- -
معرفی فیلم
(
http://p30city.net/showthread.php?t=28801)
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:20 PM |
معرفی فیلم
سلام به همه ی دوستان.
به ظاهر تاپیکی برای معرفی فیلمها نداریم.(البته من ندیدم)
خوب بهتره یه تاپیک با این نام داشته باشیم که به معرفی فیلمها بپردازه.
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:22 PM |
شکوفه خاک - Blossom Of Dust
سال تولید : ۱۹۵۹
کشور تولیدکننده : هند
محصول : ب. ر. فیلمز
کارگردان : یاش چوپرا
فیلمنامهنویس : مکرم شارما
فیلمبردار : دهارام چوپرا.
آهنگساز(موسیقی متن) : ن. دوتا.
هنرپیشگان : مالا سینها، راجندرا کمار، آشکوک کمار، ناندا، سوشیل کمار، مانموهان کریشنا و لیلا چیتنیس.
نوع فیلم : سیاه و سفید، ۱۵۳ دقیقه.
"ماهش" (راجندراکمار) و "مینا" (سینها)، دو دانشجو با یکدیگر رابطهای صمیمی دارند. اما "ماهش" زیر بار فشارهای پدر مجبور میشود با دختری ثروتمند (ناندا) ازدواج کند. "مینا" که باردار است، نوزاد را پنهانی به دنیا میآورد و به خاطر ترس از بدنامی در جنگل رهایش میکند. مرد مسلمانی بهنام "عبدالرشید" (کریشنا) نوزاد را مییابد و او را بزرگ میکند. اما پسر حرامزاده (سوشیل کمار)، که از همه جا طرد شده، به کارهای خلاف روی میآورد و سرانجام به جرم دزدی دستگیر میشود. قاضی دادگاه، پدرش و وکیل مدافع (آشکوک کمار) شوهر "مینا" نیز بهعنوان شاهد حضور دارد...
٭ چوپرا نخستین تجربه کارگردانی خود مشکل اجتماعی کودکان نامشروع را محور مرکزی روایت قرار میدهد و با بهرهگیری از حرکتهای دوربین و تدوین فشرده، اثرش را به ملودرامی حماسی بدل میکند. محمد رفیع، لاتا مانگشکار و آشا بهوسل ترانههای فیلم را خواندهاند.
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:23 PM |
طلاق به سبک آمریکائی - Divorce American Style
طلاق به سبک آمریکائی - Divorce American Style
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : نورمن لیر
کارگردان : باد یورکین
فیلمنامهنویس : لیر، برمبنای داستانی نوشته رابرت کافمن. کانراد هال.
فیلمبردار : کانراد هال
آهنگساز(موسیقی متن) : دیوید گروسین.
هنرپیشگان : دیک وان دایک، دبی رنولدز، جیسن روباردز جونیر، وان جانسن، جو فلین، لی گرانت و جین سیمونز.
نوع فیلم : رنگی، ۱۰۹ دقیقه.
"باربارا" (رنولدز) و "ریچارد" (وان دایک) پس از پانزده سال زندگیمشترک از یکدیگر جدا میشوند. دادگاه تمام دارائی خانواده و حق سرپرستی دو فرزند پسر را به "باربارا" میدهد. روزی "ریچارد" با "نلسن" (روباردز جونیر) آشنا میشود، که او نیز از همسرش "نانسی" (سیمونز) جدا شده است. "ریچارد" با "نانسی" آشنا میشود، اما تا زمانی که "باربارا" ازدواج نکرده (و شوهر جدید تعهدات مالی "ریچارد" را بهعهده نگرفته)، نمیتواند با "نانسی" ازدواج کند. "نانسی" سعی میکند "باربارا" را با مردی آشنا و به ازدوج با او ترغیب کند، اما شبی که همه در یک کلوب شبانه جمع شدهاند، "باربارا" که تحت تأثیر اجرای نمایشگر کلوب هیپنوتیسم شده، محبتش را به "ریچارد" ابراز میدارد...
٭ درون مایه زوجهای طلاق گرفته که در مییابند هنوز به یکدیگر علاقهمند هستند، بارها در قالب آثار کمدی هالیوودی به فیلم در آمده است، اما طلاق به سبک آمرکیائی، با تأکید بر سختیهائی که پس از طلاق برای مرد پیش میآید و تمرکز بر پدیده جدید اجتماعی که مرد دست از همهجا کوتاه، سعی میکند تا در جهت مصالح خود، حتی زن سابقش را به هر طریق ممکن ـ تا حد پیدا کردن شوهر برای او ـ از سر راه بردارد، یک کمدی متفاوت است و بازیهای درخشان و غیر متعارف واندایک و رنولدز بر طنز و لحظههای کمیک آن میافزاید.
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:24 PM |
هالیوودلند - hollywoodland
هالیوودلند - HOLLYWOODLAND
سال تولید : ۲۰۰۶
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : گلن ویلیامسن
کارگردان : آلن کولتر
فیلمنامهنویس : پل برنبام
فیلمبردار : جاناتان فریمن
آهنگساز(موسیقی متن) : مارچلو زارووس
هنرپیشگان : ایدریین برودی، دایان لین، بن افلک، باب هاسکینز، لوئیس اسمیت، رابین تانی، لَری سدار، جفری دِمان و براد ویلیام هنک
نوع فیلم : رنگی، ۱۲۶ دقیقه
̎جرج ریوز̎ (افلک) بازیگر متوسطی بود که در نقش کوتاهی در ̎بربادرفته̎ و در فیلمهای دیگری در مقابل ستارگانی مثل ̎جیمز کاگنی̎، ̎ریتا هیورث̎ و ̎مارلنه دیتریش̎ ظاهر شده بود، و بنابراین تا پیش از سال ۱۹۵۱ و ایفای نقش ̎سوپرمن̎ در فیلم ردهٔ ̎ب̎ ̎سوپرمن و عوامل نفوذی̎، زندگی حرفهایاش واقعاً جان نگرفته بود. یک سال بعد، تهیه کنندههای فیلم، مجموعهٔ تلویزیونی ̎سوپرمن̎ را راه انداختند و ̎ریوز̎ دوباره در همان نقش مرد آهنین مشغول به کار شد. این مجموعه به شدت مورد استقبال قرار گرفت و ̎ریوز̎، سرانجام ستاره شد. اما در شانزدهم ژوئن ۱۹۵۹، خبر مرگ ̎ریوز̎ که بر اثر اصابت گلوله جانش را از دست داده بود، همه را تکان داد. پلیس بلافاصله علت مرگ را خودکشی ذکر کرد و پروندهٔ مرگ ̎ریوز̎ بسته شد؛ ولی مادرش (اسمیت) قضیهٔ خودکشی پسرش را باور نکرد و ̎لوئیس سیمو̎ (برودی)، کارآگاهی خصوصی را استخدام کرد که حقیقت را دربارهٔ مرگ پسرش کشف کند. ̎سیمو̎ موقع تحقیقات و جستوجوهایش، متوجه شد که بسیاری از دستاندرکاران هالیوودی، تمایلی به همکاری از خود نشان نمیدهند. اما بررسیهایش، به شواهد بسیاری منجر شد که نشان میدادند ̎ریوز̎ خودکشی نکرده و از انگذشته، همین بررسیها به فاش شدن یکی از سربستهترین رازهای ̎ریوز̎ انجامید: در حالیکه ̎ریوز̎، با ستارهٔ نوپائی به نام ̎لیونور لمون̎ (تانی) نامزد کرده و قرار بود با او ازدواج کند، به موازاتش با ̎تونی̎ (لین) ـ همسر ̎ادی مانیکس̎ (هاسکینز)، یکی از مدیران قدرتمند و بدخلق کمپانی متروگلدوین مایر ـ نیز نشست و برخاست داشته است.
● برای خیلی از آمریکائیهائی که در دههٔ ۱۹۵۰ بچه بودند، تیتر ̎سوپرمن خود را میکشد̎ در روزنامهها بسیار تکاندهنده بود؛ و جنبههای نامکشوف و غمانگیز همین پرونده است که در هالیوودلند مورد بررسی قرار گرفته. برنبام ـ که این نخستین فیلمنامهٔ او است که به فیلم درآمده ـ خواسته با فیلمنامهاش این ظن را برانگیزد که ریوز خودکشی نکرده بلکه قربانی یک جنایت شده است. اما مدارکی که در این زمینه ارائه کرده، مجابکنندهتر از حکایت غمانگیز بازیگری متوسط نیستند که طی دورانگذار هالیوود، به آخر خط رسیده بوده است. ریوز بازیگر خوشسیمائی بود که با امید فراوان کارش را با ایفای نقش کوتاهی در بربادرفته (ویکتور فلمینگ، ۱۹۳۹) آغاز کرد؛ ولی زندگی حرفهایاش جان نگرفت تا نیمهٔ دههٔ ۱۹۵۰ و مجموعهٔ تلویزیونی ماجراهای سوپرمن (۱۹۵۲ ـ ۱۹۵۸)، که به طرز غافلگیرکنندهای مورد استقبال واقع شد. اما حتی همان موفقیت ناغافل نیز همراه بود با نوعی احساس مسخرگی و پیشپاافتادگی نقش و مهمتر از اینکه، ریوز زندگی حرفهایاش را مدیون پارتیبازیهای همسر یکی از مدیران ارشد متروگلدوین مایر بود که رابطهای هم با او داشت. برنبام از این احتمال اخیر، یعنی قضیهٔ ارتباط نامشروع انتقام، برای جلو بردن نظریهاش استفاده کرده، که بسیار نامحتمل به نظر میرسد. و اما با این فیلم افلک سرانجام نقشی مناسب خویش یافته و لین نیز به شدت تماشاگر را تحت تأثیر قرار میدهد. با این همه، این فیلمی نیست که برودی بتواند به آن افتخار کند.
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:25 PM |
تنظیم شده - stay tuned
تنظیم شده - STAY TUNED
کشور تولیدکننده : امریکا
محصول : مورگان کریک
کارگردان : پیتر هایمز
فیلمنامهنویس : پیتر هایمز
فیلمبردار : تام پارکر و جیم جنهواین، بر مبنای داستانی نوشتهٔ ریچارد سیگل، پارکر و جنهواین
آهنگساز(موسیقی متن) : بروس براوتن
هنرپیشگان : جان ریتر، پم دوبر، جفری جونز، دیوید تام، هیتر مکوم، باب دیشی و جویس گوردون
نوع فیلم : رنگی، ۸۸ دقیقه
ـ ̎ آقای اسپایک̎ (جونز)، فرستادهای از جهنم است که در مقابل تصاحب روح آدمها به آنان اجازه میدهد به طور مجانی از یک سیستم (تلویزیونی) کابلی جهنمی استفاده کنند. او ̎روی کنابل̎ (ریتر)، یک معتاد تلویزیونی را به عنوان قربانی بعدی خود انتخاب و او را مجاب میکند تا یک بشقاب ماهوارهای عظیم در خانهاش بگذارد. ̎هلن̎ (دوبر)، همسر ̎روی̎ تهدید میکند که به خاطر اعتیاد شوهرش به تلویزیون از او جدا خواهد شد ولی هر دو آنان به داخل بشقاب مکیده میشوند و به تلویزیون برده میشوند ـ جائی که اگر بخواهند روحشان آزاد شود، باید یک روز تمام تاب بیاورند. در طی آن روز آنان در برنامههای مختلف تلویزیونی، از مجموعه گرفته تا یک نقاشی متحرک بازی میکنند. در این فاصله بچههایشان، ̎داریل̎ (تام) و ̎دایان̎ (مکوم) که فهمیدهاند چه اتفاقی برای پدر و مادرشان افتاده، سعی میکنند آنان را با ابزارهای ̎جمیز باند̎ی نجات دهند. از طرف دیگر ̎هلن̎ از ̎روی̎ جدا میشود. ̎روی̎ او را در یک فیلم پلیسی پیدا میکند، سپس آنان وارد یک مجموعه تلویزیونی دربارهٔ انقلاب فرانسه میشوند. ̎روی̎ که خود را یک مارکی جا زده، دستگیر و محکوم به اعدام با گیوتین میشود. ̎داریل̎ با ترفندی خود را وارد مجموعه میکند و اعدام پدرش را بیست و چهار ساعت عقب میآندازد تا به این ترتیب زمان بگذرد و مدت قرارداد پدرش با فرستادۀ جهنمی هم تمام شود. اما بر طبق یکی از مادههای قرارداد، ̎هلن̎ باید بماند. در یک فیلم وسترن ̎هلن̎ را به واگنی مملو از دینامیت بستهاند. به همین جهت ̎روی̎ مجبور میشود برگردد و در یک فیلم شمشیرزنی با ̎اسپایک̎ بجنگد و بالاخره او را شکست بدهد و ̎هلن̎ را آزاد کند. ̎اسپایک̎ از کار بی کار میشود و زندگی زناشوئی ̎کنابلها ̎ نیز نجات پیدا میکند.
ـ فیلم با یک طرح داستانی که به سادگی از شاخهٔ هجو به شاخهٔ مضحکهٔ سطحی میپرد و فیلمنامهای که به ضرورت، از یک صحنه به صحنهٔ دیگری میپردازد، در واقع از ضعف کارگردان در درک طنز واقعی رنج میبرد. صحنههائی که در قالب مجموعهها و برنامههای تلویزیونی تصویر شدهاند، هرکدام نقاط قوت و ضعف خود را دارند، اما صحنهٔ کارتونی آن که توسط چاک جونز کارگردانی شده، به نسبت بهتر است. در عین حال، آثار مشهوری که به آنها سیخونک زده شده و کوتاه مدتتر به نمایش در میآیند، با مزهتر هستند و میان آنها، شوخیهائی که با بچهٔ رزمری (رومن پولانسکی، ۱۹۶۸) و رانندگی برای خانم دیزی (بروس برسفورد، ۱۹۸۹) میشود، نیشدارترند.
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:26 PM |
مرا در سینت لوئیس ملاقات کن - Meet Me In St. Louis
مرا در سینت لوئیس ملاقات کن - Meet Me In St. Louis
سال تولید : ۱۹۴۴
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : مترو ـ گلدوین ـ مایر.
کارگردان : وینسنت مینهلی
فیلمنامهنویس : اروین برچر و فرد ف. فینکلهوف، برمبنای رمانی نوشته سالی بنسن.
فیلمبردار : جرج فولسی
هنرپیشگان : جودی گارلند، مارگارت اوبراین، مری آستور، لوسیل برهمر، تام دریک، مارجوری مین، هاری داونپورت، لیون ایمز، جون کارول و هنک دانیلز.
نوع فیلم : رنگی، ۱۱۳ دقیقه.
