد با تولید افکار مثبت ، احساسات خوشایند و سازنده می توانند در دیگران تاثیر مثبت بگذارند برخی در اجتماع نا موفق هستند و شاید ندانند یکی از دلایل آن وجود افکار منفی و پنهانی در آنان باشد . هر فکر و احساسی در شما یک موجی است که در تمام هستی پخش می شود و می ماند و بعد عکس العمل آن دوباره به شما بر می گردد. همواره مراقب افکار و احساسات درونی خود باشید و افکار و احساس منفی را خود راه ندهید . با ایجاد افکار و احساسات مثبت شما در دیگران نگرش و احساس مثبت ایجاد می کنید . بطور مثال افرادی که در اثر بدبینی ، سوء ظن و بدگمانی و شک و تردید ، مدام زندگی خود را پر از حادثه ، خیانت و سوء استفاده می بینند . اول افکار خود را از این سمومات پاک کنند.



نکات مهم در تقویت نیروی تله پاتی


برای تقویت نیروی تله پاتی و تاثیر از فاصله در تمرینات فرد نکات زیر را دقت کنید :



1- در صورت امکان عکس سوژه را در مقابل قرار دهید.

2- در صورت عدم وجود عکس ، تصویر سوژه را در ذهن خود تجسم کنید.

3- خود را در یک حالت خود هیپنوتیزم قرار دهید.

4- اگر تصویر سوژه را در اختیار دارید چند ثانیه ، تا دو دقیقه به آن خیره شوید. اگر عکس در اختیار نیست تصویر آن را مجسم کنید.

5- در حالیکه ذهن خود را چشم های بسته به سوژه مورد نظر تمرکز داده اید. پیامی را انتخاب کنید مثل پیام مهر و دوستی ، به من زنگ بزن و یا دست را بالا کن .

6- خود رادر کنار سوژه تجسم کنید ، به طور مثال سوژه دست های شما را می گیر و انگار در مقابل همدیگر نشسته اید.

7 - بتدریج احساس کنید درون سوژه هستید بعد پیامتان را با ضمیر من و به ورت مثبت منتقل کنید یعنی به جای این که بگوییم دست تو بالا می آید بگوئید دستم به تدریج بالا می آید به این ترتیب این احساس را در سوژه منتقل می کنیم که دستش بالا بیاید.

8- اگر این پیام همراه با یک حس عاطفی جذب کننده باشد خیلی موثر است . یعنی با علاقه پیام ذهنی خود را به سوژه منتقل کنید.

9- درباره سوژه ای حتی اگر از آن برخورد منفی می بینید حتما ، احساس مثبت داشته باشید به طور مثال اگر فرد تصور می کند که فرد مقابل او را تائید نمی کند در واقع این یک پیامی است که به فرد مقابل می گویید تو مرا تایید نکن پس حتما با تکرار القائات مثبت به تدریج نظر مخالف یک فرد را عوض کنید .

10- این تمرین را در زمانهائی که حالت و احساس خوبی دارید چه در وضعیت خود هیپنوتیزم و چه در حالت خوابیدن و چه در حالت های معنوی می توانید با تمرکز انجام دهید.
اما در دوران پریود خانم ها ، در شرایط جوی نامناسب و در زمانهایی که احساس می کنید فرد در یک وضعیت خوبی قرار ندارد یا شما در وضعیت خوبی قرار ندارید ، این تمرین را انجام ندهید.


11- قبلا حتما این ارتباط را با سوژه ای برقرار کنید که روی او شناخت دارید و او را عنصر مناسبی تشخیص می دهید زیرا با قراری تماس ذهنی ، به تدریج افکار و روحیات طرف مقابل نیز خود بخود به شما ارسال می شود.

12- بعضی از شب ها قبل از خوابیدن با احساس اینکه به هنگام خواب این ارتباط را برقرار کنید و این پیام را بفرستید چند دقیقه تمرین فوق را انجام دهید.

13- هرکس که نیروی آن به هر دلیل بیشتر است خود به خود تاثیر گذاری ان نیز بیشتر می شود. یک فرد سالم به یک فرد بیمار نیرو می دهد و به او سلامتی ، منتقل می کند اما فرد بیمار بلعکس فرد بیمار بلعکس ضعف های خود را به سوژه منتقل می کند.

14- در انتقال پیام به نوع رنگ نیز توجه کنید به طور مثال اگر می خواهید در کسی عشق و یا شفا بخشی ایجاد کنید ، آن پیام را با رنگ سبز منتقل کنید اگر می خواهید به یک شخصی آرامش یا صرفا تله پاتی منتقل کنید آن را با رنگ آبی منتقل کنید و یا اگر می خواهید در فرد هیجان و شوق ایجاد کنید آن را با رنگ قرمز و یا نارنجی منتقل کنید.

15- به هنگام انتقال پیام مراقب پارازیت های ذهنی خود یاشید چون زمانی که متمرکز یک پیام می شوید ممکن است که در اثر افکار و تمایلات متفاوت ذهنی ، ذهنیت های منفی و نا خود آگاهی پیدا شوند ، با تمرین تمرکز فکر جلوی این پارازیت هایرا بگیرید.

16- منتظر نتیجه سریع نباشید ، عجله نکنید و کارتان را با حوصله دنبال نمایید.

17- ارتباط تله پاتی با جنس مخالف یا افرادی که با آنها رابطه صمیمانه و عاطفی داریم بهتر برقرار می شود. همچنین پیام های تله پاتیک مثل خواب و رویا زبان خود را دارد . بطور مثال همانطور که آب در رویا می تواند تمثیلی از پاکی ، احساس گناه یا پرواز تمثیلی از بلند پروازی یا احساس سقوط و شکست باشد بطور مثال در تله پاتی نیز آبی می تواند رنگ آسمان ، دریا ،موج ، یا احساس آرامش باشد.

18- برای برقراری ارتباط و تاثیر گذاری در فردی که مقابل ماقرار دارد تمرکز به چشم سوم و بین دو ابروان و بعد انتقال فکر خیلی بهتر تاثیر گذار است.

19- برای انتقال پیام فرصت کافی در نظر بگیرید زیرا اغلب ، زمانی که تازه ارتباط در حال برقرار شدن است ممکن است تمرین را قطع کنید . بنابر این باید مدت تمرین را طولانی تر نماید.
20- مرکز آجنا در چشم سوم و ویشودهی در پایین گردن و آناهات در کنار قلب و در امتداد ستون فقرات مراکز اصلی انرژی در چاکراها برای رشد این نیروهاست . همچنین در زمان ارسال پیام ، فرستنده بهتر است. دم بگیرد و در حالت حبس دم باشد. اگر با شخصی در مقابل تمرین می کنیم گیرنده باید در حالت باز دم قرار گیرد.

ابریشم 07-16-2010 02:18 PM

چگونه هیپنوتیزم در بدن انجام میگیرد؟
خواب هیپنوز بوسیله هیپنوتیزم ایجاد می‌شود و در حالتی است که ذهن نقاد و پرخاشگر به کنار گذاشته شده و در این شرایط افکار و تلقینات لازم به سوژه داده می‌شود. یعنی آگاهی محدود شده سوژه به کمک هیپنوتیزم کننده اظهار می‌شود.

حالات جسمانی سوژه


در حالت هیپنوز قبل از همه چشم تحت تاثیر قرار می‌گیرد. پس تمام عضلات شکل بی‌حال شده و موج سستی و بی‌حالی تمام وجود سوژه را فرا می‌گیرد. این سستی گاهی به حدی است که بازوها مانند سرب سنگین می‌شوند و وقتی آنها را بلند کنیم هیچ مقاومتی از خود نشان نمی‌دهند و اگر رها کنیم، چون قطعه‌ای چوب به طرف پایین سقوط می‌کند. در این حالت عامل باید محیط را برای احتمال و افتادن سوژه آماده کرده باشد.


در حالت هیپنوز تمام بدن به حالت سستی و خواب رفتگی قرار گرفته و بیهوشی و بی‌حسی تمام قسمت‌های بدن را کلی یا جزیی در بر می‌گیرد. در حالت خواب عمیق ، انسان به بازگشت کامل سن ذهنی می‌رسد. ضمن اینکه حالتهای دیگری همچون بیهوشی ، بی‌حسی کامل ، فراموشی جزئی و موقت ، درگیری با توهم و خیالات مثبت و منفی همچنین انتقال کامل احساس به مکانی دور (تخلیه قالب) در او پیدا می‌شود.

حالت خواب افراد مقاوم

برای خواب کردن کسانی که در مقابل عمل هیپنوتیزم از خود مقاومت نشان می‌دهند، می‌توان از تکنیک‌های ریزتری استفاده نمود. مثلا می‌توان به آنها آب داد و گفت:


در این آب داروی خواب‌آور ریخته شده و شما با خوردن آن به خواب خواهید رفت.



آیا حالت هیپنوز تمرین پذیر است؟


هرگاه فردی را چند بار برای مدت طولانی به خواب هیپنوز برده شود، اعصاب او به این خواب عادت کرده و در دفعات بعد زودتر به خواب خواهد رفت. ولی تلقینات عامل کمتر در او اثر می‌گذارد. برای همین اگر خواب کردن برای درمان باشد، باید بیمار را دیرتر و با فاصله زمانی زیاد خواب هیپنوز قرار داد.


قیاس خواب هیپنوز و خواب طبیعی

خواب هیپنوتیزم اگر چه به خواب عادی شباهت دارد، با این حال بسیار از آن متفاوت است. در خواب هیپنوز ، معمول هم خواب است و هم بیدار ، هم بطور مستقل فکر می‌کند و هم تحت تاثیر تلقینات عامل قرار دارد. حال آنکه در خواب معمولی چنین نیست. اما بدانید که برخی از سوژه‌ها که به راحتی بیدار نمی‌شوند، احتمال دارد خوابشان عمیق شده و از مرحله خواب مصنوعی به خواب طبیعی وارد شده‌اند و لذا از بیدار نشدن سوژه نگران نباشید.

نکات آموزنده از حالت هیپنوز

در حالت هیپنوز قابلیت تمرکز و هدایت بسیار زیادی پدیدار می‌شود.

هر چه حالت هیپنوز عمیق‌تر ایجاد شود، القا پذیری سوژه بیشتر خواهد بود. برای همین برای درمان بیماریهای عمیق روحی، عامل باید بتواند با بهره گیری از مهارت‌های خود ، بیمار را به خواب خیلی عمیق برده و بیماری وی را کشف و درمان نماید.


توجه و تمرکز سوژه به اعمال و تلقینات عامل ، موجب کرختی تدریجی اعصاب سوژه شده و او را به خوابی عمیق می‌برد.


ایمان و اعتقاد به فن هیپنوتیزم و همچنین اشتیاق سوژه برای خواب رفتن ، باعث تسریع در خواب رفتن سوژه می‌شود.


هرگاه میل شخص برای هیپنوتیزم شدن از طریق ضمیر ناخودآگاه او سر چشمه گرفته باشد، زودتر و بهتر به خواب خواهد رفت ولی اگر از ضمیر خودآگاه سوژه ناشی شود، تشویق و اضطراب در وی بیشتر می‌شود. برای همین ، هیپنوتیزم کردن افراد تحصیل کرده ، مشکل‌تر از افراد کم سواد است.


ابریشم 07-16-2010 02:19 PM

سفری جالب و اسرارآمیز به درون انسان
مدیتیشن یعنی هیچ كاری انجام ندادن و بی عملی محض در سطح بدن و ذهن كه باعث احساس شادی زایدالوصفی در انسان می شود. تمركز كردن و فكر كردن نیز نوعی انجام كار است بنابراین هنگام مدیتیشن لازم نیست فكر كنید یا حتی تمركز داشته ب اشد. بی عملی محض حتی برای یك لحظه باعث خواهد شدكه در آرامش كامل به سر ببرید و در این لحظه مدیتیشن تحقق یافته و شما می توانید همواره این وضعیت را تجربه كنید و تا هر زمانی كه مایلید حتی برای تمام بیست و چهار ذساعت در آن حالت بمانید.
مدیتیشن به معنای عدم فعالیت و گوشة انزوا اختیار كردن نیست كه در واقع نوعی سفر است كه باعث می شود زندگی شما حتی با كیفیت و لذت بیشتری همراه شود،‌ در حالی كه شما هیچ گونه وابستگی به آن نداشته و صرفاٌ به عنوان یك مشاهده كننده از دور به اتفاقاتی كه در زندگی تان می افتد نگاه می كنید.
پس هنگام انجام كارها نیز می توان مدیتیشن كرد. مثلا وقتی مشغول انجام كارهای خانه هستید، ظرف می شویید، غذا می پزید یا جارو می كشید نیز می توانید مدیتیشن داشته باشید. فقط كافیست جهت مشاهدة خود را از دنیای بیرون و آن چه در اطراف تان می گذرد به درون خود تغییر دهید. ما در طول روز مشغول توجه به هزار و یك چیز در دنیای بیرون از خود هستیم اگر این توجه را به دنیای بیرون نداشته باشیم ارتباط آگاهی با آن قطع شده درنتیجه در خودش استراحت كرده و آرامش می یابد. این كه بخواهیم به جای توجه به بیرون فقط به درون خود توجه كنیم نیاز به آرامش دارد. فرض كنید شما مشغول تماشای یك گل هستید، هم گل وجود دارد و هم شما ولی آیا به نظر شما چیز دیگری هم وجود دارد كه شما از آن غافل مانده اید؟ بله این كه شما در حال تماشا كردن یك گل هستید و شاهدی در درون شما هست كه شما را د رحال تماشا كردن گل مشاهده می كند. تنها این نوع مشاهده كردن مدیتیشن است.
آن چه مشاهده می كنید اصلاٌ مهم نیست شما می توانید به جای گل، رودها، درخت ها، ابرها و ماه و یا هر چیز دیگری را تماشا كنید، اینها هیچ كدام مهم نیست بلكه این كیفیت مشاهده است كه اهمیت دارد.
علاوه بر این هر كاری كه ما انجام می دهیم مثل قدم زدن یا نشستن نیز می تواند مدیتیشن باشد به شرطی كه با آگاهی همراه باشد، یك مشاهدة‌ آگاهانه كه به جای موضوع مشاهده به خود شما كه مشغول مشاهده هستید توجه دارد و شما خودتان را در حال قدم زدن و یا در حالت نشستن و یا هر كار دیگری می بینید.


ابریشم 07-16-2010 02:20 PM

اسطوره ی آزادی (مدیتیشن) نوشته چوگیام ترونگپا
اسطوره ی آزادی
نوشته چوگیام ترونگپا
ترجمه ی شیوا رویگریان

توهم و واقعیت


اگر بر آن باشیم که همه ی تعالیم بودایی را در جوامع صنعتی به کار گیریم،نخست می باید اصول بنیادی آن را بفهمیم و تمرینات مدیتیشن اولیه ی آن را به پایان بریم.بسیاری از مردمان به بودیسم به گونه ای پاسخ می دهند که گویی راه بودا ،مشرب فکری نوینی است که نجاتمان می دهد و ما را قادر می کند که با دنیا همانگونه روبرو شویم که با باغی زیبا.اما اگر بخواهیم از شاخه ای گلی بچینیم،نخست باید ریشه وتنه ی آن را پرورش دهیم یعنی باید کار خود را با ترسها،ناکامیها،نومیدیها،ب غضها و وجوه دردناک زندگی آغاز کنیم.

مردم گلایه می کنند که بودیسم راهی به غایت ملال آور است چون بر رنج و تیره بختی تاکید می کند.معمولا هر طریقتی از زیبایی،ترانه،وجد و برکت سخن می گوید.اما در راه بودا،باید با دیدن تجربه ی زندگی همانطور که هست آغاز کنیم.باید حقیقت رنج و واقعیت نارضایی را ببینیم.ما نمی توانیم از این عوامل بگذریم و بکوشیم تنها وجوه باشکوه و شاد زندگی را تجربه کنیم.اگر انسان فقط به دنبال سرزمین موعود و جزیره ی گنج باشد،تنها به درد بیشتر راه می برد.نمی توان به چنین جزایری قدم نهاد،نمی توان با چنین حال و هوایی به روشنی فکر رسید.از این رو،بخشها و دبستانهای بودیسم جملگی بر آنند که می باید با واقعیت روزانه مقابل شد.نمی توان با خواب آلودگی آغاز کرد.این تنها گریزی زود گذر است نه گریزی واقعی.
در بودیسم،ما اراده ی خویش را برای واقع گرا بودن ، از طریق مدیتیشن {یا تفکر عبادی}بیان می کنیم.مدیتیشن نه کوششی هست برای رسیدن به وجد و خلسه یا آرامش و نه تقلایی است برای آنکه به انسان بهتری بدل شویم،بلکه صرفا خلق حال و هوایی است که در آن می توان از شر بازیهای روان نژندانه آزاد شد،به عبارت دیگر می توان خود فریبیها و بیم و امیدهای پنهان را شناخت و با آنها برخوردی شایستع داشت.در واقع مدیتیشن یا تفکر عبادی این حال و هوا را از طریق ساده ای فراهم می کند که همانا انضباط دست کشیدن از تقلاهای بیهوده است.یعنی فراهم کردن فضایی از طریق دیسیپلین ساده ی انجام ندادن کاری _یا به عبارت ساده تر هیچ کاری نکردن.حقیقت این است ه هیچ کاری نکردن سخت دشوار است .نخست،ما با هیچ کاری نکردن آغاز می کنیم و سپس رفه رفته شیوه ی ما گسترش و تکامل می یابد.پس تفکر عبادی همانا شیوه ای است برای آنکه روان نژندیهایمان را باز شناسیم و از آنها به مثابه بخشی از عمل مدیتیشن استفاده کنیم.ما روان نژندیهایمان را به دور نمی افکنیم بلکه آنها را همچون کودی بکار می گیریم و در باغ زندگیمان می پراکنیم تا موجب غنای زندگیمان شود.


