![]() |
غمنامه
نه از مهر و نه از کین مینویسم
نه از کفر و نه از دین مینویسم دلم خون است میدانی برادر دلم خون است از این مینویسم |
بیا ای دل از اینجا پر بگیریم
ره کاشانه دیگر بگیریم بیا گمکرده دیرین خود را سراغ از لاله پر پر بگیریم |
فصل دلتنگي ما ادمها وقتيست كه دلمان
نمی خواهد از هیچ جا ِ هیچ صدایی بشنویم ِ مگر صدایی که ما را بیشتر و بیشتر در عمق خودمان فرو ببرد و از نگاه اطرافیانمان در امانمان بدارد. فصل دلتنگی ما جوان ها وقتی است که می بینیم یا فکر می کنیم که هیچ کس نیست ِ دو کلام با انها گپ بزنیم و به انها بگویم که مشکلمان چیست و از کجل اب می خورد؟ این وقتها خودمان را به در و دیوار می زنیم که مرهمی برای دردهایمان بیابیم ِ اما نمی توانیم تا این که با گذشتن یک غروب ِتمام شدن یک شب بر امدن خورشید ِ دیدن یک دوست ِ دست خطی خواندن از یک اشنا و ... ناگهان دلمان باز می شود و کم کم دوباره خودمان را در میان دریایی از امید ِ ارزو و خیلی از خوبیهی می بینیم. این وسط چه اتفاقی می افتد که ما نمی فهمیم کمی دلتنگ شدیم ِ کمی حالمان گرفت و کمی به خود باز امدیم . ایا تا به حال دچار این حالت یعنی دلتنگی شدید؟ ایا تا به حال فکر کردید که چه مواقعی و چه طور دلتنگ می شوید؟ اصلا دلتنگی یعنی چه؟ دلتنگی چه رنگی است؟ اگر دلتنگی سیاه است ِ پس چطور وقتی دلتنگ هستیم ِ وقتی دلملن می گیرد ِ یه حس نیمه خوب ِ نیمه بد وجودمان را می گیرد ِ حتی بعضی ها می گویند دمی فارغ شدن از هیاهوی بیرون و در خود فرو رفتن غنیمتی است. مرز بین دلتنگی ِ بین یک حس گنگ و ناشناخته ِ اما نه چندان زجر اور با یک بیماری شناخته شده مانند افسردگی چیست؟ اگر من دلتنگ هستم ِ اگر گاهی اوقات بد جوری دلم می گیرد و ذهنم و افکارم تا ناکجا اباد سیر می کند ِ یعنی افسرده ام. ایا من حق ندارم گاهی برای خودم ِ برای دلم و برای انچه کرده ام ِ در خودم فرو روم. ایا من حق ندارم گاهی وقتها تنها ِ به تنهایی های خودم فکر کنم ؟ چه خوب می شد اگر ما مرز بین حالتهای درونی خود را و حالتهای درونی دیگران را می شناختیم. چه خوب است اگز گاهی دلمان بگیرد اما افسرده نشویم گاهی به فکر کارهای خودمانِ در اندیشه محاسبه رفتار و کردار و گفته های خودمان باشیم اما بدانیم که مضطرب نیستیم بدانیم که اینها با دلهره و استرس فرق دارد. به قول شاعر: گاهی دلم برای خودم تنگ می شود |
دلم گرفته از این روزها دلم تنگ است...............
