![]() |
نام زیبای ایران
نام زیبای ایران http://www.aariaboom.com/images/stor...ohesh/iran.jpg ائریه - ائیرین - آریاورته - آورته - آریا ویج - ایرانویج - ایران ویژ - اریانه - اران - پرس ایران - Persia - IRAN به آن گروه از آریاییها که مهاجرت نکردند و در «ناف جهان» که بهزبان اوستایی «ائیرینهوئیجنگه»(airyana-vaējangh) خوانده میشد، ساکن بماندند و با نام ایرج مشهوراند و ایرج (eraj) که بهزبان پهلوی (erech) خوانده میشود، مخفف همان واژه ی اوستایی است که به پهلوی و پارسی دری (ویج) تلفظ میشود که همان مرکز جهان معنی میدهد. واژه ی ایران که در پارسی میانه به شکل «اران»(erān) بوده، و برگرفته از شکلهای قدیمی «آریانا» یعنی سرزمین آریاییهاست. واژه ی «آریا» در زبانهای اوستایی، پارسی باستان و سنسکریت به ترتیب به شکلهای «اَیریه»(airya)،«اَریه»(āriya)، ?آریه»(arya) به کار رفته است. و نیز در زبان سنسکریت «اریه»(ariya) به معنی سَروَر و مهتر و «آریکه»(aryaka) به معنی مَردِ شایستهی بزرگداشت و حرمت است و آریایی بهزبان اوستایی «ائیرین»(airyana) و بهزبان پهلوی و پارسی دری «ایر» خوانده میشود و ایرج بهزبان آریایی «airya» است. ایر در واژه بهمعنی «آزاده» و جمع آن «ایران» بهمعنی «آزادگان» است. در شاهنامه درباره ی پسر سوم فریدون میخوانیم : مر او را که بُد هوش و فرهنگ و رای مر او را چه خوانند ؟ ایران خدای ایران در اینجا بهمعنی جمع «ایر» یعنی آزادگان و «ایران خدای» به معنی پادشاه آزادگان است. ایرانیان و آریاییان هند که در روزگاران کهن زبانهای آنان به یکدیگر بسیار نزدیک بود، خود را به این نام خوانده اند.. داریوش بزرگ در نوشتههای نقش رستم و شوش از خود، چنین یاد میکند : «منم داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه سرزمینهای همه زبان، شاه این بوم بزرگ پهناور، پسر ویشتاسب هخامنشی، پارسی، پسر یک پارسی، آریایی، از چهر آریایی (آریایینژاد).» اریه در نام «اریامنه»(ariyāramna) - اریامنه پدر اَرشام پدر ویشتاسب و ویشتاسب پدر داریوش است - و «ایریه» در واژهی اوستایی «اَیرینَه وئجه»(airyna.vaējangh) ایرانویج (ایرانویج در دید زرتشتیان هنوز هم به معنای بهترین و مقدسترین بخش ایران و جهان است) و «اَیریوخشوثه»(airyo.xshutha) - اَیریوخشوثه کوهی که آرش، تیر انداز نامی ایران در زمان منوچهر پیشدادی از بالای آن تیری به سوی مشرق انداخت - و «ایرهیاوه»(airyāva)، ایرج (یاری کنندهی آریا) بهکار رفته است. در مورد کشورهای دیگر و اقوام آریائی که به اروپا مهاجرت کردند و نام ایران را نگاه داشتند، میتوان «ایرلند» را نام برد (ایرلند = سرزمین ایرها = سرزمین آریاییان) و هم در آنجا است که هنوز معابد میترایی یعنی یادگار دوران فریدون از زیر خاک بدر میآید. این واژه را در زبان ایرلندی که همریشهی زبان ماست به شکل «aire» و «airech» و به همان معنی «آزاده» میبینیم. بخش نخست نام کشور ایرلند که در خود زبان ایرلندی «eire» نامیده میشود نیز همین واژه است. Eire; former name of the Republic of Ireland .... |
