![]() |
شعر تعلیمی چیست؟!
شعر تعلیمی چیست؟! شعر تعلیمی شعری است كه هدف اصلی سراینده آن، آموزش است و به معنی خاص خود، اغلب دستورالعملهایی است منظوم درباره علوم و فنون مختلف یا نظریه و اعتقادات فلسفی، مانند آن. به طور عامتر، شعری را كه غرض از آن، القای نتیجه ای اخلاقی به خواننده باشد تعلیمیمینامند. قدیمیترین شعر تعلیمی، شعری است به نام كارها و روزها اثر هسیود یونانی (قرن هشتم قبل از میلاد) كه در آن شاعر، بسیاری از اصول اخلاقی را به برادر خود توصیه میكند و تجربههای خود را در كار كشت و زرع به او میآموزد. از این جهت هسیود را پدر شعر تعلیمیلقب دادهاند. رساله منظومی از ویرژیل (70-19ق.م) شاعر رومینیز كه درباره امور كشاورزی است، از نمونههای قدیمی این نوع شعر است. در قرن هجدهم تعداد زیادی از شاعران انگلیسی، براساس این اثر كتابهایی درباره امور كشاورزی و كارهایی نظیر آن، به نظم درآوردند. اثر معروف الكساندرپوپ (1688-1744) شاعر انگلیسی به نام رساله درباره نقد نیز از زمره شعرهای تعلیمی محسوب میشود. در زبان فارسی، نمونههای فراوان از انواع مختلف آن چه شعر تعلیمی نامیده شده وجود دارد، اما بیشترین سهم در این زمینه مخصوص است به شعرهایی كه محتوای اخلاقی و فلسفی دارد و هدف آنها تعلیم مبانی اخلاقی و ارشاد خواننده است و اغلب از آن به عنوان مواعظ یا شعرهای حكمی یاد میشود. از نخستین دوره پیدایش شعر فارسی دری سرودن شعرهایی با این نوع مضمونها رواج داشته است و شاعران بسیاری با هدف تعلیم مبانی اخلاقی و فلسفی دست به سرودن منظومههایی زدهاند و بدین ترتیب منظومههای تعلیمی بسیاری به وجود آمده است. منظومه آفرین نامه اثر ابوشكور بلخی (قرن چهارم) وكلیله و دمنه منظوم اثر رودكی سمرقندی (متوفی 329ق) كه تنها بیتهایی پراكنده از آنها باقی مانده است، از نخستین نمونههای منظومههای تعلیمی است كه به زبان فارسی دری سروده شده است. كسایی مروزی (341-394ق) ناصر خسرو قبادیانی (متوفی 481ق)، انوری ابیوردی (متوفی 581ق) و ابن یمین فریومدی (متوفی 769ق) آثار بسیاری در این زمینه، در قالبهای مختلف شعر فارسی به وجود آورده اند. بخش بزرگی از آثار متصوفه و آن چه شعر عرفانی نام گرفته، با تعلیمات اخلاقی همراه است و در شمار شعر تعلیمی به حساب میآید، اما بزرگترین اثر در شعر تعلیمی، بوستان یا سعدینامه سروده سعدی (606 -691ق) است كه مورد تقلید شاعران متعدد بعد از وی قرار گرفته است. شاعران فارسی زبان، به ندرت به ارائه مستقیم پند و اندرز در آثار خود، توجه داشته اند و بیشتر كوشیده اند نظریههای اخلاقی و فلسفی را در قالب حكایتها و داستانها و به عبارت دیگر به شكل تمثیل ارائه كنند. .. |
قدیمیترین شعر تعلیمی، شعری است به نام كارها و روزها