فصل دلتنگی همیشه زودتر از اونی شروع میشه که فکرشو میکنی شاید خودت رو در اوج ببینی ولی دل ... مثل شیشه ای میمونه که اگه شکست دیگه شکسته مثل چینی میمونه که اگه ترک برداشت با هزار بار بند زدن هم باز یه از کار افتادست مثل گلی میمونه که اگه پر پر شد دیگه مرده پس بگو با این گل پرپر چطوری از پشت شیشه شکسته دلتگی چینیه ترک خورده وجودمو بند بزنم؟؟؟؟ |
من به غربت نمی اندیشم
همه جا خانه ی من دوستی قلب بزرگی ست که بر رود زمین جای گرفت و بسوی دریا از جهان می گذرد خانه ام بعد نگاهی ست که در آن همه روی زمین سبز و پیوند برادروار است خانه ام وسعت شگرفی دنیا دارد... من به غربت نمی اندیشم! همه جا خانه من است! |
من عاشق دلتنگم خوارم چو گل سنگم
بر گونه ی بی رنگم یک بوسه بزن بنشین در پای تو چون خاکم نه خاک که خاشاکم بنگر دل غمناکم آن را مشکن بنشین |
می زنم دل به آرامش جاده های طولانی
بی انتها و پیچ در پیچ گم کوهها حجم شادی های سربریده را ماند دشتها پیرزال باستانی دلتنگی را چه فاصله دهشتناکی میان شهر خاطره هاست..... |
خسته و زخمی دست آدمکهای بدم
پشت پا به رسم بی بنیاد این دنیا زدم من برا ی گم شدن از خود و غرق تو شدن راه دور عشقو پیمودم و اینجا اومدم |
دلم تنگ است
دلم می سوزد از باغی که می سوزد نه دیداری نه بیداری نه دستی از سر یاری مرا آشفته می دارد چنین آشفته بازاری |
تو خراب من آلوده مشو غم این پیکر فرسوده مخور
قصه ام بشنو و از یاد ببر بهر من غصه بیهوده نخور .. تو سپیدی من سیاهم خسته ای گم کرده راهم تو به هر جا در پناهی من به دنیا بی پناهم تو طلوع هر امیدی من غروبی نا امیدم تو سپید و دل سیاهی من سیاه دل سپیدم نه قراری نه دیاری که برام رو بگذارد به چه شوقی به چه ذوقی دگر این ره بسپارم چه امیدی به سپیدی که به رنگ شب تارم تو سپیدی من سیاهم خسته ای گم کرده راهم گنه تو بی گناهی . بی گنه غرق گناهم تو طلوع هر امیدی . من غروبی نا امیدم تو سپید و دل سیاهی . من سیاه دل سپیدم .. شوق بودن بوده تنها اشتباهم تو سپیدی من سیاهم خسته ای گم کرده راهم گنه تو بی گناهی به گنه غرق گناهم |
درونم از غصه و ماتم مثال روح بی خوا ب است دلم غمگین تنم سنگین سرابی در چشم رنگین خودم شرمگین از این ننگی که در خواب است |
بگذار بمیرم ای خوبتر از گل ای پاکتر از قطره ی شبنم ای دل به تو محتاج من جز تو نخواهم ز دو عالم دل در تب سنگین خمار است ای دوست بهار است جز چشم تو هر چشم خمار است کیفیت چشمان تو چون جام شراب است ای چشم تو سر چشمه ی خورشید یک دم نگاهم کن صیاد منم ای آنکه به دام تو اسیرم بگذار که از پای بیافتم مستانه بمیرم ای هستیم ز تو ارزنده چه دارم؟ که به پای تو بریزم؟ در کوی وفایت چشمانم گر ندهد جان گر سر ندهم بر سر پیمان ای وای به من گر که به محشر پرسند چه کردی در راه محبت؟ آخر چه بگویم ؟از فرط خجالت؟ |
