![]() |
شرح زندگی کوروش بزرگ
شرح زندگی کوروش بزرگ
تولد کوروش: تاریخ نویسان عصر های باستان از قبیل«هرودوت»و«گزنفون»«کتز یاس»در باره ی چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند و اگر چه هریک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کرده اند،اما شرحی که آنها در رابطه با زایش کوروش ارایه داده اند،بیشتر شبیه افسانه میباشد،معهذا چون برخی از تاریخ نویسان شهیر عصر ما از قبیل «ویل دورانت»،«پرسی سایکس»و«حسن پیرنیا»شرح چگونگی زایش کوروش را از «هرودوت»اقتباس کرده شرح چگونگی تولد کوروش را از قول «هرودوت» بنا به نوشته ی «هرودوت» «آستیاگ» پادشاه ماد،شبی خواب دید که از دخترش «ماندان» آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد و تمام سرزمین آسیا را غرق کرد.آستیاگ تعبیر خواب خویش را از مغ ها پرسش کرد آنها گفتند از او اولادی به وجود خواهد آمد که بر ماد غلبه خواهد کرد.این موضوع سبب شد که آستیاگ تصمیم بگیرد که دخترش را به بزرگان ماد ندهد،زیرا می ترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تاج و تخت او باشد. بنابراین آستیاگ دختر خود را به کمبوجیه(کامبیز) که از خانواده های نجیب و مطیع پارسی بود به زناشویی داد. «ماندان» پس از ازدواج با «کمبوجیه» باردار شد و شاه این دفعه خواب دید که از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ و برگ های آن تمام آسیا را پوشاند.شاه ماد،این بار هم از مغ ها تعبیر خوابش را خواست و آنها اظهار داشتند،تعبیر خوابش آن است که از دخترش ماندان فرزندی به وجود خواهد آمد که بر آسیا مسلط خواهد شد. آستیاگ به مراتب بیش از خواب اولش به وحشت افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید. دخترش به همدان نزد او آمد. آستیاگ دستور داد ماندان تا هنگام وضع حمل مانند یک زندانی تحت نظر باشد.سرانجام ماندان وضع حمل کرد و پسری از او به وجود آمد.آستیاگ پادشاه ماد که بر اساس خوابهایی که دیده بود،از فرزند دخترش وحشت داشت،مولود دخترش را به یکی از بستگانش به نام«هارپاگ» که در ضمن وزیر و سپهسالار او نیز بود سپرد و به وی دستور داد که او را نابود کند.هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میان گذاشت. همسرش از او پرسش کرد حال چه تصمیمی درباره طفل خواهد گرفت. هارپاگ پاسخ داد وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود، زیرا اولاً طفل با او خویشاوند است، ثانیاً چون شاه اولاد زیاد ندارد و دخترش ممکن است جانشین او گردد، در آن صورت معلوم است ملکه با قاتل فرزندش چه خواهد کرد! بنابراین او طفل را به یکی از چوپانان شاه به نام«میترادات»(مهرداد) داد و از او خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طفل طعمه وحوش شود. چوپان طفل را به خانه برد. همین که همسر چوپان به نام «سپاکو» از موضوع با خبر شد، با تضرع به شوهرش اصرار ورزید از کشتن طفل خودداری کند و به جای او، فرزند خود او را که تازه زاییده بود و مرده به دنیا آمده بود، در جنگل رها سازد. هارپاگ جرأت این کار را نداشت، ولی همسرش او را قانع کرد که بهتر است این طفل زیبا را به فرزندی قبول کنند و جسد فرزند خودشان را به مأموران هارپاگ به جای جسد طفل نشان دهند، زیرا در این صورت هم آنها به کار نیکی دست زده اند و هم اینکه از خطر نجات یافته اند. چوپان عقیده ی همسرش را پسندید و جسد فرزندش را به مأموران هارپاگ تحویل دادو سپس به دستور شاه جسد فرزندش را در آرامگاه سلطنتی به خاک سپردند. __________________ |