اریه و ایریه رفته رفته به شکل «ایر»(ēr) درآمد. ایرانیان در نوشتههای پهلوی ساسانی، خود را به این نام و میهن خود را «ایران»(ērān) نامیدند. (ایرانیان در نوشتههای پهلوی اشکانی «اَریان»، در ارمنی «اِران»(eran) یا «ایرانشتر»(ērān shathr) و در فارسی «ایرانشهر» نامیده میشدند.) http://www.aariaboom.com/images/stor...eat_darius.jpg ایران در زبان پهلوی دو معنی داشت : یکی آریاییان یا ایرانیان و دیگر سرزمین ایران. شکلی دیگری از ایران «اریان» است که در کتاب تاریخ پیامبران و شاهان از «حمزه اصفهانی»، دانشمند سدهی 4 آمده است. او یکبار از مملکت «اریان» و هم «فرس» و به بیان دیگر «اریان» نام می برد و می گوید که ایشان پارسیاناند. از این سخن پیداست که او اریان را در معنی جمع و به جای ایرانیان یا آریایی ها بکار برده است. شکل «اریان شهر» نیز به جای «ایران شهر» در کتاب التنبیه و الاشراف، تألیف «ابوالحسن علی مسعودی»، مورخ سدهی 4 نیز دیده شده است. «شثر» (= شهر در فارسی) که در واژه ی پهلوی «ایران شثر» آمده است در آن زبان به معنای کنونی «سرزمین» است. در زبان پهلوی ساسانی به جای شهر (در معنی امروزی) شثرستان (= شهرستان در فارسی) بکاربرده میشد و کیشور (= کشور در فارسی) به معنی یک بخش از هفت بخش زمین بود که به تازی «اقلیم» خوانده شده است. در زبان پهلوی از واژهی «ایرانشثر»، کشور ایرانیان، کشور آریاییان خواسته و دریافته میشد. ایران همچنین منسوب بهمحل آن، بهنژاد «ایر» یا جایگاه آریاییان گفته میشده و هماکنون نیز به همان نسبت خوانده میشود. بخشی از پیام کیخسرو به افراسیاب را ببینید : به ایران زن و مرد لرزان به خاک خروشان ز تو پیش یزدان پاک که در این بیت : ایران بهمعنی کشور آریاییان است، یا : دریغ است، ایران که ویران شود کنام پلنگان و شیران شود ابوسعید ابوالخیر در این چهارپاره (رباعی) ایران را به معنی جمع ایر آورده است : سبزی بهشت و نوبهار از توبرند آنی که به خلد یادگار از تو برند در چین وختن، نقشونگار از تو برند ایران همه فال روزگار از تو برند نوشته شادروان پروفسور صادق کیا __________________ |
با تشکر از ساقی بانو
چاکر هر چی ایرانی بهتر دونستم پست زیر رو به جای اینکه تاپیک کنم در همینجا بگذارم تا جامع تر و قوی تر بشه |
نام ایران در اشعار شاعران قدیم - ایران در شعر شعرا
نام ایران در اشعار شاعران قدیم - ایران در شعر شعرا انوری : همه عالم تن است و ایران دل -------- نیست گوینده زین قیاس خجل چون که ایران دل زمین باشد -------- دل ز تن به بود، یقین باشد این هم چند نمونهی دیگر از شاعران سرشناس به ترتیب تاریخی از سدهی چهارم خ. تا سدهی یازدهم خ. رودکی سمرقندی (سدهی ۴): شادی بوجعفر احمد بن محمد ------------ آن مَه آزادگان و مَفخَر ایران سنایی غزنوی (سدهی ۵): تا در ایران خواجه باید، خواجه «ایران شاه» باد ----------- حکم او چون آسمان بر اهل ایران، شاه باد! ناصح ملک شه ایران، «ایران شاه»، آن --------- کز نژاد از نجبا دهر چون او منتجبی آن که تا چون دست موسا طبع را پر نور کرد ---------- ملک ایران را چو هنگام تجلی طور کرد ناصر خسرو قبادیانی (سدهی ۵): برون کرده است از ایران دیو، دین را --------- ز بیدینی چنین ویران شد ایران فرخی سیستانی (سدهی ۵): سر شهریاران ایران زمین ------------ که ایران بدو گشت تازه جوان شاه ایران از آن کریمتر است ---------- که دل چو منی کند بخسان هستند ز نیمروز تا شب ------------ در خدمت او مهتران ایران میر آزاده سیر، یوسف بن ناصر دین --------- پشت اسلام، و هم از پشت پدر ایران شاه منوچهری دامغانی (سدهی ۵): زود شود چون بهشت، گیتی ِ ویران ------------ بگذرد این روزگار سختی از ایران نظامی گنجوی (سدهی ۶): خاصه مَلَکی چو شاه شِروان ---------- شروان چه، که شهریار ایران خاقانی شروانی (سدهی ۶): چون غلام تو است خاقانی، تو نیز ------------ جز غلام خسرو ایران مشو من شکسته خاطر از شروانیان، وز لفظ من --------- خاک شروان مومیایی بخش ایران آمده از هند رفته در عجم، ایران زمین کرده ارم -------- بر عاد ظلم از باد غم، گرد معادا ریخته ای برید صبح سوی شام و ایران بر خبر ----------- زین شرف کامسال اهل شام و ایران دیدهاند شاه ایران مظفرالدین آن ---------- کز سر کسرا افسر اندازد دل که از درگاه تو محروم شد، محروموار --------- رفت و راه آستان صدر ایران برگرفت عطار نیشابوری (سدهی ٧): چو یکسان است آنجا ترک و تاجیک ----------- هم از ایران هم از توران دریغا (تاجیک =ایرانی) خواجوی کرمانی (سدهی ٨): اگر تو داد دل مستمند من ندهی ---------- به پیش خسرو ایران برم ز دست تو داد عبید زاکانی (سدهی ٨): ز بامداد ازل تا به انقراض ازل ---------- زمام ملک به فرمان شاه ایران کرد محتشم کاشانی (سدهی ١١): که چون مرغان بی بال و پر از بار دل ویران -------- ز ایران نیستش جنبش میسر، گر برآرد پر قصه کوته، ماه ایران، میر میران، کایزدش ---------- کرد از بس سربلندی، سرور جن و بشر سپهر مرتبه، سلطان محمد صفوی ------------ خدایگان، ملوک ممالک ایران فروغی بسطامی (سدهی ١٢): آفتاب فلک فتح، ملک ناصر دین ---------- که به همدستی شمشیر گرفت ایران را ....... با تلخیص از shahrbaraz.blogspot.l |
با اینکه اسم ایران در زبان شیرین پارسی بسیار زیباست اما نام Persia از دید خارجیان بسیار
زیباتر بود. اشتباه تغییر نام بین المللی به Iran در 80 سال پیش که شباهت تلفظی و ظاهری زیادی با Iraq دارد تاثیر بسیار منفی بر دید جهانگردان نسبت به کشورمان داشته است. خیلی از مردم عادی در خارج فکر می کنند iran و Iraq دوکشور نزدیک به هم مثل کره شمالی و کره جنوبی هستند و حتی ایرانی ها را عرب می پندارند ! نام پرشیا در خود نوعی افسانه باستانی داشت و بار تمدن قدیمی ایران را بر دوش می کشید و شنونده خارجی به دلیل فراوانی این نام در کتاب های تاریخی با آن بیگانه نبود در صورتیکه نام انگلیسی Iran تنها چند دهه است که وارد ادبیات جهانی شده است. |
خوش اومدی دوست عزیز
در مورد کاربرد اشتباه پرشین _پرشن و فارس و فارسی persian و farsi به جای هم دقیقا یادم نیست اما جایی خونده بودم که یه حرکت انحرافی بوده و تعمدی صورت گرفته اصلا یادم نیست چه کسی و چه زمانی این اتفاق رخ داده بوده اما امکانش هست چیزی که تو گفتی هم تعمدی بوده باشه |