ابریشم 07-16-2010 02:21 PM

در شیوه ی مدیتیشن،ما نه ذهن را محکم در چنگ می گیریم و نه می گذاریم که کاملا به دنبال عملکرد خود برود.اگر بکوشیم ذهن را کنترل کنیم،انرژی و توان ذهنی به سوی ما باز می گردد همچون فنری که محکم نگاه داریم و رها شود.و اگر ذهن را رها کنیم که به هر کجا که می خواهد برود سخت لجام گسیخته و آشوب طلب و چند پاره می گردد.از این رو ما ذهن را رها می کنیم ،لیکن در عین حال دیسیپلینی را در مورد این آزاد گذاشتن ذهن مرعی می داریم .تکنیکهایی که در سنت بودایی به کار گرفته می شوند به غایت ساده اند.هشیاری نسبت به حرکات بدنی ،تنفس و وضعیت جسمانی،تکنیکهایی هستند که در تمامی سنتها ،مشترکند.عمل اصلی در تفکر عبادی ،حضور داشتن در زمان حال است.هدف ما نیز محاط در تکنیک مدیتیشن است .حضور داشتن در این لحظه به گونه ای که ذهن سرکوبی شود و نه به گونه ای لجام گسیخته به هر جایی که می خواهد برود; و نیز آگاهی از آنچه هستیم،منظور و مقصود تفکر عبادی است.تنفس همانند هستی جسمانی،فرایندی خنثی است که اشاراتی "معنوی" در خود ندارد.ما صرفا از عملکردهای طبیعی آن آگاه می شویم.و این شیوه ی عمل را شاماتا می نامند.با این کار،ما به راه باریک یا هینه یا نه قدم می نهیم که راهی تنگ و محدود است.این بدان معنا نیست که رهیابی به هینه یا نه سهل الوصول است و فکری محدود و نظری تنگ ربای گام نهادن به آن کفایت می کند.بلکه،از آنجایی که ذهن به غایت پیچیده و به غایت مبتلا به غرابت است و پیوسته مشتاق و خواهان همه گونه سرگرمیها و پرسه زدنهاست،تنها راه کنار آمدن با آن،این است که به راه پر انظباطی که بدون دو راهیها و راه های فرعی است هدایتش کنیم.
ما مجال گریختن نداریم ،ما درست در آن قرار می گیریم و نمی توانیم از آن قدم به بیرون بگذاریم.فی الواقع پشت فرمان ماشینی می نشینیم که دنده ی عقب ندارد.سادگی محدودیت و تنگی راه همچنین گرایشی باز و گشاده در ما نسبت به اوضاع زندگی پدید می آورد ،زیرا تشخیص می دهیم که هیچ گونه گریزی در میان نیست و می باید چشم در چشم زندگی و اوضاع دگرگون شونده ی آن دوخت.
از این رو به جای کوشش در پنهان کردن مسائل و رنجهای زندگی ،وجود آنها را تصدیق می کنیم.مدیتیشن به شما کمک نمی کند تا زندگی روزانه ی خود را در محیط کار فراموش کنید.در واقع در نشستن به کار مدیتیشن،شما همواره با زندگی روزانه تان سر و کار خواهید داشت.در کار مدیتیشن،روان نژندیها به جای مخفی ماندن در ته ذهن ما،به سطح آن می آیند .مدیتیشن ما را قادر می کند به زندگیمان به مثابه ی چیزی که می توان بر آن تاثیر نهاد بنگریم.گمان می رود که مردمان برآنند که اگر تنها می توانستند از دنگ و فنگ زندگی رها شوند،در کوهپایه ها و سواحل دریا به تفکری عابدانه مشغول می شدند.لیکن گریز از این جهانی بودن زندگی به مثابه ی دست کشیدن از خوراک است یعنی همان چیزی که میان دو برش از نان وجود دارد.وقتی شما ساندویچی سفارش می دهید ،به یقین دو رش نان نمی خواهید.بلکه چیزی میان آن دو برش نان را طالبید که خوشمزه و مقوی و خوردنی است و نان به همراه آن است.
پس آگاهی روشن از عواطف و موقعیت های زندگی و فضائی که در آن ،این عواطف و موقعیتها بروز می کنند می تواند جان ما را نسبت به یک آگاهی چند بعدی تر از زندگی یگشاید،و در واقع جان ما را به جامی جهان بین بدل کند.و در این نقطه یا مرحله است که گرایشی مهربانانه و گرمی بخش به منصه ی ظهور می رسد.و این گرایشی از قبول و پذیرش خویشتن است در عین اینکه هوش نقاد و انتقادی مما در ذهن ما به کار خود مشغول است.در این هنگام ما وجه شادمانه ی زندگی را تحسین می کنیم و در عین حال وجه دردناکش را به دست فراموشی نمی دهیم.البته پرداختن زیاده از حد به هیجانات و انفعالات زندگی به مقدار معتنابهی متوقف می شود.عواطف همانی هستند که هستند ،نه می باید سرکوبی شوند و نه لجام گسیخته ،بله تنها می باید تصدیق گردند و همان گونه ای که هستند مورد قبول واقع شوند.از این رو آگاهی بر امور جزئی زندگی،جان ما را بر کلیت پیچیده ی موقعیتها می گشاید ،چون رودی بزرگ که به سوی اقیانوس روان است ،کرانمندی و محدودیت دیسیپلین به گشادگی گونه گون و جهانگیر آگاهی راه می گشاید.مدیتیشن یا تفکر عبادی صرفا تنها نشستن در وضعیتی ویژه نیست که موجد فرایندهای سهل و ساده باشد ،بلکه نوعی گشادگی و پذیرش است در برابر محیط دور و بر که در آن این فرایندها روی می دهد .محیط دور و بر ،بدل به امری هشدار دهنده می شود که پی در پی حامل پیامهایی برای ماست،پیامهایی سرشار از آموزه ها و درون بینیها.
از این رو،پیش از آنکه خود را به دست تکنیکهای عجیب و غریب بسپاریم ،خود را به انرژی ها و دریافتها و نمادهای آیینی مشغول کنیم،می باید اذهانمان را به گونه ای ریشه ای از پیش داوریها و باورها بپیراییم.می باید ابتدا کار خود را با گام نهادن در راه باریک سادگی آغاز کنیم که همانا راه هینایانا است،و پس از آن در شاهراه عریض اعمال مهربانانه یعنی راه مهایانه(راه بزرگ)قدم بگذاریم و بعد از سفر خویش در شاهراه مهربانی نیازمند آنیم تا بدانیم چگونه می توان در میانه ی میدان رقصی آغاز کرد_در اینجا آموزش تانترا یا Vajrayana دستگیرمان خواهد شد.سادگی هینه یا نه پایه ای است برای تحسین کردن شکوه مهایانه و رنگ پر هیبت تانترا.از این رو،پیش از آنکه سر به آسمانها بساییم،می باید پا بر زمین سفت کنیم و با روان نژندیهای اساسیمان سر و کار بیابیم.تمامی رهیابی بودیسم همانا گسترش بخشیدن به عقل سلیم فروزنده است و دیدن چیزها همانگونه ای که هستند،بی آنکه بزرگشان کنیم یا ابعاد اغراق آمیزی بدانها بدهیم،بی آنکه درباره ی آنچه دوست داریم باشند به دامان توهم بیاویزیم.

ابریشم 07-16-2010 02:21 PM

نومیدی

تا زمانی که ما در پی معنویتی هستیم که به ما وعده ی رستگاری ،معجزه ،و آزادی درون می دهد،البته به "زنجیر طلایی معنویت"در بند مانده ایم.چنین زنجیری شاید بر گردن پاره ای از مردمان زیبا بنماید،لیکن به بندشان نیز می کشد.پاره ای نیز می اندیشند که می توانند این زنجیر جواهر نشان را چون آرایه ای بر گردن کنند بی آنکه در بندش شوند،ولی ایشان به خود فریبی مبتلایند.تا زمانی که انسان بر پایه ی پرداختن به "تن" خویش بخواهد به معنویت راه یابد،معنویت وی معنویت مادی(یا ماتریالیسم معنوی)خواهد بود_فرایندی که به خودکشی می انجامد،فرایندی که به دور از خلاقیت است.
تمامی مواعیدی که بدانها دل می بندیم فریب و اغوای مطلقند.ما انتظار داریم آموزه ها تمام مسائل ما را حل کنند،انتظار داریم به شیوه های جادویی،افسردگیهامان،پرخاش گریهامان و مشکلات جنسیمان جملگی درمان شوند.لیکن حیرت زده می شویم اگر دریابیم که کار ما ابتدا با درک این امر آغاز می شود که هیچ گونه شیوه ی جادویی در کار نخواهد بود.و این نومیدی آور است که دریابیم ابتدا باید با رنجهای واقعی زندگیمان سر و کار داشته باشیم و هیچ نجات دهنده ای یا هیچ نیروی جادویی در تکنیک های یوگایی ،ما را به سر منزل مقصود نمی رساند.نومیدی آور است که دریابیم مجبوریم انتظارات و توقعات خود را رها کنیم و بر پایه ی پیش داوریهامان چیزی را بنا نکنیم.
ما می باید نومید گردیم که همانا رها کردن "منیت" واهی و پیشرفت های توهم آلودی است که برای خود در نظر گرفته ایم.ما دوست داریم که خود را در روشنای آگاهی تصور کنیم،دوست داریم شاهد آن باشیم که دوستداران یا مریدان ما ،گرامیمان بدارند،ستایشمان کنند و ما را گلباران کنند،معجزه هایی در کار شوند و فرشتگان ،آواز خوانان به سوی ما آیند و چیزهایی از این دست.از دیدگاه"تن"،رسیدن به آگاهی روشنی،در نهایت مرگ است_مرگ "خود"،مرگ آنچه مال من است و مراست،مرگ ناظری که خواهان معجزات و پایکوبی مریدان است.و این ، نومیدی نهایی و غایی است.گام زدن در راه معنویت، دردناک است.گام زدن در راه معنویت ،همانا دریدن پی در پی پرده ی پندار ایت.می باید لایه به لایه،صورتکهایمان را بردریم.و در این کار ،توهین از پی توهین،ما را رنجه می دارد.
یاس و ناامیدی در این کار ،ما را بر آن می دارد که جاه طلبی را رها کنیم .مادر این راه آن قدر به زمین می خوریم که زمین را_زبری زمین را _لمس و احساس می کنیم و با سلامت و پاکی زمین مرتبط می شویم.پست ترین پستها و کوچکترین کوچکها ،چونان دانه ی شن،کاملا ساده،بی هیچ انتظاری .هنگامی که بر زمین افتاده ایم،دیگر جایی برای خوابزدگی یا سبکسری باقی نمی ماند و از این رو می توان از پایان آغاز کرد.می توان سر انجام از اموری کار پذیر دست به عمل زد.می توان یاد گرفت که چگونه فنجانی چای به گونه ای دلچسب فراهم می شود،و چونه می توان خط مستقیمی را بدون کژ و مژ شدن طی کرد.و بدین گونه رهیافت ما ،به زندگی،آسانتر و مستقیمتر می شودو آموزه ها و کتاب ها قابل استفاده می گردد. و ما چون دانه شنی ،بدون توقعات و خواب آلودگیها به کاری،مورد احتیاج واقع می شویم.
ما مواعید بسیاری شنیده ایم و به توصیفات فریبنده ای از انواع و اقسام مکانهای غریب گوش فرا داده ایم،خوابهای بسیاری دیده ایم ،لیکن دانه شنی به این همه چگونه گوش می تواند فرا دهد_غباری در میان کیهان،با این همه،حال و هوای ما بسیار زیبا و جامع است و چه کارها که نمی توان با آن کرد.در حقیقت،وضعیت ما سخت دعوت کننده . الهام بخش است.اگر دانه ی شنی باشی،باقی کیهان،تمامی فضا،و تمامی راه ها ازان توست،زیرا راه بر جیزی نمی بندی بر انبوهی نمی افزایی،چیزی را تصاحب ننمی کنی.و این،گشادگی و وسعت عظیمی محسوب می شود.شما سلطان کیهان می شوید زیرا دانه شنی بیش نیستید.جهان بسیار ساده می شود و در عین حال بسیار بزرگ و گسترده،زیرا اندیشه ی زیبایی که ناگهان در دل شما پدیدار می شود.بر پایه ی یاس و ناامیدی شماست و عاری از خودخواهی و جاه طلبی "من" شما.

ابریشم 07-16-2010 02:21 PM

رنج بردن

ما سفر معنوی خود را با شک و چون و چرا کردن در باب خود فریب خوردگیهایمان آغاز می کنیم.عدم یقین ،پیوسته در آنچه واقعی و غیر واقعی است وجود دارد. در آنچه شادی می خوانیم و در آن چه نگون بختی می نامیم.ما این را لحظه به لحظه و سال به سال_همانگونه که تای زندگیمان باز می شود_تجربه می کنیم و پیوسته پرسشهایی داریم و از قضا پرسشهایی که به ترشیدگی و پوسیدگی می روند.آنها به درد بدل می شوند . و درد افزایش می یابد هنگامی که پرسشها خشک تر می شود و پاسخ ها توهم آورتر.
هنگتمی که سالمند تر می شویم،به این شیوه یا شیوه ی دیگر،شروع می کنیم به پرسیدن اینکه"معنی زندگی چیست؟"ممکن است بگوییم"چه معنی زندگی چیست؟هر چیزی زندگی است."لیکن این بسیار فریبنده و زیرکانه است و سوال کماکان باقی می ماند.می توان گفت معنی زندگی ،بودن است ولی برای چه ؟ به چه می خواهیم برسیم،چه می خواهیم؟برخی می گویند، زندگی یعنی به کار بستن نیرو و همت برای رسیدن به اهداف بالاتر:سفر میان زمین و ما یا روشن شدن،دانشمندی گرانقدر شدن،عارفی بلند آوازه گشتن،اصلاح جهان،زدودن آلودگیهای زمین.شاید این معنی زندگی باشد_سخت کار ککنیم و چیزی به نصیب ببریم.می توان به فرزانگی تازه ای رسید و آن را با دیگران سهم کرد.یا می توان نظم سیاسی بهتری آفرید دموکراسی را به گونه ای تقویت کرد که تمام مردمانن برابر باشندو هر کس این حق را داشته باشد که هر آنچه می خواهد در محدوده ی مسئولیت متقابل انجام دهد.شاید ما باید تمدن بشری را به جایی برسانیم که دنیای ما مکانی خیال انگیز شود،جایگاه فرزانگی،جایگاه روشنی، آموختن و بالاترین پیشرفت های تکنولوژیکی.فراوانی و برکت،خانه های راحت،رفیقان دوست داشتنی.پیچیده تر و غنی تر و خوشحال تر،بدون ستیز،جنگ یا فقر ،با هوشمندانی که تمامی پاسخ ها را می دانند،دانشمندانی که توضیح می دهند چگونه ستاره ی دریایی آغاز شدو چگونه کیهان عمل می کند.
من ابدا این ذهنیت را ریشخند نمی کنم،لیکن آیا ما اهمیت مرگ را در نظر آورده ایم؟مرگ شریک زندگی است.ما مرگ را چگونه می بینیم؟پیام مرگ، دردناک است .اگر از فرزند چهارده ساله اتان بخواهید امیالش را بنویسد،سیاری آن را کاملا پرت و احمقانه می یابند. ما از قبول و پذیرش مرگ ،تن می زنیمريا،ولی والاترین آرمانهای ما،والترین تفکرات ما در باب معنی زندگی و والاترین اشکال تمدن جملگی به کار نمی آیند اگر فرایند تولد،رنج بردن و مرگ را فرو گذاریم.
هر لحظه،به دنیا آمدن و رنج کشیدن و مردن در کار است.به دنیا آمدن،دریچه ای است به یک وضعیت تازه.بلافاصله پس از به دنیا آمدن،احساس طراوت و تازگی،چون تماشای دمیدن خورشید در سحر گاه،در کار می شود.پرندگان بیدار می شوند و صدای خود را سر می دهند،هوا ازه است،و ما به سایه_روشن درختان و کوه ها می نگریم.خورشید که بالا می آید ،جهان روشن تر محدودتر می شود.خورشید سرخ تر و سرخ تر می شود و سرانجا به نوری سفید بدل می گردد_آفتاب تابان.انسان می خواهد دمیدن خورشید را نگاه دارد و به این وعده تابان بیاویزد.لیکن هیچ چیزی را نمی توان نگاه داشت_مرگ هست.هنگامی که مردیم،میان مرگ و زایش دیگر فاصله ای هست لیکن هنوز آکنده است از همه نوع پرسشها و پرت و پلاهای نیمه خودآگاه و ما با این همه به وضعیت تازه پا می گذاریم و بار دیگر زاده می شویم. و این فرایند بارها تکرار می شود.