دیشب چه شبی بود شب غم و ماتم گویی که رسیده مرگ من ز عالم آشفته شبی بود قلب من چه زشت بود گویی که ندیدم جایی که بهشت بود قلب من سیه بود چشم من چه تاریک ابروان من کج شانه ی تو خالی شانه ات نفس بود ای امید هستی تو نفس نبودی تو عشق من هستی در دلم نوشتم تا آخر این خط عاشق تو هستم عاشق تو هستم . |
زندگی شاید همین باشد
یک فریب ساده کوچک ، آن هم از دست عزیزی که برایت هیچکس چون او گرامی نیست.... بی گمان باید همین باشد |
شیشه ای می شکند ... یک نفر می پرسد...چرا شیشه شکست؟ مادری می گوید...شاید
این رفع بلاست یک نفر زمزمه کرد...باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد، شیشه ی پنجره را زود شکست. کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرورشکست، عابری خنده کنان می آمد... تکه ای از آن را بر می داشت... مرحمی بر دل تنگم می شد... اما امشب دیدم... هیچ کس هیچ نگفت، قصه ام را نشنید... از خودم می پرسم آیا ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم کمتر است؟؟؟ |
غمت در نهان خانهء دل نشيند
به نازي كه ليلي به محمل نشيند |
کسی حالم نمی پرسه
در این شبهای دلتنگی که غم با من هم آغوشه به جز اندوه و تنهایی کسی با من نمی جوشه کسی حالم نمی پرسه کسی دردم نمی دونه نه هم درد و هم آوایی با من یک دل نمی خونه از این سرگشتگی بیزارم و بیزار ولی راه فراری نیست از این دیوار برای این لب تشنه دریغا قطره آبی بود برای خسته چشم من دریغا جای خوابی بود در این سرداب ظلمت نور راهی بود در این اندوه غربت سرپناهی بود شب پر درد و من از غصّه ها دلسرد کجا پیدا کنم دلسوخته ای هم درد اسیر صد بیابان وَهم و اندوهم مرا پا در دل و سنگین تر از کوهم |
ببخش اگه تو قصه مون
دو رنگ و نامرد نبودم ببخش که عاشقت بودم خسته و دل سرد نبودم ببخش که مثل تو نشد خيانتو ياد بگيرم اگر که گفتم به چشات بزار واسه تو بميرم ببخش اگه تو گريه هام دو رنگي و ريا نبود اگر که دستام مثه تو با کسي آشنا نبود ببخش اگه تو عشقمون کم نمي ذاشتم چيزي رو ببخش که يادم نمي ره اون روزاي پاييزي رو لياقت دستاي تو بيشتر از اين نبود عزيز نه نمي خوام گريه کني براي من اشکي نريز لياقت چشمای تو نگاه ِ پاک ِ من نبود با تشکر فریبا |
کویر باور
یه درخت خشک و بی برگ میون این کویر داغ تو ته مونده ی ذهنش نقش پر رنگ یه باغ شاخه ی سبز خیالش سر به آسمون کشید بَر و دوشش همه پر شد ز اقاقی سفید زیر سایه خیالی کم کَمَک چشماشو بست دید دو تا کفتر چاهی روی شاخه هاش نشست اولی گفت اگه باز بارون بباره تو کویر دیگه اما سررسیده عمر این درخت پیر دومی گفت که قدیما یادمه کویر نبود جنگل و پرنده بود، رودخونه ی زلالی بود کفترا از جا پریدن با یه دنیا خاطره اون درخت اما هنوزم تو کویر باوره |
قاصدك !