این روش به خصوص در آثاری که در قالب مثنوی سروده شده، بیشتر معمول است و میتوان گفت كه روش عرضه پند و اندرز در مثنوی روشی غیرمستقیم است، در حالی كه شاعرانی كه قصیده و قطعه را برای این كار انتخاب كرده اند، اغلب مقاصد خود را به صورت مستقیم بیان داشته اند. در زمینه شعر تعلیمی به معنای خاص که شامل آموزش علوم مختلف از طریق شعر است، آثار بسیاری را میتوان برشمرد؛ در این گونه آثار، شاعران از وزن و قافیه برای كمك به حافظه و تسهیل به خاطر سپردن علوم و فنون و حتی گاه مطالب مربوط به فقه و علوم شرعی، استفاده كرده اند. از جمله قدیمیترین این گونه آثار، دانش نامه میسری (قرن چهارم) است در علم پزشكی و نصاب الصبیان از ابونصر محمدبن ابوبكر فراهی بجستانی (اوایل قرن هفتم) است كه آن را میتوان دایرهالمعارف كوچكی دانست كه در آن معانی لغات عربی و بعضی از مباحث فن عروض و نیز اطلاعاتی درباره اشیا به صورت منظوم درآمده است. از شعرهای تعلیمی به معنی خاص كه بگذریم، بحث درباره ارزش شعرهایی كه بیشتر جنبه اخلاقی دارد و اختلاف آنها با اشعاری كه صرفا زاده تخیل و احساس شاعر است، سابقه ای طولانی دارد. میتوان گفت از زمانی كه افلاطون (427-347ق.م) فیلسوف معروف یونانی، شاعران را از مدینه فاضله خود طرد كرد، این مباحثه در تاریخ ادبیات شروع شده است و از آن زمان تا امروز، نظریههای مختلفی درباره ارتباط بین شعر، تعلیم و آموزش و به عبارت دیگر درباره جوهر و وظیفه هنر اظهار شده است. بسیاری معتقدند كه كار شاعر با وظیفه واعظ یا مردی سیاسی كه بر سكوی خطابه عقاید خود را اعلام میدارد، تفاوت بسیار دارد و وجود عامل تعلیم در اثرهنری، ارزش آن را پایین میآورد. صاحبان این عقیده، شعر تعلیمی را در مقابل شعر ناب قرار میدهند و صفت تعلیمی را برای بسیاری از شعرهایی كه جنبه آموزشی دارد، به صورت تحقیرآمیز به كار میبرند. با این حال در میان شاهكارهای بزرگ شعر دنیا، به آثاری برمیخوریم كه علاوه بر ارزش هنری، دارای جنبه آموزشی و تعلیمینیز هست، مثل كمدی الهی اثر دانته (1265-1321م)؛ بسیاری از آثار هنری طنز آمیز نیز توجه خوانندگان را به ضعفهای اخلاقی بشر جلب میكند و در حقیقت تعلیمیاست. از طرف دیگر، بسیاری از اشعاری كه تنها به قصد آموزش سروده شده است، از مایه تخیل بیبهره نیست، برای مثال استفاده از تمثیل كه معمولا برای عرضه فكری اخلاقی یا فلسفی به كار میرود، نیاز به یاری گرفتن از تخیل دارد. .. |
شعر چیست؟
شعر چیست؟ شعر چیست؟ بحث از چیستی شعر، بحث دشوار و به اعتباری غیر ممکن می باشد چراکه تا کنون که به اندازهء عمر آدمی- که از پیدایش شعر می گذرد- تعریف جامع و مانعی از آن صورت نگرفته است برای همین تعدادی آمده اند بسیاری از آثاری را که به زعم سر ایندگان آن، شعر محسوب می شده اند، از قلمرو شعر بیرون ساخته اند، و برخی بر عکس؛ آثاری را که سرایندگان آن، آنها را در قالب نثر ارائه داده اند، شعر به شمار آورده اند؛ و بعضی هم تفکیک مرز شعر و نثر را کار نادرست خوانده اند. رضا براهنی در کتاب "طلا در مس" می نویسد: http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/i.../5/50/sher.jpg "تعریف شعر کار بسیار مشکلی است، اصولاً یکی از مشکل ترین کارها در این زمینه است، شاید بشود گفت که شعر تعریف ناپذیر ترین چیزی است که وجود دارد." بدین ترتیب نمی توان یک تعریف خاص را از شعر ارائه نمود اما برای شناخت نظرات نویسندگان گذشته و حال و تفاوت های موجود