![]() |
یغما گلرویی
غریبهی قدیمی
منُ با ترانه بشناس ، ای ستارهی غزلپوش ! این منِ مُردهی سردُ ، زنده کن تو هُرمِ آغوش تلخیِ هزار تا گریه توی لرزش صدامه اما نقشِ یه تبسم همیشه روی لبامه با نقابِ این تبسم صورتم رُ میپوشونم با چشِ بسته میبینم ، با لبِ بسته میخونم گم شده راهِ کودکی ، اون دلِ صافِ من کجاست ؟ دستای پاکُ عاشقِ ترانهبافِ من کجاست ؟ من که به زخم دشنهها ، مرهمِ بوسه میزدم دشنه شدم ، دشنه شدم ، بگو غلافِ من کجاست ؟ ای غریبهی قدیمی ! منُ با ترانه بشناس صفحهی بعدی سفیده ، آخرِ قصه همینجاس نگا ! کن یه مردِ گریون ، پشتِ پردهی نقابه من میونِ ابرا نیستم ، کبوتر تو چاه میخوابه منُ بشناس تا بفهمم توی آینهها کیاَم من ؟ یه اجاقِ سردِ خاموش ، یا یه چلچراغِ روشن ؟ گم شده راهِ کودکی ، اون دلِ صافِ من کجاست ؟ دستای پاکُ عاشقِ ترانهبافِ من کجاست ؟ من که به زخم دشنهها ، مرهمِ بوسه میزدم دشنه شدم ، دشنه شدم ، بگو غلافِ من کجاست |
اونورِ این شبِ کلَک ، منُ ترانه تَک به تَک خونه میساختیم روی باد ، دریا میریختیم تو اَلَک مسافرای کاغذی ، رَد شده بودن از غبار تو قصه باقی مونده بود ، شیههی اسبِ بیسوار گفته بودن صدتا کلید برای ما جا میذارن مزرعههای گندمُ برای فردا میذارن فردا رسیدُ خوشهیی تو دستِ ما باقی نموند سقفِ ستارهها شکست ، رو سرمون طاقی نموند با کلیدای زنگ زده ، قفلای بسته وا نشد سکهی دلسپردگی ، تو جوبِ ما پیدا نشد تو سفرهمون همیشه سینِ ستاره کم بود همیشه تا رسیدن فاصله یک قدم بود کسی به ما نشون نداد که انتهای خط کجاست ؟ آهای درختای انار ! دیکتهی بیغلط کجاست ؟ چرا تو آسمونمون پرنده گوشهگیر شده ؟ چرا نمیرسیم به هم ؟ چرا همیشه دیر شده ؟ تو دفترِ ***کهمون چن تا ترانه خالیه ؟ چن تا ترانه قصهی ممتدِ بیخیاله ؟ چن تا صدای بیصدا سکوتُ فریاد میزنه ؟ زغالِ شامِ آخرُ دستای کی باد میزنه ؟ تو غیبتِ حنجرهها ترانهسازیمون چیه ؟ یکی به من جواب بده ، آخرِ بازیمون چیه ؟ تو بازیِ کلاغ پَر ، هیشکی نشد بَرَنده ، قصهی ما همین بود: پرنده بی پرنده ! |
گریه نکن ! عزیزِ من ! حالا که گریه زوریه ،
حالا که تنها چارهمون دل دلِ وُ صبوریه ، تکیه بده به این صدا ، غصه نخور که فاصله بین نگاهِ منُ تو هزار تا سالِ نوریه گریه نکن ! آینه ساز ! خسته نشو از این حضور از این حضورِ بیصدا ، از این حضورِ سوتُ کور خسته نشو ! خسته نشو ! نبضِ ستاره رُ بگیر عطرِ ترانه میگذره ، از تو حصارِ بیعبور بیا دروازهی نورُ روی سایهها ببندیم وقتی ممنوعه تبسم ، با لبِ بسته بخندیم گریه نکن ! عزیزِ من ! گریه فقط یه مرهمه کنار این بغضِ بزرگ ، اشکای ما خیلی کمه گریه نکن ! چراغ عشق توی ترانه روشنه جرقههای سایهکش تو این صدا دَم به دَمه همطپشِ همیشگی ! لرزشِ دستامُ بگیر برقِ نگات خط میکشه رو این سیاهیِ حقیر توی ضیافت صدا تا ته شعرِ من برقص اطلسِ آوازُ بکش رو سرِ واژههای پیر بیا دروازهی نورُ روی سایهها ببندیم وقتی ممنوعه تبسم ، با لب بسته بخندیم |
یغما گلرویی
غریبهی قدیمی