مطمئن باش كه مهرت نرود از دل من مگر آن كه در خاك شود پیكر من خاستگاه ايرانيان بنا به سنت اوستا که کهن ترين نوشته بازمانده ايرانيست اييريانم وئجو ميباشد که به زبان پهلوي به ان ايرانويج گويند. در ونديداد از جايي بنام ايرانويج نام برده ميشود که مرکز اصلي ايرانيان است. ايرانوئجه به سراسر ايران زمين بزرگ اطلاق نميشده بلکه اسم قطعه خاکي است که نخستين بار ايرانيان به انجا بار اقامت افکندند و از انجا تدريجا پيشتر رفته و در سراسر سرزمينهاي هند و ايراني ساکن شده و بعدها هميشه اقامتگاه ابتدايي خود را به نيکي ياد کرده و به مرور زمان ان مرز و بوم را جنبه مينوي دادند و يک قسم بهشت روي زمين تعريف کردند. در کتب پهلوي نام ايرانويج را بدون هيچ قسم توضيحي چندين بار تکرار کرده اند.در بندهش فصل 29 امده:"ايرانويج در طرف اذربايجان است."و مولف بندهش ايرانويج را در شمال غرب ايران ميپنداشته. کلمه ايرانويج مرکب است از دو کلمه ايران+ويج ويج به معني نسل و تخم است و در زبان هندي بيج از اين ريشه است و بيضه را تازي زبانان از همين کلمه از ايرانيان به استقراض گرفته اند. در اوستا وقتي از ايرانويج نام برده ميشود سخن از جاييست بسيار سرد و شايد به همين خاطر بوده که ايرانيان از انجا کوشيده اند. در ونديداد امده است که:"نخست سرزمين نيکويي که من اهورامزدا بيافريدم ايرانويج بود که از رود ونگهو داييتي ابياري ميشود.اهريمن بزرگ پرمرگ در انجا مار ابي و زمستان ديو افريده را بيافريد.در انجا ده ماه زمستان است و دو ماه تابستان و دراين ماهها براي اب و گياه و زمين سرد است.انجا مرکز زمستان است.انجا قلب زمستان است."فرگرد يکم پس معلوم ميشود که خواستگاه ايرانيان جاي سردي بوده که از انجا بخاطر سرما و بسبب نداشتن چراگاهها کوچ کرده اند.در مورد محل جغرافيايي ايرانويج برخي چون دارمستتر تصور ميکند که در اذربايجان است و جايي در حدود قره باغ را تعيين مينمايد که همان اران دوران کهن است و برخي بر پايه نوشته هاي ونديداد انرا جايي در اسياي مرکزي ميدانند که بنظر صحيحتر ميرسد چرا که ونديداد ابتدا از ايرانويج سپس از سند و مرو و بلخ و نيسا و هرات نام ميبرد که اين محل ها يک نظم جغرافيايي دارند و بنابراين ايرانويج را بايد در محلي بالاي اين شهرها جستجو کنيم. کيپرت ايرانويج را در سرزمين جنوب شرقي فرغانه احتمال داده.گيگر انرا شمال شرقي ميداند و حدود فرغانه و کوهستان حاليه را محل ان ميداند و رود دايتي که در اوستاست را همان زرافشان دانسته. تيل مينويسد:"ايرانويج نخستين اقامتگاه ايرانيان است که از انجا رفته فته به سغد و مرو و بلخ و نيسايه و هرات و کابل و هلمند دست اندازي کردند و پس از ان به ممالک شمالي ايران کنوني روي اوردند."او ايرانويج را سرزمين خوارزم يا خيوه کنوني ميداند. يوستي و اندراس و استاد مارکوارت بنا بر اين عقيده اند که ايرانويج خوارزم بوده.ابوريحان بيروني نيز در اثار الباقيه ذکر ميکند که نزد خوارزميان و رود سياوش پسر کيکاوس مبدا تاريخ بوده .به عبارت ديگر تاسيس عمارت خوارزم را که در نهصد و هشتاد سال پيش از اسکندر گجستک مقدوني ميداند(1310 پيش از زايش مسيح)مبدا تاريخ ميشمرد. در کتب پهلوي به جاهايي برخورد ميکنيم که از اب دايتي که در ايرانويج است ستايش ميکند و ميگويد پيغمبر در کنار اين رود به الهام ايزدي رسيد. در يسنا 9 فقره14 امده:"نخست زرتشت بود در ايرانويج که چهار بار يتا اهو بسرود."بندهش فصل32 فقره 3 مينويسد:"انگاه که زرتشت دين خود اورد نخست در ايرانويج مراسم بجاي اورد و مديوماه از او دين پذيرفت."ممالکي که امروزه ترکستان روسيه ناميده ميشود و کليه ممالک شمال شرق و شرق ايران و در جزو ان قسمتي از خاک افغانستان سرزمين نشو و نماي دين زرتشتي است. ... .. . |