هان ! چه خبر آوردي ؟ از كجا ؟ .. وز كه خبر آوردي ؟ خوش خبر باشي .. اما ، اما ؛ گرد بام و در من - بي ثمر مي گردي ! انتظار خبري نيست مرا . - نه ز ياري ، نه ز ديار و دياري ، باري ! برو آنجا كه بود چشمي و گوشي با كس ، برو آنجا كه تو را منتظرند ، قاصدك ! در دل من ، همه كورند و كرند ! دست بردار ازين در وطن خويش غريب .. قاصد تجربه هاي همه تلخ ؛ با دلم مي گويد : كه دروغي تو ، دروغ .. كه فريبي تو ، فريب .. قاصدك ! هان ! ولي ... آخر ... اي واي ! راستي ؛ آيا رفتي با باد ؟ با توام ، آي ! كجا رفتي ؟ آي ! راستي ؛ آيا جايي خبري هست هنوز ؟ مانده خاكستر گرمي ، جايي ؟! - در اجاقي - طمع شعله نمي بندم - خردك شرري هست هنوز ؟! قاصدك ! ابرهاي همه عالم شب و روز ، در دلم مي گريند. |
غمنامه
روی قبرم بنویسید مسافر بوده ست |
گفتي كه مرا دوست نداري گلهاي نيست
بين من و عشق تو ولي فاصلهاي نيست گفتم كه كمي صبر كن و گوش به من كن گفتي كه نه، بايد بروم حوصلهاي نيست پرواز عجب عادت خوبيست ولي حيف تو رفتي و ديگر اثر از چلچلهاي نيست گفتي كه كمي فكر خودم باشم و آن وقت جز عشق تو در خاطر من مشغلهاي نيست رفتي تو خدا پشت و پناهت به سلامت بگذار بسوزد دل من مسالهاي نيست با تشکر فریبا |
توکوچ کردی و با یادها رفتی
نسیم بودی و همراه بادها رفتی میان وسعت هنگامه سپیده سرخ طلوع کردی و بامداد رفتی به ارتفاع بلندی که تا خدا می رفت عروج کردی و تا امتدادها رفتی |
دلم گرفته ، اى دوست ! هواى گريه با من . . .
گر از قفس گريزم كجا روم ، كجا، من؟ نه بستهام به كس دل ، نه بسته دل به من كس . . . چو تخته پاره بر موج رها ، رها ، رها ، من. . . زمن هر آن كه او دور ، چو دل به سينه نزديك !!! به من هر آن كه نزديك ، از او جدا ، جدا ، من . . . نه چشم دل به سويى ، نه باده در سبويى ! كه تر كنم گلويى به ياد آشنا ، من . . . http://smileys.smileycentral.com/cat/36/36_1_44.gif ستارهها نهفتم در آسمان ابرى . . ! دلم گرفته، اى دوست! هواى گريه با من . . . http://www.smileycentral.com/sig.jsp?pc=ZSzeb113&pp=ZN |
خدای من همه اشکم نظر به چشم ترم کن
شکسته خاطر دهرم از این شکسته ترم کن دل فسرده ی بی عشق را به سینه نخواهم مرا در آتش شوقی بسوز و شعله ورم کن |
دیدی دلم شکست دیدی که این بلور درخشان عمر من بازیچه بود؟ دیدی چه بی صدا دل پر ارزوی من از دست کودکی که ندانست قدر ان افتاد بر زمین دیدی دلم شکست؟ http://server2.uploadit.org/files/kargah-aaaaaaa.JPG |
دلم تنگ است بسان قایقی گم گشته در دریا پر از ترس است نمیدانم کجا بودم کجا هستم مقصد نامعلوم است در این آشفته بازار به دیدار تو مشتاقم ............... پر تشویشمو حال خود نمیفهم دلم تنگ است برای آن نگاه شوخ و شیطانت برای آن حس غریب چشمانت نمیدانم اگر اینگونه دلتنگم دل تو پس چرا اینسان آرام است !!!!!!!!!! |
|
دلم تنگ است
دلم تنگ است دلم اندازه حجم قفس تنگ است سکوت از کوچه لبريز است صدايم خيس و باراني است نمي دانم چرا در قلب من پاييز طولاني است http://eshghepak2.persiangig.com/image/BLUELINE.GIF http://eshghepak2.persiangig.com/image/02.gif |