ابریشم 07-16-2010 02:22 PM

از این منظر،هنگامی که کودکی به دنیا می آید اگر واقعا بر آنید که به زندگی بچسبد نباید بند نافش را ببرید.لیکن چاره ای نیست.تولد،بیان جدایی مادر و کودک است.چه شما شاهد مرگ کودک شوید چه او شاهد مرگ شما.شاید این نگاهی ترس آور به زندگی باشد ،لیکن با این همه حقیقت دارد.هر حرکتی که می کنیم بیانی است از تولد،رنج بردن و مرگ.
سه مقوله از رنج بردن یا درد،درسنت بودایی است:درد فراگیر،درد تناوب و درد درد،درد عمومی ناکامی،جدایی و تنهایی است.ما تنهاییم،ما مردمانی تنهاییم،ما نمی توانیم بند نافمان را در وجود آوریم.نمی توانیم بگوییم:"یکبار دیگر،بار اول تمرین بود".پس درد اجتناب پذیر است تا زمانی که ناایمنی و نا پیوستگی است.

درد فراگیر همانا ناکامی مشترک است و موجد پرخاشگری _و این_ربطی به این ندارد که شما مودب باشید یا بی پرده یا در ظاهر خوشحال یا ناشاد.تا زمانی که برآنیم بر دهستی خود بچسبیم،مشتی ماهیچه ی پرتنشیم که می کوشیم از خود محافظت کنیم.و این،ناراحتی می زاید .گرایش داریم که خود را ناراحت ببینیم ،حتی اگر پول و سرپناه و دوستان باشند.چیزی در میان هست که پیوسته مجبوریم در برابرش سپر بگیریم و خود را پنهان کنیم،ما مترصد آنیم تا از برابرش بگریزیم ،اما نمی دانیم از برابر چه چیزی باید بگریزیم.این منطقی نمی نماید لیکن این تهدید وجود دارد.

از این رو،به رغم آنکه چه اندازه می توان خوشحال بود،نگران و خشمگینیم،در واقع نمی خواهیم با این مسئله (یا این چیز)_هر چه هست_مقابل شویم،نمی خواهیم خود را بگشاییم.البته می توانیم این احساس را توجیه و عقلایی کنیم و فی المثل بگوییم:"دیشب خوب نخوابیدم و حوصله ی کار دشوار را ندارم."لیکن توجیه خود را اعتباری نیست.گریختن،خشم گرفتن را نیز بر پنهان شدن می افزاید.خشم گرفتن بر چیزهای خصوصی بی نام و نشانی که نمی خواهیم آشکاره شوند."اگر تنها می توانستم از شر این چیز خلاص شوم،احساس آزادی می کردم."
این درد اساسی اشکال بی شماری به خود می گیرد _درد از دست دادن یک دوست،درد ناگزیری حمله به دشمن،درد پول در آوردن،درد خواستن اعتبار نامه ها و گواهی نامه ها،درد شستن ظرفها،درد وظیفه،درد اینکه کسی تو را می پاید،درد این فکر که کار آمد و موفق نبوده ایم،درد رابطه ها از هر نوع.
علاوه بر درد فراگیر ،درد تناوب نیز هست ،درد درک این باری که بر شانه داری.گاهی شروع به این احساس می کنی که این بار از شانه ات برداشته شده است چون احساس آزادی می کنی.لیکن حس تناوب میان درد و عدم حضورش،میان سلامت و بیماری،خود درد آور است.این که بار دیگر باری بر شانه بگیری،درد آور است.
و سپس درد درد است که سومین قسم است.نا ایمن،نا مطمئن در قلمرو خود:نگران زخمی که دهان گشوده است.درد درمان ناشده،سخت تر می شود.درد ها یکی از پی دیگری سر می رسند و زندگی را در خود می کشند.نخست درد اساسی را احساس می کنی،پس از آن،درد تناوب را_از درد به عدم حضورش و باز درد_و درد سوم درد درد است،درد تمامی اوضاعی که خواهانش نیستی.
برنامه سفر می ریزی،طرح اوقاتی خوش_ولی چیزی در میانه بر خطا می رود.دوست قدیمی دچار سانحه ای می شود و در بیمارستان بستری است.خانواده اش سخت پریشانند،نمی توانند تو را بدانگونه که انتظار داشتی خوشامد گویند،مجبوری به هتل بروی،و پولت چندان اجازه ی این کار را نمی دهد.می خواهی به خانه ات برگردی اما به خاطر هوای بد،راه ها بسته اند.سخت نومیدی،هر ساعت و هر دقیقه برای تو اهمیت دارد.در ترمینال بالا و پایی می روی...چه می توان کرد؟
چنین اوضاعی همیشه پیش می آید،خیز بر میداریم و می خواهیم از شر دردمان رها شویم،اما با چنین کاری دردمان بیشتر می شود.درد پدیده ای بسیار واقعی ایت.نمی توان خود را شاد و ایمن نمایاند.درد،پای ثابت ماست.اگر به جست و جوی جاودانگی یا شادی یا ایمنی هستیم،پس درد زیست_داکا_یا رنج را تجربه خواهیم کرد.


ابریشم 07-16-2010 02:22 PM

از این رو ما این باور و پیش فرض را می پذیریم که"خود" و دیگران استوار و پیوسته اند.و برای تاییدبیشتر آن،افکار خود را دستکاری می کنیم و از هر دلیل مخالف می هراسیم.این،ترس از افشائ شدن است و این انکار ناپایداری،ما را دربند می کند.در حالی که تنها با تصدیق ناپایداری،فرصت مردن،فایی برای دوباره زادن و امکان تحسین زندگی به مثابه فرایندی خلاق به وجود می آید.
درک بی خودی دو مرحله دارد.مرحله اول،در می یابیم که"من" به مثابه ی جوهر استواری وجود ندارد و دائماٌ دگرگون می شود.
در می یابیم که بداشت ما از "من"آن را استوار می نمود.از این رو چنین نتیجه می گیریم که "من" وجود ندارد.لیکن ما مفهوم فریبنده ی "بی خودی" را فرمولبندی کرده ایم.هنوز ناظری هست که "بی خودی" را احساس می کند،ناظری که خود را با آن هویت می بخشد و هویت خود را پاس می دارد.مرحله دوم،مرحله ی دیدن آن سوی این مفهوم فریبنده است،مرحله حذف ناظر.از این رو "بی خودی"راستین،فقدان مفهوم " بی خودی" است. در مرحله ی نخست،در مرحله اول،در می یابیم که جوهری استوار و مطلق وجود دارد چون هر چیزی بسته به چیز دیگری است.در مرحله دوم،در می یابیم که بسته بودن به ناظری نیازمند است که آن را دریابد،تایید کند و این بستگی دیگری ببار میاورد میان ناظر و منظر.
این حرف که "بی خودی" وجود ندارد چون چیزها پیوسته دگرگون می شوند،حرف سستی است،زیرا ما هنوز به دگرگونی همچون چیزی استوار می نگریم."بی خودی"صرفا این عقیده نیست که چون ناپیوستگی است پس چیزی نیست که بدآن بیاویزیم ."بی خودی"حقیقی همان قدر ناپیوستگی را در کار می کند که نابودن را.ما به عقیده ناپیوستگی نیز نمی توانیم بیاویزیم.در واقع،ناپیوستگی کاری نمی کند.درک ما از نا پیوستگی محصول نا ایمنی ما است.برداشت ما چنین است.
عقیده "بی خودی" اغلب برای نفی واقعیت تولد،رنج و مرگ است.مسئله این است که با تصوری از "بی خودی"و تصوری از درد،تولد و مرگ،می توان به آسانی خود را مشغول کرد و گفت درد وجود ندارد چون منی وجود ندارد که آن را بکشد،تولد و مرگ وجود ندارند چون کسی نیست تا گواهیشان دهد.و این گریزی حقیرانه است.فلسفه ی شانیاتا اغلب به این گونه تحریف می شود:"کسی نیست که رنج بکشد،اگر شما رنج می کشید،این به دلیل توهم شماست".البته حقیقت رنج کشیدن زور آورتر از این خرده عقاید است.فقدان تصور "بی خودی" ما را به تجربه ی کامل درد،تولد و مرگ می رساند چون هیچ گونه فلسفه ای نمی تواند آن را نادیده بگیرد.
مخلص کلام این است که می باید در باب آنچه هت و آنچه می باید باشد سخن نرانیم،و بدین طریق یکتایی و روشنی پدیده ها را مستقیما تجربه کنیم.هر آنچه روی می دهد،رنج و سرمستی،تولد و مرگ و اموری از این دست می باید به تمامی تجربه شود.چه شیرین و چه تلخ.بی هیچ لفاف فلسفی یا گرایش های عاطفی که پدیده ها را دوست داشتنی می کند.
ما به دام زندگی گرفتار نیامده ایم چون همواره مجال خلاقیت است،مجال چالش برای بداهت.این از شوخیهای زندگی است که با دیدن و تصدیق "بی خودی"،میتوان دریافت که در رنج،برکت و خیر است، و در ناپایداری،پایداری و ابدیت."بی خودی" شامل کیفیت استوار هستی.لیکن این خیر و برکت فرارونده،این پایداری و هستی،نه توهم است و نه بر پایه ترس ها و باورها.

پايان فصل اول

ابریشم 07-16-2010 02:23 PM

فصل دوم:شیوه های بندی شدن

شوخی کیهانی
برای غلبه بر جاه طلبی "من"،باید بدانیم چگونه "من" و قلمروی "من" را ساخته ایم،چگونه از فرافکنیهایمان به مثابه ی اعتبارنامه هایمان استفاده می کنیم تا هستیمان را ثابت کنیم .آبشخور تقلای ما برای تاکید استواریمان این عدم اطمینان است که آیا ما اصلا وجود داریم یا نه.به موجب این عدم اطمینان،ما به دنبال اثبات هستیمان بدین طریق هستیم که چیزی بیرون از خویش پیدا کنیم ،چیزی که با آن رابطه ای داشته باشیم،چیزی استوار.ولی تمام این دستاویزها ،محل تردید است و نگاهی به گذشته این مدعا را ثابت می کند.شاید این همه ،یک شوخی کیهانی باشد.
این شوخی همانا حس استواری من و دیگران است .این تثبیت یا استواری دو سویه از "هیچ بودن" سرچشمه می گیرد .در آغاز ،فضای گسترده هست،و صفر،خودبسندگی،بی هیچ رابطه ای.لیکن برای تاکید صفر بودن،می باید یک را بیافرینیم تا ثابت کنیم که صفر وجود دارد.سپس دو را برای اثبات هستی یک خلق می کنیم و به همین گونه سه را برای اثبات دو ،و چهار را برای اثبات سه و الی آخر.ما پس زمینه ای ،بنیادی بر پا میکنیم تا بتوانیم به بی کرانگی برسیم.و این آن چیزی است که آن را سنساره می نامند،دور باطلی برای تایید هستی.یک تایید نیازمند تایید دیگری است و تایید دیگری نیازمند دیگری......
کوششی که برای استواری و پایداریمان می کنیم سخت دردآور است .پنداری همواره به گونه ای ناگهانی خود را در پرتگاه سکویی می یابیم که گمان داشتیم تا بی پایان گسترده است.از این رو می کوشیم با وسعت بخشیدن فوری به این سکو برای آنکه بار دیگر بی پایان و بی پرتگاه در نظر آید خود را از مرگ برهانیم.گمان می کنیم ،بر سکوی به ظاهر سفتمان ،در ایمنی به سر می بریم ،تا آنکه بار دیگر بر پرتگاه قرار می گیریم و مجبوریم گستره ی دیگری بر آن بیفزاییم.تشخیص نمی دهیم که این فرایند یکسر نالازم است ،تشخیص نمی دهیم که ما به سکویی برای آنکه بر آن بیاستیم نیاز نداریم ،و تمامی این سکو را بر سطح زمین بنا کرده ایم .خطر سقوطی در میان نیست .در واقع اشتغال ما در گشترش سکویی برای ایمن داشتن خویش ،شوخی بزرگی است ،بزرگترین شوخی ،شوخی کیهانی.لیکن ممکن است آن را طیبت آمیز نیابیم:زیرا می تواند همانند خیانتی خطرناک در نظر آید.

ابریشم 07-16-2010 02:24 PM

برای درک دقیقتر فرایند تایید پایداری و استواری من و دیگران-یعنی گسترش"من"-آشنایی با پنج اسکندا-مجموعه ای از مفاهیم بودیستی که "من" را به مثابه ی یک فرایند پنج مرحله ای تبیین می کند – یاری بخش است.
اولین قدم یا مرحله (یا اسکاندا) ، زایش "من"، "شکل" یا بی خیری (جهالت) اولیه نامیده می شود.ما نسبت به کیفیت گسترده ، سیال و هوشمند فضا ، جاهلیم .هنگامی که نوری از هشیاری ،گشادگی ، و عدم حضور "خود" را احساس می کنیم ،سوءظنی در ما سر بر می دارد:"نکند "من" استواری در میان نباشد ؟این احتمال هراس آور است .من نمی خواهم چنین دریافتی داشته باشم."و این پارانویای انتزاعی ،این فقدان آرامش که شاید چیزی بر خطا می رود ،منبع واکنش های زنجیره ای کارمایی است . و این همان ترس از پریشانی و نومیدی آخرین است .ترس از فقدان "خود"،ترس از حالت "بی خودی" ،تهدیدی مداوم برای ماست."اگر این حالت حقیقت داشته باشد ،آنوقت چه بر سر ما می آِد ؟من از تماشای این چشم انداز می ترسم."می خواهیم استواری و پایداری را نگه داریم،لیکن تنها ماده ی در دسترس که با آن می توان کاری کرد ،فضاست، فقدان "من" است ; از این رو می کوشیم تجربه ی خود را از فضا پایدار و منجمد کنیم .جهالت در این حالت ، حماقت نیست.بل نوعی کله شقی است .به ناگاه گیج و آشفته می شویم زیرا "بی خودی"را کشف کرده ایم و نمی خواهیم آن را بپذیریم،می خواهیم به چیزی بیاویزیم،چیزی را نگاه داریم.
مرحله بعدی،کوشش برای یافتن راهی است که بتوان خود را با آن مشغول داشت ،و توجه خویش را از تنهایی خویش منحرف کرد .و در اینجا واکنش های زنجیره ای کارمایی آغاز می شود .کارما،وابستگی به این و آن است –وابستگی به هستی من و فرافکنیهای من- و کارما با تقلای مداوم ما برای مشغول داشتن خودمان،همواره باز زاده می شود.به عبارت دیگر ،ترسی از تایید نشدن فرافکنیهای ما در میان است .شخص باید پیوسته بکوشد تا هستی خود را به اثبات برساند،و این کار را به این طریق به انجام می رساند که فرافکنیهایش را به مثابه ی چیزی پایدار احساس می کند .احساس اینکه چیزی ظاهرا بیرون از او وجودی استوار دارد ،او را بار دیگر متقاعد می کند که خود او نیز جوهری استوار است.
در سومین مرحله ،"من" سه استراتژی یا انگیزش را ظاهر می سازد که با آنها خود را به فرافکنیهایش مربوط میربوط کند :بی تفاوتی،هوای نفس و پرخاشگری.این انگیزش ها به واسطه ی دریافت حسی هدایت می شوند . در یافت حسی،در این مورد،احساسی خودآگاه است که می باید به مرکز فرماندهی گزارش دهد که در هر لحظه ی مفروض چه امری در شرف وقوع است .پس می توان هر وضعیتی را به وسیله ی سازماندهی استراژی دیگری ، دستکاری کرد.
در استراتژی بی تفاوتی ،ما قلمروی حساسی را که می خواهیم از آن بپرهیزیم ،چون گمان می کنیم به ما آسیب می رساند ،کرخت و بی حس می کنیم.در واقع ذره ای به تن می کنیم که همانا بی تفاوتی است.استراتژی دوم ،هوای نفس است-کوشش برای چنگ زدن به چیزها و فرو بلعیدن آنها.و این همانا ایجاد میدان مغناطیسی یا شیفته کردن و فریفتن است .معمولا ما به چیزی نمی آویزیم و آن را به چنگ نمی گیریم اگر به قدر کفایت احساس غنا و سرشاری کنیم .لیکن هر گاه احساس فقر ،گرسنگی،ناتوانی در میان باشد ،دستانمان را دراز می کنیم شاخک های حساسمان را به هر سو می گردانیم تا به چیزی بیاویزیم .سومین استراتژی ،پرخاشگری یا به عبارت بهتر تهاجم،نیز بر پایه ی تجربه ی فقر قرار دارد .این احساس که نمی توانیم زنده بمانیم و ناگریز باید هر آنچه زندگیمان را به خطر می اندازد از خود دور کنیم.اافزودن بر این ،هر چه از احتمالات تهدید کننده ی زندگیمان بیشتر آگاه شویم،واکنش هایمان نومیدانه تر می شود.می کوشیم هر چه تندتر بدویم تا مگر راهی برای سیر کردن شکم یا دفاع خود بیابیم ،این دویدنها نیز شکلی از پرخاشگری محسوب می شود.پرخاشگری (یا تهاجم)،هوای نفس(یا سیری ناپذیری)، و بی تفاوتی ،در مقوله ی سومین اکندا"دریافت حسی/انگیزشی"جای دارند.