سینت لوئیس، سال ۱۹۰۳. "آلونزو اسمیت" (ایمز) با همسرش "آن" (آستور)، دخترانش "استر" (گارلند)، "رز" (برهمر)، "آگنس" (کارول)، "توتی" (اوبراین) و پسرش "لان جونیر" (دانیلز)، پدر بزرگ خانواده (داونپورت) و "کیتی" (مین) پیشخدمت زندگی مرفهی دارند. "استر" دلباخته پسر همسایه میشود. وقتی "آلونزو" ترفیع میگیرد و مأمور میشود تا به نیویورک برود، هیچ کس در خانواده از این تغییر مکان خوشنود نیست. "اسمیت" ابتدا بهرغم اکراه همه در تصمیم خویش مصر است اما سپس قبول میکند تا همراه خانواده در سینت لوئیس بماند.
٭ دیوید تامسن جائی نوشت که اگر قرار باشد فیلمی را بهعنوان نمونه بریا معرفی زندگی روی زمین به ساکنان کرات دیگر نشان دهیم، مرا در سینت لوئیس ملاقات کن خواهد بود. در واقع این شاهکار بلامنازع و تابناک و دوستداشتنی تجلیلی از زندگی شهرستان و ایدهآل است در "شهر کوچک" جاودانی ـ اینجا سینت لوئیس آغاز قرن با مردمان خونگرم و پر احساسش. مینهلی در اوج، موزیکال و ملودرام و کمدی و حتی هراس را به هم میآمیزد و چشمآنداز رنگارنگ و روحافزائی ـ به مدد فیلمبرداری فولسی و طراحی صحنه سدریک گیبونز ـ خلق میکند که در تاریخ سینما هماورد میطلبد. ترانههای فوقالعاده (که کارکرد روائی و شخصیتپردازانه مؤثری دارند) شامل "پسر همسایه"، "مرا در سینتلوئیس ملاقات کن"، "نغمه تراموا" و "کریسمس کوچولوی خوشی داشته باش" هستند. گارلند در منتهای زیبائی، عشق فیلمساز را منعکس میکند و تجسم شور و سرزندگی و معصومیت است. اوبراین نیز بینقص است و به تاریخ سینما میپیوندد.
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:27 PM |
نقطهٔ گسست - point break
نقطهٔ گسست - POINT BREAK
کشور تولیدکننده : امریکا
محصول : لارگو
کارگردان : کاترین بیگلو
فیلمنامهنویس : و. پیتر ایلیف
فیلمبردار : دانلد پیترمن
آهنگساز(موسیقی متن) : مارک ایشم
هنرپیشگان : پاتریک سوایزی، کیانو ریوز، گاری بیوزی، لوری پتی، جان مک گینلی و جیمزله گروس
نوع فیلم : رنگی، ۱۲۳ دقیقه
ـ چهار دزد بانک که خود را ̎رئیس جمهورهای سابق̎ مینامند، با ماسکهای ̎رانلد ریگان̎، ̎جیمی کارتر̎، ̎ریچارد نیکسن̎ و ̎لیندون جانسن̎ سرقتهای متعددی را مرتکب شدهاند. مأمور FBI، ̎ آنجلو پاپاس̎ (بیوزی) مطمئن است که این چهار نفر از جملهٔ موج سواران کالیفرنیای جنوبی هستند و همکارش، ̎جانی یوتا ̎ (ریوز) را ترغیب میکند تا با هیئت مبدل، روانهٔ منطقه شود و گروه چهار نفره را شناسائی کند. ̎جانی̎ سرانجام موفق میشود خود را به سردستهٔ گروه، ̎بودی̎ (سوایزی) نزدیک کند و این در حالی است که تحت تأثیر منش و زندگی ̎بودی̎ قرار میگیرد و به محبوبهٔ سابقش، ̎تایلر̎ (پتی) دل میبازد.
ـ هفتمین فیلم بلند ̎بیگلو̎، فیلمی نیست که پس از پایان بشود چند ساعتی روی آن فکر کرد یا به تحلیل شخصیتهایش نشست اما همانند همان کارهای قبلی، و در اینجا به خاطر تجربههای به دست آمده، از آن کارها، به شکلی پر رنگتر، تماشاگر با کارگردان زنی روبهرو است که به راحتی وارد یک دنیای مردانه میشود. این دنیا را به خوبی میشناسد و به راحتی آن را تصویر میکند. نقطهٔ گسست یک اکشن کاملاً حرفهای و جذاب است که نمیگذارد تماشاگر از روی صندلی تکان بخورد. در فیلمنامه هر جا که حدس زده شده، ریتم کار کند شده بلافاصله یک عنصر جذاب و فرعی وارد قصه میشود و همین اصلیترین دلیل موفقیت نقطهٔ گسست است. گذشته از این، خود فیلمنامه به شدت هوشمندانه نوشته شده؛ این هوشمندی از انتحاب دل مشغولی شخصیت اصلی فیلم و بیتناسبیاش در همکاری با FBI تا نوع پوشش گروه دزدان با آن ماسکهای روسای جمهور امریکا به چشم میخورد. اگر اولین شرط برای یک اکشن خوب، احترام به شعور تماشاگر و دومین شرط سرگرم کردن او باشد، پس فیلم بیگلو یک اکشن خوب و کامل است.
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:30 PM |
جنب و جوش و جریان - hustle & flow
جنب و جوش و جریان - HUSTLE & FLOW
سال تولید : ۲۰۰۵
محصول : جان سینگلتن و استفانی آلین
کارگردان : کریگ بروئر
فیلمنامهنویس : کریگ بروئر
فیلمبردار : آملیا وینسنت
آهنگساز(موسیقی متن) : اسکات بومار
هنرپیشگان : ترنس هوارد، آنتونی آندرسن، دیجی کوالز، تاراجی پ. هنسن، پولا جای پارکر، تارین منینگ، آیزاک هیز و لادا کاریس
نوع فیلم : رنگی، ۱۱۴ دقیقه
̎دیجی̎ (هوارد) فروشندهٔ خردهپای مواد مخدر است که در محلههای فقرزدهٔ ممفیس، به زحمت امرار معاش میکند. ̎دیجی̎ از زندگیاش راضی نیست و اینکه به همان سن و سالی رسیده که پدرش جوانمرگ شده، او را به فکر انداخته که در سبک و سیاق زندگیاش تغییراتی بدهد. ̎دیجی̎ همیشه استعداد زیادی در سر هم کردن داستانها داشته و پس از آنکه ̎کیبوردِ̎ ارزانقیمتی را بلند میکند، شروع میکند همراه با ریتم و آهنگ آن، حکایتهای قافیهداری را تعریف کردن و خواندن. پس از آنکه اتفاقاً روزی به ̎کی̎ (آندرسن)، یکی از دوستان دوران دبیرستانش، برمیخورد، ̎دیجی̎ تصمیم میگیرد دل به دریا بزند و وارد و وارد دنیای موسیقی ̎رپ̎ بشود. به کمک دانش و آگاهی تکنیکیِ ̎کی̎ و مایه گذاشتنِ ̎شلبی̎ (کوالز)، ̎دیجی̎ اطلاعات را راجعبه فرهنگ خیابانی، به کلام و موسیقی در میآورد. در همین حال، دوستانش، ̎لکسس̎ (پارکر) و ̎شاگ̎ (هنسن) با او همآوا میشوند و از لحاظ حسی و عاطفی کمکش میکنند و ̎نولا̎ (منینگ)، دوستی دیگر، از نظر مالی کمکش میکند. وقتی ̎اسکینی بلک̎ (لادا کاریس) یکی از بچهمحلیها که حالا به یکی از ستارههای موسیقی هیپ ـ هاپ، تبدیل شده به شهر میآید تا با ̎آرتل̎ (هیز)، صاحب کلوب محلی و رفیق ̎دیجی̎ دیداری تازه کند، ̎دیجی̎ فرصت را غنیمت میشمارد تا موسیقیاش را جلوی مردی اجرا کند که میتواند هنر او را به کل کشور بشناساند ـ اگرچه بعداً آشکار میشود که این کار مشکلتر از آن چیزی است که فکرش را میکرده.
● اینجا MTV نکتهٔ اصلی است. این شبکهٔ موسیقی بینالمللی یکی از تهیهکنندههای فیلم است و ماجرا هم حول و حوش موسیقی میگردد. یکی دو تا از صحنههای فیلم هم جوری ساخته شدهاند که در میان رشتههای ̎خاص̎ مراسم سالانهٔ MTV برای انتخاب بهترینها، جائی داشته باشند. اما جوی که کارگردان میسازد، گرم و دوستداشتنی است و همچنین جزئیاتی که به ماجرای تکراری تشکیل یک گروه موسیقی اضافه میکند. شرایط محیطی و شخصیتهای داستان، کمک میکنند تا وقایع تکراری، لباس تازهای بپوشند. بهترین قسمتهای فیلم، مربوط به کوششهای گروه تازه شکل گرفته برای ضبط ترانه است که آنها را از اوضاع ناجور فعلی درآورد. اما پس از طی مراحل مربوط به ساخته شدن این قطعه، داستان و ماجراها افت میکنند. این ترانهٔ ̎رپ̎، بعداً جایزهٔ بهترین ترانهٔ سال آکادمی را هم گرفت. اما فیلم اگر هنوز قابل یادآوری است، به خاطر بازیگر نقش اولش است. هوارد موفق میشود شور و حالی به داستان فیلم تزریق کند که ارزش کل اثر را یکی دو پلهای بالا میبرد. او در همان سال در یکی از نقشهای اصلی فیلم موفق تصادف (پل هیگیس) هم حضور داشت، اما با ایفای نقشهای اصلی در جنب و جوش و جریان بود که به پدیدهٔ سال بدل شد و تا نامزدی جایزهٔ بهترین هنرپیشه نقش اول در مراسم اسکار پیش رفت.
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:31 PM |
یک چرخش ساده تقدیر - A Simple Twist Of Fate
یک چرخش ساده تقدیر - A Simple Twist Of Fate
سال تولید : ۱۹۹۵
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : تاچاستون پیکچرز
کارگردان : گیلیس مکینن
فیلمنامهنویس : استیو مارتین، با الهام از رمان سیلاس مارنر نوشته جرج الیوت.
فیلمبردار : اندرو دان.
آهنگساز(موسیقی متن) : کلیف ایدلمن.
هنرپیشگان : استیو مارتین، گابریل برن، لارا لینی، کاترین اوهار، استیون بالدوین، آلانا آستین و آلیسا آستین.
نوع فیلم : رنگی.
صدا : ۱۰۶ دقیقه.
"مایکل مکان" مبلساز (مارتین) که از همسرش جدا شده، به خانه تاریکی در شهرکی در ویرجینیا پناه میبرد و در حالی که بیش از پیش در خود فرو رفته، تبدیل به موجود مال دوستی میشود که فکر و ذکرش جمع کردن سکههای طلاست. از طرف دیگر، "جان نیولند" (برن)، سیاستمدار محلی، برادری دردسرساز بهنام "تانی" (بالدوین) دارد که با اعمال خود آبروی او را به خطر انداخته و دختر نامشروعی، که مادرش معتاد است. "تانی" که دنبال راه و بهانهای برای فرار میگردد، سرزده وارد خانه "مکان" میشود و سکههای طلای او را میدزدد. در شب انتخابات، زن معتاد که بیهوده منتظر "تانی" است که برایش پول بیاورد، سعی میکند خود را به خانه اربابی "جان" برساند ولی در کولاک برف، بنزین تمام میکند و در راه میماند. او در حالی که دخترش را بغل کرده، خود را تا نزدیک خانه "مکان" میرساند و همانجا از حال میرود. بچه خود را به خانه میرساند ولی "مایکل" با جسد یخزده مادر روبهرو میشود. "مایکل" ورود بچه را خوش یمن تلقی میکند و تصمیم میگیرد او را به فرزندی قبول کند و اسم او را "ماتیلدا" میگذارد و حس مسئولیت، او را از موقعیتی که در آن گرفتار شده، بیرون میکشد...
٭ این فیلیم است که مقدمه افسانهوارش را از رمان سیلاس مارنر جرج الیوت گرفته و با این حال تمام مدت، نیمه واقعگرا باقی میماند. فیلمنامه مارتین در مرحله اول حوادث ملودراماتیک و "ویکتوریا"ئی بیش از حدی را ترتیب میدهد و از آن پس مصمم است که متکی به شخصیت و رها از قید کنش باشد. این کار را هم گهگاه با موفقیت انجام میدهد. مثل اکثر فیلمهائی که چندین مرحله از زندگی یک کودک را نشان میدهند، سالهای بین مرگ مادر "ماتیلدا" و رسیدن "ماتیلدا" به دهسالگی بیمناسبت مینمایند. انگار فقط قرار است "مایکل مکان" / مارتین را پدری فوقالعاده و "ماتیلدا" را دختر بچهای خوب بار آمده نشان بدهند. با این حال بسیاری از لحظات غریب فیلم، توأم با حس شگفتی یک بچه، را رابطه آن دو به بار میآورند (مثل صحنه مارتین با بالون هواشناسی و استفاده او از آن برای جلوگیری از سقوط "ماتیلدا") در اینگونه صحنههاست که حضور مکینن حس میشود. مکینن پشت یک سطح ظاهری اغلب احساساتی، نشانههای فضائی ناگوار و ناملایم را میگستراند که بر عمق لطمهای که "مکان" خورده دلالت دارد. وقتی عناصر کمدی مارتین طی بازی کردنش با "ماتیلدا" بروز مییابند، فقدان کنترل آشکارتر میشود. گاهی کار مارتین به درد فیلم میخورد و گاهی نه. و این مشکلی است که از کوشش مارتین برای خلق یک نقش جدی برای خویش مایه میگیرد.
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:32 PM |
قهرمانان آسوده - Unstrung Heroes
سال تولید : ۱۹۹۵
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : سوزان آرنولد، دانا رات و بیل بادالاتو.
کارگردان : دایان کیتن
فیلمنامهنویس : ریچارد لاگراونز، برمبنای رمانی نوشته فرانتس لیدز
فیلمبردار : فیدون پاپامایکل
آهنگساز(موسیقی متن) : توماس نیومن
هنرپیشگان : اندی مکادول، جان تورتورو، مایکل ریچاردز، ماری چاپکین، نیتان وات، کندرا کرول و جوی آدامز.
نوع فیلم : رنگی.
صدا : ۹۴ دقیقه.
زندگینامه "فرانتس لیدز" (وات)، یک ورزشینویس معروف آمریکائی. "لیدز" که در مراسم غسل تعمید، اسمش را "استیون" گذاشتهاند، وقتی "سلما" (مدل داول)، مادرش مریض میشود، "سید" (تورتورو) پدرش، از ترس آنکه بچهها حال مادر را بدتر کنند، او و خواهرش را از اتاقی که "سلما" در آن بستری است، دور نگاه میدارد. و بعدتر "استیون" را نزد دو برادرش میفرستد: "دانی" (ریچاردز)، مری پر شر و شور ولی پارانویائی که از توهمات و خیالات واهی رنج میبرد و "آرتور" (چایکین)، مرد رئوفی که دوست دارد خنزر پنزرهای دیگران را جمع کند. آنان به اتفاق اسم "فرانتس" را روی بچه میگذارند و به او یاد میدهند که منحصر به فرد بودن خود را قدر بداند. زندگی با این عموهای عجیب و غریب باعث میشود تا "فرانتس" درد و رنج مرگ مادرش را تحمل کند.
