![]() |
پاتوق ادبی - مباحثه و پرسش و پاسخ در مورد سوالهامون-نظرخواهی و معنی ابیات دشوار
پاتوق ادبی - مباحثه و پرسش و پاسخ در مورد سوالهامون-نظرخواهی و معنی ابیات دشوار ....
سلام خدمت دوستان این تاپیک نیاز بود دیگه خدایی باید زودتر ایجادش میکردیم... الان یه شعر توی http://p30city.net/showthread.php?p=...ed=1#post75778 نوشتم بعدم خودم ازش سوال داشتم نمیشد تاپیک روبهم ریخت و اونجا پرسید از این به بعد اینجا باشه تا بچه ها _احتمالا بیشتر خودم!_ سوالاتمونو بپرسیم اگه کسی دونست جواب بده یا یه وقت معنی یه بیت شعرو نمیدونیم نظر بقیه رو بپرسیم یا ... ... مثلا من چند روز پیش از بچه ها پرسیدم در مورد چشم شهلا چیزی میدونن بهم بگن... میخوام بدونم به چه چشمی شهلا گفته میشه .. چقدر در اشعار هست ... و ایا در علم ریخت شناسی ! چیزی در مورد چشمان شهلا گفته شده یا نه ما در کردی چیزی به اسم کژال چاو داریم میخوام بدونم این همونه ؟ این بر میگرده به سالهای راهنمای من دبیر ادبیاتمون به شهلا رسید گفت مثلا چشم شهلا نه ولش کن نمیگم به درد شما نمیخوره ! :21:(امیدوارم شهلاشو درست گفته باشم) میخوام بدونم همون چشمان خماره ؟ چیزی شبیه چشمان مغولان چشم تنگ و خونریز که به صورت یه فرهنگ در اومده توی اشعار شاعرا .. غلام چشم ان ترکم... .. .چشم خمار از چند چیز میتونه ناشی بشه و میتونه نمود چیزای مختلفی باشه من چیزی نگم فعلا تا دوستان جوابمو بدن .. . سوالی که اونجا پرسیده بودم در مورد این بیت بود : مصرع اول رو چه طور میخونین ؟ چو تو دوست میگرفتم رو 1: دوستی مثل تو 2: اگر تورا دوست میگرفتم ... یعنی "چو" رو به معنای مثل میگیرین یا به معنای اکر ؟ به نظر من جفتش قشنگه و لازم نیست اینقدر در موردش موشکافی بشه ولی مثلا یه وقت دوستی میاد مینویسه نه من شنیده ام که مثلا اقای فروغی به طور اختصاصی در این مورد چیزی گفته و گفته که معنای مثلا دوم به هیچ وجه به فلان دلیل نمیتونه درست باشه ... تحلیل من اینه ... به معشوق به خاطر بی وفاییش گله میکنه و یه مثال میاره که باید در مخالفت با بی وفایی یار باشه که دلشه و باید دله با وفا باشه ... پس میگه اگر به جای توی بی وفا دلم رو یار میگرفتم عجیب نبود و می ارزید چون خوبرویان که توم یکیش باشی وفا نمیکنند در حالی که دل من بسیار باوفاست باور نداری به رابطه دلم و خودت رجوع کن در واقع یکی به معشوق زده که بی وفاست و یکی از محسنات خودش گفته ... ....... و اما مصرع دوم سوال اصلیه ... چند نمونه سراغ دارین که در یک مصرع مخاطب شاعر عوض شده باشه ؟ اصلا قبول دارین اینطور شده ؟ به نظر شما زیباست ؟ در مصرع سوم مخاطب معشوقه (سخنی که با تو دارم) در مصرع چهام "تو" که سابقا معشوف بود نسیم صبحه ... نمیدونم من فکر میکنم خیلی جالب نباشه که یهو مخاطب عوض بشه .. ولی خب از شاعران بزرگی که این ابیات رو سرودن نمیشه ایراد گرفت قطعا نکته خاصی هست که من نمیدونم ... |
دونه جون بزار یکی یکی جواب سئوالاتت رو بدم اول که به نظر می رسه شهلا یعنی آنچه که لایق شاه باشه و از طرفی چشمی که به جمال یار دوخته شده از آن جهت خسته و خمار شده این یک
دوم در مورد معنی مصرع دل خویش را بگفتم چو تو دوست میگرفتم یعنی هنگامی که با تو طرح دوستی می ریختم و تو را به دوستی انتخاب می کردم به دل یعنی احساس خود گفتم امید مدار به دوستی این معشوقه زیرا که بی وفایی از زیبا رویان عجیب نیست و البته صفت ایشان است. اما بیت دوم: سری که با تو دارم در قالب پیامی به نسیم صبح دادم (چون با صفا و محرم راز است) که بتو برساند ای نسیم صبح غیر از تو کسی را محرم نمی شناسم و تنهای تنهایم این پیام را تو بر معشوقه من ببر اما این که پرسیده بودی در مورد تعویض مخاطب و اینکه به نظر تو جالب نیست. اتفاقا در ادبیات فارسی این صنعتی است بنام التفات که طی آن شاعر مخاطب را عوض می کند و مثلا از سوم شخص بدوم شخص می رود و این عیب که نیست هیچ حسن هم هست تا آنجا که صنعت است در ادب گرانقدر فارسی فرمایش دیگری هم اگر هست در خدمتم یا علی مدد |