ابریشم 07-16-2010 02:24 PM

جهالت ، احساس ، انگیزش و دریافت حسی _ جملگی فرایندهای غریزیند .
ما یک دستگاه راداری به کار می گیریم که از قلمرو ما خبر دهد. با این همه
نمی توانیم "من" را به گونه ای شایسته سر و سامان دهیم بی آنکه به
هوش ، و بی آنکه به توانایی های مفهوم سازی و نام گذاری مجهز باشیم
.ما تا کنون مجموعه ای غنی از چیزها و اموری که در درون ما می گذرد
بدست داده ایم . و آنها را رده بندی و نام گذاری کرده ایم و به یک معنا،به
آنها رسمیت بخشیده ایم.از این رو "هوش" یا "مفهوم سازی" مرحله ی
بعدی "من" یا چهارمین اسکندا محسوب می شوند .لیکن حتی این نیز
کاملا کفایت نمی کند .ما نیازمند یک مکانیسم فعال و کارا هستیم تا
فرایندهای غریزی و ذهنی "من" را هماهنگ کنیم .این آخرین قدم یا
مرحله ی "من" است که هماما "خودآگاهی"خوانده می شود.خودآگاهی
عبارت است از عواطف و الگوهای فکری که دنیای وهم آلود ما را تشکیل
می دهد این دنیای وهم آلود به "شش قلمرو" مربوط است.عواطف وجوه
برجسته ی"من" محسوب می شومند ،یا در واقع فرماندهانارتش "من";
افکار نیمه خودآگاه،پندارهای واهی و افکار دیگر ،وجوه مختلف را به یکدیگر
می پیوندند.بنابراین افکار ،ارتش "من" را شکل می دهند وهمواره در
حرکتند ،همواره مشغول.افکار ما،روان نژندانه اند_به این معنا که بی نظمند
و دائما تغییر جهت می دهند و در یکدیگر تداخل می کنند یا پهلو
به پهلوی هم می سایند .ما دائما از فکری به فکر دیگر می جهیم ،از افکار
معنوی به توهمات جنسی ،و از نشخوار ذهنی به مسائل پولی ، و از این
یکی به امور خانه و خانواده و به همین گونه ادامه می دهیم .تمامی سیر و
گسترش پنج اکاندا _جهالت/شکل ، احساس،انگیزه / دریافت حسی ،
مفهوم سازی و خودآگاهی _تقلایی است از سوی ما برای سپر گرفتن در
برابر حقیقت فقدان پایداریمان.
عمل تفکر عبادی (یا مدیتیشن) همانا ذیذن شفافیت این سپر یا حفاظ است .
مدیتیشن نگریستن از دورن این سپر یا حفاظ به ظاهر ستبر است .لیکن
نمی توان بلافاصله با جهالت اولیه آغاز به کار کرد ،این کار بدان می ماند که
بخواهیم دیواری را به یک ضربت فرو ریزیم .در حالی که این دیوار می باید آجر
به آجر از میان برداشت .می باید کار خود را با مواردی که در دسترس است
آغاز کنیم.از این رو عمل مدیتیشن با عواطف و افکار ،به ویژه با فرایند افکار
آغاز به کار می کند.

ابریشم 07-16-2010 02:24 PM

خود فریفتگی
این شش قلمرو_که همانا شیوه های مختلف سامسارایی هستند _از این رو قلمرو خوانده می شوند که ما در هر یک از آنها،به مثابه ی روایت ویژه ای از واقعیت ،سکنا می گزینیم.ما مجذوب نگاه داشتن محیط پیرامون و آشنا و مالوف خویشیم،مجذوب امیال و آرزوهای آشنای خود ، به گونه ای که نمی خواهیم به حالت بیش و کم بی کران ذهن قدم بگذاریم .ما به الگوهای مالوف و معتاد ذهن خود چسبیده ایم زیرا پریشانی زمینه ای وسیع برای چسبیدن بدان فراهم می کند.در واقع پریشانی خود شیوه ای برای مشغول نگه داشتنمان می شود .ما از رها کردن این ایمنی و سرگرمی هراسانیم.از گام نهادن به فضای باز ذهن هراسانیم ،در واقع از حالت عبادی ذهن واهمه داریم.چشم انداز بیداری ذهن ،خشم آور و دلازار است چون نمی دانیم چگونه می توان با آن کنار آمد .از این رو ترجیح می دهیم به زندانمان باز گردیم و از خیر رهای در گذریم.یعنی پریشانی و درد،خود به مشغله ای بدل می شود که اغلب به گونه ای است که گویی ایمنی و شادی نصیبمان می کند!
این شش قلمرو(به گونه ای نمادی) عبارتند از : قلمروی خدایان ،قلمروی خدایان حسود ،قلمروی انسان،قلمروی حیوان ،قلمروی اشباح گرسنه و قلمروی دوزخ.این قلمروها عمدتا گرایش های عاطفی ما را به خویش و محیط خویشتن است ; گرایش های عاطفی ما را ،توصیفات مفهومی و دلیل تراشی ها،رنگ آمیزی و تقویت می کنند .ما به مثابه ی موجودات انسانی ،هر روز،انواع عواطف مربوط به قلمروها را تجربه می کنیم :از غرور قلمروی خدا تا تنفر و همه دشمن بینی (پارانویا)ی قلمروی دوزخ.با این همه،(روانشناسی انسان،معمولا تنها در یک قلمرو به گونه ای محکم ریشه دارد.این قلمرو،روشی در اختیار ما می گذارد که خود را با پریشانی مشغول و سرگرم می کنیم تا با تردید اساسیمان،با ترس غائیمان از ناپایداری روبرو نشویم.


ابریشم 07-16-2010 02:25 PM

قلمروی خدا
اشتغال اساسی قلمروی خداريا،تثبیت ذهن است ،به دیگر سخن جذب ذهن است که بر پایه ی "من" بنا شده است ،بر پایه ی برداشتی مادی از معنویت.در"مدیتیشن"ی از این دست،آن کو به تفکر می پردازد با سکنی گزیدن در چیزی،خویشتن را نگاه می دارد و حفظ می کند.از این رو موضوع ویژه ی تفکر ،هر اندازه که ژرف بنماید ،به مثابه ی جسمی سخت و جامد تجربه می شود و نه چیزی شفاف و اثیری.این گونه تفکر عبادی یا مدیتیشن با آمادگی یا "خودسازی " آغاز می شود . و در واقع هدف چنین تفکری آن قدر که خلق خودآگاهی سکنی گزیده است خلق جایگاهی برای سکونت نیست.این عمل،حاصلش یک خودآگاهی عظیم است که البته هستی آن کس را که به تفکر می پردازد را تایید می کند.
شما از چنین "مدیتیشن"ی نتایج دردآوری به نصیب می برید،البته اگر در انجامش موفق باشید.شخص ممکن است صداهایی بشنود و چیزهایی ببیند-حالات به ظاهر عمیق ذهنی ،خوشی جسمانی و سعادت روانی.تمام انواع"حالات دگرگون شده خودآگاهی" می تواند با مساعی ذهن خودآگاه تجربه یا ساخته شود .لیکن این تجربه ها،جعلی و تقلیدیند،به گلهای پلاستیکی می مانند ،ساختگی و پیش ساخته.
می توان به صناعتی متوسل شد –مانترایی را تکرار کرد (یعنی وردی خواند) یا چیزی را در نظر مجسم کرد.ولی انسان کاملا جذب مانترا یا تصور نمی شود،زیرا این تویی که تصور می کنی ،زیرا این تویی که مانترا را تکرار می کنی .چنین عملی بر پایه ی "من" قرار دارد:"من این کار را می کنم"،بار دیگر خودآگاهی را گسترش می دهد.
قلمروی خدایان که با جنگهای بی امان درک شدنی است ،از بیم و امید ساخته می شود.بیم شکست و امید رسیدن به اوج.یک لحظه گمان می کنی که در حال اوج گرفتن هستی ، و لحظه ای فکر می کنی که به سوی شکست می روی .این افراط و تفریط ،این نوسان میان این دو حد،موج تنشی عظیم است .موفقیت و شکست هر یک معنایی در خود دارد یا به خود می گوییم: "کارم دیگر تمام است." یا "دیگر به خوشی نهایی رسیده ام."
سرانجام،به آن اندازه به هیجان می آیییم که دیگر نقاط عطفی که مار را به امیدها و بیم هایمان می رساند گم می کنیم.دیگر نمی دانیم کجا هستیم و چه می کنیم .و بعد برقی ناگهانی که در آن لذت و درد به کلی یکی می شوند بیرون می جهد و حالت متفکرانه ی آن کس که در "من" مسکن گزیده است برای ما روشن می شود .چنین پیشرفتی، حیرت انگیز است. و بعد خوشی و شادمانی ،منظومه ی جسمانی و روانی ما را در بر می گیرد .دیگر اهمیتی به ترس یا امید نمی دهیم ، و کاملا ممکن است که باور کنیم ،این حالات همان روشن شدگی یا وصال به معنای عارفانه ی آن است .در این لحظه هر آنچه می بینیم زیبا و دوست داشتنی می نماید،حتی غریب ترین موقعیت های زندگی ،آسمانی به نظر می رسد .هر آنچه ناخوشایند یا پرخاشگرانه باشد زیبا می نماید زیرا با "من" به یگانگی رسیده ایم.به عبارت دیگر "من" ردپای هوش خود را ازدست داده است.این پیشرفت غائی و مطلق پریشانی است ،ژرفای جهالت است که به غایت نیرومند است .این نوعی بمب اتم معنوی است ،که تا آنجایی که به مهربانی ،ارتباط یافتن،برون رفتن از محدوده ی "من" مربوط می شود،خود ویرانگر است.تمامی رهیافت به این قلمروی نخستین ،قدم نهادن به درون است_در خود فر رفتن_ و بافتن زنجیری استکه ما را بندی خود می کند.کتب مقدس از کرم ابریشمی سخن می گویند که خود را به تارهای ابریشمین می پیچد تا آنکه خفه شود .
در واقع ما تنها در باب یکی از دو وجه قلمروی نخستین سخن گفته ایم که همانا خود ویرانگری باشد و آن انحرافی از معنویت به ماتریالیسم است.با این همه،روایت ماتریالیستی(مادی گرایی) از قلمروی نخستین می تواند به کار امور دنیایی بیاید تا لذت و خوشی جسمانی و ذهنی حاصل شود .کوشش برای رسیدن به اهدافی از قبیل :سلامت،رفاه ،زیبایی،خوشنامی،فضیلت و غیره.این رهیافت همواره به سوی لذت و خوشی جهت گیری می کند و به منظور حفظ "من" است .آنچه وجه مشخصه ی قلمروی نخستین است ،از دست نهادن ردپای بیم و امید است.و این می تواند هم بر حسب مسائل حسی و جسمانی باشد و هم بر حسب معنویت .در هر دوی این موارد،برای نیل به چنین شادی خارق العاده ای ،می باید ردپای انکو در طلب است و آنچه طلب می شود از دست برود .اگر جاه طلبی ما ،خود را بر حسب اهداف دنیوی بیان کند ،نخست ما در پی شادی خواهیم بود ،لیکن پس از آن شروع می کنیم به لذت بردن از مبارزه با شادیمان و در این مبارزه احساس رهایی از تنش می کنیم .در نیمه راه رسیدن به لذت و آرامش مطلق ،آن را رها می کنیم .مبارزه تبدیل به ماجراجویی می شود و سپس یه سرگرمی روز تعطیل .لیکن،هنوز در سفر ماجراجویانه ی خود به سوی هدف غائی به سر می بریم ، و در عین حال هر گامی در این راه،یک تعطیل،یک تفریح در نظر می آوریم.
بنابراین قلمروی نخستین فی النفسه دردناک نیست .بلکه درد از بیداری یا رهایی از شیفتگی احتمالی است.
گمان می کنیم به حالت متداوم خوشی و سعادت_معنوی یا دنیوی_ رسیده ایم،گمان می کنیم در این حالت وصل ماندگاریم،لیکن ناگهان چیزی ما را تکان میدهد و در میابیم آنچه بدان رسیده ایم برای همیشه نمی پاید.
خوشی و سعادتمان ،لرزان و بی حساب می شود ،و اندیشه نگاه داشتن خود در حالت خیر و خوشی باز در ذهنمان پدیدار می شود .وضعیت کارمایی(یا سرنوشت)،همه نوع خشم و درد را به ما باز می گرداند ،و در مرحله ای شروع می کنیم به از دست دادن ایمان خویش به پیوستگی و جاودانگی حالت خیر و خوشی .در این هنگام،خشونتی ناگهانی در ما سر بر می دارد ،احساس می کنیم کلاه بر سرمان رفته است و نمی توانیم در این قلمروی نخستین برای همیشه بمانیم .از این رو هنگامی که وضعیت کارمایی (یا سرنوشت) ما را تکان می دهد و اوضاعی فراهم می کند که بدان مربوط می شویم،تمامی این فرایند عمیقا نومید کننده می شود . خود یا دیگری را لعن و نفرین می کنیم که ما را به این قلمرو هدایت کرده است .خشم و نومیدی در ما رو به رشد می نهد چون احساس غبن می کنیم و می پنداریم که به ما خیانت شده است .به روش دیگری روی می آوریم تا ما را به دنیا _که در اینجا همانا قلمروی دیگر است_مرتبط سازد.و این همان سامسارا خوانده می شود که بعنی "دایره بسته" است،گردابی که درواقع اقیانوس پریشانی است و گشتن پیوسته ی آن را پایانی نیست
.