می دونم دلت گرفته
من برات سنگ صبورم چی شده تنها نشستی مثل تو از همه دورم واسه من زندگی سرده نکنه توهم غریبی کاش مي شد اشکاتو پاک کرد بمیرم توهم بریدی چه تبسم قشنگی وقتی به غم ها بخندی آخه ارزشی نداره دل به این دنیا ببیندی نازنین دنیا همینه اون که خوب بود بدترینه نکنه تنها گذاشتت آخر عشقها همینه می دونی چقدر عزیزه قطره سپيد شبنم مثل اون اشکای نازت رو تن گلهای مریم |
باور نکن تنهاییت را
من در تو پنهانم ،تو در من از من به من نزدیک تر تو از تو به تو نزدیک تر من باور نکن تنهاییت را تا یک دل و یک درد داری تا در عبور از کوچه عشق بر دوش هم سر میگذاریم دل تاب تنهایی ندارد باور نکن تنهاییت را هر جای این دنیا که باشی من باتوام تنهای تنها من با توام هرجا که هستی حتی اگر با هم نباشیم حتی اگر یک لحظه یک روز با هم در این عالم نباشیم این خانه را بگذار و بگذر با من بیا تا کعبه دل باور نکن تنهاییت را من با تو ام منزل به منزل |
بعضي وقتها فكر ميكنم مثل يه رودخونه ي لب به لب شدم كه فقط يه قطره آب كافيه تا سرريز بشم فقط يه قطره مونده كه كاسه ي صبرم لبريز بشه و سيل خشمم كلي چيز ها رو با خودش ببره ! واي اگه تو نبودي خداي من....واي ...
نميدونم چرا من تمام درد و دل هام رو برا تو ميگم .نميدونم چرا دلم نمياد هيچ كس رو شريك غم هام بكنم نميدونم چرا كوچكترين شاديم رو دلم ميخواد با تمام آدم هاي دنيا قسمت كنم ! نميدونم چرا هميشه شريك غم هاي ديگران بودم و هستم !! نميدونم چرا كم شده توي شادي هاي اطرافيانم باشم .شايد چون تو شادي هاشون تو رو فراموش ميكنن و من طاقت فراموشي ندارم !!! حالا هم ميخوام باهات درد و دل كنم تو تنها كسي هستي كه اشك هام رو ميخري .دل خورم خدا ...دل خور .... دلم گرفته خدا جون .... |
اگر چه بین شما ها غریب مانده دلم ولی به یقین نجیب مانده است، دلم اگر جرم دل من فقط علاقه به توست در این کشاکش ، عجب بی رقیب مانده دلم در ازدحام رسولان عشقهای دروغ شده ، شبیه مسیحی که بر صلیب مانده دلم پر از هوای پریدن ،پر از خلاصه مرگ گر چه از همه جا بی نصیب مانده دلم زمانی که بیایی ، بهشت مال من است چرا که در هوس عطر سیب مانده دلم |
ترانه سقوط با صدای ماندگار داریوش وقتی که گل در نمیادسواری اینور نمیاد کوه و بیابون چی چیه وقتی که بارون نمیاد ابر زمستون نمیاد این همه ناودون چی چیه حالا تو دست بی صدا دشنه ی ما شعر و غزل قصه ی مرگ عاطفه خوابای خوب بغل بغل انگار با هم غریبه ایم خوبیه ما دشمنیه کاش من و تو می فهمیدیم اومدنی رفتنیه تقصیر این قصه ها بود تقصیر این دشمنا بود اونا اگه شب نبودن سپیده امروز با ما بود کسی حرف منو انگار نمی فهمه مرده زنده , خواب و بیدار نمی فهمه کسی تنهاییمو از من نمی دزده درده ما رو در و دیوار نمی فهمه واسه ی تنهاییه خودم دلم می سوزه قلب امروزیه من خالی تر از دیروزه سقوط من در خودمه سقوط ما مثل منه مرگ روزای بچگی از روز به شب رسیدنه دشمنیا مصیبته سقوط ما مصیبته مرگ صدا مصیبته مصیبته حقیقته حقیقته حقیقته تقصیر این قصه ها بود تقصیر این دشمنا بود اونا اگه شب نبودن سپیده امروز با ما بود با تشکر فریبا |