میان تعابیر شان، چند تعریف از آنها را در اینجا نقل می کنیم: شمس قیس رازی در "المعجم فی معایر اشعار العجم" می نویسد: "شعر سخنی است اندیشیده، مرتب، معنوی، موزون، متکرر، متساوی، حروف آخرین آن به یکدیگر ماننده." این تعریف به چهار عنصر اندیشه، وزن، قافیه، زبان نظارت دارد. دکترمحمد رضاشفیعی کدکنی از کتاب شفای ابن سینا بلخی فصل پنجم مقاله پنجم چنین نقل می کند: "شعر کلامی است مخیل، ترکیب شده از اقوالی دارای ایقاعاتی که در وزن متفق، و متساوی و متکرر باشند و حروف خواتیم آن متشابه باشند.» اما خود وی (دکترکدکنی) نظر دیگری دارد و می نویسد: "شعر حادثه ای است که در زبان روی می دهد و در حقیقت، گویندهء شعر با شعر خود، عملی در زبان انجام می دهد که خواننده، میان زبان شعری او، و زبانی روزمره و عادی تمایزی احساس می کند." در جای دیگر می نویسد: "شعر گره خوردگی عاطفه و تخیل است که در زبان آهنگین شکل گرفته باشد." رضا براهنی با توجه به عناصر مختلف شعر، تعبیرهای گوناگونی از آن ارائه داده است: - "شعر، جاودانگی یافتن استنباط احساس انسان است از یک لحظه از زمان گذرا، در جامهء واژه ها،." - «شعر زاییده بروز حالت ذهنی است برای انسان در محیطی از طبیعت.» - "شعر فشرده ترین ساخت کلامی است". - شعر یک واقعهء ناگهانی است، از سکوت بیرون می آید و به سکوت بر می گردد براهنی پا را از این هم فراتر نهاده، هر ایجادی را شعر نامیده است: "گفتن، آنهم به قصد ایجاد چیزی، شعر سرودن است." یا می نویسد: "انسان اولیه که نخستین شاعر نیز بود، الهی ترین خصوصیت خود- قدرت نامیدن و شعر گفتن- را آنچنان مقدس پنداشته که آن را به خدا نسبت داده است." در این موردنظرات فراوانی مطرح گردیده است. اگر بخواهیم آنها را دسته بندی کنیم به دو دسته کلی می رسیم: یکی آنکه با تعریف شعر مخالفت دارد و آن را به دلیل پهنای وجودی آن غیر ممکن ویا محال می شمارد. دیگر آنکه شعر را با عناصر و خصایص آن تعریف نموده است. گروه دوم خود بر سر اینکه کدام خصوصیات، ذاتی و کدام عرضی اند؟ اختلاف نظر پیدا نموده اند. مثلاً برخی، وزن، قافیه، خیال، اندیشه را از عناصر ذاتی شعر به حساب آورده اند و تعریف شعر را بر آن استوار ساخته اند. برخی دیگر، وزن به معنای عروضی آن را از عوارض شعر محسوب نموده، "منطق شعری" و یا "بیان برتر" را عامل مؤثر در ساخت شعر دانسته اند. گروهی بر عنصر خیال تکیه کرده و آن را موجب تفکیک شعر از نظم بر شمرده اند. و دسته ای هم زبان را باعث عمدهء جدایی شعر از نثر تلقی نموده اند. تفاوت های شعر ونثر: شعر و نثر هر دو از حروف و کلمه ساخته می شوند. به هر دو، کلام اطلاق می شود. در این جهت از همدیگر فرق نمی کنند. آنچه آنها را از هم جدا می سازند این عوامل است:
البته این معیار، به اشعار کلاسیک اختصاص دارد، وگرنه، شعر نو نه وزن دارد و نه قافیه اما به آن، شعر اطلاق می گردد. پس اینکه وزن و قافیه را به عنوان معیار تعیین کردیم، فقط در جهت اثباتی آن می باشد یعنی هر کلامی که وزن (متساوی و متکرر) و قافیه داشته باشد، شعر است. اینگونه نیست که اگر نداشته باشد نثر است.