روزی کوروش که به پسر چوپان معروف بود،با گروهی از فرزندان امیر زادگان بازی میکرد.آنها قرار گذاشتند یک نفر را از میان خود به نام شاه و کوروش را برای این کار برگزیدند،کوروش همبازی های خود را به دسته های مختلف تقسیم کرد و برای هر یک وظیفهای تعیین نمود و دستور داد«آرتم بارس» راکه از شاهزادگان و امرای درجه اول پادشاه بودو از وی فرمانبرداری نکرده بود تنبیه کنند.پس از پایان ماجرا، فرزند آرتم بارس به پدر شکایت بردکه پسر یک چوپان دستور داده است وی را تنبیه کنند.پدرش او را نزد آستیاگ برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان پسر او را تنبیه کرده و بدنش را مضروب کرده است.شاه چوپان و کوروش را احضار کرد.و از کوروش سوال کرد:«تو چگونه جرأت کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگترین مقام کشوری است، چنین کنی؟». کوروش پاسخ داد:«در این باره حق با من است،زیرا همه آنها مرا به پادشاهی برگزیده بودندو چون او از من فرمانبرداری نکرد،من دستور تنبیه او را دادم،حال اگر شایسته مجازات می باشم ، اختیار با توست.»
آستیاگ از شهامت کوروش و شباهت او با خودش به اندیشه افتاد.در ضمن به یاد آورد،مدت زمانی که از واقعه ی رها کردن طفل دخترش به کوه میگذرد با سن این کودک برابری میکند.لذا آرتم بارس را قانع کرد که در این باره دستور لازم را صادرخواهد کرد و او را مرخص کرد.سپس از چوپان درباره هویت طفل مذکور پرسشهایی رابه عمل آورد.چوپان پاسخ داد:«این طفل فرزند من است ومادرش نیز زنده است.»اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند و دستور داد زیر شکنجه واقعیت امر را از وی جویا شوند. چوپان در زیر شکنجه وادار به اعتراف شد و حقیقت امر را برای آستیاگ آشکار کرد و با تضرّع از او تقاضای عفو نمود.سپس آستیاگ دستور به احضارهارپاگ داد.هارپاگ حاضر شد و چون چوپان را در حضور شاه دید،موضوع را حدس زد و دربرابر پرسش آستیاگ که از او سوال کرد:«با طفل دخترم چه کردی و چگونه اورا کشتی؟» پاسخ داد:«پس از آنکه طفل را به خانه بردم،تصمیم گرفتم کاری کنم که هم دستور تو را اجرا کرده باشم و هم مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم.از این رو او را به چوپان تو سپردم و تاکیید کردم که به امر توباید او را به کوهی بیفکند تا خوراک وحوش گردد و بعد مأمورانی برای اطمینان از اجرای دستورت اعزام داشتم و آنها کشته شدن طفل دخترت را تایید کردند.» آستیاگ در باطناز عمل هارپاگ خشمناک شد،ولی چون نمی خواست نیت غیر اخلاقی خود را آشکار کند سعی کرد خود را در ظاهر خشنود نشان دهد و به همین مناسبت گفت :«وجدان من از دستوری که قبلاً در اره طفل دخترم صادر کرده بودم ناراحت بود و بعلاوه همواره میبایستی شماتت دخترم را گوش کنم،اما اکنون خوشحالم که میبینم طفل زنده است و از این روی خدا را سپاس میگویم.» سپس به هارپاگ دستور داد پسر سیزده ساله اش را بفرستد همبازی نوه ی او شود.