ابریشم 07-16-2010 02:25 PM

پارایونا(همه دشمن بینی)

وجه مشخصه ی قلمروی بعدی_قلمروی خدایان حسود_یا آسورا،پارانویا است.اگر شما بخواهید به کسی یاری رسانید که ذهنیتی پارانویایی دارد،عمل شما را به این گونه تعبیر می کنید که بر آنید بر او ستمی روا دارید یا به حیطه ی زندگیش نفوذ کنید.ولی اگر تصمیم بگیرید کاری به کار او نداشته باشد ، عمل شما را به مثابه ی عملی خودخواهانه تعبیر می کند ،به عقیده ی او شما تنها به دنبال آرامش و راحتی خودتانید.اگر شما هر دو شق را به دست دهید ،یعنی گاهی به ایشان یاری کنید و گاهی کاری به کارشان نداشته باشد ،آن وقت فکر می کنند آنها را به بازی گرفته اید. ذهن پارانویایی ، بسیار باهوش است ، تمام زوایای پنهان را می بیند .شما فکر می کنید با شخص مبتلا به پارانویا ارتباطی چهره به چهره دارید ، لیکن در واقع وی شما را از پشت سرتان نگاه می کند . این پارانویای شدید که ترکیبی از کارایی مفرط و دقت مفرط است ، یک شکل دفاعی است که لفافی از غرور بر خود پیچیده است.کسی که دارای ذهنیت پارانویایی است ، به هر سوئی می دود ، می خواهد هر چیزی را فورا چنگ آورد و از تمام احتمالاتی که حمله ای در آن مستتر است می گریزد و جز باد چیزی به دست نمی آورد .پیوسته می کوشد به چیزی بزرگتر و بالاتر دست یابد. و برای اینکار لازم است که فرد پارانویایی دائما از دامها یا تله های موهوم بپرهیزد.از این رو هیچ گاه فرصت ندارد خود را آماده کند و کاری انجام دهد ، و بدون آ»ادگی دست به عمل می زند . و چنین است که نوع غلطی از خودانگیختگی رو به رشد می نهد :احساس آزادی عمل که بر پایه ی نادرستی قوام یافته است.
ذهنیت پارانویایی(یا آسورا) سخت درگیر و مشغول مقایسه است .در جدل همیشگی برای حفظ ایمنی و رسیدن به چیزهای بزرگتر ، به موازینی نیاز هست، به نشانه هایی ویژه که حرکت و پیشرفت فرد پارانویایی را بسنجد و حرکت وی را با حرکت دشمن فرضیش مقایسه کند .موقعیتهای زندگی در چشم چنین فردی به بازیهایی شباهت دارد که در آن فرد با دشمن فرضیش درگیر رقابت است .چنین فردی دائما با خود و دیگران ،خود و دوستانش ، خود و مال خودش سر و کار دارد .تمامی گوشه ها و زوایا ،می توانند کمین گاه دشمن باشند .همه چیز شک بر انگیز و تهدید آور است ،از این رو می باید کاملا مراقب و مواظبشان بود .لیکن شخص نمی تواند خود را پنهان یا استتار کند .پس می باید به میدان بیاید و اگر مشکلی در کار است یا توطئه ای ،با آن بجنگد .می باید به میدان بیاید و به مبارزه ای رویاروی تن دهد و بکوشد توطئه را افشا کند .لیکن چنین فردی در صورت به میدان آمدن و روبرو شدن با موقعیت ،نسبت به نمود های عینی موقعیت بی اعتماد می ماند و آنها را نادیده می گیرد .از قبول هر آنچه می بیند تن می زند ، از یادگیری هر آنچه ناظران بدو می آموزند تن می زند،زیرا همه کس را مثابه ی دشمن خویش در نظر می آورد.

sarsma 08-01-2010 12:28 AM

با سلام واقعا زیبا یود و من خیلی دوست دارم در مورد تمرینات مدیتیشن و روشن بینی بدانم میشود راهنمایی کنید

ابریشم 09-28-2010 05:58 PM

طوفــان فــکری

http://www.vista.ir/include/articles...e5a779da98.jpg


یکی از مهم‌ترین وجوه تمایز انسان از د‌یگر موجود‌ات، قد‌رت تفکر و خلاقیت اوست. قد‌رت د‌ستکاری د‌ر ذهن و پد‌ید‌ه‌هاست، قد‌رت کشف و تولید‌ ابزار و اند‌یشه‌های جد‌ید‌ است. همه انسان‌ها کم و بیش خلاق‌اند‌ و این توانایی همچون انواع هوش با د‌رجات متفاوت د‌ر همه ما وجود‌ د‌ارد‌. مهم آن است که بتوانیم آن را شکوفا کنیم توسعه د‌هیم و به خد‌مت بگیریم. تفکر خلاق می‌تواند‌ بهترین سلاح مبارزه با مشکل نیز قلمد‌اد‌ شود‌. افراد‌ی که تفکر خلاق را د‌ر خود‌ شکوفا نکرد‌ه‌اند‌ تا به کوچکترین مشکلی می‌رسند‌، تصور می‌کنند‌ به آخر خط رسید‌ه‌اند‌، د‌ر صورتی که انسان‌های خلاق این نگرش منفی را تسلیم شد‌ن قبل از جنگ می‌پند‌ارند‌، زیرا معتقد‌ند‌ مشکل نه تنها مزاحمت نیست، بلکه مبارزه‌ای برای کشف راه‌حل است.
تفکر خلاق می‌تواند‌ به ما بیاموزد‌ که حتی وقتی با حاد‌ثه‌ای ناگوار برخورد‌ کرد‌یم، چگونه احساس منفی خود‌ را به احساس خوب و مثبت تبد‌یل کنیم.
● انواع تفکر
۱) تفکر واگرا
۲) تفکر همگرا
تفکر خلاق با تفکر واگرا رابطه‌ای مستقیم د‌ارد‌. افراد‌ با تفکر واگرا سعی می‌کنند‌ پد‌ید‌ه‌ها و امور و افکار را آن چنان که هستند‌ به‌راحتی نپذیرند‌، بلکه نگاه متفاوت‌تری د‌اشته باشند‌ و از قالب‌های فکری همسان د‌ور شوند‌. به عبارتی پد‌ید‌ه‌ها را با چشم د‌یگری نگاه می‌کنند‌.

ابریشم 09-28-2010 05:59 PM

اما فکرهای نو د‌ر تفکر همگرا کمتر راه پید‌ا می‌کند‌. افراد‌ امور و پد‌ید‌ه‌ها را آن چنان که هستند‌، می‌بینند‌ و می‌پذیرند‌.
● مراحل تفکر خلاق

د‌ر این مرحله افراد‌ به امور و پد‌ید‌ه‌های مختلف زند‌گی د‌قت و توجه بیشتری می‌کنند‌، به حد‌ی که گاهی پد‌ید‌ه‌های زند‌گی مد‌ت‌های طولانی ذهن شخص را به خود‌ مشغول می‌کند‌.

د‌ر این مرحله فرد‌ با بررسی و مطالعه بیشتر، روابط بین پد‌ید‌ه‌ها را بهتر د‌رک می‌کند‌.

د‌ر این مرحله شخص به نوع روابط بین پد‌ید‌ه‌ها که ذهن او را به خود‌ مشغول کرد‌ه، پی می‌برد‌ و با طرح سؤال‌های مختلف د‌ر ذهن، به نقد‌وبررسی آن می‌پرد‌ازد‌.

د‌ر این مرحله شخص با گذار از مراحل قبلی، به د‌رک و شناخت عمیق‌تری از روابط بین پد‌ید‌ه‌ها می‌رسد‌ و گویی پد‌ید‌ه‌ها، جزیی از وجود‌ش شد‌ه است.

د‌ر این مرحله شخص به پاسخ‌های ناگهانی د‌ست پید‌ا می‌کند‌، معمولاً با کلماتی نظیر «یافتم» متجلی می‌شود‌.

د‌ر این مرحله فرد‌ به بررسی بهترین اید‌ه‌ای که د‌ر مراحل قبلی به آن رسید‌ه است، می‌پرد‌ازد‌ تا صحت و سقم و د‌رستی آن را مشخص کند‌.

د‌ر این مرحله فرد‌ افکار یا اید‌ه‌هایی را که مورد‌ تأیید‌ واقع شد‌ه‌اند‌، به اجرا د‌رمی‌آورد‌.
۱) آماد‌گی: ۲) مطالعه: ۳) تغییر: ۴) پختگی: ۵) اشراق: ۶) وارسی: ۷) اجرا:


ابریشم 09-28-2010 05:59 PM

● ویژگی‌های افراد‌
۱) راه‌هایی را جست‌وجو می‌کنند‌ که از طریق آن بتوانند‌ فکر خود‌ را به سوی اید‌ه‌های نو و تازه هد‌ایت کنند‌.
۲) به همه جوانب یک موضوع توجه د‌ارند‌.
۳) د‌ر حل یک مسأله تمرکز حواس بیشتری از خود‌ نشان می‌د‌هند‌.
۴) فکرهای بکر (د‌ست نخورد‌ه و نو) را بیشتر از د‌یگران از خود‌ نشان می‌د‌هند‌.
۵) به راه‌حل‌هایی می‌اند‌یشند‌ که ممکن است از د‌ید‌ د‌یگران اهمیت چند‌انی ند‌اشته باشد‌.
۶) از ربط اید‌ه‌ها و تجربیات مختلف، نتایج جد‌ید‌ی می‌گیرند‌.
۷) افکار و عقاید‌ خود‌ را به راحتی مطرح می‌کنند‌ و از مواجهه با عقاید‌ مختلف استقبال می‌کنند‌.
۸) برای حل مسائل و مشکلات، راه‌های مختلف را بررسی و تا رسید‌ن به نتیجه د‌لخواه تلاش می‌کنند‌.
۹) خود‌ را محد‌ود‌ به نظرات د‌یگران نمی‌کنند‌، حصار هر آن چه بود‌ و هست را می‌شکنند‌.
۱۰) همواره کنجکاو و د‌ر جست‌وجوی اطلاعات جد‌ید‌ و نو هستند‌.
۱۱) از قد‌رت تصویرسازی ذهنی بالایی برخورد‌ارند‌، تا حد‌ی که به تفکرات خود‌، عینیت می‌بخشند‌.
۱۲) مثبت‌نگر و پرانرژی هستند‌.
۱۳) معمولاً برای هر سؤالی، آماد‌گی ارائه پاسخ‌های مختلف را د‌ارند‌.
۱۴) سؤال و جواب‌های غیرعاد‌ی و عجیب و غریب د‌ر آنها بیشتر د‌ید‌ه می‌شود‌.


ابریشم 09-28-2010 06:00 PM

● راهکارها
۱) اطلاعات و تجارب خود‌ را د‌ر موقعیت‌های مختلف گسترش د‌هیم.
۲) از د‌یگران و کود‌کان سؤال‌هایی را بپرسیم که پاسخ‌های متعد‌د‌ی د‌اشته باشد‌.
۳) اگر سؤال‌های غیرمعمولی از سوی د‌یگران مطرح می‌شود‌، سعی کنیم تا باهمکاری خود‌شان
اسخ‌های جد‌ید‌ و نو را کشف کنیم.
۴) رفتارها و الگوهای افراد‌ خلاق مثل ابوعلی سینا، د‌کتر حسابی و... را سرمشق زند‌گی قرار د‌هیم.
۵) از فنون ویژة تفکر خلاق مانند‌ «بارش فکری» به خوبی استفاد‌ه کنیم. (حمله ذهنی به یک موضوع را بارش فکری می‌گویند‌).
۶) تصورات ذهنی خود‌ و د‌یگران را تقویت کنیم، زیرا تصویرسازی کمک می‌کند‌ تا اطلاعات د‌ر حافظه بلند‌مد‌ت بیشتر ذخیره شوند‌. برای مثال اگر فرزند‌مان د‌استانی از د‌ایناسورها را می‌خواند‌، از او بخواهیم تصور کند‌ که میان جنگل قرار د‌ارد‌، به صد‌ای آنان گوش د‌هد‌، بزرگی جثه‌اش را د‌ر نظر بگیرد‌، صد‌ای پای آنان را بشنود‌ و....
۷) د‌ر نوشتن د‌استان یا کشید‌ن نقاشی و... به جای استفاد‌ه از نمونه (مد‌ل) از طرح‌های خلاق ذهن خود‌ استفاد‌ه کنیم.
۸) مهم‌ترین نکات آن چه را که می‌خوانیم، می‌بینیم و می‌شنویم، یاد‌د‌اشت کنیم.
۹) هر فکر جد‌ید‌ی که به ذهنمان می‌رسد‌ را یاد‌د‌اشت کنیم.
۱۰) بازی‌های فکری، ساخت اشیا با گل، مجسمه‌سازی، نقاشی و د‌استان‌نویسی موجب شکوفایی ذهن و خلاقیت می‌شود‌.
۱۱) اجازه د‌هیم هر سؤالی را از ما بپرسند‌ و سؤالات د‌یگران را جد‌ی بگیریم.
۱۲) طرح سؤال‌های باز و تکمیل جملات و د‌استان‌های ناتمام، د‌ر رشد‌ تفکر خلاق موثر است.
۱۳) به عقاید‌ د‌یگران احترام بگذاریم و اجازه د‌هیم که تا حد‌ ممکن، کارهای‌شان را با ذوق و سلیقه خود‌ انجام د‌هند‌.
۱۴) ابتکار و تخیل را باور د‌اشته باشیم تا زمینه بروز فعالیت‌های خلاق د‌ر جامعه فراهم شود‌.
۱۵) سعی کنیم پاسخ‌های ما د‌ر مقابل سؤالات د‌یگران به گونه‌ای باشد‌ که او را به سؤال‌های جد‌ید‌تری هد‌ایت کنیم.
۱۶) فرصت ابتکار و نوآوری را د‌ر خانواد‌ه و مد‌رسه و محل کار به د‌یگران بد‌هیم.
۱۷) از موقعیت‌هایی مانند‌ مسافرت، بازد‌ید‌ از موزه‌ها، رفتن به مکان‌های تفریحی و فرهنگی برای آموزش تفکر خلاق استفاد‌ه کنیم.
۱۸) احساس امنیت، شاد‌ی و آرامش، از عوامل شکوفایی تفکر خلاق است. آن عوامل را از خود‌ و د‌یگران د‌ریغ نکنیم.
۱۹) هوش،‌ استعد‌اد‌، مهارت و تلاش جد‌ی، بخشی از عوامل رشد‌ خلاقیت است اما ضروری است به ایجاد‌ انگیزه نیز توجه ویژه‌ای د‌اشته باشیم.
۲۰) توانایی د‌یگران حتی کود‌کان را بپذیریم و باور د‌اشته باشیم که هر فرد‌، موجود‌ی منحصربه‌فرد‌ است و مثل و مانند‌ی ند‌ارد‌.
۲۱) وقتی کار و فکر جد‌ید‌ و خلاقانه‌ای را از د‌یگران مشاهد‌ه کرد‌یم، با تشویق، خوشحالی خود‌ را ابراز کنیم.

ابریشم 09-28-2010 06:00 PM

● تمرین‌ها
▪ تمرین ۱: افراد‌ را به د‌و گروه تقسیم می‌کنیم:
از گروه اول می‌خواهیم هر کد‌ام یک کلمه به د‌لخواه بنویسند‌ و د‌ر یک ظرف بریزند‌.
از گروه د‌وم می‌خواهیم هر کد‌ام یک مسأله بنویسند‌ و د‌ر یک ظرف بریزند‌.
برحسب تصاد‌ف از ظرف گروه اول یک کلمه و از ظرف گروه د‌وم یک مسأله برمی‌د‌اریم و می‌خواهیم که هرکس با آن کلمه انتخاب شد‌ه، پاسخی را برای آن مسأله انتخاب شد‌ه آماد‌ه کند‌ و بخواند‌.
▪ تمرین ۲: سه شیء را ذهنی انتخاب می‌کنیم و از گروه می‌خواهیم که بگویند‌ با این اشیا چه چیزهایی را می‌توانند‌ بسازند‌. مثلاً با د‌و د‌رب بطری و یک خود‌کار و یک صفحه کاغذ باطله چه چیزهایی می‌توان ساخت؟
▪ تمرین ۳: از گروه می‌خواهیم با حروف خلاقیت، کلمه‌هایی بسازند‌ که به موضوع خلاقیت مرتبط باشد‌.
▪ تمرین ۴: از افراد‌ می‌پرسیم اگر د‌ر گرمای تابستان د‌ر مزرعه کلاه ند‌اشته باشند‌، از چه چیزهایی به عنوان جایگزین می‌توانند‌ استفاد‌ه کنند‌؟
اگر د‌ر بیابان با شکستگی پا مواجه شوند‌، چه کارهایی می‌توانند‌ انجام د‌هند‌ و...

ابریشم 09-28-2010 06:01 PM

کلاهی که باید بر سر تفکر گذاشت
http://www.vista.ir/include/articles...6e2d655f29.jpg

ادوارد دوبونو پدر تفکر خلاق در کتاب «شش کلاه تفکر» یک روش خلاقانه ارائه می کند و از طریق آن می کوشد نشست افراد به دور یکدیگر را به اقدامی ثمر بخش و کارا تبدیل کند.
«دوبونو» سعی می کند به کسانی که به دور هم جمع می شوند، بیاموزد که به تفکر خود نظم دهند و آن گاه در این میان، به راه های خلاقانه بیندیشند و با یک هماهنگی مدبرانه نتایج را طبقه بندی و اولویت بندی کرده و در تصمیم گیری ها از آن استفاده کنند.


تصور کنید به یک جلسه قدم گذاشته اید و شما مسئول نظم دهی، هدایت و نتیجه گیری از آن جلسه هستید. در اینجا کلاه آبی را بر سر شما خواهند گذاشت، زیرا هنگامی که کسی کلاه آبی را بر سر می گذارد باید به موارد زیر دقت کند:

۱) رنگ آبی نماد آسمان آبی رنگ است که چتر آن بر همه جا گسترده شده است و کسی که کلاه آبی بر سر خود می گذارد باید بتواند افکار جاری در محیط جلسه را در ذهن خود به جریان درآورد و نظم و تمرکز دهد.

