کاش می شد
کاش می شد لحظه ها را تازه کرد قلـب را از عشقــها دیــوانـه کــرد کاش می شد دست در دستان هم درد و غم را خارج از این خانه کـرد کاش می شد عشق را معنا کنیم بـعـد، آن را، هــر زمـان نجــوا کنیـم کاش می شد در حیاط خانۀ مان بــــاغ را پــر از گــل مینــا کنیــــم |
کاش میشد تا خدا پرواز کرد
پای دل از بند دنیا باز کرد کاش میشد از تعلق شد رها بال زد همچون کبوتر در هوا کاش میشد این دلم دریا شود باز عشقی اندر او پیدا شود کاش میشد عاشقی دیوانه شد گرد شمع یار چون پروانه شد کاش میشد جان ز تن بیرون شود چشم از هجران او پر خون شود کاش میشد از خدا غافل نبود کاش در افکار بی حاصل نبود کاش میشد بر شیاطین چیره شد تا رها از بند با این شیوه شد کاش دستم را بگیرد توی دست تا شوم از دست او من مست مست کاش میشد مست باشم تا ابد سر بر آرم دست افشان از لحد کاش میشد تا که در روز جزا شاد باشم از عمل پیش خدا کاش میشد یک نفس دیدار یار تا شوم مدهوش ؛ گردم بیقرار |
کاش میشد زندگی را جور دیگر دید عشق را در قالب دوست داشتن ریخت ... کاش مرغ دلم را با یاد پرواز پر نمیداد... کاش میشد دردها را باصفا درمان نمود خانه ی اندوه را هر کجا ویران نمود ... کاش میشد قدر هم را بدانیم کاش میشد همدیگر را به خاطر عشق بخواهیم..... |
كاش مي شد |
کاش میشد دیروز برگردد لحظهای امروز من باشد
|
کاش می شد در مسیر زندگی /لحظه ای بی بال و پر پرواز کرد
|
کاش میشد از ذره ها گذشت
کاش میشد درون حبابها سکنی گزید کاش میشد به همراه دود بر خاسته از نان گرم زنان روستایی از روزنه خانه ها به اسمان رفت و باخدا صحبت کرد از نامرادیها ازنا هنجاریها ازظلم از...... کاش میشد..... |
کاش میشد همین حالا لب دریا نشست
کاش میشد چشمها را به روی دنیا بست کاش میشد زخمها التیام پیدا کند کاش میشد دل ما هم شفا پیدا کند کاش میشد آن کودک گریان را از ته دل با خنده آشنا کرد کاش میشد همچو گنجشک کوچکی روی بام خانه یار لحظه ای توقف کرد |
کاش میشد قلمی بودیم
دردست مدیران سایت تا عصبانیت انهارا درانگشتانشان حس میکردیم : اه خدایا از بس به تاری و بهنام گفتم که زبانم مو دراورد. خدا نکنه کاش بودیم وشب زنده داریهایشان را میدیدیم کاش میشدسختیها برایشان هموارمیگشت وبه قول ما کردها: یا ره بی قه ت به ردی ساردو گرمتان نه یه ته سه ر ره ی. |
کاش می شد
کاش می شد سرزمین عشق را در میان گامها تقسیم کرد کاش می شد با نگاه شاپرک عشق را بر آسمان تفهیم کرد کاش می شد با دو چشم عاطفه قلب سرد آسمان را ناز کرد کاش می شد با پری از برگ یاس تا طلوع سرخ گل پرواز کرد کاش میشد با نسیمشامگاه برگ زرد یاس ها را رنگ کرد کاش می شد با خزان قلبها مثل دشمن عاشقانه جنگ کرد کاش میشد در سکوت دشت شب ناله غمگین باران را شنید بعد دست قطره هایش را گرفت تا بهار آرزو ها پر کشید کاش می شد مثل یک حس لطیف لا به لای آسمان پر نور شد کاش میشد چادر شب را کشید از نقاب شوم ظلمت دور شد کاش می شد از میان ژاله ها جرعه ای از مهربانی را چشید در جواب خوبها جان هدیه داد سختی و نامهربانی را ندید کاش میشد با محبت خانه ساخت یک اطاقش را به مروارید داد کاش می شد آسمان مهر را خانه کرد و به گل خورشید داد کاش میشد بر تمام مردمان پیشوند نام انسان را گذاشت کاش می شد که دلی را شاد کرد بر لب خشکیده ای یک غنچه کاشت کاش میشد در ستاره غرق شد در نگاهش عاشقانه تاب خورد کاش می شد مثل قوهای سپید از لب دریای مهرش آب خورد کاش میشد جای اشعار بلند بیت ها راساده و زیبا کنم کاش می شد برگ برگ بیت را سرخ تر از واژه رویا کنم کاش میشد با کلامی سرخ و سبز یک دل غمدیده را تسکین دهم کاش میشد در طلوع باس ها به صنوبر یک سبد نسرین دهم کاش میشد با تمام حرف ها یک دریچه به صفا را وا کنم کاش میشد در نهایت راه عشق آن گل گم گشته را پیدا کنم |
اکنون ساعت 01:29 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)