هارپاگ به خاک افتاد و از استیاگ سپاس گزاری کرد. هنگامی که هارپاگ پسرش را نزد آستیاگ فرستاد،وی دستور داد او را کشتند و از گوشت بدنش خوراک تهیه کردند و زمانی که هارپاگ در ضیافت او شرکت کرده بود،وی را به خوردن آن خوراک تکلیف کرد.هنگامی که هارپاگ مشغول خوردن آن غذا بود،آستیاگ تز او پرسید:«آیا این خوراک گواراست؟»هارپاگ پاسخ داد:«بلی بسار لذیذ است.».سپس شاه سبد سر پوشیده ای که محتوی سر و دست و پای فرزند هارپاگ بود به وی داد.هارپاگ سرپوش سبد راکه برداشت سر فرزندش را در سبد دید اما نگاهی به شاه انداخت و گفت :«هر چه شاه انجام دهد پسندیده است .» __________________ |
کوروش دوم، معروف به کوروش بزرگ یا کوروش کبیر (۵۷۶-۵۲۹ پیش از میلاد)
شاه پارسی، بهخاطر بخشندگی، بنیان گذاشتن حقوق بشر، پایه گذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن بردهها و بندیان، احترام به دینها و کیشهای گوناگون، گسترش تمدن و غیره شناخته شدهاست. کوروش نخستین شاهایران و بنیانگذار دورهٔ شاهنشاهی ایرانیان میباشد. واژه کوروش یعنی "خورشیدوار". کور یعنی "خورشید" و وش یعنی "مانند". ایرانیان کوروش را پدر و یونانیان، که وی ممالک ایشان را تسخیر کرده بود، او را سرور و قانونگذار مینامیدند . یهودیان این پادشاه را به منزله مسحشده توسط پروردگار بشمار میآوردند، ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک میدانستند . درباره شخصیت ذوالقرنین که در کتابهای آسمانی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان از آن سخن به میان آمده، چند گانگی وجود دارد و این که به واقع ذوالقرنین چه کسی است به طور قطعی مشخص نشده . کوروش سردودمان هخامنشی، داریوش بزرگ، خشایارشا، اسکندر مقدونی گزینههایی هستند که جهت پیدا شدن ذوالقرنین واقعی درباره آنها تحقیقاتی صورت گرفته، اما با توجه به اسناد و مدارک تاریخی و تطبیق آن با آیات قرآن، تورات، و انجیل تنها کوروش بزرگ است که موجهترین دلایل را برای احراز این لقب دارا میباشد. توضیح: روز جهانی بزرگداشت کوروش بزرگ 29 اکتبر است تولد و بزرگ شدن کوروش بزرگ Cyrus the Great , King of Persia هرودوت، تاريخ نگار قرن چهارم قبل از ميلاد، بهترين کس است که افسانه تولد کوروش را از بـقـيـه افسانه هاي ديگر توصيف کرده است. از نظر او آستياگ، پدربزرگ مادري او بود؛ که شبي در خواب مي بـيـند که دخترش ماندانا، به مقـدار خيلي زيادي آب توليد مي کند که تمام شهر و امپراطوري آن را فرا مي گيرد. موقعـي که مرد مقدس ( مغ - روحاني زرتشتي ) از خواب او مطلع مي شود، به او از پـيامد آن اخطار ميکند. بـنابراين، آستياگ، پدر ماندانا، دخترش را به يک پارسي به نام کمبودجيه که يک اصيل زاده پارسي بود داد و گفت که او از يک ماد خيلي کمتر است و نمي تواند خطري داشته