۲) کلاه آبی همچون یک نرم افزار است که تلاش می کند به تفکر کردن جمع، جهت دهد و با برنامه ای مشخص آن را به سرانجام برساند و گویی همچون یک کارگردان تفکر ما را هدایت می کند.

۳) با کلاه آبی اولویت و محدودیت ها تعیین می شود. اکنون بر روی صندلی خود بنشینید و موضوع و یا مشکل مورد بحث را بر روی تخته سیاه بنویسید. در نخستین اقدام و با هدایت شما همه اعضا باید کلاه سفید را بر سر بگذارند و در مورد موضوع بیان شده بیندیشند.

هنگامی که کلاه سفید را بر سر می گذارید، نباید به چیزهایی که شامل الهامات، قضاوت های متکی به تجارب گذشته، عواطف، احساسات و عقاید است توجه کنید و تنها باید همچون یک رایانه، فقط اطلاعات ارائه کنید. حال شما باید اطلاعات به دست آمده از حاضران در جلسه را که به واسطه تفکر با کلاه سفید ارائه شده است جمع بندی و اعضای جلسه را وارد مرحله بعد کنید تا با گذاشتن کلاه قرمز بر سر، شروع به تفکر کنند.
هنگامی که حاضران می خواهند با کلاه قرمز در مورد موضوع مورد نظر تفکر کنند، باید به نکات زیر توجه کنید:

۱) اجازه دهید احساسات و عواطف بر وجود شما حاکم شده و به زبان درآیند و هرکسی می تواند از الهامات و دریافت های ناگهانی خویش سخن گوید و دیگر نیازی به استدلال نیست.

۲) پس از این که تمام نظرات اعضای جلسه ارائه شد، شما اقدام به جمع بندی تراوشات فکری حاضران کرده و آن گاه به مرحله بعد قدم بگذارید و اجازه دهید حاضران کلاه سیاه را بر سر بگذارند. با گذاشتن این کلاه بر سر نباید احساسات منفی بدون منطق بیان شوند، بلکه فرد باید دیدگاه های منفی خود را در خصوص مشکل یا موضوع مورد بحث به صورت منطقی بیان کند. بدون شک اگر از این کلاه بخوبی استفاده شود، می تواند ما را از مخاطراتی که در آینده از چشمان ما دور می ماند آگاه کند. نتایج بحث های ارائه شده توسط شما جمع بندی شده و در نهایت ثبت شود و آن گاه بار دیگر اجازه دهید حاضران کلاه زرد را بر سر خود بگذارند و شروع به تفکر کنند. زرد نماد آفتاب است و آفتاب شروعی برای سازندگی، شادابی و خوش بینی است. گویی هر جا سراغ از خورشید گرفته می شود گرمی زندگی و زایشی دیگر در میان است و تفکر مثبت باید به همراه کنجکاوی و شادمانی و سرور و تلاش برای درست شدن کارها باشد. فرد با گذاشتن کلاه زرد تلاش می کند به نکات ارزشمند و مثبت موضوع بنگرد.
اکنون بار دیگر به جمع بندی نظرات به دست آمده بر اثر کلاه زرد بپردازید. اکنون حاضران باید کلاه سبز را بر سر بگذارند. کلاه سبز، کلاه خلاقیت است. هنگامی که افراد کلاه سبز را بر سر می گذارند، باید به راه های نو بیندیشند که می تواند در آن موضوع مورد نظر اثر گذار بوده و به تصمیم گیری های خلاقانه منجر شود. هنگامی که حاضران کلاه سبز را بر سر می گذارند، فرصتی می یابند که جمع را به جست وجوی چیزهای کشف نشده هدایت کنند. حال فرصتی به حاضران دهید تا ایده های نو ارائه کنند و آنگاه به ثبت این ایده ها پرداخته و به جمع بندی نظرات بپردازید. اکنون شما باید تلاش کنید با کلاه آبی که بر سر گذاشته اید به ارزیابی نتایج پرداخته و به یک جمع بندی مناسب برسید و در نهایت در جهت حل مشکل یا پیگیری مورد نظر تصمیم نهایی را بگیرید. بدون شک هر یک از اعضا می توانند کلاه آبی را به امانت گرفته و با آن به تفکر بپردازند و در اتخاذ تصمیمات به شما کمک کنند. در پایان شما در می یابید هنگامی که جلسه را این گونه مدیریت می کنید، دیگر تنها شاهد آن نخواهید بود که یک فرد تنها با کلاه سیاه به جلسه قدم بگذارد و یا فرد دیگری تنها با کلاه قرمز تفکر کند، بلکه همه مجبورند با شش کلاه مذکور تفکر کرده و اندیشه های ذهن خود را ارائه کنند.


ابریشم 09-28-2010 06:02 PM

مدیتیشن خنده


خنده باعث می شود انرژی از منبع درونی وجود شما به سطح بیاید.
انرژی همانند سایه ای ، خنده را دنبال میكند و به دنبال آن جاری میشود. آیا تاكنون توجه كرده اید اوقاتی كه واقعا و از ته دل میخندید و به طور عمیق در حالت مدیتیشن قرار دارید ، در واقع در این لحظات فكر كردن كاملا متوقف می شود.اصلا غیر ممكن است كه در یك زمان هم فكر كرد و هم خندید.
خندیدن و فكر كردن دقیقا متضاد یكدیگرند . اگر واقعا بخندید ، فكر كردن متوقف میشود - ولی اگر فكر كردن ادامه پیدا كند ، خنده ، واقعی و از ته دل نخواهد بود. هنگامی كه شما عمیقا می خندید ، ناگهان ذهن ناپدید میشود. تا آنجایی كه من میدانم ، خندیدن و سماع كردن ، بهترین ، ساده ترین و طبیعی ترین راه های خلاصی از شر ناآرامی های ذهن هستند. هنگامی كه شما عمیقا وارد سماع میشوید نیز فكر كردن متوقف میشود . هنگام چرخ زدن شما تبدیل به یك گرداب میشوید و به این ترتیب در هستی ذوب و محو می گردید و هستی نیز در شما ناپدید میشود و در حقیقت دیگر مرزی میان شما و هستی وجود نخواهد داشت.
خندیدن میتواند مقدمه ای بسیار زیبا برای وارد شدن به مرحله توقف افكار و بی ذهنی باشد .
هر روز صبح پس از بیدار شدن از خواب و قبل از باز كردن چشمانتان ، به خوبی بدنتان را كش و قوس دهید و خستگی احتمالی را به این ترتیب از تن خود بیرون كنید.
پس از 3 یا 4 دقیقه ، همان طور با چشمان بسته شروع به خندیدن كنید .
برای مدت 5 دقیقه فقط بخندید. در ابتدا ممكن است خنده شما واقعی نباشد ، ولی پس از مدتی صدای این خنده مصنوعی باعث خواهد شد تا واقعا بخندید . خود را كاملا به این خنده بسپارید . ممكن است چند روزی طول بكشد تا این حالت به طور واقعی اتفاق بیفتد . این مدیتیشن تاثیر بسیار خوبی خواهد داشت و باعث میشود تا كل روز شما تغییر كند .
در ژاپن داستانی درباره بودایی معروف به بودای خندان به نام ** هوتی ** وجود دارد . تمام تعلیمات این بودای عجیب ، فقط و فقط خنده بود . او از یك شهر به شهر دیگر و از یك روستا به روستای دیگر سفر میكرد و هنگامی كه به شهر یا روستایی میرسید ، در میدان اصلی می ایستاد و شروع به خندیدن میكرد .
البته خنده او از نوعی خاص بود كه به همه سرایت میكرد و واگیر داشت .
او به قدری با شدت می خندید كه روی زمین میافتاد و همین طور می غلتید. افرادی كه به دور او جمع شده بودند نیز شروع به خنده میكردند و پس از مدت كوتاهی موج عظیمی از خنده تمام آن شهر یا روستا را فرا میگرفت.مردم همیشه منتظر هوتی بودند تا به شهر یا روستای آنها سفر كند . زیرا او با خودش شادی و سرور را به همراه میآورد.
او هرگزحتی كلمه ای نیز سخن نگفت . اگر درباره بودا از او سوال میكردی ، در جواب فقط میخندید . اگر در باره اشراق و به كمال رسیدن از او می پرسیدی ، پاسخش چیزی جز خنده نبود . خنده تنها پیام این بودا بود .

ابریشم 10-07-2010 12:39 PM

http://www.gtalk.ir/images/icons/%2830%29.gif خلاقیت و پارادایم های ذهنی منسوخ

http://www.vista.ir/include/articles...56a47ae95e.jpg

همه ما با اصطلاحاتی همچون خلاقیت، نوآوری، سلامت فکر، پارادایم ذهنی تاحدودی آشنایی داریم، ولی اینکه تا چه اندازه در مفاهیم و روشهای آنها دقیق شده ایم، بحث دیگری است.

سیستم های باز دارای یکسری ویژگیهایی هستند که گرایش به بی نظمی و تکامل گرایی دو مورد از خصوصیتهای مهم آنها هستند. گرایش به نظمی عبارت است از عواملی که سیستم را از حرکت درجهت اصلی آن منحرف ساخته و درجهت عدم تعادل حرکت می دهند و به آنها آنتروپی نیز گفته می شود.

همچنین منظور از گرایش به تکامل، پیچیدگی ساخت و تنوع ویژگیها در سیستم است که چنانچه همراه با این پیچیدگیها، سیستم عملکرد نوینی از خود ارائه دهد، به درجه ای بالاتر از تکامل راه یافته است.

مفهوم عینی این است که ما اگر به مجموعه دستاوردهای انسان در طول تاریخ نظری بیندازیم متوجه خواهیم شد که تمام این لوازم و نظریه های جدید به واسطه خلاقیت ونوآوری اندیشمندان به این سطح از تکامل و رشد رسیده اند.

در اینجا برای اینکه بتوانیم به تحلیل عمیق از خلاقیت و اهمیت آن در زندگی شخصی و سازمانی برسیم ابتدا به تشریح پارادایم های ذهنی و لزوم تغییر در آنها می پردازیم.

● پارادایم
پارادایم ها را مجموعه ای از قوانین، مقررات و پیش فرضها بیان کرده اند که مانند یک الگو بایدها و نبایدها را تعیین می کند. توماس کن، پارادایم ها را همانند *****هایی می داند که داده ها را تصفیه می کنند و افراد تنها آن قسمتی از داده ها را که موافق پارادایم های ذهنی شان است را قبول می کنند. به عبارت دیگر، هرچند ایده ها و افکار جدید با تغییر وضع موجــــود باعث تسهیل در انجام امور می شود ولی مطمئناً تهدیداتی را درپی دارد و اشخــــاصی که آینده را تداوم گذشته تلقی می کنند به مخالفت با این افکــــــار جدید می پردازند و در تائید عمل خود این گونه مطرح می کنند که ایده هایی که ما را تا به اینجا رسانیده اند، برای ادامه راه نیز کافی هستند.
نمونه بارز این موضوع عقاید گالیله در قرن شانزدهم بود. وی معتقد بود که خورشید در مرکز منظومه شمسی قرار داشته و بقیه سیارات به دور آن می چرخند و برای اثبات سخنان خویش رهبران کلیسا را به تماشای چرخش زمین به دور خورشید از بالای برج سن مارکو دعوت کرد. ولی با تمام این تلاشها، گالیله باتوجه به جمود فکری حاکم و عقاید مخالف توفیقی حاصل نکرد. در اینجا موضوع مقاومت در برابر تغییر کماکان به قوت خود باقی است و فرقی نمی کند که قرن شانزدهم باشد یا بیست و یکم و سوال اساسی این است که چه چیزی باعث می شود که ما از پذیرش ایده های جدید عاجز باشیم؟
شرکتها و سازمانهای زیادی بودند که متاسفانه به دلیل غلبه پاردایم های قدیمی نتوانستند تغییر و تحولات جدید را هضم کنند و درنتیجه با گذشت زمان در ورطه فراموشی افتادند. برای مثال ۴۰ سال پیش هیچ کدام از شرکتهای بزرگ نمی توانستند قبول کنند که محصولات ژاپنی که از طریق روش مهندسی معکوس از روی کالاهای غربی ساخته شده بودنــد، بتوانند این گونه رشد کرده و سهم عمده ای از بازارهای جهانی را به خود اختصاص دهند.
جول بارکردر کتاب هنر پارادایم در کشف آینده عنوان می کند که در یک سخنرانی برای گروهی از مدیران، خواستم تا برداشت خود را از کیفیت محصولات ژاپنی در دهه ۶۰ بیان کنند که پاسخ همه آنها نامرغوب، ارزان، کیفیت پایین، کپی سازی ضعیف بود، ولی مجدداً همین سوال را برای محصولات فعلی ژاپن تکرار کردم که حاکی از ذکر ویژگیهای برعکس موارد قبلی بود. که این موضوع معرف شروع تغییر پارادایم ها از دهه ۵۰ و تولید محصولاتی با ویژگیهای فعلی است.

ابریشم 10-07-2010 12:40 PM

نکته حائزاهمیت که در تغییر پارادایم ها وجود دارد، این است که ممکن است ما با این تغییرات ناخواسته به نقطه صفر منتقل بشویم، که در این صورت دیگر مهم نخواهد بود که سهم ما از بازار چه میزان بوده و وضعیت ما در پارادایم قبلی چگونه بوده است بلکه تلاش ما در وضعیت جدید تعیین کننده جایگاه ما خواهدبود. برای درک بهتر موضوع شاید توجه به تجربه تلخ ساعت سازیهای سوئیس خالی از لطف نباشد: کشور سوئیس نزدیک به یک قرن و تا سال ۱۹۷۰ ضمن پیشتازی در عرصه ساعت سازی، ۶۵ درصد بازارهای جهانی و ۸۰ درصد سود این صنعت را به خود اختصاص داده بود ولی حدود یک دهه پس از آن سهم بازار آنها به ۱۰ درصد تنزل کرده و ۵۰ هزار نفر از ۶۵ هزار کارگر این صنعت بیکار شدند.
سبب این حادثه چه کسی بود و چه چیزی باعث این اتفاق گردید، جواب این سوال نیز واضح بود و آن اینکه با تولید ساعتهای کوارتزو الکترونیکــی توسط ژاپنی ها که هزاران بار دقیق تر از ساعتهای مکانیکی بود باعث شد تا سوئیسی ها مطابق قانون صفر از صحنه رقابت خارج شوند. پس با این اوصاف می توان ویژگیهای زیر را برای پارادایم ها مطرح ساخت:





با این تفاسیر به اهمیت و لزوم توجه به خلاقیت و نوآوری بیشتر واقف می شویم. ولی خلاقیت چیست؟ چه زمانی خلاقیت به نوآوری منجر می گردد؟ برای تداوم آن چه کار باید کرد؟ چگونه می توانیم خلاقیت را در خود رشد دهیم؟ و بسیاری چراهای دیگر که شاید با بسط بیشتر این موضوع بتوانیم به جواب آنها برسیم.
تداوم حیات سازمانها به ایجاد بازنگری در آنها بستگی دارد و این بازنگری ازطریق هماهنگ ساختن اهداف با وضعیت جدید و تداوم اصلاح و بهبود روشهای حصول به اهداف است، یعنی اگرچه سازمانهای مختلف در مقطعی از زمان ممکن است پیشتاز باشند ولی درصورت ایجاد تغییرات محیطی لزوم هماهنگی با آنها غیرقابل اجتناب است. ۱) عدم پذیرش پارادایم های جدید ما را به فلج پارادایم که ماحصل عدم اطمینان و عدم ریسک پذیری است مبتلا می سازد؛ ۲) پارادایم ها در تمامی زمینه های زندگی و به شکلهای مختلف سایه افکنده اند؛ ۳) برای خلق ایده ها و افکار جدید، سن و سابقه مطرح نیست بلکه نگرش و پشتکار مهم است؛ ۴) علی رغم میل باطنی ما، پارادایم ها در گذر زمان تغییر می کنند؛ ۵) باید توجه داشت که در فراسوی زمان، فرصت بسیاری وجود دارد که با انعطاف بیشتر در پذیرش عقاید جدید این فرصتها نصیب ما خواهدشد.