٭ نخستین فیلم بلند داستانی کیتن، بارقههائی از هوشمندی راکه از سابقه بازیگریاش و ساخت یکی دو اثر تلویزیونی از او سراغ داریم، نشان میدهد. او در نمایش خانوادهای عجیب و غریب با مهارت عمل کرده است، خانوادهای که اگر نتوانی از جنس آنان باشی با تمام عشقی که آنان به تو دارند باید مثل مادر (که زنی است طبیعی و متعادل)، ترکشان کنی. اما آنچه به فیلم لطمه زده، آشفتگی بیش از حد، عدم مکث کافی روی شخصیتها و از همه مهمتر فقدان گیرائی است. موضوع فیلم با تمام انسانی بودنش به مخاطب نزدیک نیست.
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:32 PM |
بالا و پائین - High And Low
سال تولید : ۱۹۶۳
کشور تولیدکننده : ژاپن
محصول : توهو
کارگردان : آکیرا کوروساوا
فیلمنامهنویس : هیدئو اوگونی، ریوزو کیکوشیما، آیجیرو هیسایتا و کوروساوا، برمبنای رمان سربها از سلطان نوشته اد مکبین.
فیلمبردار : چویچی ناکائی و تاکائو سایتو.
آهنگساز(موسیقی متن) : ماسارو ساتو.
هنرپیشگان : توشیرو میفونه، تاتسویا ناکادائی، کیوکو کاگاوا، تاتسویا میهاشی، تسوتومو یامازاکی و یوتاکا سادا.
نوع فیلم : سیاه و سفید و رنگی، ۱۴۳ دقیقه.
"گوندو" (میفونه) مدیر تولید یک کمپانی کفشسازی است که با گرو گذاشتن تمام اموالش، پول کافی برای در دست گرفتن کمپانی را فراهم کرده است. فرزند "گوندو" را میدزدند و در قبالش تقاضای پول هنگفتی میکنند؛ اما بهزودی معلوم میشود که به اشتباه فرزند راننده "گوندو" را دزدیدهاند. پلیس بالاخره "گوندو" را متقاعد میکند که پول را بپردازد. بچه را پس میگیرند و سپس، جستوجوی پلیس آغاز میشود. هر سرنخ به سرنخ تازهای میرسد و انترن جوانی بهنام "تاکهیوچی" (یامازاکی) دستگیر میشود و اعتراف میکند. حکم اعدام "تاکهیوچی" صادی میشود اما پیش از مرگ، تقاضا میکند تا "گوندو" را ببیند و با او حرف بزند.
٭ بیستودومین فیلم یکی از مهمترین فیلمسازان ژاپن ـ و حتی جهان ـ که شاید در مقایسه با شاهکارهای خودش در مکان پائینتری قرار بگیرد، بهشدت کوبنده و تأثیرگذار است. عنوان ژاپنی فیلم به معنای بهشت و دوزخ است که شاید با محتوای فیلم همخوانی بیشتری داشته باشد. فیلم ـ مثل عنوانش ـ به دو نیمه کاملاً مشخص تقسیم میشود و صحنه مبادله پول با بچه در قطار، جدا کننده این دو بخش و مرکز ثقل فیلم به حساب میآید، ولی نطقه اوج فیلم صحنه رویاروئی پایانی است، جائی که خیر و شر ـ که در این فیلم نسبت به آثار دیگر کوروساوا مرزی مشخصتر از همیشه هم دارند ـ رودرروی هم قرار میگیرند و با تمهید بسیار زیبای انطباق بازتاب تصویر یکی روی شیشه با چهر دیگری، انگار که یکی میشوند. بچه دزد میخواهد نفرت را در چشمان "گوندو" ببیند تا از شر بودنش ـ که خودش آن را پذیرفته ـ مطمئن شود، اما "گوناندو" حاضر است بار گناه او را هم ـ که نوعی گناه خودش هم هست ـ بپذیرد.
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:33 PM |
دیکتاتور بزرگ - The Great Dictator
سال تولید : ۱۹۴۰
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : یونایتد آرتیستس
کارگردان : چارلی چاپلین
فیلمنامهنویس : چارلی چاپلین
فیلمبردار : رالی تاترو و کارل استروس.
آهنگساز(موسیقی متن) : مردیت ویلسن.
هنرپیشگان : چاپلین، پالت گادارد، جکی اوکی، رجینالد گاردینر، هنری دانیل و بیلی گیلبرت.
نوع فیلم : سیاه و سفید، ۱۲۷ دقیقه.
در سالهای جنگ جهانی اول در کشور تومانیا، سربازی بهنام "چارلی" (چاپلین) که پیش از ورود به ارتش، سلمانی بوده، بر اثر سانحه سقوط هواپیما حافظهاش رااز دست میدهد. او وقتی چشم باز میکند خود را در یک آسایشگاه روانی مییابد و پس از مدتی که طی آن حاکمیت کشو ربه دست دیکتاتوری بهنام "هینکل" (چاپلین) افتاده، از آنجا مرخص میشود. فقر و بیکاری سراسر تومانیا را فرا میگیرد و مخالفان دیکتاتور به اردوگاههای کار اجباری فرستاده میشوند. خشم و خروش "هینکل" دامن "چارلی" را نیز میگیرد و سربازان، مغازه سلمانیاش را در منطقه فقیرنشین شهر خراب میکنند و او را به یکی از اردوگاهها میفرستند. "هینکل" موافقتنامهای با یک دیکتاتور دیگر، "ناپالونی" (اوکی) امضا میکند و زمانی که تومانیا به کشور همسایه حمله میکند، "چارلی" با تغییر قیافه از اردوگاه میگریزد. به اشتباه "چارلی" را به جای "هینکل" میگیرند و او از این فرصت مناسب بهره میگیرد تا خطابهآی صلحآمیز ایراد کند...
٭ چاپلین در این فیلم مثلاً ضد فاشیستی خود دقیقاًاز موضع سیستم سرمایهداری فیلمساز آمریکا (که در آن سالها دربست در خدمت مقاصد تبلیغاتی جنگجهانی دوم بود) سخن میگوید. اما از طرف دیگر در همین دوره نمودهای رابطه بیمارگونه چاپلین کارگردان و چاپلین بازیگر کاملاً عیان شدهاند. بنابراین دیکتاتور بزرگ، گذشته از شوخیهای درخشانش، بهصورت بیانیهای انتزاعی از لیبرالیسمی موهوم جلوه میکند. برای مثال، سخنرانی آخری چاپلین و وعده وعیدهائی که (حتی در منطق داستانی خود فیلم نیز نمیتوانند جائی داشته باشند و) مستقیماً خطاب به گادارد (محبوبه زندگی واقعی چاپلین در زمان ساخته شدن فیلم) ایراد میشود.
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:35 PM |
راکی 4 - Rocky IV
سال تولید : ۱۹۸۵
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : یونایتد آرتیستس
کارگردان : سیلوستر استالون
فیلمنامهنویس : سیلوستر استالون
فیلمبردار : بیل باتلر
آهنگساز(موسیقی متن) : وینس دیکولا و بیل کانتی
هنرپیشگان : استالون، تالیاشایر، برت یانگ، کارلودرز، بریگیته نیلسن، تونی برتن، مایکل پاتاکی، دولف لوندگرن و دامینیک بارتو.
نوع فیلم : رنگی، ۹۱ دقیقه.
«راکی بالبوآ» (استالون) پس از هفتاد و پنج مبارزه حرفهای، اکنون یک مرد خانواده است. بوکسوری غولپیکر از شوروی بهنام «ایوان دراگو» (ودرز)، رقیب سابق و دوست فعلی «راکی»، تصمیم میگیرد تا پس از پنج سال به صحنه مسابقات بازگرد و با «دراگو» مبارزه کند. «راکی» سعی میکند جلوی او را بگیرد، اما برگزاری مسابقه در لاس وگاس قطعی شده است. در مسابقه، «آپولو» با ضربه چپ کوبنده حریفش بر زمین میافتد و میمیرد. پس از مراسم خاکسپاری «آپولو»، «راکی» عنوان خود را کنار میگذارد تا بتواند در مسابقهای غیر رسمی با «دراگو» یآماتورف در خود شوروی، شرکت کند و برخلاف میل همسرش، «ایدریان» (شایر) در نقطهای متروک و برفی در شوروی به تمرین میپردازد. در همین بین «دراگو» نیز با مراقبتهای شدید و برنامههای منظم کامپیوتری به تمریناتش ادامه میدهد. پس از مدتی «ایدریان» هم به «راکی» میپیوندد. مسابقه با حضور تماشاگران خشمگین ضد آمریکائی و اعضای دفتر مرکزی حزب کمونیست برگزار میشود. پس از چهارده راند کوبنده، «راکی» موفق میشود رقیب خود را شکست دهد. سپس در سخنرانی پس از پیروزی، به افراد حاضر میگوید که «آدم» باشند و اعضای دفتر مرکزی حزب با دستزدنهای خود به جمعیت تشویق کننده میپیوندند.
* راکی چهار تبلیغاتیترین فیلم از مجموعه راکی و در راستای تحقیر روسها ساخته شد. در تدوینهای موازی میان تمرینات «راکی» و حریف روسی، ورزشهای انسانی و ساده «راکی» به تمرینات ماشینی رقیب پیوند میخورد، تا تضاد جامعه باز و بسته آمریکا و شوروی را به ذهن متبادر کند. در پایان، در اوج سادهلوج سادهلوحی، «راکی» از تماشاگران روسی میخواهد که به تحولی که در طول مشاهده مسابقه در آنان پدید آمده است، توجه کنند!
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:35 PM |
بهطور سطحی - Skin Deep
سال تولید : ۱۹۸۹
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : تونی آدامز
کارگردان : بلیک ادواردز
فیلمنامهنویس : بلیک ادواردز
فیلمبردار : ایزیدور مانکوفسکی
آهنگساز(موسیقی متن) : ولفگانگ آمادئوس موتسارت
هنرپیشگان : جان ریتر، وینسنت گاردنیا، آلیس رید، جوئل بروکس، جولیان فیلیپس، چلسی فیلد، پیتر دونات، دان گوردون، مایکل کید، نینا فوش و دنیس کرازبی.
نوع فیلم : رنگی، ۱۰۱ دقیقه.
«زاک هاتن» (ریتر) یک نویسنده الکی برنده جایزه پولیتسر است. روزی محبوبهاش، «آنجلی» (کرازبی)، او را با آرایشگرش گیر میاندازد و «الکس» (رید)، همسر «زاک» نیز او را با «آنجلی» غافلگیر میکند. «آنجی»، «زاک» را میبخشد ولی «الکس» از او طلاق میگیرد. «زاک» به روانشناسی خود، «دکتر وست فورد» (کید) میگوید که میداند باید روش زندگیاش را عوض کند. اما نمیتواند دست از تعقیب زنان بردارد...
* بهطور سطحی همچنان نشان از نبوغ بیپایان ادواردز در آستانه هفتاد سالگی دارد. او کماکان مشغول شوخی با مظاهر زندگی روز مثل بدنسازی و گروههای «هِویمتال» است. یکی از صحنههای درخشان فیلم جائی است که ریتر برای درمان، تحت شوک الکتریکی قرار میگیرد. بسیاری از موسیقیهائی که در فیلم نواخته میشود، از قطعات مشهور کول پورترِ بزرگ است.
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:37 PM |
شنهای ایوو جیما - Sands Of Iwo Jima
سال تولید : ۱۹۴۹
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : ریپابلیک
کارگردان : آلن دوان
فیلمنامهنویس : هاری براون و جیمز ادوارد گرانت، برمبنای داستانی نوشته براون.
فیلمبردار : رجی لنینگ
آهنگساز(موسیقی متن) : ویکتور یانگ.
هنرپیشگان : جان وین، جان ایگار، آدلا مارا، فارست تاکر، جیمز براون، ریجارد وب و جولی بیشاپ.
نوع فیلم : سیاه و سفید، ۱۱۰ دقیقه.
جنگ جهانی دوم. در اردوگاه آموزشی تفنگداران دریائی آمریکائی در نیوزیلند، گروهبان "استرایکر" (وین) با سختگیری تمام عمل میکند و این مایه بیزاری سربازان از اوس است. در نبرد "تاراوا" جوخه او تلفات ناچیزی دارد. "استرایکر" طی مرخصی با زنی خیابانگرد آشنا میشود و کشف اینکه زن، مادری بیوه است و برای تأمین معاش چینین حرفهای را برگزیده، او را منقلب میکند (خود "استرایکر" پس از جدائی از همسرش هرگز پسر خود را ندیده است). مدتی بعد سربازان به مأموریتی در جزیره ایوو جیما که ژاپنیها سخت از آن دفاع میکنند، فرستاده میشوند. طی جنگ سربازان در مییابند که "استرایکر" فرماندهای عالی و فداکار است. هم زمان با برافراشته شدن پرچم آمریکا به نشانه پیروزی، گلولهای "استرایکر" را از پا درمیآورد.
٭ فیلمی عالی از یکی از پرکارترین فیلمسازان آشنای سینمای کلاسیک که نشانه تسلطی حاصل حرفهایگری بیادعاست. فیلم در عینحال که تجلیلی از خودسازی نظامیان است، بررسی استادانه رابطههای میان فرمانده و سربازان و روحیه جمعی نیز هست و از طریق بازی وین، تصویری گزنده از تنهائی عمیق مردی به دست میٔهد که محروم از خانه و خانواده، خود را در غوغای جنگ و انجام وظیفه غرق کرده است. صحنههای جنگ بهرغم استفاده از فیلمهای مستند خبری، پذیرفتنی و تأثیر گذارند.
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:37 PM |
مراکش - MOROCCO
سال تولید : ۱۹۳۰
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : پارامونت
کارگردان : جوزف فون استرنبرگ
فیلمنامهنویس : جولز فورتمن، بر مبنای رمانی نوشته بنو وینی
فیلمبردار : لی گارمیس و لوشن بالارد
آهنگساز(موسیقی متن) : کارل هاجوس
هنرپیشگان : گاری کوپر، مارلنه دیتریش، آدولف منجو، اولریک هوپت، جولیت کامپتن و فرانسیس مک دانلد
نوع فیلم : سیاه و سفید، ۹۲ دقیقه
ـ "ایمی جولی" (دیتریش)، خواننده کاباره به مراکش میرود و در بدو ورود به ابراز توجه "لویسیه" پولدار و شیکپوش (منجو) بیاعتنائی میکند. او به زودی در یک کافه مشغول بهکار میشود و با نخستین اجراء برنامهاش، به موفقیتی چشمگیر میرسد. توجه "ایمی" به یک لژیونر بیخیال بهنام "تام براون" (کوپر) جلب میشود و کلید اتاقش را برای او میفرستد. یکی از محبوبههای "تام"، همسر افسری بهنام "سزار" (هوپت)، دو مرد عرب را به سراغ "تام" میفرستد، ولی "تام" از پس آنان برمیآید و بعد با رد پیشنهاد "ایمی" برای رفتن به اروپا، برای مأموریت به صحرا میرود و "ایمی" میپذیرد که "لویسیه" حامیاش باشد. "سزار" در مأموریت کشته میشود و سربازان لژیونر وقتی بازمیگردند که "لویسیه" برای اعلام نامزدیاش با "ایمی" جشن گرفته است. "ایمی" برای دیدن "تام" میرود؛ دیدار آنان بینتیجه میماند، ولی وقتی دوباره لژیونرها برای مأموریت اعزام میشوند، "ایمی" پس از خداحافظی با "لویسیه"، همراه زنان عرب لژیون در صحرا به راه میافتد...