منُ با ترانه بشناس ، ای ستارهی غزلپوش ! این منِ مُردهی سردُ ، زنده کن تو هُرمِ آغوش تلخیِ هزار تا گریه توی لرزش صدامه اما نقشِ یه تبسم همیشه روی لبامه با نقابِ این تبسم صورتم رُ میپوشونم با چشِ بسته میبینم ، با لبِ بسته میخونم گم شده راهِ کودکی ، اون دلِ صافِ من کجاست ؟ دستای پاکُ عاشقِ ترانهبافِ من کجاست ؟ من که به زخم دشنهها ، مرهمِ بوسه میزدم دشنه شدم ، دشنه شدم ، بگو غلافِ من کجاست ؟ ای غریبهی قدیمی ! منُ با ترانه بشناس صفحهی بعدی سفیده ، آخرِ قصه همینجاس نگا ! کن یه مردِ گریون ، پشتِ پردهی نقابه من میونِ ابرا نیستم ، کبوتر تو چاه میخوابه منُ بشناس تا بفهمم توی آینهها کیاَم من ؟ یه اجاقِ سردِ خاموش ، یا یه چلچراغِ روشن ؟ گم شده راهِ کودکی ، اون دلِ صافِ من کجاست ؟ دستای پاکُ عاشقِ ترانهبافِ من کجاست ؟ من که به زخم دشنهها ، مرهمِ بوسه میزدم دشنه شدم ، دشنه شدم ، بگو غلافِ من کجاست |
اونورِ این شبِ کلَک ، منُ ترانه تَک به تَک
خونه میساختیم روی باد ، دریا میریختیم تو اَلَک مسافرای کاغذی ، رَد شده بودن از غبار تو قصه باقی مونده بود ، شیههی اسبِ بیسوار گفته بودن صدتا کلید برای ما جا میذارن مزرعههای گندمُ برای فردا میذارن فردا رسیدُ خوشهیی تو دستِ ما باقی نموند سقفِ ستارهها شکست ، رو سرمون طاقی نموند با کلیدای زنگ زده ، قفلای بسته وا نشد سکهی دلسپردگی ، تو جوبِ ما پیدا نشد تو سفرهمون همیشه سینِ ستاره کم بود همیشه تا رسیدن فاصله یک قدم بود کسی به ما نشون نداد که انتهای خط کجاست ؟ آهای درختای انار ! دیکتهی بیغلط کجاست ؟ چرا تو آسمونمون پرنده گوشهگیر شده ؟ چرا نمیرسیم به هم ؟ چرا همیشه دیر شده ؟ تو دفترِ ***کهمون چن تا ترانه خالیه ؟ چن تا ترانه قصهی ممتدِ بیخیاله ؟ چن تا صدای بیصدا سکوتُ فریاد میزنه ؟ زغالِ شامِ آخرُ دستای کی باد میزنه ؟ تو غیبتِ حنجرهها ترانهسازیمون چیه ؟ یکی به من جواب بده ، آخرِ بازیمون چیه ؟ تو بازیِ کلاغ پَر ، هیشکی نشد بَرَنده ، قصهی ما همین بود: پرنده بی پرنده ! |
گریه نکن ! عزیزِ من ! حالا که گریه زوریه ،
حالا که تنها چارهمون دل دلِ وُ صبوریه ، تکیه بده به این صدا ، غصه نخور که فاصله بین نگاهِ منُ تو هزار تا سالِ نوریه گریه نکن ! آینه ساز ! خسته نشو از این حضور از این حضورِ بیصدا ، از این حضورِ سوتُ کور خسته نشو ! خسته نشو ! نبضِ ستاره رُ بگیر عطرِ ترانه میگذره ، از تو حصارِ بیعبور بیا دروازهی نورُ روی سایهها ببندیم وقتی ممنوعه تبسم ، با لبِ بسته بخندیم گریه نکن ! عزیزِ من ! گریه فقط یه مرهمه کنار این بغضِ بزرگ ، اشکای ما خیلی کمه گریه نکن ! چراغ عشق توی ترانه روشنه جرقههای سایهکش تو این صدا دَم به دَمه همطپشِ همیشگی ! لرزشِ دستامُ بگیر برقِ نگات خط میکشه رو این سیاهیِ حقیر توی ضیافت صدا تا ته شعرِ من برقص اطلسِ آوازُ بکش رو سرِ واژههای پیر بیا دروازهی نورُ روی سایهها ببندیم وقتی ممنوعه تبسم ، با لب بسته بخندیم |
شنبه