ابریشم 10-07-2010 12:41 PM

کایزر در کتاب خلاقیت و شما خلاقیت را به کارگیری توانائیهای ذهنی برای ایجاد یک فکر یا مفهوم جدید تعریف می کند، همچنین جرج تری در کتاب اصول مدیریت عنوان می کند که هر انسان مدیر یا غیرمدیری از استعداد خلاقیت برخوردار است ولی آنچه که مهمتر از وجود خلاقیت است، جلوگیری از عوامل بازدارنده ظهور آن است، که در صورت آزادسازی ذهن از پارادایم ها و الگوهای زنجیره ای، می توان در مدت کوتاهی شاهد رشد و خلاقیت بود و در ادامه موانع خلاقیت را به ترتیب زیر معرفی می کند:




بروز خلاقیت درگرو پیروزی بر موانع فوق و شکستن عادتها و سنتهای دست و پاگیر است. راجرفون اوخ در کتاب تلنگری بر ذهن این مـــوانع را به قفلهای ذهنی تعبیر می کند، که ذهن افراد توسط این قفلها محدود شده و حرکت آنها به سمت خلاقیت غیرممکن می گردد. گوتنبرگ با شکست این قفلها بود که فراموش کرد غلتکهای پرس انگور برای این کار ساخته شده و یا بوشل (موسس شرکت آتاری) که بازی با دستگاه تلویزیون را غیرممکن تلقی نکرد.
برای درک بهتر موضوع حالتی را درنظر بگیرید که معلمی با گذاشتن نقطه بر روی تخته سیاه نظر دانش آموزان دبیرستانی و بچه های کودکستانی را جویا شد و جواب هر کدام به این ترتیب بود که بچه های دبیرستانی به اتفاق آن را نقطه عنوان کردند، حال اینکه بچه های کودکستانی هرکدام تعبیری از آن کردند که یکی ماسه، دیگری چشم جغد، ستاره، حشره مرده، و... را عنوان کردند. «نیل پوستمن» این حالت را به این صورت بیان می کند که متاسفانه کودکان ما با علامت سوال وارد مدرســـــه می شوند و به شکل نقطه از آن خارج می شوند. ۱) ترس از انتقاد و شکست؛ ۲) عدم اعتماد به نفس؛ ۳) تمایل به همرنگی با جماعت؛ ۴) عدم تمرکز ذهنی.



ابریشم 10-07-2010 12:41 PM

حال در اینجا این موضوع مطرح می شود که ما چگونه می توانیم این حالت را از بین ببریم و به عبارت بهتر به یک سلامت فکر برسیم. برای این کار ما باید از اتکا به پاسخهای قبل دوری کرده و سعی کنیم هنگام حل مسئله ابتدا راه حلها و گزینه های مختلف را باید گردآوری کرد و همچنین از ارزیابی آنها در این مرحله اجتناب کنیم و باتوجه به گفته ارسطو سعی کنیم کاروان اندیشه خود را برای شکار افکار بعدی با ایده های مشابه یا متضاد یا نزدیک به هم به حرکت درآوریم. لذا خلاقیت را باید فرایندی درنظر گرفت که دارای مراحل زیر است:
▪ اندیشیدن به ایده های جدید، علی رغم واکنشهای نامطلوب؛
▪ شناسایی و تعیین مشکلات و حساسیت نسبت به آنها؛
▪ استفاده از تجربیات و اندیشه های دیگران برای ارائه راه حلهای جدید؛
▪ عدم اعمال فشار بر ذهن و اجازه فعالیت به ضمیر ناخودآگاه.
نوآوری نیز یک مرحله فراتر از خلاقیت است که در آن افکار و روشهای ارائه شده توسط افراد خلاق به مرحله عمل و اجرا وارد می گردد و ما شاهد تغییرات و تحولاتی در روشهای اجرایی و یا محصولات قبلی خواهیم بود. که لازمه رسیدن به این مرحله حمایت و پشتیبانی از خلاقیتها، ایجاد فضای خلاق و اختصاص زمان و فرصت مناسب برای بروز خلاقیت توسط افراد خلاق است.



ابریشم 10-07-2010 12:41 PM

در جمع بندی کلی می توان این ویژگیها را در افراد خلاق جستجو کرد:
۱) توانایی دید مسائلی که قبلاً به آنها توجه نشده بود؛
۲) ایجاد ارتباط بین افکار و ایده های کسب شده از منابع دیگر؛
۳) عدم اکتفا به یک راه حل؛
۴) دید تردیدی نسبت به روشهای قبلی؛
۵) استفاده فی البداهه از قدرتهای درونی خویش؛
۶) ازنظر فکری و عملی انعطاف پذیری.
در پایان باید گفت که امروزه بیش از پیش برای سازمانها ضرورت پیش بینی روشهایی جدید برای رفع نیازهای تازه که ممکن است به دنبال تغییرات احتمالی ایجاد شده باشند تعیین گردیده است و همچنین باید توجه داشت که از دیدگاه مدیریتی خلاقیت صرف جهت غلبه بر پارادایم های قبلی کافی نبوده و تشویق خلاقیت همـــــراه با ایجاد شرایط مناسب جهت عملی ساختن آن که همان ورود به مرحله نوآوری است، حائزاهمیت فراوانی است.


ابریشم 10-07-2010 12:42 PM

حسابداری ذهنی؛ شناخت بیشتر روانشناسی انتخاب
http://www.vista.ir/include/articles...977d33e939.jpgحسابداری ذهنی، مطالعه موضوع چگونگی تفسیر افراد از اطلاعات برای اتخاذ تصمیم براساس تجزیه و تحلیل آنها از تاثیر حوادث رخ داده در ذهنشان می‌باشد ‌که ممکن است از اصل عمومی ‌منطقی بودن تخطی شود. حسابداری ذهنی شناخت بیشتر روانشناسی انتخاب است. در حسابداری ذهنی ما به دنبال درک توضیح اثرات احساسات انسانی در فرایند تصمیم‌گیری هستیم. انسان‌ها تمایل به نگهداری حوادث خاص در ذهن خود به صورت تصورات دارند، این تصورات برخی مواقع بیشتر از خود حوادث روی تصمیم‌گیری افراد اثر می‌گذارد. حسابداری ذهنی مجموعه‌ای است از عملیات آگاهانه که توسط فرد و خانوارها برای سازماندهی‌، ارزیابی و ردیابی فعالیت‌های مالی مورد استفاده قرار می‌گیرد. برای آشنایی بیشتر با مقوله حسابداری ذهنی به مثال زیر توجه کنید: شخصی یک ژاکت ترمه را به قیمت ۱۲۵ هزار ریال در یک فروشگاه می‌پسندد، اما او به دلیل این‌که احساس می‌کند خرید نامعقول است از خرید ژاکت منصرف می‌شود. ماه بعد این ژاکت را از همسرش به عنوان هدیه تولد دریافت می‌کند.
او و همسرش حساب‌های بانکی مشترک دارند با این وجود شخص احساس رضایت کامل دارد. تحلیل حسابداری ذهنی به این صورت است که شخص در ذهن خود این تصور را دارد که اگر خودش ژاکت را خریداری می‌کرد علاوه بر۱۲۵ هزار ریال‌، هزینه ذهنی و اجتماعی ولخرج بودن را نیز پرداخت می‌کرد. درصورتی که دلیل هدیه تولد، دلیل قابل قبولی برای احساس رضایت کامل می‌باشد. بیشتر نظریه‌های اقتصادی بر این اساس بنا شده‌اند که افراد در مواجه با رویدادهای اقتصادی به صورت منطقی عمل می‌کنند‌، اما افراد در تصمیم‌گیری‌های خود بر‌اساس مدل‌های منطقی و اقتصادی عمل نمی‌کنند. فرض کنید فردی در قرعه‌کشی بانک ملت یک میلیون ریال برنده شود شادتر است یا فردی که در قرعه‌کشی بانک ملت ۲ بار و بار اول ۳۰۰ هزار ریال و و بار دوم ۷۰۰ هزار ریال برنده شود‌؟ طبق تئوری مطلوبیت و منطق هر دو یک میلیون ریال برنده شده‌اند و هیچ تفاوتی نمی‌کند‌، اما طبق حسابداری ذهنی فردی که ۲ بار برنده شده شادتر است؛ زیرا موفقیت‌های متوالی باعث امیدواری فرد در موفقیت‌های بعدی می‌شود. شاید بهترین راه برای تعریف حسابداری ذهنی مقایسه آن با حسابداری مالی و حسابداری مدیریت باشد.


ابریشم 10-07-2010 12:43 PM

همان‌گونه که می‌دانید حسابداری مالی به ثبت‌، طبقه‌بندی رویداد‌های مالی در دفاتر و گزارشگری نتایج می‌پردازد و حسابداری مدیریت با استفاده از این اطلاعات و سایر اطلاعات اجتماعی و... به تصمیم‌گیری و کنترل فعالیت شرکت می‌پردازد. در حسابداری ذهنی نیز افراد خانوار چنین ثبت وقایع مالی و تجزیه و تحلیلی را به منظور تحت کنترل درآوردن مخارج خود انجام می‌دهند. حسابداری مالی شامل استانداردها و رویه‌های متعددی می‌باشد که طی سال‌ها به ثبت رسیده است. اما برای حسابداری ذهنی قوانین مشابهی وجود ندارد ‌و تنها می‌توان از طریق مشاهده رفتار افراد قوانینی استنتاج کرد. حسابداری ذهنی ترکیبی از اقتصاد‌، حسابداری و روان‌شناسی است و بیشتر به حسابداری نزدیک است. عناصر اصلی حسابداری ذهنی‌: به اعتقاد تالر حسابداری ذهنی سه عنصر اصلی دارد:


۲) عنصر دوم مستلزم تخصیص فعالیت‌ها به حساب‌های خاص می‌باشد. ۳) عنصر سوم به میزان ارزیابی حساب‌ها می‌پردازد. به عنوان مثال، شخصی قصد داشت یک روتختی بخرد، او به یک فروشگاه بزرگ رفت و به دنبال مدل مورد علاقه‌اش بود. روتختی‌ها در سه اندازه ۱، ۲ و ۳ و قیمت آنها به ترتیب۲۰۰۰۰۰‌، ۲۵۰۰۰۰۰ و ۳۰۰۰۰۰ ریال بود. اما در یک حراجی قیمت هر‌کدام از آنها بدون توجه به اندازه ۱۵۰۰۰۰ریال بود. دریافت این اطلاعات، دریافت نتایج است. شخص این نتایج را در ذهن خود مورد آزمون قرار می‌دهد و درنهایت تصمیم به خرید روتختی اندازه ۳ از حراجی به قیمت۱۵۰۰۰۰ریال می‌گیرد (عنصر اول). با خرید این روتختی شخص به اندازه مابه‌التفاوت قیمت خریداری شده و قیمت واقعی روتختی (۱۵۰۰۰۰-۳۰۰۰۰۰) در ذهن خود یک حساب سود باز می‌کند (عنصر دوم). با این‌که روتختی از اطراف تخت آویزان بوده‌، شخص احساس رضایت کامل می‌کند (عنصرسوم). بسته به ارزیابی شخص این احساس رضایت به صورت روزانه‌، هفتگی، ماهانه یا سالانه باقی می‌ماند. چون تصمیم‌گیری‌ها در شرایط عدم اطمینان انجام می‌شود و ارزیابی‌های افراد از حساب‌های خاص متفاوت است. حسابداری ذهنی و تعمیم افراطی‌: به روشنی قابل درک است که افراد با همه پول‌هایشان به یک شکل رفتار نمی‌کنند، افراد برای هر پولی که خرج می‌کنند حساب‌های مختلفی در ذهنشان باز می‌کنند و پول وقتی خرج می‌شود نمی‌تواند نادیده گرفته شود. برخی مواقع افراد با ایجاد حساب‌های ذهنی تعمیم افراطی می‌کنند. به مثال زیر توجه کنید: یک زوج برای ماهیگیری به شمال کشور مسافرت می‌کنند. آنها مقداری ماهی قزل‌آلا می‌گیرند و بسته‌بندی می‌کنند و از طریق هواپیما به منزلشان می‌فرستند. در نقل و انتقال بسته مفقود می‌شود. آنها از هواپیمایی ۳۰۰۰۰۰ ریال خسارت دریافت می‌کنند. پس از دریافت این پول آن زوج به یک رستوران مجلل می‌روند و برای یک وعده شام ۲۲۵۰۰۰ ریال از این پول را خرج می‌کنند. در حالی که آنها قبلاً هرگز این مبلغ را برای شام در یک رستوران خرج نمی‌کردند. یک توصیف برای این رفتار این است که خرج کردن مبلغ زیادی از پولی که خارج از درآمدشان نصیب آنها شده یک تعمیم افراطی است (با وجود احساس رضایت کامل در افراد) معمولاً افراد پول‌های باد‌آورده را در مصرف‌های مجلل خرج می‌کنند. در حالی که ممکن است افراد هرگز از محل درآمد‌های جاریشان چنین مصرف‌هایی انجام ندهند. حال اگر این زوج به جای رفتن به رستوران یک کت به مبلغ ۲۲۵۰۰۰ ریال از محل خسارت دریافت شده خریداری می‌کردند، تاثیر تعمیم افراطی حساب ذهنی ممکن است نقصان یابد.
۱) عنصر اول به چگونگی دریافت نتایج‌، آزمون آنها‌، چگونگی تصمیم‌گیری براساس نتایج آزمون شده و در نهایت به ارزیابی تصمیمات اتخاذ شده می‌پردازد.

ابریشم 10-07-2010 12:44 PM

یوگا چیست؟ژیمناستیک ،هیپنوتیزم یا مدیتیشن؟
http://www.seemorgh.com/DesktopModul...iles/75013.jpg

تمرین یوگا برای سلامتی مفید است، اما یوگا چیست ؟ آیا ورزش است یا مدیتیشن ؟


یوگا قرن شش پیش از میلاد مسیح توسط بودایی ها انجام می شد. پس از پشت سر گذاشتن قرن ها، امروزه به عنوان الگویی برای ورزش کردن به تمام دنیا رسیده است. یوگا کمک می کند تا بتوانیم نقطۀ مرکزی بدن و روح مان را که همان احساسات و عواطف است کنترل کنیم. این ورزش وضعیت ظاهر را تضمین می کند.


پیش از هر چیز: یوگا چیست؟

ژیمناستیک است یا هیپنوتیزم یا مدیتیشن؟

دادن تعریفی روشن از یوگا دشوار است. لیونل کوردن، که 35 سال متخحصص این رشته بوده است، برای ما توضیح می دهد که " یوگا روشی است که تمام بدن ما را تحت تأثیر قرار می دهد تا انسجام و پیوستگی از دست رفته اش را بازیابد.


یوگا ماهیچه های ما را قوی، روحیه مان را متعادل و ملایم، و تحمل و طاقت مان را بیشتر می کند. علاوه بر همۀ این ها، یوگا به واسطۀ تمرین های ریلکسیشن، بر روح ما نیز اثر دارد.


به طور گسترده، یوگا روشی برای آموزش نیز محسوب می شود؛ حتی می توان از آن به عنوان متد بازپروری هم زمان روح و جسم نیز نام برد. یوگا تمرینی است 100 در100 مفید، برای بدن ضعیف شما که به درستی با آن رفتار نشده، و ذهن پر از فکر و دغدغه های خسته کننده ای است که مغز بیچارۀ ما هر روز همۀ آنها را تحمل می کند.


احساسات، قلب یوگاست

احساس (émotion) به چه معنی است؟


برخلاف باور عامه، احساسات در ذهن پدید نمی آیند بلکه منشأشان بدن است. این احساسات بدون وقفه و پشت سرهم ظاهر می شوند:


شادی، ترس، اضطراب... احساسات خودآگاه یا ناخودآگاه ما را در برمی گیرند و قادرند خاطرات خوب یا بدی برای ما خلق کنند. نکتۀ مهم این است که بتوانید احساسات تان را در طی روز مشخص کنید و با هدایت درست آنها حالات متفاوت تان را مدیریت کنید.


اینجاست که یوگا معنای خودش را پیدا می کند زیرا دقیقاً مرکز توجه یوگا مجموعۀ احساسات است. این احساس های بدن پس از ظهور آسیب شناسی بیان شدند و به واسطۀ تمرین یوگا تخلیه می شوند.


پس از یک جلسه یوگا، بدن به چندین شکل تبدیل شده است. در واقع یوگا آگاهی نسبت به همۀ احساسات را به ما می دهد، یعنی توانایی تشخیص دادن آنها از یکدیگر و پیش بینی کردن جریان های شان. این آن چیزی است که یوگا بر شما اعمال می کند، با فراگیری یوگا به آنچه که در درونتان اتفاق می افتد آگاهی خواهید داشت و احساسات تان را به وضوح مشاهده می کنید: من عصبانی هستم، من غمگین هستم، من آرزده هستم... "


یوگا برای همۀ مردان و زنان؟

لیونل کوردن توضیح میدهد که: "یوگا برای همۀ افراد چه زن و چه مرد، بدون محدودیت سنی توصیه می شود. سابقاً، تصویر یوگا کمی منفی بود: شاید به خاطر حالت فرا طبیعی و سکون یوگا!


اما امروزه تمایل به این رشته خصوصاً در میان جوان ترها بیشتر شده است، حالا دیگر سال هاست که این رشتۀ سرکش و نافرمان افراد را به سمت خود می کشد. می توان گفت که در ابتدا بیشترین علاقه مندان به یوگا حدوداً 40 ساله بودند ولی طی سه سال افزایش قابل توجهی در گرایش افراد 25 تا 35 ساله به این رشته مشاهده شد. در درجۀ دوم، یوگا از دید آنها تبدیل به یک روش واقعی شده است".