بيان تاريخچه مختصري از لفظ پرشيا؛ پرسا و اشكال ديگر آن در زبانهاي اروپايي در چند دهه اخير غالبا در برخي از جرايد و نشريات انگليسي زبان و نيز در پارهاي از مكاتبات رسمي و غيررسمي دولتي ديده ميشود كه نام و عنوان زبان فارسي را كه از آغاز آشنايي غرب با ايران همواره به صورتهايي از شكل يوناني persis و persicus بوده است تغيير دادهي persion و بجاي persion و persion langueg صورت رايج آن در ايران يعني فارسي و نيز فارسي langueg را به كار ميبرند. تغيير اين نام و عنوان شناخته شده و تاريخي كه صورتهاي مختلف آن از بيش از 2500 سال پيش در نوشتههاي تاريخي و در شعر و ادب مردم اروپا مانوس و معروف بوده است، ظاهرا در سالهاي بعد از جنگ جهاني دوم در آمريكا رواج گرفت و امروز به تدريج به زبانهاي اروپايي ديگر نيز راه مييابد و بيم آن ميرود كه تا چند دهه ديگر لفظ persia و persian و pers و persa و اشكال ديگر آن به كلي از زبانهاي مغرب زمين بيرون رود. هر چند كه مردم اين مرز و بوم از ديرباز خود را به تلفظهاي خاص هر محل ايراني و زادگاه خود را ايران و ايرانشهر ميناميدند، از نيمههاي هزاره اول پيش از ميلاد در مغرب زمين و نزد يونانيان آن روزگار اين سرزمين به persis و مردم و زبان آن به persicus معروف بودند؛ گرچه اين نام در اصل به نام فارس در شمال خليجفارس و به مردم آن تعلق داشت؛ ولي چون يونيان نخست با اين بخش از فلات ايران آشنا شدند و با آن در ارتباط و رفت و آمد و داد و ستد بودهاند، از همان روزگار تمامي سرزمينهاي ايراني را تا مرزهاي چين و هند به همين نام ميخواندهاند. اينگونه نامگذاري در ادوار تاريخي در نقاط ديگر نيز ديده ميشود. چنان كه مردم مشرق زمين كه از ديرباز و از سدههاي پيش از ظهور مسيحيت با يونان شرقي و ناحيه ايونيون همسايه و آشنا بودهاند و بخش بزرگي از اين منطقه در دوران حكومت هخامنشيان در قلمرو حكومت آنان بود، همواره نام آن را به صورت يونا (با فتح كاف و سكون واو)، يونا ( با كسر كاف و واو) و يونان به تمام سرزمينهاي يوناني زبان اطلاق ميكردند؛ در صورتيكه يونانيان خود و زبان خود را هلاس، هلن و هليكوس ميگفتند، همچنين در اين سوي جهان نام سرزمين پهناور و پرتنوع هند نيز در اصل تلفظ فارسي كلمه سند است. سندهو در زبان سنسكريت به معناي رود است و گسترده دو سوي اين رود به همين مناسبت بدين نام خوانده شده است. و ايرانيان در عصر هخامنشي و پيش از آن اين ناحيه را به زبان خود هندو ميگفتند و از همان روزگار اين نام به صورت هند تمامي خاك آن سرزمين را دربر ميگرفت. تا اين زمان در سراسر جهان بخش جنوبي قاره آسيا را به همين نام ميشناسند و مردم هند نيز خود اين نامگذاري تاريخي را پذيرفتهاند. هر چند كه در دورههاي اخير در مواردي واژه قديم باهارت و بهارت يرا در نوشتهها به كار