باشد. کمتر از يک سال از ازدواج ماندانا با کمبودجيـه نگذشته بود که آستياگ، دوباره خوابي مي بـيـند، که يک درخت مو از شکم دخترش ماندانا مي رويد که تمام آسيا را فرا گرفته است. مجوسان سريعـاً يک فال بد را پـيش بـيـني ميکنـند و به او مي گويـند که از ماندانا پسري زاده خواهد شد که تخت تو را بزور خواهد گرفت. پادشاه دنـبال دخترش فرستاده و او را تا موقعـي که پسرش را بدنـيا نياورده است تحت نظر شديد امنـيتي مي گيرد. بعـد از بدنيا آمدن بچه، چند نفر از اطرافيان شاه به يک نجيـب زاده ماد به نام " هارپاگوس " گفـتـند که شاه گفته بايد اين بچه تازه بدنيا آمده را برده و از بـيـن ببري و نگران چـيزي نباش. اما هارپاگوس تصميم گرفت که خودش بچه را از بـين نبرد. بجاي آن، او يک چوپان سلطـنـتي را صدا کرده و به او گفت که فرمان پادشاه است و بايد اين بچه را از بـيـن ببرد و نگذارد که زنده بماند و اگر اين کار را نکند به کيفر و مجازات خواهد رسيد. اما همسر چوپان که باردار بود در نبود او يک پسر زائيد که مرده بود و وقـتي که چوپان به خانه آمد و زنش بچه را ديد او را راضي کرد که بچه را خودشان نگه داشته و بزرگ کنند. بجاي آن جنازه مرده بچه خودشان را به هارپاگوس نشان دهند و بگويـند که او همان بچه است. کوروش بزودي يک پسر جوان برجسته و کارآمد شد و هميشه دوستانش را از قدرت رهبري که داشت تحت الشعـاع قرار مي داد . يک روز موقع بازي با ديگر بچه ها، او را به عـنوان پادشاه انـتخاب کردند. او بـيدرنگ و سريع اين نـقش را قـبول کرد، و پسر يک از بزرگان ماد را که نميخواست از او دستور بگيرد مجازات کرد. پدر بچه مجازات شده به آستـياگ شکايت کرد و همه چـيـز را برعکس و وارانه جلوه داد که بتواند کوروش را تـنـبـيه بکند. موقعـي که آستـياگ از او پرسيد که چرا اين گونه وحشـيانه رفتار کرده است، کوروش به دفاع از خود پرداخته و گفت که او نـقـش يک پادشاه را بازي مي کرد و بايد کسي ر ا که دستور او را عـمل نکرده است، تـنـبـيه کند. آستياگ سريعـا متوجه شد که اين سخنان يک بچه چوپان نـيـست و متوجه شد که او نوه خود و فرزند ماندانا دخترش است. بعـدا آن داستان بوسيله چوپان، اگر چه به بـيـميلي و اکراه اما تاًيـيـد شد. به همين خاطر آسـتـياگ، هارپاگوس را بخاطر آنکه فرمانـش را انجام نداده بود تـنـبـيه کرد و بدن پسرش را غـذاي سلطـنـتي درست کرد. بنا بر نظر مجوسيان پادشاه به کوروش اجازه داد که به پارس پـيـش والدين واقـعي خود برگردد. هارپاگوس با خود عـهد کرد که انـتـقام مرگ پسرش را با تـشويـق کردن کوروش، با به تصرف درآوردن تخت پدر بزرگش بگيرد. هرودوت تشريح مي کند که هارپاگوس نـقـشه خود را بر روي يک کاغـذ کشيـد و در شکم يک خرگوش صحرايي تازه شکار شده گذاشت. سپس شکم خرگوش صحرايي را دوخته و آن را به يکي از نديمان خاص خود داد، و او را بصورت يک شکارچي راهي پارس شد و آن خرگوش را به کوروش داده و گفت که بايد شکمش را باز کند. او بعـد از خواندن نامه هارپاگوس، بفکر گرفتن قدرت از آستياگ شد. موقـعي که نـقـشه او به مراحل حساس خود رسيد، قبايل پارسي را تـشويـق