یعنی شعر طوری است که وقتی شاعری شعرش را می سراید، کس دیگر نمی تواند آن را ادامه دهد.
|
انواع شعر از نظر قالب یا فرم
انواع شعر از نظر قالب یا فرم
مقدمه
1- قالبهای کهن در قالبهای کهن، شعر از تعدادی مصراع هموزن تشکیل می شود. موسیقی کناری نیز همواره وجود دارد و تابع نظم خاصی است. هر قالب، فقط به وسیله نظام قافیه آرایی خویش مشخّص می شود و وزن در این میان نقش چندانی ندارد. از میان بی نهایت شکلی که می توان برای قافیه آرایی داشت، فقط حدود چهارده شکل باب طبع شاعران فارسی قرار گرفته و به این ترتیب، قالبهای شعری رایج را پدید آورده است : http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/i.../0e/sher22.JPG قصیده مثنوی غزل قطعه ترجیع بند ترکیب بند مسمط مستزاد رباعی دو بیتی تصنیف چهارپاره مفرد تضمین 2- قالبهای نوین تا اوایل قرن حاضر هجری شمسی ،شاعران ما دو اصل کلی تساوی وزن مصراعهای شعر و نظم ثابت قافیه ها را رعایت کرده اند و اگر هم نوآوری در قالبهای شعر داشته اند، با حفظ این دو اصل بوده است. در آغاز این قرن، شاعرانی به این فکر افتادند که آن دو اصل کلّی را به کنار گذارندو نوآوری را فراتر از آن حدّ و مرز گسترش دهند. شعری که به این ترتیب سروده شد، شکلی بسیار متفاوت با شعرهای پیش از خود داشت. در این گونه شعرها، شاعر مقیّد نیست مصراعها را وزنی یکسان ببخشد و در چیدن مصراعهای هم قافیه، نظامی ثابت را ـ چنان که مثلاً در غزل یا مثنوی بود ـ رعایت کند. طول مصراع، تابع طول جمله شاعر است و قافیه نیز هرگاه شاعر لازم بداند ظاهر می شود. در این جا آزادی عمل بیشتر است و البته از موسیقی شعر کهن بی بهره است. پدیدآورنده جدی این قالبها را نیما یوشیج می شمارند،. البته پیش از نیما یوشیج نیز اندک نمونه هایی از این گونه شعر دیده شده است، ولی نه قوّت آن شعرها در حدّی بوده که چندان قابل اعتنا باشد و نه شاعران آنها با جدّیت این شیوه را ادامه داده اند. نوگرایی نیما و پیروان او، فقط در قالبهای شعر نبود. آنها در همه عناصر شعر معتقد به یک خانه تکانی جدّی بودند و حتّی می توان گفت تحوّلی که به وسیله این افراد در عناصر خیال و زبان رخ داد، بسیار عمیق تر و کارسازتر از تحوّل در قالب شعر بود. شاعران کهن سرا می کوشیدند نظام موسیقیایی را حفظ کنند هرچند در این میانه آسیبی هم به زبان و خیال وارد شود و شاعران نوگرا می کوشند آزادی عمل خویش در خیال و زبان را حفظ کنند هرچند آسیبی متوجه موسیقی شود. پس می توان گفت پیدایش شعر نو، ناشی از یک سبک و سنگین کردن مجدّد عناصر شعر و ایجاد توازنی نوین برای آنها بوده است. قالب نیمایی شعر آزاد شعر سپید |
قالبهای کهن
قصیده
قصیده نوعی از شعر است که دو مصراع بیت اول و مصراع های دوم بقیه ی بیت های آن هم قافیه اند. طول قصیده از 15 بیت تا 60 بیت می تواند باشد. قصیده را می توان به شکل زیر تصویر کرد: ......................الف///////// ...................... ب ...................... ب ////////// ...................... ج ...................... ج ////////// ...................... الف لحن و موضوع قصیده حماسی است و در آن از مدح و مفاخره و هجو و ذم و .... سخن می رود و مسائل دیگر از قبیل مسائل اخلاقی و دینی و وصف طبیعت در قصیده جنبه فرعی دارد. هر چند قصاید شاعرانی چون ناصرخسرو به موضوعات مذهبی و فلسفی و منوچهری و خاقانی به وصف طبیعت و سنایی به عرفان و مسعود سعد به حسبیه معروفند اما مضمون اصلی قصیده مدح است و در قصاید عنصری و انوری نیز موضوع اصلی مدح کردن شاهان است. http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/i.../ghaside00.JPG قصیده قالب رایح شعر فارسی از اوایل قرن چهارم تا پایان قرن ششم است و از این تاریخ به بعد غزل اندک اندک جای آن را می گیرد اما اوج قصیده سرائی