چطور میشه فهمید که شعری که خودمون گفتیم ایرادش چیه؟
|
سلام بر رزيتا اميدوارم شما دوست فرهيخته و اهل ادبيات و ادب خوب و سلامت باشيد در مورد پرسش شما بايد عرض کنم که يک قانون و جود داره موقعي که به کارها و آفريده هاي هنري خودتون نگاه مي کنيد و اون اينه که بيرحمترين منتقد نسبت به اونا خودتون باشيد قبلا عرض کنم که منتقد بودن با في المثل شاعر بودن يا هنرمند بودن (هر هنري) فرق داره و تضميني نيست که اگر شاعر خوبي بوديد نقاد خوبي هم باشيد. بعنوان مثال منتقدين بسيار بزرگي در سينماي هاليوود هستند که بلد نيستند يک پلان ساده را از کار دربياورند اما روي کار بزرگترين فيلمها و بهترين بازيگران نظر مي دهند و البته نظرشان هم صائب است اما به هر حال براي احاطه به شعر و توانايي نقد اون مطالعه زياد و محفوظات زياد لازمه چنانکه شمس قيس رازي در المعجم في معايير الاشعار العجم مي گويد شاعر بايد 30 هزار بيت از پيشينيان و 20 هزار بيت از شاعران معاصر حفظ داشته باشد و اين خود تلاش زيادي مي برد که اين صلاحيت مبني بر نقد را هم شايد بتوان از همانجا بدست آورد. اما يک قاعده ديگر هم هست و آن اينکه ما موقعي که اثري را خلق مي کنيم چنان با آن عجين مي شويم که به قول معروف دلمان نمي آيد چيزي از آنها حذف کنيم پس در ابتداي کار بنظر من بهتر است که اشعار خودتان را با يک نفر شاعر و شعر شناس در ميان بگذاريد و نظر او را بخواهيد و دعا کنيد خيلي هم بي رحم و صريح باشد تا عيب کلامتان بهتر آشکار شود. اگر در جايي که زندگي مي کنيد چنين کسي هست نزد او برويد در غير اينصورت فکر کنم مينا يعني سنبل با توجه به اينکه دفتر شعري چاپ کرده بتواند به شما کمک کند اما باز هم بگويم اگر مي خواهيد شعرتان را خودتان نقد کنيد و عيب و ايراد آنرا دريابيد خيلي مطالعه و کنکاش مي خواهد که مطمئنم بخوبي از عهده آن بر مي آييد
فرمايش ديگري هم هست در خدمتم ضمنا اين تاپيک رو دونه ايجاد کرد که خودش تا حالا به اون سر نزده فقط يه سئوال کرد و رفت |
چرا سر میزنم ابادانی جان خوندم جوابتو هم فکر کردم منتظر بمونم شاید ساقی هم نظری داد بعد پست بعدیمو ارسال کردم
حالا فردا میام پست میدم مهدی جان این پست اخیرت خطش خیلی طولانیه چرا وسطای تایپت از اینتر استفاده نمیکنی بره خط بعد ؟ خط طولانی خوندنش خیلی سخته .... .مرسی |
جناب آبادانی از راهنمایی جامع شما تشکر می کنم
|
نقل قول:
يا علي مدد |
نقل قول:
يا علي مدد |
ناز در چشم خمار تو نياز آلودست {پپوله} آره اينجارو منم ديدم ولي رفتم براي تفحص و جستجو ;) سلام و ممنون دانه جان بابت تاپيک ادبي ، تحقيقي اميدوارم بتونم کمکي باشم... راستش سعي ميکنم با توجه به کمي دونسته هام براتون توضيحي رو بدم.. اينگونه اشعار به نظرم یک دوگانگی زبان در شعر هست. یک زبان خیلی ساده و یک زبان خیلی پیچیده ، بسيار زيباست و البته در اکثر مواقع فهم آن مشکل... در لغت نامه دهخدا معناي چشم شهلا به اين صورت اومده: چشم سیاه فام . . زن میش چشم ; چشم سیاهی را گویند که مایل به سرخی باشدو فریبندگی داشته باشد سر ببالین عدم بازنه ای نرگس مست که ز خواب سحر آن نرگس شهلا برخاست سعدي در بیابان بدید قومی کُرد کرده از موی هر یکی کولا وآن زنان لطیف هر کردی با بریشم و دیده ٔ شهلا فرس اسدی الحق نهنگ هندویی دریا نمای از نیکویی صحنش چو آب لؤلویی از چشم شهلا ریخته . خاقانی . بر سقف چرخ نرگسه داری هزار صف از بند آن دو نرگس شهلا چه خواستی خاقانی . چشم خمار دلبرم ترسم که بیمارش کند آتش زند بر جان او یک لحظه آزادش کند آن نرگس شهلای او افتد اگر در پای او ترسم که ساق