کرد که طـرفدار او باشـند تا بـتوانند که يوغ بندگي آستياگ و ماد را از گردن خود به در افکنند. کوروش موفـق شد که پدربزرگ خود، آستياگ را سرنگون کند و فرمانرواي ماد و پارس شود. چگونگي تولد کوروش که بوسيله هردودت به زيـبايي و جذابـيت کامل گفـته شده و به واقعـيت برطبق شواهد بسيار نزديک است، هنوز منـبع قابل اطميـناني براي خيلي ها است. کورش بزرگ مؤسس امپراطوری هخامنشی یکی از خوشنام ترین فرمانروایان در تاریخ جهان است که همه ملل و اقوام و مورخان یونانی و بابلی مانند هرودوت، گزنفون، کتزیاس، بروسوس از او یاد کرده اند؛ و در کتیبه های به جامانده و کتابهای دینی از جمله کتاب مقدس؛ در تواریخ ایام، عزرا و اشعیا از او به بزرگی و نیکی یاد شده است. در کتاب مقدس برای نخستین بار ا ز این سردار ایرانی به عنوان مسیح (نجات دهنده) یاد شده است: خداوند به مسیح خویش یعنی کورش که دست راست او را گرفتم تا به حضور او امت ها را مغلوب سازم و کمرهای پادشاهان را بگشایم،تا درها را در مقابل وی مفتوح نمایم و دروازه ها دیگر بسته نشود، چنین می گوید...(اشعیا) در میان همه ی حکمفرمایانی که از آغاز حضور ایرانیان در سرزمینی که به نام خود انها ایران یا کشور نجبا نامیده شده، فرمانروایی کرده اند، صرف نظر از پادشاهان اعصار اسطوره ای و قهرمانی، که در هاله هایی از نور امیدها و انتظارات شکوهمند ملی غرق اند، شاید هیچکس را نتوان یافت که در مقیاس های دسترس پذیر انسانی، از فضایل کم مانندی چون کورش برخوردار شده باشد، به طوری که تفاوت مرتبه اخلاقی او، حتی با اخلاف بلافصلی که به نوبه ی خویش برترین های همه ی تاریخ این ملک شمرده می شوند، فاصله عظیمی را در بر می گیرد. بنیان گذار نخستین و بزرگترین امپراطوریهای جهان، تا امروز از ویژگیهایی برخوردار بوده است که مانند نوع حکومتی که از خود باقی گذاشت، خصوصیاتی منحصر به فرد و غیرقابل رقابت دارد. اهمیت عظیم این مرد بزرگ و برجسته و نامدار، بیش از همه در این است که انسانی زمینی است و مانند همه ابنای نوع خود، پارسیان عصر، صفات کاملاً انسانی و ایرانی دارد. با اراده و صاحب عزم است، از هوشی سرشار و نیروی ادراکی قوی برخوردار است، مظهری از صفات عالی اخلاقی :جوانمردی، ایثار، استقامت و فداکاری را عرضه می کند، به قول و قرارها سخت پایبند است، ضعیفان و عاجزان را در بر می گیرد و مورد حمایت قرا ر می دهد، در نهایت رفتار او به گونه ای است که دوست و دشمن و خویش وبیگانه آرزو میکند که جز او سایه ی دیگری برسرشان نباشد. کورش (سایرس) نام معروفی است و در روزگار نیاکان ما شاید متداول ترین نامهای مردانه در امریکا بوده. با این همه این نام در ابتدا از پادشاهی که نسبت به ما ناشناخته بود و در فجر تاریخ جهان زندگی می کرد به ما رسیده است. با وجود این در پیرامون این نام اقوال مشهوری میان ما است نظیر:خط روی دیوار، قوانین مادها و پارس ها، مغان و خردمندان خاور. ولی این همه اسراری نیست زیرا نیاکان ما کتاب عهد قدیم را می خواندند و کورش ناشناخته که شاه مادها و پارس ها نامیده شده در صفحات ان با اعتنای خاص ذکر