ميرود. مردم ژاپن كشور خود را ليپون و ليهون مينامند در صورتي كه در نقاط ديگر جهان آن را به صورتهاي مختلف ژاپن، جاپان يا يابان تلفظ ميكنند. اين دوگانگي يا چندگانگي در نامگذاري كشورها و ملتهاي ديگر هم ديده ميشود و اين تنها ايران نيست كه در بيرون از مرزهايش به نام ديگري جز نام اصلياش و بومي خود معروف بوده است.. چنانكه گفته شد persis و persicus نام و عنواني بوده است كه از ميانههاي هزاره اول پيش از ميلاد يونانيان به ايران و مردم و زبان روم آن و به فرهنگ و هنر آنان داده بودند و پرشيا و پرشين پرس و پرسان و اشكال ديگر آن در زبانهاي اروپايي ديگر همگي از اين واژه يوناني گرفته شدهاند. در تاريخ جهان تاريخ اقوام ايراني با اين نام آغاز ميشود. هرودت پدر تاريخ در كتاب خود كه نخستين تاريخ مكتوب در جهان است، تاريخ ايران دوران مادها و هخامنشيها را بازگفته است و در آن در ضمن شرح روابط سياسي و نظامي پارسيان و يونانيان تصويري روشن از اوضاع اجتماعي و آداب و اعمال مردم پارس يعني ايران به دست ميدهد. آاث خولوس، درام نويس بزرگ سده پنجم پيش از ميلاد در يكي از مشهورترين و مهمترين اثر خود به نام «پارسيان» با آنكه شكست ايرانيان را در جنگ ماراتن به تصوير ميكشد، از بزرگان و سران سپاه ايران در نهايت تكريم سخن ميگويد. گزنفون، مورخ بزرگ ديگر يونان و از شاگردان سقراط در كتاب معروف خود به نام «فرهنگ كورش» به شرح زندگاني كورش پارس بنيانگذار سلسله هخامنشي ميپردازد و از چگونگي پرورش و رفتار و منش او سخن ميگويد. به گفته دئوگنس لائورتيوس در كتاب تاريخ فلسفه او افلاطون كتاب «جمهوريت» خود را در برابر فرهنگ كورش او نوشت و آنچه در رساله قوانين درباره كورش و چگونگي تربيت و راه و رسم زندگاني او گفته است، نقد گفتار گزنفون در اين باب است؛ ولي با اين همه افلاطون نيز ميهندوستي و سخت كوشي و دليري كورش را ميستايد، چنان كه حكيم معاصر او آنتيس تنس، بنيانگذار مكتب معروف به كلبيون نيز كورش را در قدرت و استواري عزم برابر هركولس خداس اساطير يونان قرار ميدهد. تصويري كه در آثار اين نخستين چهرههاي علم و تاريخ و فلسفه و هنر يونان باستان از مردم پارس و بزرگان و سرداران پارسي ديده ميشود، در دورههاي بعد نيز در آثار مورخان و نويسندگان يوناني و رومي همچنان باقي است و دهها كتاب درباره تاريخ و جغرافيا و آداب و اديان سرزمينهاي ايراني يا به تعبير آنان پارسي به زبانهاي يوناني و لاتيني نگارش يافتهاند كه ذكر يكيك آنها در اين مجال نميگنجد. از سوي ديگر، در كتاب مقدس يهود را از اسارت در بابل رهايي بخشيد و آنان را ياري كرد تا به ميهن خود بازگردند و معبد ويران شده خود را از نو بنا كنند. از آن پس كورش در شمار قديسان و ابنياء قوم يهود درآمد و نخستين كسي كه در ميان آنان عنوان منجي و مسيحا گرفت، او بود. در دورههاي بعد نيز تا هجوم اسكندر به ايران و زوال قدرت هخامنشيان بيش از دو قرن و قوم يهود تحت حمايت اين دودمان بودند و آزادانه به حيات اجتماعي و ديني خود ادامه ميدادند و چند تن از بزرگان آنان چون عذرا و نعميا در دربار شاهان هخامنشي مقام و منزلت خاص داشتند. از اينروست كه در اسفار عهد عتيق غالبا از پارس و