ـ نخستین فیلم هالیوودی دیتریش و دومین از هفت فیلمش با استاد که یکشبه از او ستارهای جهانی میسازد؛ همچنین نقطه اوج همکاری فوناسترنبرگ و دیتریش و شاید بهترین اثر مشترک آن دو سبک ویژه بصری فوناسترنبرگ، در خلق فضای پر رمز و راز مراکش با صحنهآرائی همکار محبوبش هانس دربر و فیلمبرداری استادانه گارمیس اگرچه در آن سالها با واکنش منفی منتقدان واقعیتدوست مواجه شد، اما امروز با گذشت دههها هنوز تکاندهنده و تماشائی است. فیلم اقتباسی از رمانی نه چندان قابل توجه است که مایه مورد علاقه فوناسترنبرگ، "سرکوب و پنهان کردن"احساسات و عواطف"، را دربر دارد. صحنهای که دیتریش در کافه با کت و شلوار و کلاه (نخستین زنی که بر روی پرده با لباس مردانه ظاهر میشود؟) برنامه اجراء میکند و نمای پایانی که در آن با پاهای برهنه به دنبال کوپر میرود، به یادماندنی هستند.
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:38 PM |
کفشهای ماهیگیر - The Shoes Of The Fisherman
سال تولید : ۱۹۶۸
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : مترو ـ گلدوین ـ مایر
کارگردان : مایکل آندرسن
فیلمنامهنویس : جان پاتریک و جیمز کناوی، برمبنای رمانی نوشته موریس ل. وست.
فیلمبردار : اروین هیلییر.
آهنگساز(موسیقی متن) : الکس نورث.
هنرپیشگان : آنتونی کوئین، دیوید جانسن، لارنس اولیویر، اسکار ورنر، جان گیلگود، باربارا جفورد، لیو مکرن و ویتوریو دسیکا.
نوع فیلم : رنگی، ۱۶۲ دقیقه.
کشیشی بهنام "لاکوتا" (کوئین)، زندانی سیاسی، به دستور مقامهای اصلی اتحاد جماهیر شوروی، پس از بیست سال از اردوگاه کار اجباری در سیبری آزاد میشود؛ به این شرط که به رم برود تا شوروی در برابر قدرت روزافزون کمونیستای چین ، دوستی در واتیکان داشته باشد. "لاکوتا" به زودی پاپ میشود و تمام تلاشش را برای احیای مسیحیت و تغییر عملکرد واتیکان به کار میبرد...
٭ فیلمنامه را وست نوشت، اما از حاصل کار چنان ناامید شد که ترجیح داد نامش از عنوانبندی حذف شود؛ البته عنوان رمان که نوشته خودش بود در عنوانبندی آمد. کوئین در نقش رهبر کلیسا اهل طنز را به خنده واداشت، طوری که فیلم را "زوربای پاپ" خواندند. موسیقی نورث نامزد دریافت اسکار شد که البته این تنها توجهی بود که به فیلم شد. فیلم نه میلیون دلار هزینه برداشت و در گیشه کاملاً شکست خورد.
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:39 PM |
راه جبهه از کدام طرف است؟ - Which Way To The Front?
سال تولید : ۱۹۷۰
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : جری لوئیس
کارگردان : لوئیس
فیلمنامهنویس : جرالد گاردنر و دی کاروزو، بر مبنای داستانی نوشته ریچارد میلر، گاردنر و کاروزو.
فیلمبردار : و. والاس کلی
آهنگساز(موسیقی متن) : لوئیس ی. براون
هنرپیشگان : لوئیس، جان مورای، ویلی دیویس، جان وود، استیو فرانکن، داک رامبو، پل وینچل، سیدنی میلر و رابرت میدلتن.
نوع فیلم : رنگی، ۹۶ دقیقه.
«برندان بایرز» (لوئیس)، میلیونر میهنپرست که از خدمت سربازی معاف و از شرکت در جنگ جهانی دوم منع شده، خود اقدام به تشکیل ارتشی شخصی میکند. ارتش «برندان» با کشتی تفریحی او به جبهه ایتالیا میرود تا بنبست خط اول جبهه را برای ورود متفقین بشکند. نیروهای او موفق میشوند «کسرلینگ»، ژنرال مشهور آلمانی را بربایند. «برندان» خود را به شکل «کسرلینگ» درمیآورد و در جلسه ژنرالهای آلمانی شرکت میکند. سرانجام نیز موفق میشود بمبی در پناهگاه «هیتلر» کار بگذارد. برای اخرین بار افراد ارتش «برندان» به شکل نیروهای ژاپنی دیده میشوند...
* یکی دیگر از آثار متأخر ناموفق لوئیس، که در آن تمام تلاشش را به خرج میدهد تا جنگ و فیلمهای جنگی را دست بیندازد. طرح داستانی فیلم فاقد جذابیت و بداعت لازم برای خنداندن تماشاگر است. شوخیها سرد و بیمزهاند و تنها چند ایده خوب و خندهدار، مثل آدمدزدی چندباره یک مرد عوضی، یادآور دوران اوج لوئیس است. شکست تمامعیار فیلم باعث میشود تا لوئیس برای مدت بیش از ده سال جلوی دوربین سینما ظاهر نشود.
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:39 PM |
تیرانداز چپدست - The Left - Handed Gun
سال تولید : ۱۹۵۸
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : برادران وارنر
کارگردان : آرتور پن
فیلمنامهنویس : لسلی استیونز، برمبنای فیلمنامه تلویزیونی مرگ بیلی دکید نوشته گور ویدال.
فیلمبردار : پورل مارلی.
آهنگساز(موسیقی متن) : الکساندر کوریج.
هنرپیشگان : پل نیومن، لیتا میلان، جان دنر، هرد هتفلید، جیمز بست، جیمز کانگدن و کالین کیت ـ جانستن.
نوع فیلم : سیاه و سفید، ۱۰۲ دقیقه.
"بیلی بانی" معروف به "بیلی د کید" (نیومن) ولگردی آس و پاس است که به دوستان انگشتشمارش بسیار وفادار، اما برای دشمنانش مرگبار است. تا اینکه گلهدار مهربانی بهنام "تونستال" (کیت ـ جانسن) او را زیر بال و پر میگیرد. "تونستال" بیسلاح را یک کلانتر و سه نفر دیگر میکشند، و "بیلی" و دوستانش، "چارلی" (کانگدن) و "تام" (بست)، بهدنبال آنان میروند و همه را میکشند. وقتی "بیلی" یکی از مهمانان جشن ازدواج (آخرین نفر از قاتلان "تونستال") "پتگارت" (دنر) ـ کلانتری که برای "بیلی" مثل پدر بوده ـ را میکشد، "پت" او را تعقیب میکند و در حالی که "بیلی" سلاحی به کمر ندارد، او را با شلیک یک گلوله به قتل میرساند.
٭ نخستین کار پن که بسیاری را به ظهور نسل جدیدی در سینمای هالیوود امیدوار میکند. فیلم برمبنای اسطورهای از غرب وحشی ساخته میشود و پیش درآمدی است بر جریانی روشنفکرانه در بازنگری تاریخ آمریکا که در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ بعضی از فیلمسازان با استفاده از نوع وسترن و نمایش قهرمانان زوال یافته آن پی میگیرند. اینجا، نیومن (بهجای جیمز دین؟) در نقش آدمکش بیرحمی که با مرگ خود به شهرت میرسد، واقعاً میدرخشد.
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:40 PM |
دختر کارخانه کبریت سازی - THE MATCH FACTORY GIRL
سال تولید : ۱۹۹۰
کشور تولیدکننده : فنلاند و سوئد
محصول : آکی کوریسماکی
کارگردان : کوریسماکی
فیلمنامهنویس : کوریسماکی
فیلمبردار : تیمو سالمینن
هنرپیشگان : کانی اوتینن، الینا سالو، اسکو نیکاری، وسا ویریکو، رییو تایپال، سیلو سپالا
نوع فیلم : رنگی، ۷۰ دقیقه
ـ ̎ آیریس̎ (اوتینن) در چنبرهٔ کار کسالتبارش در یک کارخانهٔ کبریتسازی و یک زندگی خانوادگی کسالتبارتر گیر کرده است. روزی او بر خلاف توصیهٔ خانوادهاش یک لباس قرمز میخرد و برای گذران شبی خارج از خانه،عازم شهر میشود. شب را با مرد خوشپوش و ثروتمندی (ویریکو) میگذراند که برای کمک به او، پول زیادی در اختیارش میگذارد. زن که دوست ندارد این ماجرا را با ناپدری و مادرش در میان بگذارد، پول را با برادرش (سپالا) تقسیم میکند و بیهوده در انتظار مرد مینشیند. وقتی نامهای پرسوز و گذار برای مرد مینویسد، مرد نیز دوباره برای او پولی میفرستد و مینویسد که فراموشش کند. وقتی خانواده از ماجرا باخبر میشوند، به او پشت میکنند. بنابراین با باقی پساندازش مقدار زیادی سم میخرد ولی نه برای خودش، برای تمامی آنانی که به او بدی کردهاند.
ـ از جمله فیلمهای کوریسماکی که مرز فنلاند را پشت سر میگذارد. شاید مهمترین دلیل این امر هم کمدی به شدت سیاهی است که در سرتاسر فیلم به چشم میخورد. فیلم در واقع یک تراژدی است که کوریسماکی سعی فراوان کرده آن را در قالب لحظاتی تأثیرگذار و البته شوخطبعانه تلطیف کند. از این رو کار وجه اعتباری دیگری هم یافته؛ دختر کارخانهٔ کبریتسازی در ظاهر یک چیز میگوید و در عمق یک چیز دیگر و این از همان دلایلی است که سبب شده کوریسماکی در این سالها از مطرحترین فیلمسازان اروپائی در جهان باشد.
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:41 PM |
فریبکاری - Skullduggery
سال تولید : ۱۹۶۹
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : یونیورسال
کارگردان : گوردون داگلاس
فیلمنامهنویس : نلسن گیدینگ
فیلمبردار : رابرت مورنو
آهنگساز(موسیقی متن) : آلیور نلسن
هنرپیشگان : برت رنولدز، سوزان کلارک، راجر کارمل، پاول هوبشمیت، چیپس رافرتی، الکساندر ناکس، پت سوزوکی، ادوارد فاکس، ویلیام مارشال و ریس ویلیامز.
نوع فیلم : رنگی، ۱۰۵ دقیقه.
"داگ" (رنولدز) و دوستش، "اوتو " (کارمل) به طمع یافتن فسفر (مورد استفاده در تولید تلویزونهای رنگی) خود را در گروه باستانشناسی "دکتر سیبیل گریم" (کلارک) و "اوتو" تعدادی استخوان قدیمی کشف میکنند که باعث شادی و هیجان "کلارک" میشود. موجوداتی میمون / انساننما آنان را زیرنظر میگیرند که البته رفتار دوستانهای دارند. اما بهزودی سرمایهگذار گروه تصمیم میگیرد از آن موجودات به عنوان نیروی کار ارزان استفاده کند، و "داگ" و دوستانش با او مخالفت میکنند...
٭ نسخه کم رنگ سیاره میمونها (فرانکینج. شافنر، ۱۹۶۸) که پرداخت متزلزل آن باعث شده تا از طنزی نیشدار و تعمقی فیلسوفانه دور بیفتد. شاید یکی از دلایل، تدوین اثر باشد (کار جان وودکاک) که منجر به حذف قسمتهائی از آن شده است. فیلمبرداری جذاب در استودیو و خصوصاً لوکیشن، تصویری قابل قبول از گینهنو ارائه میدهد. سه بازیگر اصلی نیز حضوری دیدنی دارند.
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:42 PM |
دائی وانیا - Uncle Vanya
سال تولید : ۱۹۷۰
کشور تولیدکننده : شوروی
محصول : موس فیلم
کارگردان : آندری میخالکوف کونچالوفسکی
فیلمنامهنویس : آندری میخالکوف کونچالوفسکی، برمبنای نمایشنامهای نوشته آنتون چخوف
فیلمبردار : گئورگی رربرگ و یوگنی گوسلینسکی
آهنگساز(موسیقی متن) : آلفرد شنیتکه
هنرپیشگان : اینوکنتی اسموکتونوفسکی، ایرینا کوپچنکو، سرگئی بوندارچوک، نیکلای پاستوخوف، ایرینا میروشنیچنکو و ولادیمیر زلدین.
نوع فیلم : سیاه و سفید و رنگی، ۱۰۲ دقیقه.
«ایوان ووینیتسکی» (اسموکتونوفسکی)، معروف به «دائی وانیا»، همراه با خواهرزاده مجردش، «سونیا» (کوپچنکو)، ملک روستائی خانواده «سونیا» را اداره میکنند. آنان با زحمت بسیار برای پدر «سونیا»، «پروفسور سِرِبریاکوف» (زلدین) پول میفرستند. آن دو برای جایگاه روشنفکرانه و ارزش نوشتههای «پروفسور» درباره هنر، احترام زیادی قائل هستند. «پروفسور سربریاکوف» با همسر جوان خود، «یلییِنا» (میروشنیچنکو) برای اقامت دائم به آن جا میآید و «وانیا» متوجه میشود که او کلاهبردار متقلبی بیش نیست؛ از طرف دیگر «یلیینا» را جذاب مییابد. «سونیا» نیز که سالها مخفیانه دلباخته «دکتر آستروف» (بوندار چوک)، دوست «دائی وانیا» بوده، ناگهان متوجه این واقعیت میشود که «آستروف» هیچ علاقهای به او ندارد، و در عوض او نیز جذب «یلیینا» شده است. وقتی «پروفسور» اعلام میکند که قصد فروش ملک را دارد، «وانیا» در یک لحظه ناامیدی و یأس، به او شلیک میکند اما تیرش خطا میرود. وقتی همه خون سردی خود را به دست میآورند، «پروفسور» موافقت میکند همراه «یلیینا» آنجا را ترک کند. پس از رفتن آنان، «وانیا»، «سونیا» و «دکتر آستروف» دوباره همان زندگی ملالآور روزمرهشان را از سر میگیرند.