در قرون پنجم و ششم است. در قرن ششم بر اثر تحولات سیاسی و اجتماعی که رخ می دهد (بر روی کار آمدن سلجوقیان) بازار مدح از رونق می افتد و تصوف رواج می یابد و قصیده که اصل موضوع آن ستایش ممدوح در پایان شعر است جای خود را به دیگر قالب های شعری می دهد هر چند از این دوره به بعد هم قصیده دیده می شود اما دیگر قالب رایج نیست و غزل حتی وظیفه اصلی قصیده که مدح باشد را نیز بر عهده می گیرد. سرانجام در قرن هفتم سعدی در طی قصیده ای مرگ قصیده را رسماً اعلام می کند و ساختمان سنتی آن در هم می شکند. بعضی قصیده را "حماسه دروغین" خوانده اند چرا که در ادبیات حماسی قهرمان اغلب یک موجود اساطیری است که کارهای عجیب و خارج از توان بشر معمولی انجام می دهد ولی در قصیده همه ی این صفات در مورد شخصی که کاملاً او ا می شناسیم و می دانیم هیچ یک از این کارها را نمی تواند بکند بکار می رود. در قصیده هایی که در مدح سلطان محمد غزنوی سروده شده است به نمونه های خوبی از این اغراق ها بر می خوریم که حتی اندکی هم با واقعیت شخصیت او سازگار نبوده است. نمونه ای از قصیده قصیده "بهاریه" فرخی شامل صد و بیست و پنج بیت و در مدح سلطان محمود غزنوی است که برای نمونه ابیاتی از آن نقل می شود: بهار تازه دمید، ای به روی رشک بهار بیا و روز مرا خوش کن و نبید بیار همی به روی تو ماند بهار دیبا روی همی سلامت روی تو و بقای بهار رخ تو باغ من است و تو باغبان منی مده به هیچکس از باغ من، گلی، ز نهار! به روز معرکه، بسیار دیده پشت ملوک به وقت حمله، فراوان دریده صف سوار همیشه عادت او بر کشیدن اسلام همیشه همت او نیست کردن کفار عطای تو به همه جایگه رسید و، رسد بلند همت تو بر سپهر دایره وار کجا تواند گفتن کس آنچه تو کردی کجا رسد بر کردارهای تو گفتار؟ تو آن شهی که ترا هر کجا شوی، شب و روز همی رود ظفر و فتح، بر یمین و یسار خدایگان جهان باش، وز جهان برخور به کام زی و جهان را به کام خویش گذار |
قالبهای کهن
مثنوی
واژه ی مثنوی از کلمه ی "مثنی" به معنی دوتائی گرفته شده است. زیرا در هر بیت دو قافیه آمده است که با قافیه بیت بعد فرق می کند. مثنوی را می توان به شکل زیر تصویر کرد: ......................الف///////// ...................... الف ...................... ب////////// ...................... ب ...................... ج ////////// ...................... ج ...................... د ////////// ...................... د از آنجا که مثنوی به لحاظ قافیه محدودیت ندارد بیشتر برای موضوعات طولانی به کار می رود. خصوصیات مثنوی باعث شده است که داستان ها اغلب در قالب مثنوی سروده شوند. علاوه بر داستان سرایی، برای هر موضوعی که طولانی باشد هم از مثنوی استفاده می شود. مثلاً در ادبیات آموزشی مثل آموزه های صوفیان هم از قالب مثنوی بهره می برده اند. سرودن مثنوی از قرن سوم و چهارم هجری آغاز شده است که از بهترین مثنوی ها می توان به شاهنامه فردوسی، حدیقه سنایی، خمسه نظامی و مثنوی مولوی اشاره کرد. قدیمی ترین مثنوی سروده شده- که اکنون به جز چند بیت چیزی از آن در دست نیست- مربوط به رودکی است که متن کلیله و دمنه را در قالب مثنوی به نظم در آورده بود. نمونه ای از مثنوی از بوستان سعدی حکایت یکی گربه در خانه زال بود----- که برگشته ایام و بد حال بود روان شد به مهمان سرای امیر----- غلامان سلطان زدند شر به تیر چکان خونش از استخوان می دوید---همی گفت و از هول جان می دوید اگر جستم از دست این تیر زن----- من و موش و ویرانه پیر زن |
قالبهای کهن
غزل