شده است. یکی از انها در اغاز کتاب عزرا امده که گوید: [کورش پادشاه پارس چنین می فرماید؛ یهوه - خدای اسمانها - جمیع ممالک زمین را به من داده و مرا امر فرموده است که خانه ای برای وی در اورشلیم که در یهودیه است بنا نمایم.] او را به نام کورش می خواندند که نام پدرش هم بود و این کلمه معنی چوپان میدهد؛ ولی این جوان شغل چوپان نداشت. (ولی به عقیده دانشمندان دیگر نظیر یوستی از ریشه ایرانی است و به معنی خور یا خورشید است.) |
منشور حقوق بشر کوروش کبیر
اينك كه به ياري مزدا ، تاج سلطنت ايران و بابل و كشورهاي جهات اربعه را به سر گذاشته ام ، اعلام مي كنم : كه تا روزي كه من زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من مي دهد دين و آيين و رسوم ملتهايي كه من پادشاه آنها هستم ، محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت كه حكام و زير دستان من ، دين و آئين و رسوم ملتهايي كه من پادشاه آنها هستم يا ملتهاي ديگر را مورد تحقير قرار بدهند يا به آنها توهين نمايند . من از امروز كه تاج سلطنت را به سر نهاده ام ، تا روزي كه زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من مي دهد ، هر گز سلطنت خود را بر هيچ ملت تحميل نخواهم كرد و هر ملت آزاد است ، كه مرا به سلطنت خود قبول كند يا ننمايد و هر گاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند ، من براي سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم كرد . من تا روزي كه پادشاه ايران و بابل و كشورهاي جهات اربعه هستم ، نخواهم گذاشت ، كسي به ديگري ظلم كند و اگر شخصي مظلوم واقع شد ، من حق وي را از ظالم خواهم گرفت و به او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم كرد . من تا روزي كه پادشاه هستم ، نخواهم گذاشت مال غير منقول يا منقول ديگري را به زور يا به نحو ديگر بدون پرداخت بهاي آن و جلب رضايت صاحب مال ، تصرف نمايد من تا روزي كه زنده هستم ، نخواهم گذاشت كه شخصي ، ديگري را به بيگاري بگيرد و بدون پرداخت مزد ، وي را بكار وادارد . من امروز اعلام مي كنم ، كه هر كس آزاد است ، كه هر ديني را كه ميل دارد ، بپرسد و در هر نقطه كه ميل دارد سكونت كند ، مشروط بر اينكه در آنجا حق كسي را غضب ننمايد ، و هر شغلي را كه ميل دارد ، پيش بگيرد و مال خود را به هر نحو كه مايل است ، به مصرف برساند ، مشروط به اينكه لطمه به حقوق ديگران نزند . من اعلام مي كنم ، كه هر كس مسئول اعمال خود مي باشد و هيچ كس را نبايد به مناسبت تقصيري كه يكي از خويشاوندانش كرده ، مجازات كرد ، مجازات برادر گناهكار و برعكس به كلي ممنوع است و اگر يك فرد از خانواده يا طايفه اي مرتكب تقصير ميشود ، فقط مقصر بايد مجازات گردد ، نه ديگران من تا روزي كه به ياري مزدا ، سلطنت مي كنم ، نخواهم گذاشت كه مردان و زنان را بعنوان غلام و كنيز بفروشند و حكام و زير دستان من ، مكلف هستند ، كه در حوزه حكومت و ماموريت خود ، مانع از فروش و خريد مردان و زنان بعنوان غلام و كنيز بشوند و رسم بردگي بايد به كلي از جهان برافتد . و از مزدا خواهانم ، كه مرا در راه اجراي تعهداتي كه نسبت به ملتهاي ايران و بابل و ملتهاي ممالك اربعه عهده گرفته ام ، موفق گرداند . |