* اقتباس کونچالوفسکی از اثر پُر آوازه چخوف همان ضعفی را دارد که اقتباسهای انگلیسی این نمایشنامه دارند. فیلم بیش از حد جدی است و توازن ظریف میان جنبههای مضحک و اشکبار آن کاملاً از بین رفتهاند. بهرغم این که نمایشنامه ذاتاً تراژیک است، کونچالوفسکی تأکید بیش از حد بر جنبههای غمانگیز آن دارد. همچنین کار را محدود به خانه میکند و حسی از فضای ملک روستائی ارائه نمیدهد. اغلب بازیهای فیلم قابل توجه ولی «هدر» رفتهاند. بوندارچوک در نقش «دکتر آستروف»، جدی، محزون و فاقد طنز مینماید، ایرادی که به اسموکتونوفسکی هم وارد است.
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:43 PM |
خدای سیاه، شیطان سفید - Black God, White Devil
سال تولید : ۱۹۶۴
کشور تولیدکننده : برزیل
محصول : کوپا کابانا
کارگردان : گلوبر روشا
فیلمنامهنویس : گلوبر روشا
فیلمبردار : والدمار لیما
آهنگساز(موسیقی متن) : ویلا لوبوس و یوهان سباستیان باخ
هنرپیشگان : یونا ماگالایس، هرالدو دل ری، اوتون باستون، موریسیو د واله و لیدیو سیلوا.
نوع فیلم : سیاه و سفید، ۱۱۰ دقیقه.
سال ۱۹۴۰. "مانوئل" (دلری) گاودار بسیار فقیری است که با مادر و همسرش، "رزا" (ماگالایس) زندگی میکند. روزی علیه ارباب متقلبش میشود و او را میکشد. اما وقتی به خانه برمیگردد، میبیند مادرش کشته و همسرش مضروب شده است. او همراه "رزا" به "ساستیان" (باستوس) مبلغ سیاهپوست میپیوندد و مرید او میشود موعظههای "ساسبتان" علیه دولتمردان، کشیشهای فاسد را وا میدارد تا "آنتونیو داس مورتس" (د واله) را برای کشتن او و اعضای فرقهاش اجیر کنند. "سباستیان" فرزند "رزا" را قربانی میکند و "رزا" برآشفته او را میکشد. "داس مورتس" هم سر میرسد و همه اعضای فرقه جز "مانوئل" "رز" را قتل عام میکند...
٭ روشا در فیلم مدام به تاریخ، افسانه، ترانههای عامیانه، رقص و موسیقی میپردازد تا به اثرش بافت و معنا ببخشد. در نتیجه فیلم رمزآلود مینماید و برای تماشاگر ناآشنا با رمزها و اساطیر آمریکای لاتین گیج کننده میشود. او از اسطوره برای نفی اسطوره استفاده میکند و با ارجاع به بدویگری، فراتر از بدویت میرود. قالب کار، حماسی به نظر میآید و شخصیتها ریشه در چشماندازهائی دارند که بر آنها مسلطند و به وجودشان معنا میدهند. اما گهگاه واقعگرائی دقیقی دیده میشود که با شیوه بازی آئینی بازیگران در این نمایش مدرن اخلاقی تضاد پیدا میکند. در صحنه نهائی، عناصر بصری، صوتی و روشنفکرانه فیلم در هم میآمیزند تا دلمشغولی روشا، قدرت انسان را در تعیین سرنوشت نمایش دهند.
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:44 PM |
دزدان قطار - The Train Robbers
سال تولید : ۱۹۷۳
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : مایکل وین
کارگردان : برت کندی
فیلمنامهنویس : برت کندی
فیلمبردار : ویلیام کلوتیر
آهنگساز(موسیقی متن) : دامینیک فرانتیر.
هنرپیشگان : جان وین، آن - مارگرت، راد تیلر، بن جانسن، بابی وینتن، کریستوفر جرج، جری گاتلین و ریگاردو مونتالبان.
نوع فیلم : رنگی، ۹۲ دقیقه.
«لین» (وین)، ششلولبند پا به سن گذاشته، سه همقطارش - «جسی» (جانسن)، «گیری» (تیلر) و «بنیانگ» (وینتن) - را به «خانملو» (آن - مارگرت) معرفی میکند. «خانم لو» میخواهد با پیدا کردن طلاهائی که شوهرش در سرقت قطار دزدیده، نام خانوادگیاش را پاک کند. به محض حرکت از شهر دورافتاده لیبرتی در تکزاس، گروهی سوار که شرکای سابق شوهر «خانم لو» آنان را استخدام کردهاند و غریبهای مرموز و تنها تعقیبشان میکنند. در این بین «خانم لو» مجذوب «لین» میشود که اغلب در حال کلنجار رفتن با «کلهون» (جرج)، یک ششلولبند جوان است که «گریدی» او را با خودش آورده است. بالاخره گروه به قطاری متروکه میرسند و طلاها را که در دیگ بخار مخفی شده بود، پیدا میکنند. سپس حمله گروه تعقیب کننده را که در راه بازگشت به شهر در کمینشان نشستهاند، دفع میکنند. بعدتر قطاری را تصرف و به دیامیت مسلح میکنند و افراد گروه مخالف را از بین میبرند. در آخر نیز با جوانمردی به «خانم لو» پیشنهاد میکنند تا سهم آنان از جایزه را برای خودش و پسرش بردارد. همین که قطار «خانم لو» دور میشود، آنان به غریبه مرموز برمیخورند که خودش را «پینکرتن» (مونتالبان) معرفی میکند. او میگوید که با «خانم لو» کار میکند و این که نام اصلی «خانم لو»، «لیلی» و یک دختر رقصنده است که زمانی با «لو»ی واقعی رابطه داشته و به راز او به هنگام مرگش پی برده است.
* کندی در این وسترن یک گام از هجویههای صریح خود عقبتر میرود و به مایههای سنتیتر رو میآورد؛ بهگونهای که وین به افراد گروهش اخلاقگرائی و رفاقت به شیوه فیلمهای هوارد هاکس را یاد میدهد. او فیلم را روان کارگردانی کرده اما وقتی در صحنههای تعقیب میخواهد به کار سرعت دهد، کم میآورد. در عوض ابعاد کمیک و انسانی اثر در این حیطه کم نظیر هستند. مثلاً وین بیشتر شخصیتی عاطفی را نشان میدهد تا ششلولبند بزنبهادر.
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:44 PM |
باغ شیطان - Garden Of Evil
سال تولید : ۱۹۵۴
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : فاکس قرن بیستم
کارگردان : هنری هاتاوی
فیلمنامهنویس : فرانک فنتن، برمبنای داستانی نوشته فرد فرایبرگر و ویلیام تونبرگ.
فیلمبردار : میلتن کراسنر و جرج استال جونیر.
آهنگساز(موسیقی متن) : برنارد هرمان
هنرپیشگان : گاری کوپر، سوزان هیوارد، ریچارد ویدمارک، هیو مارلو، کامرون میچل، ریتا مورهنو، فرناندو واگنر و ویکتور مانوئل مندوزا.
نوع فیلم : رنگی، ۱۰۰ دقیقه.
در یکی از دهکدههای مکزیک، زنی آمریکائی بهنام "لی"(هیوارد) به سه هفتتیرکش ـ "هوکر" (کوپر)، "فیسک" (ویدمارک) و "دیلی" (میچل) ـ پیشنهاد میکند که در قبال دریافت دستمزدی مناسب به او کمک کنند تا شوهرش، "جان فولر" (مارلو)، را نجات دهد. "فولر" در یک معدن طلا که در منطقه سرخپوستان قرار دارد به دام افتاده است. سه هفتتیرکش، بیشتر به خاطر دستیابی به طلا، این پیشنهاد را میپذیرند و همراه "لی" و راهنمائی مکزیکی به راه میافتند. تا اینکه به محل مورد نظر میرسند که سرخپوستان "باغشیطان" مینامندش. آنان موفق به نجات "فولر" میشوند، اما در راه بازگشت ابتدا "فولر" و سپس "دیلی" و راهنمای مکزیکی بهدست سرخپوستان به قتل میرسند. در اینجا "هوکر" و "فیسک" ورق بازی میکنند تا مشخص شود که کدام یک "لی" را به جائی امن برساند و کدام یک بماند تا جلوی حمله سرخپوستان را بگیرد. "هوکر" میبرد و همراه "لی" حرکت میکند. اما در بین راه "لی" به او میگوید که "فیسک" در بازی تقلب کرده بوده است...
٭ هشتاد و یکمین فیلم کوپر و نخستین حضورش بر پرده عریض سینماسکوپ. اینجا هاتاوی قابلیتهایش را در حادثهپردازی عرضه میکند و فیلم مورد استقبال عامه تماشاگر قرار میگیرد؛ اما از نظر انتقادی شکست میخورد و بیشتر به ضعفهای فیلمنامه آن اشاره میشود. با این همه، امتیازهای فیلم بازی کوپر، فیلمبرداری خوش رنگ کراسنر و موسیقی غریب هرمان (برای نوع وسترن) هستند.
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:44 PM |
جامبو - Jumbo
سال تولید : ۱۹۶۲
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : جو پاسترناک و مارتین ملچر
کارگردان : چارلز والترز
فیلمنامهنویس : سیدنی شلدون، برمبنای نمایشنامهای موزیکال نوشته بن هکت و چارلز مکآرتور.
فیلمبردار : ویلیام دانیلز.
آهنگساز(موسیقی متن) : ریچارد راجرز و لورنز هارت.
هنرپیشگان : دوریس دی، استیون بوید، جیمی دورانته، مارتا ری، دین جاگر، جوزف وارینگ، لین وود، جیمز چندلر و رابرت برتن.
نوع فیلم : رنگی، ۱۲۵ دقیقه.
"کیتی واندر" (دی) و پدرش، "پاپ" (دورانته) سعی دارند هرطور شده سیرک کوچکشان را از ورشکستگی نجات دهند. قماربازیهای پدر نیز وضع را بدتر میکند، اما با استخدام "سام رالینز" (بوید)، نمایشگری همهکاره، اوضاع بهتری میشود. با این همه، پدر نمیداند که "سام" در واقع پسر سیرکدار رقیب او "جان نوبل" (جاگر) است که برای برهم زدن بساط سیرک "واندر" به آنجا آمده است. بهزودی عشق "کیتی" و "سام" نقشههای شریرانه را بر هم میزند و سیرک کوچک "واندر" بار دیگر به موفقیت دست مییابد.
٭ فیلمی بزرگ از نظر اندازه (پاناویژن) اما نه از نظرکیفیت هنری و حتی گیشه. فیلمنامه اصلی هکت و مکآرتور براساس ماجراهای سیرک موزیکال "بیلی رز" شکل گرفته بود که برنامه موفق و غریبی را به نام "هپیودروم" در سال ۱۹۳۵ در نیویورک اجرا کرد. اما برگردان سینمائی این سیرک تماشاگران چندانی را جلب نکرد و در مقایسه با فیلم سسیل ب. دمیل با نام بزرگکترین نمایش روی زمین (۱۹۵۲) که ده سال پیش از این ساخته شده بود، شبحی کم رنگ باقی ماند. قصه برای یک موزیکال مترو ـ گلدوین ـ مایر ساخته شده بود و قصد این بود که شکوه روزهای بزرگ کمپانی و برنامههای عجیبوغریب رنگارنگ آن را زنده کند. اما اشتیاق تنها نمیتواند ضعفها را بپوشاند. کارگردان دوم و سازماندهنده صحنههای سیرک بازبی برکلی است که او نیز نمیتواند جادوی قدیم خود را دوباره به چنگ آورد.
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:45 PM |
پلیس بورلی هیلز - Beverly Hills Cop
سال تولید : ۱۹۸۴
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : دان سیمپسن و جری بروکهایمر
کارگردان : مارتین برست
فیلمنامهنویس : دانیل پتری جونیر، برمبنای داستانی نوشته خودش و دانیلو باخ.
فیلمبردار : بروس سورتیس.
آهنگساز(موسیقی متن) : هارولد فالترمهیر.
هنرپیشگان : ادی مورفی، جاج راینهولد، جان اشتن، لیزا ایلباکر، رانی کاکس، استیون برکوف، جیمز روسو، استیون الیوت و گیلبرت ر. هیل.
نوع فیلم : رنگی، ۱۰۵ دقیقه.
«کارآگاه اکسل فولی» (مورفی) شب، هنگام برگشتن به خانه، با «میکی تاندینو» (روسو)، رفیق قدیمیاش روبهرو میشود که حالا از طریق «جنی» (ایلباکر) دوست مشترکشان در یک گالری نقاشی در لس آنجلس کار میکند. «میلی» مقداری اوراق گمرکی همراه دارد و احتمالاً به خاطر همانها، ساعاتی بعد مورد حمله دو ناشناس قرار میگیرد و کشته میشود. «اکسل» به بورلی هیلز میرود و به «وکتور میتلند» (برکوف)، دلال آثار هنری که مدیر همان گالری است، بهعنوان عامل قتل «میکی» شک میکند و در مییابد که «میتلند»، همراه با آثار هنری، مواد مخدر وارد میکند و با دست بردن در اوراق رسمی، جنسها را از گمرک رد میکند. «اکسل» در باشگاه شبانه «میتلند» با او در میافتد ولی «هوبارد» (الیوت) یکی از رؤسای پلیس او را از شهر بیرون میبرد. بعدتر «اکسل» به کمک «گروهبان تاگارت» (اشتن) و «کارآگاه رُزوود» (راینهولد) به ویلای «میتلند» («جنی» را در آنجا گروگان گرفتهاند) حمله میبرد و «میتلند» را از پای درمیآورد.
* سومین فیلم کمدین سیاهپوست آمریکائی و یکی از موفقترین و پُرفروشترین کمدیهای تاریخ سینما که این موفقیت را مدیون حضور او و ترانههای آن است. ابتدا قرار بود استالون نقش «اکسل» را ایفا کند، اما مورفی و برست این داستان پلیسی فوقالعاده خشن را به اثری متفاوت و انباشته از لحظههای کمدی تبدیل کردند. هرچند که این آمیزه کمدی - اکشن چیزی بیش از یک بهانه برای نمایش استعدادهای ستاره مشهور آن نیست، با این حال موفقیت بیش از حدش باعث شد تا دو دنباله بر فیلم (با همکاری مورفی و راینهولد) ساخته شود: پلیس بورلی هیلز 2 (تونی اسکات، 1987) و پلیس بورلی هیلز 3 (جان لندیس، 1994).
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:46 PM |
آقای ماکس - Il Signor Max
سال تولید : ۱۹۳۷
کشور تولیدکننده : ایتالیا
محصول : آسترا
کارگردان : ماریو کامرینی
فیلمنامهنویس : ماریو سولداتی و کامرینی، برمبنای اطلاعاتی گردآوری شده توسط آملتو پالرمی.
فیلمبردار : آکیزه بریتزی.
آهنگساز(موسیقی متن) : رنتسو روسلینی.
هنرپیشگان : ویتوریو دسیکا، آسیا نوریس، روبی دالما، لیلیا داله و جووانی بارلا.
نوع فیلم : سیاه و سفید. ۸۱ دقیقه.
یک روزنامهفروش دورهگرد (دسیکا) گذرش به محله اعیان شهر میآفتد و طی ماجراهائی با دختری (نوریس) آشنا میشود...