http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/i...10/ghazal2.JPG "غزل" در لغت به معنی "حدیث عاشقی" است. در قرن ششم که قصیده در حال زوال بود "غزل" پا گرفت و در قرن هفتم رسما قصیده را عقب راند و به اوج رسید. در قصیده موضوع اصلی آن است که در آخر شعر "مدح" کسی گفته شود و در واقع منظور اصلی "ممدوح" است اما در غزل "معشوق" مهم است و در آخر شعر شاعر اسم خود را می آورد و با معشوق سخن می گوید و راز و نیاز می کند. این "معشوق" گاهی زمینی است اما پست و بازاری نیست و گاهی آسمانی است و عرفانی. ابیات غزل بین 5 تا 10 ییت دارد و دو مصراع اولین بیت و مصراع دوم بقیه ابیات هم قافیه اند. غزل را می توان به شکل زیر تصویر کرد: ......................الف///////// ...................... الف ...................... ب ////////// ...................... الف ...................... ج ////////// ...................... الف موضوعات اصلی غزل بیان احساسات و ذکر معشوق و شکایت از بخت و روزگار است. البته موضوع غزل به این موضوعات محدود نمی شود و در ادب فارسی به غزل هایی بر می خوریم که شامل مطالب اخلاقی و حکیمانه هستند. هر چند غزل فارسی تحت تأثیر ادبیات عرب بوجود آمد بدین معنی که در ادبیات عرب قصاید غنائی رواج یافت (در این زمان قصیده در ایران مدحی بود و غزل فقط در قسمت اول آن دیده می شود) و در قرن پنجم به تقلید از این قصاید غنایی غزل فارسی به عنوان نوع مستقلی از قصیده جدا شد، اما موضوعات غزل فارسی اصالت دارد و مثلاً غزل عرفانی به سبک شاعران ما در ادبیات عرب نادر است. http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/i.../af/ghazal.jpg نمونه ای از غزل سعدی: هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی که من قرار ندارم که دیده از تو بپوش من رمیده دل آن به که در سماع نیایم که گر به پای درآیم به دربرند به دوشم بیا به صلح من امروز در کنار من امشب که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت که تندرست ملامت کند چو من بخروشم مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن سخن چه فایده گفتن چو پند میننیوشم به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم نمونه ای از غزل حافظ: ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی دایم گل این بستان شاداب نمیماند دریاب ضعیفان را در وقت توانایی دیشب گله زلفش با باد همیکردم گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی صد باد صبا این جا با سلسله میرقصند این است حریف ای دل تا باد نپیمایی مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی ای درد توام درمان در بستر ناکامی و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی زین دایره مینا خونین جگرم می ده تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی نمونه ای از غزل عراقی: نخستین باده کاندر جام کردند ز چشم مست ساقی وام کردند چو با خود یافتند اهل طرب را شراب بیخودی در جام کردند ز بهر صید دلهای جهانی کمند زلف خوبان دام کردند به گیتی هرکجا درد دلی بود بهم کردند و عشقش نام کردند جمال خویشتن را جلوه دادند به یک جلوه دو عالم رام کردند دلی را تا به دست آرند، هر دم سر زلفین خود را دام کردند چو خود کردند راز خویشتن فاش عراقی را چرا بدنام کردند؟ |
قالبهای کهن
قطعه
"قطعه" شعری است که معمولاً مصراع های اولین بیت آن هم قافیه نیستند ولی مصراع دوم تمام ادبیات آن هم قافیه اند. طول قطعه دو بیت یا بیشتر است. ......................الف///////// ...................... ب ...................... ج ////////// ...................... ب ...................... د ////////// ...................... ب قطعه را بیشتر در بیان مطالب اخلاقی و تعلیمی و مناظره و نامه نگاری بکار می برند. قدیمی ترین قطعه ها مربوط به ابن یمین است و از بین شاعران معاصر پروین اعتصامی نیز بیشتر اشعارش را در قالب قطعه سروده است. پروین اعتصامی مناظره های زیادی در قالب قطعه دارد از قبیل مناظره نخ و سوزن، سیر و پیاز و ...... شکل تصویری قطعه به شکل زیر است: علت اسم گذاری قطعه این است که شعری با قالب قطعه مانند آن است که از وسط یک قصیده برداشته شده باشد و در واقع قطعه ای از یک قصیده است. نشنیده ای که زیر چناری کدوبنی ----- بررست و بردمید بر او بر، به روز بیست پرسیدازچنار که توچند روزه ای؟ ----- گفتا چنار سال مرا بیشتر ز سی است خندید پس بدو که من از تو به بیست روز ----- برتر شدم بگوی که این کاهلیت چیست؟ او را چنارگفت که امروز ای کدو ----- باتو مراهنوز نه هنگام داوری است فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان ----- آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست!!! (انوری) |
قالبهای کهن
ترجیع بند
ترجیع بند از چند قطعه شعر تشکیل شده است که هر کدام از این قطعه شعرها دارای قافیه و وزن یکسان هستند و در آخر هر رشته شعر یک بیت یکسان با قافیه ای جداگانه تکرار می شود. بهترین ترجیح بندهای مربوط به سعدی ، هاتف و فرخی است. از ترجیع بندهای معروف ادبی فارسی ترجیع بند هاتف است که بیت ترجیع آن این است: که نیکی هست و هیچ نیست جز او ----- وحده لا اله الا هو http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/i...arjih-band.jpg نمونه ای از ترجیع بند از دیوان سعدی دردا که به لب رسید جانم ----- آوخ که ز دست شد عنانم کس دید چو من ضعیف هرگز ----- کز هستی خویش در گمانم پروانه ام اوفتان و خیزان ----- یکبار بسوز و وارهانم گر لطف کنی به جای اینم ----- ورجور کنی سرای آنم بنشینم و صبر پیش گیرم ----- دنباله کار خویش گیرم زان رفتن و آمدن چگویم ----- می آیی و می روم من از هوش یاران به نصیحتم چه گویند ----- بنشین و صبور باش و مخروش ای خام، من این چنین در آتش ----- عیبم مکن ار برآورم جوش تا جهد بود به جان بکوشم ----- و آنگه به ضرورت از بن گوش بنشینم و صبر پیش گیرم ----- دنباله ی کار خویش گیرم ای بر تو قبای حسن چالاک ----- صد پیرهن از جدائیت چاک پیشت به تواضع است گویی ----- افتادن آفتاب بر خاک ما خاک شویم و هم نگردد ----- خاک درت از جبین ما پاک مهر از تو توان برید هیهات ----- کس بر تو توان گزید حاشاک بنشینم و صبر پیش گیرم ----- دنباله ی کار خویش گیرم ** توضیح: به علت طولانی بودن ترجیع بند تنها قسمتهایی از آن انتخاب شده است که نشان دهنده ساختار شعری ترجیع بند باشد. |
قالبهای کهن
ترکیب بند
ترکیب بند از لحاظ ساختار شعری مانند "ترجیع بند" است و تنها تفاوت آن این است که بیت تکرار شده در بین قطعه های شعر یکسان نیستند. از ترکیب بندهای معروف ترکیب بند محتشم کاشانی در توصیف واقعه ی کربلاست. نمونه ی ترکیب بند از وحشی بافقی دوستان شرح پریشانی من گوش کنید ----- داستان غم پنهانی من گوش کنید قصه بی سر و سامانی من گوش کنید ----- گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید شرح این آتش جانسوز نهفتن تا کی----- سوختم سوختم این سوز نهفتن تا کی روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم ----- ساکن کوی بت عربده جویی بودیم عقل و دین باخته، دیوانه رویی بودیم ----- بسته سلسله ی سلسله مویی بودیم کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود ----- یک گرفتار از این جمله که هستند نبود نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت -----سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت این همه مشتری و گرمی بازار نداشت ----- یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت اول آن کس که خریدار شدش من بودم ----- باعث گرمی بازار شدش من بودم ** توضیح: به علت طولانی بودن، تنها قسمت هایی از ترکیب بند که نشان دهنده ی ساختار شعری آن باشد انتخاب شده است. |
اکنون ساعت 11:27 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)