-
شعر
(
http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
behnam5555 |
04-27-2010 04:57 PM |
سه غزل از سید مهدی موسوی تبار
سه غزل از سید مهدی موسوی تبار
http://adambarfiha.com/wordpress/wp-...tttttttttr.jpg
حس کرد عاشق است ولی اعتنا نکرد
این بار هم که حق دلش را ادا نکرد
این بار هم پیش خودش گفت :” نه” . ولی
چشمان دخترک دل او را رها نکرد
هی ریخت . خورد . ریخت ولی درد مرد را
سیگار و چند بطری خالی دوا نکرد
می خواست نامه ای بنویسد ولی دریغ
یک واژه هم به کاغذ او اقتدا نکرد
***
شیرین به من نخند که انگار با منی
تو سالهاست تیشه به فرهاد می زنی
من مرد تک سوار شجاع؟ نه . تو ولی
یک ذره عشق حس کنم آخر که یک زنی
من محو چشمهای زن کور قاب عکس
تو در خودت به کار خوش حرص خوردنی
یکدفعه راه. درب . گره . ابروان خود
بگشا. ببینمت تو فقط فکر بستنی
از چشم تو به قلب تو بن بست و این قطار
در حسرت عبور از آن راه آهنی؟
بی خود بهانه غزل و عشق را نیار
راحت برو اگر که تو هم فکر رفتنی
***
دلم گرفته عزیزم دلم گرفته عزیز
نه من فقط تک وتنها تمام مردم نیز
از این سکوت دل آزار از این تنفس مرگ
از این نگاه پر از شک به هر کس و هرچیز
وحبس مرغ مهاجر درون یک گودال
و شهر از نفس زاغهایشان لبریز
و قلب من که دگر سالهاست می داند
رفیق خانه نشینش شده است خنجر تیز
ورود ترس به خواب شبانه مادر
پدر ز چنگ جنایت در اضطراب گریز
مدام کندن گور و مدام غسل وکفن
مدام نعره بانگی که های ! خاک بریز
در آرزوی مسیح ودر انتظار فرج
اسیر در قفس بی بهانه چنگیز
|
اکنون ساعت 05:25 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
|
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)