كوروش كبير كه بود؟ كوروش توانست با اتحاد طوايف پارس، ماد، مكران و پارت (خراسان) وحدت آريايي را پديد آورد. اين وحدت به او اين قدرت را بخشيد كه به فكر تسخير سارد افتد و براي انجام اين منظور قبل از آنكه اتحاد ميان سارد و بابل پيش آيد، به نواحي غربي تاخت و تا بابل خواست از خواب شهوتآلود خود برخيزد، سارد را در هم كوبيد و كرزوس را از تخت جبروت خود پايين كشيد. پس از آن نوبت بابل بود. بابل خطه بزرگي براي ايران محسوب ميشد، علاوه بر اين يك انگيزه ديگر نيز كوروش را به فتح بابل بر ميانگيخت و آن صيت ظلم و جوري بود كه نام بخت نصر در گوشها افكنده بود. پادشاهي كه قلاب زنجير را به زبان يكي از مخالفان خود كوبيد و او را چون سگ به پايه تخت خود بست! حاكمي كه با خنجر طلا و مرصع خود، چشمان پادشاه فلسطين را از كاسه بيرون كشيد، معابد سليمان را آتش زد و دستور بريدن زبان و چشم مردم فلسطين را داد! در اين شرايط بعضي از بزرگان بابل كه متوجه روي كارآمدن كوروش شدند و از طرفي ديدند كه شرق و سلاطين شرقي هم به كوروش عنايت خاص دارند، با وي مكاتبه كردند تا بالاخره كوروش وارد بابل شد و با همكاري همين افراد بابل را فتح كرد. پس از اين فتح است كه كوروش اعلاميه معروف خود را كه اولين اعلاميه حقوق بشر است، منتشر ميكند و به موجب اين اعلاميه چهل هزار نفر از قيد اسارت بابليها آزاد شدند. متن بابلي اين فرمان كه بيستوپنج قرن پيش صادر شده، در سال 1879ميلادي در حفاريهاي بابل كشف شد و اكنون در موزه بريتانيا (لندن) قرار دارد. اين فرمان از نظر اهميت موضوع و تفويض حقوق اجتماعي و آزادي به ملل تابعه در آن عصر چنان حائز اهميت است كه در محافل حقوقدانان جهان به عنوان اولين منشور آزادي تلقي شده است و فرمان مزبور كه به سطح استوانهاي از گل رس در چهل و پنج سطر حك شده، معروف به «اعلاميه كوروش» و آن استوانه نيز به «استوانه كوروش» مشهور شده است. تاجگذاري كوروش كوروش در بابل تاجگذاري كرده و تفصيل آن را گزنفون نوشته است. اين تاريخ بر طبق سالنامههاي بابلي «در روز سوم ماه مرهسوان» ضبط كردهاند كه از آن تاريخ درست 2505 سال ميگذرد. گزنفون، طي داستاني كه به نام «سيرو پديا» نوشته و تحت عنوان «كوروشنامه» ترجمه شده است، خاطرهاي از اين تاجگذاري را آورده در آن آمده است، كه چگونه سربازان، درباريان و مردم شهر براي اين مراسم حاضر شده و سپس، تاجي از جواهر را بر سر ميگذارد و پس از آن باقبايي ارغواني كه حاشيهاي سفيد دارد، چنان باشكوه ميشود كه تماشاچيان بيدرنگ در برابرش تعظيم ميكنند. مرگ كوروش مرگ كوروش، سردار بزرگ ايران نيز مانند تولدش مرموز و شگفتانگيز و در پردهاي از اسرار پوشيده است. مورخان يوناني داستان كودكي و پرورش كوروش را به صورت افسانهاي نوشتهاند كه از همه مفصلتر روايت هرودت است كه ميگويد: آستياگ، پادشگاه ماد شبي خواب ديد كه از شكم دخترش ماندانا، درخت تاكي برآمد و آسيا را فراگرفت، معبرين گفتند: از دخترت فرزندي به دنيا خواهد آمد