ناظم ما می گفت پیش بزرگترها فظولی موقوف و من فضول بودم نه دسعت به سینه ی سکوت نه سربراهمشق مسیر مدرسه تجدیدی هزار مرتبه نوشتن تکرار نخواهد شد تجدیدی دوستت دارم گوشه ی کتاب جبر تجدیدی مداوم ترکه و تنبیه تجدیدی برپا ناشنیده ی معلم تجدیدی برجا نماندن زنگ آخر تجدیدی دیوار کوتاه ته حیاط فراش فربه مدرسه به گرد گریز من هم نمی رسید بر نیمکت سبز همان پارک سوت و کور می نشستم جریمه های عاشقانه ی خود را رج می زدم آن زن ستاره دارد آن زن عشق دارد آن زن ترانه دارد سوالهای ساده قد می کشیدند چرا آن ماهی سیاه به دامنه ی دور دریا نرسید ؟ چرا پدربزرگ که با دعاهای مداوم من زنده نشد ؟ چرا کسی گوش آقای مدیر را نمی کشد وقتی داد می زند و حرفهای بد می گوید ؟ مگر خط کش برای خط کشی کردن دفاتر نیست ؟ پس چرا آقای ناظم راه استفاده از آن را نمی داند ؟ این خطوط خون مرده از کف دستهای من چه می خواهند ؟ دانستن مساحت مثلث به چه درد من می خورد ؟ و هیچکس از کسان من نمی دانست که با همین سوالهای ساده بی حصار راهی به سواحل ستاره باز خواهم کرد راهی به رهایی رویا و خانه ی شاعری بزرگ که رو به اینه دعا می کرد |
|
http://img1.uploadhouse.com/fileuplo...3877780f53.jpg
شعر : بابا انار نداره از كتاب : پرنده بی پرندهکاش یکی بود ، یکی نبود اولِ قصهها نبود اون که تو قصه مونده بود ، از اون یکی جدا نبود ماه پیشونی رها بود از طلسمِ دیوای سیاه پلنگِ عاشق میپرید تا لبِ شیروونیِ ماه سیاوشِ شاهنامه رُ کاش کسی گردن نمیزد کاش کسی توی قصهها از عاشقی تن نمیزد کاش داش آکل با زخمِ تیغ تو بسترش جون نمیداد قصهنویس قصهمونُ با گریه پایون نمیداد تقویم باغچهی ما برگِ بهار نداره جادهی قصههامون عطرِ سوار نداره شهرِ بزرگِ قصه ، پنجرههاشُ بسته حتا تو دفتر مشق ، بابا انار نداره کاش توی قصههای شب برقِ ستاره کم نبود تو قصهی جنُ پری دلهره دم به دم نبود مادربزرگ قصههاشُ بالای طاقچه جا میذاشت یه عاشقِ تازه نفس تو شهرِ قصه پا میذاشت قصههای قدیمی رُ یهجورِ تازه مینوشت آدمُ حوا رُ میبُرد دوباره میذاشت تو بهشت اما تا اون بیاد باید با بیکسی سر بکنیم ترانههای کهنه رُ دوباره از بَر بکنیم تقویم باغچهی ما برگِ بهار نداره جادهی قصههامون عطرِ سوار نداره شهرِ بزرگِ قصه ، پنجرههاشُ بسته حتا تو دفتر مشق ، بابا انار نداره |
شعر : یه دفه بیا به خوابم
از كتاب : "پرنده بي پرنده"دوری اما همکناری ، آخرِ این انتظاری توی زمهریرِ دستام ، نفسِ گرمِ بهاری یه پرنده ، یه امیدی ، مثِ دفترِ سفیدی خطّ خورشیدِ چشاتُ ، روی مشقِ شب کشیدی یه نشونه ، یه چراغی ، درِ نقرهکوبِ باغی برای ساحلِ خلوت ، مثِ تابستونِ داغی مثلِ دریا پُرِ رازی ، از ترانه بینیازی تیلهی آخرِ عشقی ، برای نجاتِ بازی تو مثِ ماهِ قشنگی تو شبِ شعرای نابم من یه لبخندِ قدیمی رو لبِ عکسِ تو قابم تو مثِ سیبِ گُلابی ، مثه بیداری تو خوابی عُمریِ چشمامُ بستم ، یه دفه بیا به خوبم با ستاره همنگاهی ، چهرهی زلالِ ماهی مثل یه حدسِ دُرُستی سرِ تردیدِ دوراهی یه جسارتِ نجیبی ، گرهِ مُشتِ تو جیبی جرأتِ دستای آدم ، برای چیدنِ سیبی یه دریچه روی دیوار ، یه دلیلی واسه تکرار هم مثِ سلامِ اول ، هم مثِ خدانگهدار یه پُلی واسه رفاقت ، زنگِ بیداریِ ساعت هر جا باشی مثِ سایه ، با تواَم تا بینهایت... تو مثِ ماهِ قشنگی تو شبِ شعرای نابم من یه لبخندِ قدیمی رو لبِ عکسِ تو قابم تو مثِ سیبِ گلابی ، مثِ بیداری تو خوابی عُمریِ چشمامُ بستم ، یه دفه بیا به خوابم |
اکنون ساعت 04:57 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)