amir ahmadi |
10-08-2009 09:42 PM |
ارزوهای یک برادر
ابو زکریا یحیی بن معاذ واعظ وزاهد نامدار در بلخ می زیست وبه سال 258ه ق در نیشابور در گذشت.بیشتر بر مسلک امید بود تا طریقت بیم .در وعظ ومنبر بیانی موثرونافذ داشت وسخنش بسیاری از مردم را به راه صواب کشاند.برخی گفته اند /خداوند دو یحیی داشت یکی از انبیا ویکی از اولیا.یحیی برادری داشت که برای عبادت واعتکاف به مکه رفته بود .از مکه نامه ای برای یحیی نوشت بدین شرح /برادر من سه ارزو داشتم که از انها دو تا اجابت شده ویکی مانده است.نخست این که از خداوند خواسته بودم که مرگ مرا در مکانی مقدس قرار دهد واکنون در مکه هستم ومی مانم تا بمیرم .دوم اینکه از خدا می خواستم که کنیزی شایسته نصیب من کند تا وسایل عبادت مرا فراهم سازد وبه من در راه خدمت کند .اکنون به چنین کنیزی دست یافته ام واو مرا در این راه بسیار کمک وخدمت می کند .ارزوی سوم ان است که قبل از مردن تو را ببینم .امیدم ان است که به این ارزو نیز برسم/یحیی در پاسخ برادر نوشت /نوشته بودی که ارزو داری در بهترین مکان باشی ودر همان جا دعوت حق را لبیک گویی.تو بهترین خلق خدا شو در هر جا که خواهی باش وهر جا که خواهی به لستقبال مرگ برو.مکان به انسان عزیز می شود نه انسان به مکان.نیز گفته بودی که تورا خادمی است که ارزوی ان را داشتی اگر تورا فتوت وجوانمردی بود خادم حق را خادم خود نمی کردی واز خدمت حق باز نمی داشتی جوانمردان ارزو می کنند که خادم باشند نه انکه دیگران خادم انها باشند بنده باید بندگی کند نه رییسی ./اما ارزوی سومتو این است که مرا ببینی اگر تورا از خدای عز وجل خبری بود از من تورا یاد نمی امد ان جا که تو هستی مقام ابراهیم است یعنی جایی است که پدر پسر رتتا به مسلخ برد تا سر ببرد تو ارزوی برادر می کنی اگر انجا خدا را یافتی من به چه کار تو می ایم واگر نیافتی از من تورا چه سود والسلام
|