٭ آخرین فیلم موفق کامرینی پیش از جنگ جهانی دوم، یک کمدی است که با دیدی متفاوت از سنت آن سالهای سینمای ایتالیا، به "واقعیت"ها میپردازد. کامرینی زندگی اشرافی را به مسخره میگیرد و با مردم عامی همدردی میکند، اما در بهدستدادن یک نتیجهگیری اجتماعی مشخص درمیماند. اگر فیلم جذابیتی دارد، به خاطر بازی هنرمندانه دسیکاست.
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:46 PM |
روز - 28 days
سال تولید : ۲۰۰۰
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : جنوتاپینگ
کارگردان : بتی تامس
فیلمنامهنویس : سوزانا گرانت
فیلمبردار : دکلان کوئین
آهنگساز(موسیقی متن) : ریچارد گیبز
هنرپیشگان : ساندرا بولاک، ویگو مورتنسن، دامینیک وست، الیزابت پرکینز، آزورا اسکای، استیو بوسکمی و آلن تودیک.
نوع فیلم : رنگی، ۱۰۳ دقیقه.
̎گوئن کامینگز̎ (بولاک)، روزنامهنویس نیویورکی به نوشخواری علاقهٔ خاصی دارد و محبوبش (وست) هم عیناً به همین درد مبتلاست؛ ولی زیر نقاب دخترکی سرزنده و بیخیال، ̎گوئن̎ ذخیرهای پر از احساس و عواطف پنهان دارد. در مراسم عروسی خواهرش (پرکینز)، ̎گوئن̎ مست ابتدا کیک عروسی را سرنگون میکند و بعدتر لیموزین بزرگعروس و داماد را میدزدد. دادگاه حکم میدهد که باید بیشت و هشت روز را در یک مرکز، باعث درگیریاش با مدیر مرکز (بوسکمی) میشود ولی وقتی با ̎ادی بون̎ (مورتنسن) ـ بازیگر بیسبالی که او نز با قضایای ترک اعتیادش دست و پنجه نرم میکند ـ آشنا میشود، رفتار ̎گوئن̎ نیز آرامآرام متعادل تر شده و امید به بهبودیاش میرود...
● یک درام ـ کمدی که برای درام خیلی سبک است و برای کمدی خیلی سنگین. فیلم دربارهٔ اعتیاد است و، طبعاً، در برخورد با این مایهٔ جدی، دیدی هالیوودی را به نمایش میگذارد (اعتیاد شخصیت بولاک تقصیر هرکسی هست جز خودش). همچنین قرار بوده فیلم برای بولاک محکی باشد تا از پرسونای همیشگی خود، ̎دختری در همسایگی̎ که میشود به خانواده معرفی کرد... فاصله بگیرد. او، برخلاف انتظار، از عهدهٔ کار برآمده اما مشکل اینجا است که نقش ̎گوئن کامینگز̎ در کلیت فیلم جا نمیافتد. تامس در پشت دوربین وضعیت مطمئنی ندارد و در پرداخت فیلمنامهٔ پرنقص گرانت (که در همین سال فیلمنامهٔ موفق ارین براکوویچ استیون سودربرگ را نوشته) کار زیادی صورت نداده (حداکثر زاویههای عجیب و غریبی برای دوربین انتخاب کرده است).
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:47 PM |
شعبدهباز - THE ILLUSIONIST
سال تولید : ۲۰۰۶
کشور تولیدکننده : جمهوری چک و آمریکا
محصول : برایان کوپلمن، دیوید لوین، مایکل لندن، کتی شولمن و باب یاری
کارگردان : نیل برگر
فیلمنامهنویس : نیل برگر، برمبنای داستان کوتاهی نوشتهٔ استیون میلهاوزر
فیلمبردار : دیک پوپ
آهنگساز(موسیقی متن) : فیلیپ گلس
هنرپیشگان : ادوارد نورتن، پل جیاماتی، جسیکا بیل، روفوس سیوئل، ادی مارسان، جیک وود، آرون جانسن، الینور تامیلنسن و تام فیشر
نوع فیلم : رنگی، ۱۱۰ دقیقه
شعبدهبازی با قابلیتهای مافوقطبیعی، سعی میکند با استفاده از قدرت و توانائیاش، به عشق دوران کودکیاش، دختری از طبقات مرفه جامعه دست یابد و بدین وسیله ساختارهای اجتماعی خشک و بستهٔ وینِ اواخر قرن نوزدهم را متزلزل کند. اگرچه عشق نافرجام بین ̎آیزنهایم̎ (نورتن) پسر یک گنجهساز، و ̎سوفی فون تشن̎ (بیل)، دختری اشرافزاده، در نهایت به سرخوردگی مرد جوان و ترک اتریش و زیر پا
گذاشتن دنیا انجامیده، ولی باعث نشده هیچگاه او امید پیوندش را با این شاهزاده خانم از دست بدهد. ̎آیزنهایم̎، پانزده سال بعد بهعنوان یک شعبدهباز معروف و بااستعداد به وین باز میگردد؛ اما امیدش به ملاقات ̎سوفی̎ و پیوندش با او با شنیدن خبر نامزدی او با ̎شاهزاده لیوپولد̎ (سیوئل) نقش بر آب میشود. در حالیکه تنش میان ̎آیزنهایم̎ و ̎لیوپولد̎ بالا گرفته، ̎بازرس پلیس اول̎ (جیاماتی) با وجود سرسپردگی رسمیاش به شاهزادهٔ قدرتمند، بیش از پیش نسبت به ̎آیزنهایم̎ احساس همدلی و همدردی پیدا میکند.
● شور و هیجان و تردستی و قتل در وین سالهای ۱۹۰۰، از شعبدهباز فیلم جذابی ساخته است. دومین فیلم برگر (مصاحبه با آدمکش، ۲۰۰۲) با دقت و ظرافت، تهیه و ساختاربندی شده است. فیلم، حکایت شعبدهبازی است که حقههای روی صحنهاش چنان خارقالعادهاند که در نهایت ساختار امپراتوری اتریش/ مجارستان را به خطر میندازد. حوادثی که توصیف میشود، از تماشاگر میخواهد که منطق را دور بیندازد و برخی از حقهها احتمالاً هرگز بهطور زنده و در سالن پُر از مخاطب، عملی شدنی نیستند؛ ولی اعتقاد برگر به کار و بازیگران حرفهایاش، همراه با امواج پیشبرندهٔ موسیقی گلس و شکوه و عظمت معماری و مناظر زیبای وینِ اوایل قرن، آنچنان قانعکننده هستند که دل به این سفر بسپاریم (البته فیلم به شدت از لوکیشنهای پراگ ـ بهجای وین ـ سود برده است). ̎آیزنهایم̎، شخصیت اصلی ماجرا، عمداً ناشناس و دور از دسترس توصیف شده و هوش و قابلیتهایش، ابرانسانی به نظر میرسد ولی موتور زندگیاش، بیش از هر چیز، عشقی از دست رفته است. در چارچوب همین محدودیتها، نورتن چهرهای تأثیرگذار از خود ارائه داده ـ مردی که اگر بداند کاری را نمیتواند به انجام برساند، هرگز وارد کارزار نمیشود.
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:47 PM |
ببخشید، شماره عوضی گرفتید - Sorry, Wrong Number
سال تولید : ۱۹۴۸
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : پارامونت
کارگردان : آناتول لیتواک.
فیلمنامهنویس : لوسیل فلچر، برمبنای نمایشنامهای رادیوئی نوشته خودش.
فیلمبردار : سال پالیتو
آهنگساز(موسیقی متن) : فرانتس واکسمن
هنرپیشگان : باربارا استانویک، برت لنکستر، آن ریچاردز، وندل کوری، اد بگلی، لیف اریکسن، ویلیام کانراد و هارولد ورمیلیا.
نوع فیلم : سیاه و سفید، ۸۹ دقیقه.
"لیونا استیونسن" (استانویک) زن ثروتمند، بهانهگیر، سلطهجو و به شدت بدگمانی است که ناراحتیهای روحیاش کار او را به بستر کشانده است. او در آپارتمانی شیک با شوهرش، "هنری" (لنکستر) زندگی میکند و تنها با تلفن با جهان خارج ارتباط دارد. یک شب حین تلاش برای تماس گرفتن با "هنری" در دفترش، مکالمه دو مرد درباره نقشه یک قتل را میشنود. او میکوشد با جهان خارج ـ پلیس، شرکت تلفن و حتی شوهرش "هنری" ـ تماس بگیرد و آنان را از حادثه ناگوار قریبالوقوع باخبر کند. اما تلاشهای او به جائی نمیرسد و ساعت معهود جنایت نزدیک میشود. جنایتی که قربانیاش کسی جز خود "لیونا" نیست...
٭ مأخذ فیلم، که از بهترین آثار لیتواک است، نمایشنامه رادیوئی ۲۲ دقیقهای فلچر است که در سال ۱۹۴۳ آگنس مورهد به اجرائی فوقالعاده از نقش اصلیاش پرداخت و نمایش را به شهرت ماندگاری رساند (عنوان فیلمآخرین جمله ادا شده در آن ینز هست). هنگام برگردان سینمائی از آنجا که مورهد در هالیوود "ستاره" بهشمار نمیآمد، جایش را به استانویک داد و او نیز با تسلط تمام نقش را از آن خود کرد. نتیجه فیلمی پردلهره و محرک اعصاب است که از رجعت به گذشته استفاده درخشانی میکند و ناکارآئی تلفن بهعنوان وسیله ارتباطی را به نقش مایهای گزنده بدل میسازد. استانویک در نقش زنی در معرض تهدید و هراسان که از کشف واقعیت طرفی نمیبندد؛ فوقالعاده است و اضطراب کشندهاش را لحظهبهلحظه به تماشاگر منتقل میکند.
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:48 PM |
پلنگصورتی - The Pink Panther
سال تولید : ۱۹۶۴
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : مارتین جورو
کارگردان : بلیک ادواردز
فیلمنامهنویس : ماریس ریچلین و ادواردز.
فیلمبردار : فیلیپ لاتروپ
آهنگساز(موسیقی متن) : هنری منسینی
هنرپیشگان : دیوید نیون، پیتر سلرز، رابرت واگنر، کاپوسین، کلودیا کاردیناله، برندا دبانزی و فران جفریز.
نوع فیلم : رنگی، ۱۱۳ دقیقه.
"بازرس کلوزو" (سلرز)، افسر دست و پا چلفتی پلیس فرانسه، سخت در تعقیب یک سارق زبردست جواهرات گرانبها، مشهور به "فانتوم" است. غافل از اینکه "فانتوم" کسی نیست جز "سر چارلز لایتن" (نیون) نجیبزاده انگلیسی و دوست همسرش، "سیمونه" (کاپوسین). "کلوزو" در سوئیس به شکلی کاملاً اتفاقی موفق میشود "لاتین" و برادر زاده بیکار و مزاحم او، "جرج" (واگنر) را که هر یک به تنهائی سعی در ربودن الماس مشهور "پلنگ صورتی" دارند، به دام اندازد. اما "لایتن"، در دادگاه در ربودن الماس مشهور "پلنگ صورتی" دارند، به دام اندازد. اما "لایتن"، در دادگاه با کمک همسر "کلوزو" و شاهزاده خانم شرقی صاحب الماس (کاردیناله) ترتیبی میدهد تا "کلوزو" بهعنوان "فانتوم" شناسائی شده و به ۲۰ سال زندان محکوم شود!
٭ نخستین فیلم از مجموعه "پلنگ صورتی" ادواردز، هرچند که لزوماً بهترین آنها نیست، اما در برگیرنده بعضی از بهترین شوخیهای تصویری (و گه کلامی) آثار او است. شخصیت "کلوزو"، تجسم کمدی "هرج و مرج" خاص ادواردز، کارآگاهی دستوپا جلفتی است که با وجود آن که خود را خیلی زرنگ میداند نمیتواند هیچ کاری را درست انجام دهد. موفقیت فیلم، سبک خاص کمدی ادواردز، پرسنای سینمائی سلرز و موسیقی زیبا و خاطرهانگیز منسینی را جاودانه ساخت. دنبالهها: تیری در اریکی (۱۹۶۴)، بازگشت پلنگصورتی (۱۹۷۵)، پلنگ صورتی دوباره ضربه میزند (۱۹۷۶)، انتقام پلنگ صورتی (۱۹۷۸)، رد پای لنگ صورتی (۱۹۸۲)، نفرین پلنگ صورتی (۱۹۸۳) ـ با شرکت "تد وس" در نقش "کلوزو" ـ پسر پلنگ صورتی (۱۹۹۳) ـ با شرکت "تد وس" در نقش "کلوزو" ـ پسر پلنگ صورتی (۱۹۹۳) ـ با شرکت روبرتو بنینی در نقش پسر "کلوزو" ـ همگی به کارگردانی ادواردز همچنین در سال ۱۹۶۸ باد یورکین با الهام از این ضخیت فیلم بازرس کلوزو را با همکاری آلن آرکین روی پرده برد.
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:48 PM |
خون و شن - BLOOD AND SAND
سال تولید : ۱۹۲۲
کشور تولیدکننده : آمریکا
کارگردان : فرد نیبلو
فیلمنامهنویس : جون ماتیس، بر مبنای رمانی نوشته وینسنته بلاسکو ـ ایبانیس و نمایشنامهای نوشته تام کوشینگ
فیلمبردار : آلوین وایکوف
هنرپیشگان : رودولف والنتینو، لیلا لی، نیتا نالدی، والتر لانگ و لیو وایت
نوع فیلم : سیاه و سفید، ۲۴۷۲ متر. صامت.
ـ گاوبازی مشهور (والنتینو) میان عشق به همسر وفادار و مهربانش و توجه به زنی اشرافی و هوسران (نالدی) سرگردان است. او زمانی پی به قدر همسرش میبرد که "زن دیگر" به هوای مردی دیگر او را تنها میگذارد. سرانجام نیز گاوباز در آخرین مبارزهاش کشته میشود...
ـ نخستین مجله سینمائی از رمان عامهپسند بلاسکو ـ ایبانیس که در برخی صحنهها، از جمله صحنه اغوای والنتینو امروز خندهدار بهنظر میرسد. اما صحنههای گاوبازیاش هنوز هم دیدنی هستند. فیلم از آثار محبوب والنتینو بهشمار میآمد. بازسازی روبن مامولیان (۱۹۴۱) اثری به مراتب به یادماندنیتر است (سومین نسخه در ۱۹۸۹ در اسپانیا، با همکاری شارون استون، ساخته میشود).
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:49 PM |
دزد صابون - Lardi Di Saponette
(متاسفانه عکسش نیست)
سال تولید : ۱۹۸۹
کشور تولیدکننده : ایتالیا
محصول : ارنستو دی سارو
کارگردان : مائوریتسیو نیکتی.
فیلمنامهنویس : مائورو مونتی و نیکتی
فیلمبردار : ماریا باتیستونی
آهنگساز(موسیقی متن) : مانوئل دسیکا
هنرپیشگان : نیکتی، کاترینا سیلوس لابینی، فدریکو ریتزو، رناتو اسکارپا، هایدی کومارکس، کارلینا تورتا، ماسیمو ساچیلوتو و کلودیو فاوا.