و اما دلایل: ورای علاقه به این تمرین، جوان تر ها برای نظم دادن به دلهره ها ، اضطراب ها و احساسات شان و بر عهده گرفتن مسئولیت ها به این رشته گرایش پیدا کرده اند. حدود یک میلیون نفر یوگا کار در فرانسه وجود دارد، بی شک این رشته موفقیت چشمگیری خواهد داشت و در سال های آینده شاهد گسترش هرچه بیشتر آن خواهیم بود.


شیوۀ انجام یوگا

یوگا نیاز به انجام تمرین و آماده سازی منظم و پیگیرانه است اما لیونل کوردن تصریح می کند که " از آنجایی که احساسات تکراری یا فقط موقت اند، آماده سازی برای همۀ افراد به یک شیوۀ انجام نمی شود و هرکس بسته به شخصیت و روحیاتش، آماده سازی متفاوتی دارد.


" جلسات یوگا با حرکات کششی شروع می شوند، تمرین هایی برای انعطاف پذیری و در پایان مشاهده ای از آنچه طی یک مرحلۀ درونی سازی اتفاق می افتد.


" حالات متفاوت بدن نیازمند تمام بدن، وضعیتش و افکار فرد هستند. بر اساس دردها و ناخوشی ها، روش های متفاوتی وجود دارد، مانند: ماساژ خودکار شکم یا مدیتیشن، فنون تنفس در مقابل نگرانی ها و..."


خوب است که یوگا سه بار در هفته و هر بار به مدت 20 الی 40 دقیقه تمرین شود. لیونل کوردن بر این نکتۀ مهم تأکید می کند که" یوگا برای هر فردی فواید خاص و منحصر به فرد خودش را دارد." [ممکن است فواید یوگا برای شخصی متفاوت از شخص دیگر باشد

ابریشم 02-18-2011 03:32 PM

سوالات ماها یوگا
 

http://www.vista.ir/include/articles...b663a4fbea.jpg«ام تات سات»
SAT TAT OM
● مقدمّه
این کتاب، تحت عنوان «من کیستم؟»، بارها منتشر گردیده است. «شری رامانا ماهاریشی»، خود تمایل چندانی به نوشتن کتاب نداشت، ولی کتاب ها و نشریّات بسیار متعدّدی، از سوی کسانی که سالها با «رامانا ماهاریشی» بوده و از محضر او فیض برده اند و به درجات بالای آگاهی و روشن بینی رسیده اند، منتشر شده است. در بعضی از نشریّات سؤال و جواب ها بطور ضمنی در متن کتاب آمده است.
در این کتاب، سؤالات و جواب های ۲۸ گانه، بطور مجزّا مطرح و پاسخ داده شده اند. نویسندة این کتاب که تحصیلاتش در رشتة فلسفه بوده، سؤالات موجود را در زمینة یافتن خویش مطرح نموده است.
«شری باگاوان رامانا ماهاریشی»، از او خواسته اند تا سؤالات را بصورت نوشته مطرح نماید.
در طیّ این سؤال و جواب ها، «رامانا ماهاریشی»، بطور روشنی نشان می دهند که مستقیم ترین راه برای رسیدن به روشن بینی و رهائی، بررسی یافتن خویش، و با طرح سؤال «من که هستم»، می باشد.

ابریشم 02-18-2011 03:32 PM

پیش گفتار
موجودات زنده همواره در آرزوی داشتن شادی هستند و از فکر مواجهه با مشکلات فراری اند.
در هر انسانی عشق بینهایتی نسبت به خویش موجود است و شادی تنها انگیزة عشق می باشد.
برای داشتن خوشحالی، شادی و احساس خوشبختی که طبیعت هر انسانی است، ضروری است تا فرد خویش را بشناسد.
این شادی و خوشحالی در خواب عمیق تجربه می شود، زیرا در خواب عمیق فکر و ذهن وجود ندارد. توضیح اینکه افکار تشکیل دهندة ذهن هستند و اولّین فکری که در ذهن پیدا می شود، فکر مربوط به «من»، می باشد.
دانش ارائه شده در این کتاب، که از سوی «گورو ـ رامانا ماهاریشی»، می آید راه رسیدن به این شادی را در طیّ بیداری نشان می دهد. این راه که بر اساس «جستجو برای یافتن خویش»، و با طرح سؤال «من که هستم؟»، می باشد، اساسی ترین و نهائی ترین راه برای رسیدن به شادی مطلق و روشن بینی است. اگر روش موجود در این کتاب، بطور مداومی پیگیری شود، سایر افکار از بین می روند و بالاخره روزی فرا می رسد که فکر مربوط به «من»، نیز از بین می رود و «خویش»، بصورت آزاد متجلّی می گردد. باین ترتیب شناخت کاذب از «خویش»، تلقّی می نماید پایان می پذیرد. بدیهی است که این تکنیک روش چندان آسانی نیست ؛ ولی کسانی که زمینة قوی دارند و مهارت لازم برای تمرکز را پیدا کرده اند و با این روش ها ذهن ارام تری دارند و مهارت لازم برای تمرکز را پیا کرده اند، در این تکنیک موّفق خواهند بود.
پس از چه مدّت فرد به مرحلة نهائی می رسد، نیز بر حسب هر فرد و زمینة او و اینکه تا چه حدّ نزدیک می باشد متفاوت خواهد بود.
با طرح سؤال «من که هستم؟»، سایر افکار نگذارد ؛ بلکه به طرح سؤال بعدی بپردازد که «این افکار به ذهن که آمده اند؟». جواب خواهد بود به ذهن «من». و مجدّداً سؤال مطرح شود : «من که هستم؟».
با سؤال مکرّر، ذهن به منشأ خود باز می گردد و از سرگردان ماندن در افکاری که زائیده ذهن است جلوگیری می شود.
با تمرین مداوم، افکار متفرّقه از بین می روند و خودشناسی تحقّق می پذیرد.
جزئیات این تکنیک، در طیّ سؤال و جواب ها و قسمت مربوط یه تکنیک کاملاً روشن شده است.
این کتاب و تکنیک آن، اساس دانش و تعلیمات «رامانا ماهاریشی»، می باشد.





ابریشم 02-18-2011 03:33 PM

● «من که هستم؟»
▪ سؤال ۱ : من که هستم؟
ـ ج: جسم که از هفت «هومور» تشکیل شده نیستم.
۵ عضو حسّی (حواسّ پنجگانه) : شنوائی (شنیدن)، بینائی (دیدن)، چشائی (چشیدن)، لامسه (لمس کردن)، بویائی (بوئیدن)، نیستم.
۵ عضو حرکتی : گویائی (صحبت کردن)، حرکتی (راه رفتن)، چسبیدن، دفع (دفع ادرار، مدفوع، عرق ...) و تولیدمثل، نیستم.
۵ عضو حیاتی : هوا، پرانا، برای تنفّس و غیره، نیستم.
ذهن که تفکّر می کند، نیستم.




▪ سؤال ۲ : اگر هیچ یک از عوامل فوق نیستم، پس چه هستم؟
ـ ج : پس از رد کردن تمام موارد فوق و اینکه من هیچیک از موارد بالا نیستم، تنها چیزی که باقی خواهد ماند، آگاهی است. آنچه من هستم آگاهس است.



▪ سؤال ۳ : طبیعت آگاهی چیست؟
ـ ج : طبیعت آگاهی : هستی، آگاهی و شادی است (سات، چیت، آناندا.



▪ سؤال ۴ : چه زمانی موفّق به درک خویش (خود بزرگ ؛ خود واقعی)، خواهیم شد؟
ـ ج : زمانی که دنیا به آن صورتی که می بینیم، از نظرمان محو شود.



▪ سؤال ۵ : آیا ممکن نیست، در حالیکه دنیا را به صورتیکه هم اکنون می بینیم و واقعی می پنداریم، به درک «خویش» نائل گردیم؟
ـ ج : خیر



▪ سؤال ۶ : چرا؟
ـ ج : بیننده (خویش ؛ خودبزرگ)، و چیزی که می بینیم (دنیا)، مانند مثال طناب و مار هستند :
همچنان که در تاریکی، طناب را بصورت مار می بینیم و البتّه وحشت می کنیم و با آوردن نور و تابش آن به اشتباه خود پی می بریم.
در تاریکی جهالت نیز، دنیا را بصورت واقعی می بینیم.
در پرتور نور آگاهی، کاذب دنیا برایمان روشن می شود و در نتیجه به شناخت خویش (خودیابی)، نائل می گردیم.
بنابراین خودشناسی فقط زمانی میسّر می شود که کاذب بودن دنیا برایمان روشن شده است.


ابریشم 02-18-2011 03:33 PM

▪ سؤال ۷ : چه زمانی دنیا از نظرمان محو می شود؟
ـ ج : زمانی که ذهن که عامل شناسائی ها و فعالیّت ها است آرام شود.




▪ سؤال ۸ : طبیعت ذهن چیست؟
ـ ج : آنچه بعنوان ذهن خوانده می شود، قدرت غریب و سرگردانی است که در «خودبزرگ» (خویش)، وجود دارد. ذهن موجب پیدایش همة تفکّرات است. خارج از تفکّرات، چیزی بعنوان ذهن وجود ندارد. بنابراین طبیعت ذهن، تفکّر است. خارج از تفکّرات، موجودیّت جداگانه ای بعنوان دنیا وجود ندارد.
در خواب عمیق، تفکّر وجود ندارد ؛ بنابراین دنیائی وجود ندارد. در حالت بیداری و رؤیا، تفکّر وجود دارد ؛ بنابراین دنیا وجود دارد. بهمان نحو که عنکبوت موادّی را بصورت تار به اطراف خود می تند و سپس آن را بدرون خود می کشد، ذهن نیز دنیا را به بیرون از خود تراوش می کند و سپس مجدّداً آن را به درون خود می آورد.
زمانی که ذهن از «خودبزرگ»، خارج می شود دنیا شکل می گیرد و ظاهر می شود. بنابراین زمانی که دنیا بصورتیکه آن را واقعی می بینیم، ظاهر می شود، «خودبزرگ» ناپدید می گردد و زمانی که «خودبزرگ»، پدیدار می گردد، دنیا ناپدید می شود.
اگر فردی بصورت مداوم در ذهن خود به جستجو بپردازد، ذهن پایان می یابد و «خودبزرگ» را باقی می گذارد.
آنچه بعنوان «خودبزرگ» خوانده می شود، «آتمان» نام دارد.
ذهن همیشه وابسته به چیز درشتی است و نمی تواند بتنهائی باقی بماند. ذهن به اسامی دیگری مانند «جسم ظریف»، «روح»، (جیوا) نیز خوانده می شود.



▪ سؤال ۹ : روش جستجو برای درک طبیعت ذهن چیست؟
ـ ج : آنچه بعنوان «من»، در بدن پدیدار می شود، ذهن خوانده می شود. اگر کسی بررسی کند که فکر مربوط به «من»، از کجا سرچشمه می گیرد؟ پی خواهد برد که این تفکّر از قلب سرچشمه می گیرد.
بنابراین منشأ ذهن قلب است. حتّی اگر فردی بطور پیگیر، در مورد «من، من» سؤال کند به قلب راهنمائی خواهد شد. «فکر مربوط هب من» اولّین فکری است که در ذهن پدیدار می گردند ؛ بهمان نحو که بعد از اوّلین ضمیر (من)، ضمائر دوّم (تو) و سوّم (او)، پدیدار می شوند. بدون ضمیر اوّل، ضمائر دوّم و سوّم وجود نخواهند داشت.


ابریشم 02-18-2011 03:33 PM

▪ سؤال ۱۰ : چگونه می توان ذهن را ساکت کرد؟
ـ ج : با جستجو و طرح این سؤال : «من کیستم»؟
فکر «من کیستم؟»، سایر افکار را از بین می برد ؛ به مانند چوب بلندی که برای بهم زدن آتش بکار می رود و خود این چوب نیز در انتها همراه با هیزم های موجود در خرمن آتش سوخته خواهد شد و باین ترتیب خودیابی، تحقّق می پذیرد.




▪ سؤال ۱۱ : چگونه می توان فکر «من کیستم؟»، را بطور دائم نگه داشت؟
ـ ج : وقتی افکار متفاوتی پدیدار می شوند، می بایستی فرد آنها را تعقیب نکند. بلکه سؤال نماید : این افکار برای چه کسی آمده است»؟
جواب این است : «برای من». سپس سؤال نماید «من کیستم؟».
باین ترتیب ذهن به منشأ خود باز می گردد و آرام می شود.
با پیگیری و تکرار این روش بعد از هر فکر، ذهن مهارت لازم را بدست می آورد که در منشأ خود باقی بماند.
ذهن ظریف است. وقتی از طریق مغز و اعضاء حسّی، به خارج متوجّه می شود، فرم ها و اشکال بزرگ ظاهر می شوند. زمانی که در منشأ خود (قلب)، باقی می ماند فرم ها و اشکال محو می گردند.
نگهداری ذهن را در منشأاش (قلب)، «رفتن به درون»، و رفتن ذهن به خارج را «اکسترنالیزیشن»، می نامند.
بنابراین در زمانی که ذهن در قلب باقی می ماند، «من»، که منشأ افکار است ناپدید می شود و «خودبزرگ»، که همیشه وجود دارد، نورافشانی می کند. اگر آنچه فردی انجام می دهد، بدون خودخواهی (منیّت) انجام شود، همه چیز با ماهیّت خدائی ظاهر خواهد شد.



▪ سؤال ۱۲ : آیا روش های دیگری برای آرام کردن ذهن موجود نیست؟
ـ ج : روش مناسب دیگری وجود ندارد. اگرچه با روش های دیگر ظاهراً ذهن کنترل می شود، ولی مجدّداً به فعالیّت باز می گردد. از طریق کنترل تنفّس تحت کنترل است و بمحض اینکه تمرین تمام می شود و تنفّس بحالت عادّی بر می گردد، ذهن نیز به فعالیّت باز می گردد و به پراکندگی قبلی خود ادامه می دهد.
منشأ ذهن و تنفّس، هر دو یکی است. همچنین طبیعت ذهن فکر می باشد که نشانة خودخواهی (منیّت)، است و خودخواهی از فکر مربوط به «من»، سرچشمه می گیرد.
بنابراین وقتی که ذهن آرام می شود، تنفّس کنترل می گردد و زمانی که تنفّس کنترل می گردد، ذهن آرام می شود.
ولی در خواب عمیق، گرچه ذهن آرام می شود، ولی تنفّس قطع نمی گردد و این بخاطر لطف خداوند است، تا بدان به فعالیّت خود ادامه دهد و نیز دیگران فرد را مُرده نپندارند.
در بیداری و سامادی، وقتی که ذهن آرام می شود، تنفّس کنترل می گردد. تنفّس فرم قابل روئیت ذهن است.
تا زمان مرگ، ذهن ادامة تنفّس در بدن را حفظ می کند و هنگامی که بدن می میرد، ذهن متوقّف می شود و بهمراه خود، تنفّس را نیز متوقّف می سازد. بنابراین تمرین مربوط به کنترل تنفّس، فقط برای آرام ساختن ذهن است، و ذهن را بکلی از بین نمی برد.
بهمین نحو، مدیتیشن بر اشکال مختلف خداوند و تکرار مانتراها، امساک در غذا خوردن و غیره ... فقط روش های کمکی برای آرام کردن ذهن می باشند.
خصوصیّت ذهن پراکندگی و سرگردانی است. مانند زمانی که فیلی را کمک زنجیری به ستونی می بندند ؛ زنجیر فقط موجب می گردد که فیل نتواند از اطراف ستون فاصلة زیادی بگیرد، همین و بس.
تکرار مانتراها نیز ذهن را در حوالی و حول و هوش مانترا، بصورت متمرکز و کنترل شده نگه می دارد.
زماین که ذهن پراکنده است و افکار زیادی از ذهن می گذرد، هر فکری ضعیف است. وقتی افکار حلّ می شوند، ذهن متمرکز و قوی می گردد. برای چنین ذهن متمرکزی، روش «ماهایوگا» (بررسی برای یافتن خویش)، بسیار آسان می شود.
از بین روش های پرهیزی، توجّه به مسئله غذا : خوردن غذاهای ساده، طبیعی، تازه و پاک، غذاهای گیاهی و لبنیّات، به میزان متعادل، بهترین روش می باشد و موجب می شود تا کیفیّت طبیعی و بی آلایش ذهن بالا رود و پیشرفت در روش «ماهایوگا» سریعتر گردد.



اکنون ساعت 02:36 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)