كه سلطنت را از تو خواهد ستاند و او تصميم گرفت طفل نوزاد دخترش را بكشد. وزير، طفل را به دست چوپاني به نام مهرداد سپرد تا به قتل برساند. مهرداد، زني داشت به نام «سپاكو» كه در همان روزها طفلي مرده به دنيا آورده بود. او جريان سپردن طفل و امر به قتل او را به زن خود گفت و اظهار داشت كه از پدر و مادر طفل چيزي نميداند، ولي از اشياي زرين و لباسهاي فاخر بچه به نظر ميآيد از خاندان شاه باشد. «سپاكو» با مشاهده طفل، دل به او ميبندد و مانع كشتنش ميشود و او را بزرگ ميكند. بعدها كه آستياگ از ماجرا مطلع شد، هم وزيرش را سخت تنبيه كرد و هم كوروش را به نزد پدر و مادرش در فارس فرستاد، ولي كوروش در آنجا حكومت يافت و بالاخره بر آستياگ پيروز شد. مرگ كوروش نيز داستان پيچيدهاي دارد و بعضا هنوز در پردهاي از ابهام است. طبق روايت يونانيان كوروش كه در مغرب، كارها را رو به راه كرده بود، براي يكسره كردن كار مشرق و جلوگيري از هجوم قبايل ماساگت و سكاها به مشرق تاخت. در اين وقت بر اين طوايف مهاجم، زني حكومت ميكرد كه «تومي ريس» نام داشت. كوروش تا رود سيحون (آراكس) راند و از آن رود نيز گذشت و به پيغام ملكه كه گفته بود «شاه ماد، رها كن كارهايي كه ميكني، چه ميداني نتيجه آن چه خواهد شد» اعتنايي نكرد. اما در اين جنگ سپاهيان ايران شكست يافتند و ظاهرا در همين وقت خبر توطئهاي در غياب كوروش از پايتخت (پارس) نيز به گوش او رسيد و وضع را مشوشتر كرد و پسر ملكه ما ساگتها نيز كه در اسارت كوروش بود، خودكشي كرد و بالاخره خشم و توحش طوايف مهاجم شديدتر شد و در جنگ بعد، هنگام گير و دار جنگ، به قول كتزياس، كوروش از اسب به زير افتاد و يكي از جنگيهاي هندي زوبيني به طرف او انداخت كه به ران او برخورد كرد. پس از اين ماجرا، كوروش را به اردوگاه بردند، او وصايايش را كرد و پس از 3 روز درگذشت. روايت شده است كه «تومي ريس» امر كرد مشكي از خون انسان پر كردند و سپس جسد كوروش را يافته، سر او را در مشك خون فرو كرد و خطاب به آن گفت: اي پادشاه، با اين كه من زندهام و سلاح به دست بر تو پيروز شدهام اما تو كه با خدعه و نيرنگ بر فرزند من دست يافتي، در حقيقت مرا نابود كردي، اكنون ترا از خون خواري سير ميكنم.» پاسارگاد، آرامگاه كوروش بر اثر حمله كمبوجيه به مصر و قتل او در راه مصر، اوضاع پايتخت پريشان شد تا اينكه داريوش روي كار آمد و سالها با شورشهاي داخلي جنگيد و همه شهرهاي مهم يعني بابل، همدان، پارس، ولايات شمالي و غربي و مصر را آرام كرد و پس از بيست سال جنازه كوروش را از پارت به پرسپوليس (تخت جمشيد) منتقل كرد. اين انتقال طي مراسم باشكوهي و طي چند روز برگزار شد و روي مقبره كوروش به زبان يوناني چنين نوشتند: اينجا است آرامگاه من، كوروش، شاهنشاه ... . با تشكر فريبا |
خیلی توپ بود.دمت گرم
|
خواهش ميكنم دوست عزيز
شما ميتونين با استفاده از دكمه http://p30city.net/images/buttons/post_thanks.gif كه زير هر پست وجود داره از اون نوشته و نويسنده-ش تشكر كنين موفق باشين |
اکنون ساعت 06:30 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)