در غربت مزار خودم گریه ام گرفت
از زخم ریشه دار خودم گریه ام گرفت وقتی که پرده پرده دلم را نواختم از ناله ی سه تار خودم گریه ام گرفت پاییز می وزد و تو لبخند می زنی اما من از بهار خودم گریه ام گرفت یک تکه آفتاب برایم بیاورید! از آسمان تار خودم گریه ام گرفت!!!!! با تشکر فریبا |
من صبورم اما... اين بغض گران صبر نمی داند چيست !!...... http://i4.tinypic.com/6jkjo85.jpg و به ياد مي آورم روزي را که با چشماني اشک بار به تو خيره شدم درحاليکه تو به زمين نگاه مي کردي و من نيز به زمين خيره شدم و اشکهايم را که روي زمين ريخت ، تو اشکهايم را ديدي ! به ياد مي آورم زماني را که مادرم مي گفت اگر عاشق کسي شدي به چشمهايش نگاه کن تا تو را هميشه به ياد داشته باشد ! من نيز يک بار فقط يک بار آنچنان به چشمانت خيره شدم ... نمي دانم يادت هست يا نه ؟ باز هم يادم مي آيد روزي را که با هم زير باران راه مي رفتيم و تو از صورت خيس من خنده ات گرفته بود ، همان روز چشمهاي خندان بارانيت را در ذهنم ثبت کردم و همان شد که هرگز نتوانستم تو را فراموش کنم ! وآخرين نگاهت را ! همان روزي که با دستت روي ديوار يک خط راست کشيدي و گفتي اين خط مستقيم تو هستي و بعد در کنار همان خط مستقيم ، خطي کج و معوج کشيدي و گفتي اين خط کج و معوج هم من هستم و زدي زير خنده ! وقتي خنديدي نگاهت ترسي را به وجودم انداخت که آن ترس را با لبخند پوشاندي وقتي که چشمانت تنگ شد! و رسيد روزي که به زمين خيره شده بودي و مرا نگاه نمي کردي ... وقتي اشکهايم را که روي زمين مي ريخت ديدي بلند شدي و به سرعت از من دور شدي ! نگاه آخر را از من دريغ کردي ! دريغ کردي ! به همين سادگي ! سادگي !.... |
ديشب باز به ياد تو با چشماني باراني خوابيدم... اگر مي دانستم اينقدر ظالمي هرگز دريچهقلب مملو از عشق و محبتم را به رويت نميگشادم دلم براي لحظه به لحظه با تو بودن تنگاست... |
قصر نمی خواهم...
باغ نمی خواهم... تنها پنجره ای می خواهم... رو به خوشبخت ترين کوچه ی دنيا که گاهی فقط گاهی تو از آن می گذری . . . |
برای رسيدن به تو ... خودم را قسمت کردم... تو را سهم تمام روياهايم کردم... انصاف نبود... تو که ميدانستی با چه اشتياقی خودم را قسمت میکنم پس چرا زودتر از تکه تکه شدنم جوابم نکردی؟؟؟؟ برای خداحافظی خيلی دير بود... خيلی دير ...http://www.parsastronomy.com/images/...hneh%20(5).jpg |
http://dl7.glitter-graphics.net/pub/...qskkiq4q0q.gif
نگرانم... نگران دوری دستهایمان و بی قراری فاصله ها … نگران باران های آمده و نيامده… مرور کردن شب و روز… نگران تنها شدن … نگران کم شدن آبی های آسمان… نگران حرفهای نگفته ی چشمهايمان و غبار گرفتن کوچه های خاطره … نگران سرد شدن نفسهايمان… کمرنگ شدن اشتياق ديدارمان… نگران بومهای خالی ديوارها … نگران يخ زدن قلبهايمان نگرانم… نگرانم… نگرانم… |
اکنون ساعت 12:14 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)