نوع فیلم : رنگی، ۹۳ دقیقه.
«مائوریتسیونیکتی» (نیکتی) کارگردان تلویزیونی، برای معرفی آخرین فیلمش، «دزد صابون» به یک استودیوی تلویزونی میرود. در همان زمان، یک خانواده مشغول تماشای تلویزیون هستند (مادر، باردار است؛ پدر، روزنامه میخواند و پسر کوچکشان نیز مشغول بازی است)، اما آنان بیشتر جذب آگهیهای تبلیغاتی شدهاند که در بین فیلم پخش میشود. فیلم سیاه و سفید «دزد صابون» درباره یک خانواده ایتالیائی در دوران پس از جنگ است: پدر خانواده، «آنتونیو» (نیکتی) بیکار است، همسرش «ماریا» (لابینی) در آن آرزوی شهرت است و برای تمدن همسرائی در یک باشگاه شبانه، فرزند کوچکشان «پائولو» را همراه خودش به یک زیرزمین مخروبه میبرد پسر شش سالهاش، «برونو» (ریتزو) نیز در یک پمپ بنزین کار میکند کشیش محلی «دونایتالو» (اسکارپا) برای «انتونیو» شغلی در یک کارخانه شیشه سازی پیدا میکند و «ماریا» خیلی زود مجذوب یکی از چلچراغهای آنجا میشود. حالا او زن خانهداری میشود و یک شام مفصل تهیه میبیند همان شب «آنتونیو» با چلچراغی که دزدیده و سوار بر دوچرخهاش سوار بردوچرخهاش عازم خانه است که بین راه برای نجات زنی (رکس کوما رکس) که در رودخانه در حال قرق شدن است، میایستد. (زن مدل یک آگهی تبلیغاتی تلویزیونی است) و او را به خانه میبرد، در حالی که چلچراغ را فراموش میکند بعدتر با «ماریا» برای برداشتن آن باز میگردند و وقتی «ماریا» میبیند که چلچراغ نیست خودش را در رودخانه میاندازد سپس سر از یک آگهی تبلیغاتی پودر رختشوئی در میآورد و بعد به خوشحالی به گروه رقصنده که در حال تبلیغ یک جور مایه پاک کننده هستند، میپیوندد. «آنتونیو» نیز به جرم قتل او دستگیر میشود. حالا «نیکتی» عصبانی از بلائی که سر فیلمش آمده وارد فیلم خودش میشود و رد «آنتونیو» را میگیرد. اما خودش بازداشت میشود و هنگامی که «آنتونیو» بازداشت میشود از آنجا فرار میکند و به آپارتمان «آنتونیو» میرود در آنجا «مدل» تبلیغاتی خوشحالیاش را از بازی فیلمی سینمائی بیان میکند، «برونو» نیز وارد فیلمهای تبلیغاتی میشود و «دونایتالو»، «آنتونیو»ی آشفته را که فکر میکند همسر و فرزندانش را از دست داده آرام میکند. حالا «نیکتی»، «ماریا» و «مدل» با یک چرخدستی پرفروشگاه وارد میشوند. فیلم با شادمانی همگانی تمام میشود، بهجزء برای «نیکتی» که میفهمد هیچ راهی برای خروج از صفحه تلویزیون ندارد زیرا «مادرِ» خانواده یادش رفته تلویزیون را خاموش کند.
* نیکتی، کمدین ایتالیائی، با این فیلم هجویه با نمکی در مورد برنامههای تلویزیونی ساخته است. دزد صابون - که به دشت یادآور فیلمهای سیاه و سفید دوران نئورآلیسم است (بهخصوص دزدان دوچرخه، ساخته ویتوریو دسیکا، 1948 که نام فیلم هم از آن گرفته شده) اعلام جنگی به آگهیهای تجارتی تلویزیون به شمار میآید، به خصوص آگهیهائی که لابهلای فیلمهای سینمائی پخش میشوند. (فیلم با جمله «نخستین فیلمی که پخش آگهیها را قطع میکند»، معرفی شده است) این کمدی پوچی، پُر از شوخیهای تصویری و طنزی نیشدار است.
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:50 PM |
جدا افتاده - Marooned
سال تولید : ۱۹۶۹
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : م. ج. فرانکوویچ
کارگردان : جان استرجس
فیلمنامهنویس : مایو سایمن، برمبنای رمانی نوشته مارتین کیدین
فیلمبردار : دانیل فاپ
هنرپیشگان : گریگوری پک، ریچارد کرنا، دیوید جانسن، لی گرانت، نانسی کوواک، اسکات بریدی، جیمز فرانسیسکاس و جین هاکمن.
نوع فیلم : رنگی، ۱۳۴ دقیقه.
سه فضانورد ـ "جیم پروئیت" (کرنا)، "کلیتن استون" (فرانسیسکاس) و "باز لوید" (هاکمن) ـ مأموریت مییابند تا در سفری با سفینه "مرد آهنین یک"، آزمایشهای تحقیقاتی در مورد میزان کارائی انسان در فضا را کامل کنند. "چالز کیت" (پک)، مقام مسئول کنترل سفینه در زمین ، پس از پنج ماه، دستور بازگشت "مرد آهنین یک" را صادر میکند. فضانوردان نیز آماده بازگشت میشوند، اما سفینه دچار نقص میشود و کامپیوترهای کنترل قادر به تشخیص نقص نیستند. سرانجام "تد دوئرتی" (جانسن)، یکی از همکاران "کیت"، با سفینهای جدید به فضا پرتاب میشود و فضانوردان را باز میگرداند...
٭ شخصیتهای فیلمهای وسترن استرجس اینبار به فضا سفر کردهاند و حتی برخی از عناصر آن فیلمها ـ نماهای متعدد از چشماندازهای پیرامون، تصویرهائی در نماهای دور از شخصیتها و محیط فیزیکی ـ را نیز با خود بهاین روایت فضائی منتقل کردهاند. اما نتوانستهاند از سقوط سریع آن به سطح داستانهای مصور کودکان، در دقیقههای پایانی نجات سفینه، جلوگیری کنند. آنچه که با تداعی لحظههای سرنوشتساز و حیاتی سفینه در ذهن مجسم میشود، صحنههائی هیجانانگیز و پرتعلیق است، اما این صحنهها در فیلم، فقط رجزآور هستند.
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:50 PM |
آشوب - Ran
سال تولید : ۱۹۸۵
کشور تولیدکننده : ژاپن و فرانسه
محصول : سرژ سیلبرمان و ماساتو هارا
کارگردان : آکیرا کوروساوا
فیلمنامهنویس : هیدئو اوگونی، ماساتو ایده و کوروساوا
فیلمبردار : تاکائو سایتو، ماساهارو اوئدا و آساکازو ناکائی
آهنگساز(موسیقی متن) : تورو تاکه میتسو.
هنرپیشگان : تاتسویا ناکادائی، آکیرا ترائو، جینپاچی نزو، دایسوکه ریو، میکو هارادا، یوشیکو میازاکی، کازوئو کاتو، هیتوشی اوئکی، نوریو ماتسوئی، ماسایوکی یوئی، جون تازاکی، تاکشی نومورا، هیساشی ایگاوا و پیتر (شینوسوکه ایکههاتا).
نوع فیلم : رنگی، ۱۶۰ دقیقه.
ژاپن، قرن شانزدهم. «هیدتورا ایچی مونجی» (ناکادائی)، حاکم هفتاد ساله سه قصر در ناحیه اونو، پس از سالها حکومت مستبدانه تصمیم میگیرد از مقام ریاست خاندان خود کنار رود؛ در حالی که میخواهد عنوان سرور بزرگ و سیسامورائی را برای خود حفظ کند. او پدر بزرگش، «تارو تاکاتورا» (ترائو) را بهعنوان رئیس جدید خاندان به جای خود مینشاند و حکومت دو قصر را به دو پسرش «جیرو ماساتورا» (نزو) و «سابورو نائوتورا» (ریو) میدهد. «سابورو» این تصمیم حکومت را به استهزا میگیرد و «هیدتورا»ی خشمگین او را ترک و از ارث محروم میکند یکی از ملازمان، «تانگو هیرایاما» (یوئی) نیز که از «سابورو» طرفداری میکند مورد غضب واقع میشود این ماجراها در حضور دو رهبر خاندانهای همسایه، «فوجی ماکی» (اوئکی) و «آیابه» (تازاکی) که قبلاً «هیدتورا» بر آنها پیروز شده، اتفاق میافتد و هر دوی آنان دخترانشان را برای ازدواج به سابورو پیشنهاد میکنند. سرانجام «فوجی ماکی» که تهدتأثیر جسارت سابورو قرار گرفته، به او پنهاه میدهد و سابورو میپذیرد اما «تانکو» ترجیح میدهد، از دور، در خدمت «هیدتورا» باقی بماند. در کاخ اول همسر مکار «تارو»، «کایده» (هارادا) که در قدیم خانوادهاش به دست هیدتورا قتلعام شدهاند و سالها منتظر انتقام بوده، تارو را تحریک میکنند. تا پدرش را از خود براند. «هیدتورا»ی آزرده از این بیوفائی همراه «دلقکش»، «کیوامی» (پیتر) و افرادش آنجا را ترک میکنند و به قصر دوم میرود. اما جیرو نیز به فرمان تارو، افراد هیتورا را نمیپذیرد و تنها همسر «جیرو»، «سوئه» (میازاکی) که یک بودائی موتقد از خاندان دیگر است (که باز توسط «هیدتورا» قلع و قمع شدهاند)، از هیدتورا استقبال میکند. «تارو»، ملازمی بهنام «اوگورا» (ماتسوئی) را برای در دست گرفتن اوضاع به قلعه سوم میفرستد و در آنجا افراد «ساگورو» با میل و رقبت به سرور خود نزد «فوجی ماکی» میپیوندند. (تانگو) برای هیدتورا که اکنون بیسرپناه شده غذا میبرد ولی نمیتواند او را از رفتم به قصر سوم که افراد «سابورو» آن را ترک کردهاند، منصرف کنند. صبح روز بعد افراد «تارو و جیرو» قصر سوم را محاصره و تصرف میکنند. در همین بین «تارو» به دست یکی از تیراندازان «جیرو» کشته میشود. «هیدتورا» مبهوت از این اتفاقها از قصر بیرون میرود و در صحرا سرگردان میشود تا اینکه «تانگو» و (کیوآنی) او را پیدا میکنند. هر سه آنان در کلبهائی پناه میگیرند که برادر «سوئر»، «تسورمارو» (نومورا) که قبلاً به دست هیدتورا نابینا شده نیز در آنجاست. جیرو کاخ اول را فتح میکند و «کائده» او را ترغیب میکند تا سوئه را بکشد و در عوض با او ازدواج کند. حالا هیدتورا کاملاً دیوانه میشود و «تانگو» تصمیم میگیرد به سراغ «سابورو» برود. «سوئر» همراه «تسورومارو» برای حفظ جانش فرار میکند سابورو و مردانش برای پیدا کردن هیدتورا به دشت هاچیمان میروند. «فوجیماکی» نیروهایش را برای حمایت از سابورو تا کناره مرز جلو میراند. «کائده»، «جیرو» را تشویق به حمله به نیروهای «سابورو» میکند. «سابورو» با تعدادی از سوار به دنیال «هیدتورا» میگردد و «جیرو» تیراندازانی را به دنبال آنان میفرستد. و همین کار باعث میشود «فوجیماکی» سربازانش را جلوتر براند. سابورو و تانکو «هیدتورا» را پیدا میکنند. اما بهزودی «سابورو» هدف تیراندازی قرار میگیرد و کشته میشود؛ «هیدتورا» هم در کنار او میمیرد. یک جوان سامورائی سربریده «سوئه» را برای «جیرو» میآورد ملازمی بهنام «کوروگانه» (ایگاوا) از شدت خشم «کائده» را میکشد. «تانگو» و «کیوآنی» جسد «هیدتورا» و «سابورو» را نزد «فوجیماکی» میبرند و او را از حمله به جیرو منصرف میکنند حالا «تسو رومارو»ی نابینا در بالای پرتگاهی سرگردان و تنها باقی میماند...
* طرح ساختن این اوج کمالگرائی استاد بهخاطر هزینه بالای تولیدش ده سال مسکوت مانده بود. حتی مشهور است که کاگموشا (ساخته خود کوروساوا، 1980) تمرینی برای ساختن این حماسه حیرتانگیز بوده است. بالاخره با تلاش سیلبرمان، تهیهکننده آثار لوئیس بونوئل، این طرح، که با هزینه یازدهمیلیون دلاریاش پرخرجترین فیلم تاریخ سینمای ژاپن به شمار میآید، به مرحله عمل میرسد. کروساوا در این فیلم بهزیبائی شناسی ژاپنی روی میآورد و نماهای ثابت و حرکتهای دوربین اندک فیلم حاصل این رویکرد هستند. در آخرین زمان کروساوا، شخصیتها در دردها و رنجهای خود تنها و منفرد هستند تقدیرگرائی همیشهگی استاد نیز در این فیلم به بدبینانهترین شکل ممکن وجود دارد. مثل گرگ «سابورو» که ناگهان تیری از عقب به او میخورد. صحنه نبرد خونین در قلعه سوم جائی که کوروساوا بههمراه آهنگساز فوقالعادهاش تاکهنیتسو، جهنم را به عرصه زمین میکشاند، درخشان و حیرتانگیز است. با این همه بداعت و قدرت دیگر بحث بر سر اینکه فیلم اقتباسی از شاهلیر ویلیامشکسپیر است، کماهمیت بینماید.
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:51 PM |
دزدان - les voleurs
سال تولید : ۱۹۹۶
کشور تولیدکننده : فرانسه
محصول : آلن سارد
کارگردان : آندره تشینه
فیلمنامهنویس : ژیل توران، پاسکال بونیتزر و تشینه
فیلمبردار : ژان لوپواری
آهنگساز(موسیقی متن) : فیلیپ سارد
هنرپیشگان : کاترین دونوو، دانیل اوتوی، لورانس کوت، بنوا ماژیمل، فابیان باب، ایوان دسنی و ژولیان ریویر
نوع فیلم : رنگی، ۱۱۷ دقیقه
̎ژوستن̎ (ریویر)، پسری ده ساله، نیمههای شب با صدای جیغی از خواب میپرد: این صدای مادرش است. پدرش مرده است و اطرافیان سعی دارند واقعیتی را از او پنهان کنند. این واقعیت به فعالیتهای پدرش مربوط میشود که تماشاگر به واسطهٔ دنیای بزرگسالها آنها را کشف میکند: از دیدگاه ̎الکس̎ کارآگاه (اوتوی)، ̎ماری̎ (دونوو)، استاد فلسفه، ̎ژولیت̎ (کوت) و برادرش، ̎ژیمی̎ (ماژیمل) ـ و در حالیکه آتش واقعیت آنانی را که به آن نزدیک میشوند، میسوزاند، مدام شکل عوض میکند و در حالیکه زندگی به روند خود ادامه میدهد، آهسته آهسته ناپدید میشود...