پای او در خود گرفتارش کند از آتش لبهای او پروانه سوزد پای او چون دل شود سودای او گویم که تیمارش کند آن ماهتاب ماه رو آید اگر در کوی او «ترسم صدای پای او خواب است و بیدارش کند» ... .. شعر از محمد حسن لقماني ... چشم شهلاي تو را آهوي صحرا نداره قد و بالاي تو را سرو دل آرا نداره ... ولي در اصطلاحات عرفانی معنا متفاوت هست ; اولين گام در درک معاني و مفاهيم واژه هاي هر مسلک و مکتب ، آشنايي و فهم کلمات و عبارات مورد استعمال در ادبيات شفاهي و بويژه مکتوب آنان است. اينکه روي ادبيات مکتوب و مستند تاکيد گرديد به جهت آنست که گاه در گفتارهاي شفاهي گوينده در صدد تمثيل مقاصد و اغراض خود است که ميتوان به قول هاي متداول و معمول در عبارات روزانه تعبير کرد اما در بخش کتابت و نوشتاري اين قضيه شکل خاصي به خودش مي گيرد و آن گفتار بر اساس سبک و سياق خاصي است که اگر مخاطب ياشنونده کمترين آگاهي از آنچه قصد متکلم تفهيم آن را دارد نداشته باشد نه تنها چيزي عايدش نخواهد شد بلکه چه بسا در قلب و درگگوني آنچه گفته شده يا شنيده نيز صاحب اثر باشد بخصوص در نقل روايات ; ادبيات عرفان و تصوف نيز چنين است. اشتراکات لفظي آن با بخش فلسفه در تشريح پايه هاي اعتقادي و استفاده از گفتار منظوم و مسجع در زيبا بخشي کلام نمونه هاي اين سبک ازگفتار است ; حديث مي و مطرب و مستي و گل و بلبل و زلف و گيسو و يار و شب و وصال و هجر ... تا خم ابرو و قبله دل و خال لب همه و همه توصيفي زيبا و دل انگيز از مشاهدات روحاني صوفيان و عارفان و اهل دل دارد که سعي کرده اند اين واژه ها را بصورت کنايه و استعاره و گاه تشبيه به کار برده تا ضمن اداي حق مطلب به حفظ جنبه اسرار گونه اين باورها نيز خدمتي کرده باشند. چشم : در اصطلاح صوفيه جمال را گويند وهمچنين به ديده الهي نيز تعبير ميشود..... چشم جادو: جذبات الهي است.... چشم خمار : کنايه از پنهان کردن تقصيرات وکاستي هاي سالک است بر روي سالک از جانب حضرت دوست.... چشم مست : سر الهي وجذبات حق است... زلف : کنايه از ظلمت وکفر است... ساغر: اشاره به دل صوفي است که مي وصال ومحبت در آن ريخته ميشود.... ساقي: اشاره دارد به محبوب مطلق و پير طريقت. رساننده فيض که شراب عشق را به عاشقان خود ميدهد.... خوش بود لحظه ی بوییدن روی گل دوست خنده از چشم خمار تو ربودن هنر است {پپوله} عمریست ندیدهایم گلزار ترا وان نرگس پرخمار خمار ترا پنهانشدهای ز خلق مانند وفا دیریست ندیدهایم رخسار ترا {پپوله} عمريست تا به راه غمت رو نهادهايم روي و رياي خلق به يك سو نهادهايم طاق و رواق مدرسه و قال و قيل علم در راه جام و ساقي مه رو نهادهايم هم جان بدان دو نرگس جادو سپردهايم هم دل بدان دو سنبل هندو نهادهايم عمري گذشت تا به اميد اشارتي چشمي بدان دو گوشه ابرو نهادهايم ما ملك عافيت نه به لشكر گرفتهايم ما تخت سلطنت نه به بازو نهادهايم تا سحر چشم يار چه بازي كند كه باز بنياد بر كرشمه جادو نهادهايم بي زلف سركشش سر سودايي از ملال همچون بنفشه بر سر زانو نهادهايم در گوشه اميد چو نظارگان ماه چشم طلب بر آن خم ابرو نهادهايم گفتي كه حافظا دل سرگشتهات كجاست در حلقههاي آن خم گيسو نهادهايم {پپوله} با اين حال نميدونم منظور رو رسوندم يا نه ولي حداقل خودم يکم متوجه شدم تفاوتهارو ، شايدم در کل متوجه منظورت نشده باشم دانه خودت توضيح بده ... و تشکر از جناب آباداني عزيز بخاطر توضيح خوبشون... |
سلام فرزندان عزيزم
كوروش كارت 20 بود با ايجاد اين تاپيك ..كار منو آسون كردي ..راهمو هموار آباداني و ساقي عزيز هم كه با مشاركشون و زكات علمي كه مي دهند موجب خرسندي من شدند. روي بار علمي منم مي تونيد حساب كنيد اما من نظر خودمو رو معناي اشعار مي دهم و از منبع خاصي بهره نمي برم.. |
اکنون ساعت 02:43 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)