پارسيان به نيكي ياد ميشود.. . در كتاب عهد جديد نيز در انجيل حتا سخن از سه تن از مغان ايراني است كه ميلاد عيسي مسيح (ع) را پيشبيني كرده و براي ديدنش به بيت لحم آمده بودند. هر چند كه در دوران سلاطين ساساني رفتار با پيروان اديان ديگر چندان دوستانه نبود؛ ليكن آنچه در آثار تاريخي و فلسفي و هنري يونانيان و روميان درباره پارس و مردم پارس آمده است و آنچه در كتاب مقدس از جشن سلوك و دوستي مردم پارس و مقامات شاهي با اين قوم ديده ميشود، موجب شده است كه از همان روزگار نام و عنوان persis و persicus با اشكال و تلفظهاي ديگر آن در زبانهاي غربي همواره با هالهاي از احترام و تكريم همراه باشد. در اينجا بايد گفته شود كه اين اشارات نه از روي احساسات ميهني و نه از نوع گزافهگوييهايي كه گهگاه در برخي از نوشتهها و خطابهها ديده ميشود، بلكه حقايقي است كه در آثار مكتوب بازمانده از آن روزگاران ثبت است و بارها پژوهندگان مغرب زمين آنها را نقل كرده و موضوع بحث و نظر قرار دادهاند. بنا بر اين ملاحظات است كه لفظ پرشن و پرشيا و اشكال ديگر آن را با هويت تاريخي مردم ايران مربوط ميدانيم و تغيير آن را به فارسي در زبانهاي غربي شايسته نميدانيم. اين تغيير شايد در ظاهر چندان مهم و قابل اعتنا نباشد و كاملا طبيعي به نظر آيد، زيرا مردم فارسي زبان در ميان خود زبان و ادبيات خود را به اين نام شناسند و جز فارسي و پارسي دري نام ديگري براي آن ندارند؛ اما از سوي ديگر از لحاظ تاريخي و تاريخ فرهنگ و ادب و مليت ما در سطح جهاني و بينالمللي اين تغيير نام شايد چندان ساده و بياهميت نباشد و چنان كه گفتيم به نوعي با تداوم هويت تاريخي مردم اين سرزمين ارتباط پيدا كند. فتحالله مجتبايي ـ عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسي” آمريكا - هاروارد - ايران شناسي .. .. . |
میرفطروس می نویسد: " ويكاندرWikanderـ ايرانشناس برجستهء سوئدی ـ معتقد است كه آگاهی ملی در ايران از زمان اشكانيان آغاز گرديده و از همين زمان، درفش كاويانی، درفش ملی، و نام ايران، نام رسمی اين سرزمين شده است .. بر اساس وجود اين « حس ملی »، « خودآگاهی تاريخی » و مفهوم « وطن » است كه مثلاً در شاهنامهء فردوسی 720 بار نام « ايران » و 350بار « ايرانی » و « ايرانيان » آمده و يا در سراسر تاريخ سيستان (در قرن 5 هجری/11 ميلادی) نام « ايران » و « ايرانشهر » تكرار شده و در بهمن نامه (در اواخر قرن 5 هجری/11 ميلادی) 100 بار نام « ايران » ذكر شده است . نظامی گنجوی در قرن 12ميلادی می گويد: همه عالم تن است و ايران، دل نيست گوينده زين قياس خجل چون كه ايران دلِ زميـن باشد دل ز تن به بْوُد، يقيــن باشد" ------------ {پپوله}{پپوله}{پپوله} ......................... |
پیدایش و جایگاه نام ایـــــــــــــران