● تشینه، منتقد سابق نشریهٔ پر آوازهٔ کایه دو سینما و دستیار ژاک ریوت بزرگ، آرام آرام، که از سینما دوستی فاصله گرفت، به جای الهام از زندگی مجازی برای فیلمهایش، به زندگی واقعی (و کاترین دونوو) تکیه کرد و رو به صعود گذاشت. بهخصوص سه فیلم دههٔ ۱۹۹۰ او (فصل دلخواه من، ۱۹۹۳؛ نیهای وحشی، ۱۹۹۴ و همین دزدان) بسیار موفق از کار در آمدند. دزدان فیلمی درباره و برای افراد بالغ است و تماشاگر تفننطلب قطعاً آن را سنگین خواهد یافت. این فیلم ویلیام فاکنری (از نوع رمان خشم و هیاهو) بدبینانه هست، اما قطعاً منفیبافانه نیست: هر شخصیتی میتواند دزد باشد یا بشود (از نظر احساسی یا فیزیکی) تا زنده بماند و با دیگران ارتباط برقرار کند. دونوو، اوتوی و کوت هروقت که روی پرده ظاهر میشوند، توجه تماشاگر را، به تمامی، جلب میکنند.
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:51 PM |
ولوت در مسابقه گراند نشنال - National Velvet
سال تولید : ۱۹۴۴
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : مترو ـ گلدوین ـ مایر
کارگردان : کلارنس براون
فیلمنامهنویس : تیودور ریوز و هلن دویچ، برمبنای رمانی نوشته اینید بگنولد.
فیلمبردار : لنرد اسمیت.
آهنگساز(موسیقی متن) : هربرت استوتارت.
هنرپیشگان : میکی رونی، دانلد کریسپ، الیزابت تیلر، آن روره، آنجلا لنزبری، رجینالد اوئن و آرتور شیلدز.
نوع فیلم : رنگی، ۱۲۵ دقیقه.
دهکدهای کوچک در ساکس انگلستان. دختری نوجوان و پرشور ـ "ولوت براون" (تیلر) ـ با پسر جوانی بهنام "می" (رونی) که قبلاً سوار کار بوده و در حال گذر از دهکده است، آشنا میشود. "ولوت"، "می" را به شام نزد خانوادهاش دعوت میکند و بهزودی نیز پدر خانواده (کریسپ) از "می" خوشش میآید و به او کاری میدهد. "ولوت" عاشق اسب است.او در بخت آزمائی یک اسب میبرد و از "می" کمک میخواهد تا اسب را برای شرکت در مسابقه "گراند نشنال" آماده کنند. در زمان آغاز مسابقه، سوارکار اسب "ولوت" غیبت میکند و "می" موهات "ولوت" را کوتاه میکند تا خود او اسب را براند. اسب جایزه بزرگ را میبرد، اما در پایان کار "ولوت" زمین میخورد و وقتی دکتر مسابقه میفهمد که دختر است، جایزه دیگر به او تعلق نمیگیرد. با این همه، "ولوت" خوشحال است چون اسب او برنده شده و "می" که بر اثر تصادف مرگ دوستش در یک مسابقه به قابلیتهای خود در تربیت اسب نامطمئن شده بوده و از سواری میترسیده، اعتماد بهنفس خویش را به دست میآورد و با "خانواده براون" خداحافظی میکند تا به دنبال بخت خویش برود.
٭ یکی از دوستداشتنیترین فیلمهائی که مترو ـ گلدوین ـ مایر برای بچهها ساخته است. جثه کوچک رونی گولزننده است چون او، در واقع، غولی در بازیگری است. مردی که هر نقشی، درام یا کمدی، را میتواند بازی و آن را باورپذیر کند. رونی به تیلر اجازه داد تا همه لحظهها را در دست گیرد و نتیجه آن بود که او به یک ستاره بزرگ تبدیل شد و قراردادی ۱۷ ساله با مترو ـ گلدوین ـ مایر امضا کرد. رونی پس از این فیلم به خدمت نظام رفت و تا سه سال در فیلمی ظاهر نشد.از سال ۱۹۳۴ که رمان بگنولد منتشر شده بود، در مورد بازیگران زن این فیلم اختلافنظر وجود داشت. کاترین هپبرن، مارگارت سولاون و شرلی تمپل از نامزدهای قبلی بودند. تیلر تحت توجهات مادرش این نقش را به دست آورد. او طی برنامه خاصی وزن اضافه کرد، قد کشید و پیروز شد. او میتوانست بهخوبی سواری کند اما برای او در صحنههای حساس بدل گذاشته بودند. صحنه مسابقه اسبدوانی یکی از بهترینها در نوع خود است. این قصه یکبار هم در ۱۹۷۷ با شرکت تاتوم اونیل و کارگردانی برایان فوربز به فیلم درآمد و ۵ میلیون دلار، تقریباً معادل فروش ولوت... در نخستین پخش خود، هزینه برداشت.
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:52 PM |
ساراباند - SARABAND
سال تولید : ۲۰۰۳
کشور تولیدکننده : اتریش، دانمارک، فنلاند، آلمان، ایتالیا و سوئد
کارگردان : اینگمار برگمان
فیلمنامهنویس : اینگمار برگمان
فیلمبردار : استفان اریکسون، یسپر هولمستروم، پر ـ اولوف لانتو، سوفی استرید و ریموند ومنلوف
هنرپیشگان : لیو اولمان، ارلاند یوزفسون، بوری آلستت، یولیا دوفونیوس و گونل فرد
نوع فیلم : رنگی، ۱۲۰ دقیقه
وقتی ̎ماریان̎ (اولمان) احساس میکند که نیاز دارد همسر سابقش را دوباره ببیند، او و ̎یوهان̎ (یوزفسون)، پس از سی سال قطع رابطه، یکدیگر را باز مییابند. ̎ماریان̎ بدین منظور، تصمیم میگیرد ̎یوهان̎ را در خانهٔ قدیمی تابستانیاش ملاقات کند. و بدین ترتیب، در یک روز زیبای پائیزی، ̎ماریان̎، خود را در آنجا، در کنار صندلی چوبیاش مییابد و او را که به عقب تکیه داده و خوابیده، با حرکتی بیدار میکند. پسر ̎یوهان̎، ̎هنریک̎ (آلستت) و دختر ̎هنریک̎، ̎کارین̎ (دوفونیوس) نیز در نزدیکی او زندگی میکنند. ̎هنریک̎ به دخترش ویولنسل درس میدهد و آیندهاش را کاملاً برنامهریزی کرده است. پدر و پسر، رابطهٔ پُرتنشی دارند ولی هردو به شدت نسبت به ̎کارین̎ احساس مسئولیت میکنند. همهٔ آنان هنوز غم از دست رفتن ̎آنا̎ همسر دوستداشتنی ̎هنریک̎ را میخورند که دو سال پیش درگذشته و با این حال، از بسیاری لحاظ، بین آنان حضوری قابل لمس دارد. ̎ماریان̎ خیلی زود میفهمد که اوضاع آنطور که باید نیست و متوجه میشود که ناخواسته در میانهٔ جنگ قدرتِ آشفتهکننده و پیچیدهای قرار گرفته است.
● در جائی از ساراباند ̎ماریان̎ دلزده از حس تحقیر و بیزاریای که در حرفهای بیاحساس ̎یوهان̎ دربارهٔ سرنوشت ̎هنریک̎، پسرِ سرخورده و زنمردهٔ ̎یوهان̎، موج میزند میگوید: ̎گاهی تو شبیه شخصیتی فراموش شده در یک فیلم احمقانهٔ قدیمی هستی... واقعی به نظر نمیرسی.̎ این شوخی بزرگی است که برگمان با خودش و تماشاگر میکند، چون آن فیلم قدیمی میتواند صحنههائی از یک ازدواج (۱۹۷۳) باشد که در آن همین دو بازیگر یا در واقع همین دو شخصیت داستانی، از ماراتونِ بحث و جدلهای زناشوئی خسته نمیشدند. در آنجا برگمان برای ̎یوهان̎ و ̎ماریان̎ جدائیهائی هم منظور کرده بود که پس از آنها دیداری دوباره، منجر به شناختی دوباره از یکدیگر میشد ـ که البته مشکلی را حل نمیکرد. ساراباند که در واقع تجدید دیداری است پس از طولانیترین جدائیها ـ و یکی از بهترین دنبالههای تاریخ سینما، طوریکه کلمهٔ دنباله برایش درخور به نظر نمیرسد ـ طی این گفتوگو مأخذ خود را به رسمیت میشناسد، اما ضمناً با جملهٔ ̎واقعی به نظر نمیرسی̎، ذهن تماشاگر را قلقلک میدهد: آیا برگمان میخواهد بگوید که شخصیتهای آن فیلم مشهور با ولع خودآزارانهشان برای بیانِ خویشتن یا تظاهر به بیان خویشتن و در هر حال ادامه دادن یک بحث بیپایان، حالا و پس از گذشت زمان، دیگر برای خودشان هم غیرواقعی جلوه میکنند؟ یا اینکه بار دیگر به استعارهٔ زندگی بهمثابهٔ صحنهٔ تئاتر و آدمها بهمثابه بازیگرانِ خودگردانِ نمایش بازگشتهایم؟ هرچه هست، ̎ماریان̎ با طعنهاش، به ̎یوهان̎، خودش را نیز زیر سئوال میبرد که پس از این همه سال ناگهان به هوای ملاقات با همبازی قدیمی افتاده و در نمایش افتخاریِ بیحاصلِ دیگری شرکت جسته است. ساراباند شاید بیش از همه نشانگر این باشد که بهرغم سن و سال، تجربه، خودآگاهی فراوان و خستگی، وسوسهٔ نمایشگری این مرد و زن را رها نمیکند (گیرم طبق شوخیِ ̎ماریان̎ فرض کنیم اکنون یعنی واقعیت و گذشته یعنی نمایش): ̎یوهان̎ و ̎ماریان̎ پیر شدهاند، اما عوض نشدهاند. همان فاصله و همان کشش، همان وعده و همان تضادهای حلنشدنی و فیلم نیز شاید چالش شخصی برگمان باشد برای اثبات این موضوع به خودش که او هم عوض نشده است. در حالیکه در اطراف ̎یوهان̎ و ̎ماریان̎ دنیا دگرگون شده است، فرزندانشان داستانهای جدید خود را افزودهاند و نورها و رنگها نیز شفافیت و ملایمت خاصی دارند که با صحنههائی از یک ازدواجِ سرد و تلویزیونی قابل قیاس نیست و در اطراف برگمان نیز از راه و رسم آن دهههائی که او نام اول سینمای هنری اروپا بود، نشانی نیست. اما پیری با خود به هرحال نوعی کمال و ملازم آن، آرامش را به بازیگران و کارگردان بخشیده است. ساراباند با نشان دادن اهمیتی که برگمان، یوزفسون و اولمان به سرنوشت مخلوقات قدیمی خویش دادهاند، تماشاگر سینمای برگمان را دستخوش احساس صمیمیتی یکّه، حتی بیشتر از فانی و الکساندر (۱۹۸۲)، میکند. فیلم شباهت زیادی به کاری که ریچارد لینکلیتر با پیش از غروب (۲۰۰۴) برای جوانترها میکند دارد و اگرچه به وضوح به کارساز بودن دیدار مجدد برای قهرمانانی که این دیدارها را بارها آزمودهاند بدبین است، اما از زبان ̎ماریان̎ میگوید که کشف لرزهٔ حسی ناشی از تماس با دختر پریشان حواساش، ثمرهٔ باارزشی بوده است. عزلت و تنهائی ـ که هر چهار شخصیت اصلی فیلم را به نوعی احاطه کرده است و به اشکال مختلف میترساند و به واکنش وامیدارد ـ در این واپسین ساختهٔ برگمان، بزرگترین عامل هراس و گریز برای پیر و جوان است و البته خودِ استادِ سینمای تنهائی در ۸۴ سالگی، ذرهای از نبوغ خود در قاب گرفتن چهرهٔ بازیگران، تبدیل ایده به گفتوگو و ساختارهای موجز نماها و فصلهایش را از دست نداده است. انرژی و جدیت حرفهای خللناپذیر او در تصاویر پشتصحنهٔ فیلم جز تحسین و حیرت برنمیانگیزد. فیلم، بار دیگر ادای دین شایستهای به موسیقی کلاسیک، عشق دیرینهٔ برگمان، میکند و ̎ساراباند̎ی از باخ که ̎کارین̎ در صحنهٔ وداعگونه با پدر ـ و با تماشاگر ـ اجرا میکند، همانقطعهای است که از زمان فریادها و نجواها (۱۹۷۳) به خاطرهٔ موسیقائی سینمادوستان پیوسته است. ̎آنا̎، همسر فقید ̎هنریک̎ که خاطرهاش همیشه راه خود را به گفتوگوها میگشاید، هم شاید ادای دین کارگردان به همسرِ عزیزِ از دسترفتهاش باشد.
|
زکریا فتاحی |
09-21-2010 02:52 PM |
ال کُندور - El Condor
سال تولید : ۱۹۷۰
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : آندره دِ تات
کارگردان : جان گیلرمین
فیلمنامهنویس : لاری کوئن و استیون کاراباتسوس، بر مبنای داستانی نوشته کاراباتسوس
فیلمبردار : هنری پرسین
آهنگساز(موسیقی متن) : موریس ژار
هنرپیشگان : جیم براون، لی وان کلیف، پاتریک اونیل، الیشا کوک جونیر، ماریانا هیل و آیرون آیزکودی.
نوع فیلم : رنگی
«لوک» (براون) و «جارو» (وان کلیف) برای یافتن گنجی که در قلعه ال کُندور در صحرای مکزیک پنهان است، راهی سفری پُرمخاطره میشوند. آن دو، همراه با صدها سرخپوست آپاچی و «رئیس سانتانا» (کودی)، به قلعه حمله میکنند و تقریباً همه نگهبانان را میکشند. «ژانرال چاوز» (اونیل)، فرمانده قلعه میگریزد، اما همسرش، «کلادین» (هیل)، که به «لوک» علاقهمند شده، در قلعه میماند. «جارو» در یک درگیری «سانتانا» را میکشد و وقتی «چاوز» با عدهای سرباز باز میگردد، در دوئلی با «لوک» کشته میشود. بهزودی «لوک» درمییابد که طلائی در قلعه نیست و براثر مشاجرهائی که بین او و «جارو» درمیگیرد، «جارو» نیز از پای درمیآید...
* آمیزهای از خشونت، بیپردگی، مبارزه و خونریزی، که حتی در جدیترین صحنههای جنگ و درگیری، با شوخی و طنز سیاه همراهی میشود؛ اما در عین حال، گیلرمین سعی دارد این و سترن شبه اروپائی را بهرغم ضعف فیلمنامه و دیگر عناصر فیلم، از سقوط نجات دهد، که تا اندازهای نیز موفق میشود، چون موسیقی ژار امتیاز باارزشی برای او کسب میکند.
|
اکنون ساعت 11:12 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
|
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)