« پیدایش و جایگاه نام ایـــــــــــــران » http://parsplanet.com/sokhan/image/S-t-nameiran1.jpg سرزمین ورجاوند ایران یکی از گهواره های تاریخ و تمدن بشری محسوب میشود که همیشه صحنه ساز دلاوری، مردانگی، روحیه ظلم ستیزی، موسیقی عرفانی و پرمعنا، ادبیات نیک و سترگ، منابع طبیعی و اهواریی ارزشمند، آب و هوایی چهارفصل و معتدل، تاریخ و فرهنگی بس بزرگ و کهن بوده است که بسیار اندک فساد اخلاقی و فحشا را در کل تاریخش شاهد بوده است. نام این سرزمین نیز مانند دیگر نعمات بزرگ اش داری پشتوانه ای بس طولانی، زیبا و پر معنا میباشد. :::.. از پارس تا ایران پارس دارای دو معنی و مفهوم گوناگون است فارس یا پارس در معنی نام قوم و ایالتی در جنوب مرکزی ایران و کرانه ی خلیج فارس بوده است. اما معنی پارس در کاربرد گسترده تر نام اقوام و ملتهای دشت، بلندیهای ایران و شامل مرزهای امپراتوری پارس میشود و برابر با نام ایران است. در شاهنامه نام ایران بیشتر از 720 بار و 350 بار نیز نام ایرانی و ایرانیان بکار رفته اما در دنیای غرب و در رم و یونان قدیم بجای ایران نام پرسیس را بکار میبردند در حالی که پارس از نظر جغرافیایی تنها یک ایالت ایران بوده است و در جغرافیای دوره اسلامی نیز به منطقه جنوب ایران گفته میشده که البته بارها بزرگتر از استان کنونی فارس بوده و سراسر کرانه ی خلیج فارس، هرمزگان یزد، بخشی ازاصفهان و بخشی از کرمان را نیزدر بر میگرفته است. در قدیم همه ی کرانه ی خلیج فارس و دریای عمان با نام دریای فارس یا دریای پارس شناخته میشده است. بر اساس آنچه درتقسیمات کتابهای دوره امپراتوری اسلامی، معجم البلدان و کتاب ابن حوقل، مقدسی، استخری و جغرافی نویسان اسلامی قرون وسطی، آمده است، ایالت یا "اقلیم فارس جنوب" ایران و کرانه ی خلیج فارس که در غرب آن خوزیه (اهواز) و بصره (پسراه) و آپالو (ابله) و در شرق آن مکران، کرمانیا و درشمال شرقی آن خراسان وجود داشت. عربها این منطقه را اقلیم فارس و مردم این منطقه را فارسی مینامیدند. اما اروپاییان در تمام دورههای تاریخی همه اقلیمهای ایرانی را پارس و پرسیا میگفتند. پارسها قومی از نژاد آریایی هستند که با اسبها و دامهای خود بین دشت و کوهستان گرم سیری و سرد سیری (ییلاق و قشلاق) میکردند. امپراتوری هخامنشی بر یکجانشینی این قوم تأثیر زیادی گذاشت پارتها و پارسها شیوه زنگی یکسانی داشتند و بهترین اسب سواران بودند. به همین دلیل عربها پس از فتح ایران به بهترین اسب سواران و چابک سوران فارس میگفتند آنها واژه فارس را جایگزین کلمه عربی جواد، خیل و خیول عربی گذاردند و امروزه فارس را مترادف با شوالیه و جنگجو نیز بکار میبرند. اروپاییان نیز کلمه پارتیزان را از همین ریشه پارتی و پارسی گرفته اند. یکی از معانی پارس اسب میباشد ایرانیان باستان لقب افراد را بر پیشه ی اسب خود شناسایی میکردهاند مانند سفید اسب، سیه اسب، پیر اسب، زراسب و.... در دربار هخامنشی اسبهای تربیت یافتهای بوده است که در سفر نامه فیثاغورس نادرترین گونه اسب جهان نامیده شدهاند که به آنها پارسی میگفته اند. اروپایی ها که جنوب ایران را با نام پارس میشناختند همواره سرزمین ایران را با گونههای مختلف واژههایی که از پرسیس یونانی مشتق شده میگفتند و این نام را البته بر همه ی سرزمین و فلات ایران نیزاطلاق میکردند. در شاهنامه نیز که بیشتر از 720 بار نام ایران برده شده است پارس - زابلستان- خراسان- کرمان - مکران - مازندران - طبرستان - و... نام ایالتهای ایران هستند. ... |
اکنون ساعت 12:18 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)