![]() |
نگاهی به آثار ژوزف كودلكا
نگاهی به آثار ژوزف كودلكا
هنوز میآموزم كه ببینم مترجم : فرهاد آذرین منبع : نیویورك تایمز همزمان با جشنواره عكاسی فرانسه "دیوید داگلاس دونكان" ، عكاس مجله "لایف" با من تماس گرفت و پرسید : بخشهای مربوط به آثار " كودلكا" را دیدی ؟ پاسخ دادم " بله" . گفت : "وقتت را صرف چیزهای دیگر نكن ، بقیه مجموعه در مقایسه با آن درجه دو به حساب میآیند " . البته آثار دیگری هم بودند كه ارزش دیدن داشتند اما فقط عكسهای " ژوزف كودلكا" نفسگیر بودند . آثار بسیاری از او كه دربرگیرندهی ۴۰ سال فعالیتش هستند در نقاط مختلف شهر " آرله" در جنوب فرانسه به نمایش درآمدهاند . آقای كودلكا كه در سال ۱۹۳۸ در چكسلواكی بهدنیا آمده است، در تشخیص ماجرا ، ظلمت روح ، تنهایی و تبعید و لحظات اوهام گونه ، استاد است : در یكی از عكسهایش مردی را با دستبند میبینیم كه به سوی ما میاید در حالیكه صفی طولانی از روستاییان ناظرش هستند . عكس دیگر مجسمه شكستهی لنین را به تصویر میكشد كه خوابیده بر پشت بر روی یك كرجی باری ، رودخانه را میپیماید و به آینده اشاره میكند . كودلكا مكاشفههایی میخكوب كننده را دقیقاً جایی ردیابی میكند كه ظاهراً هیچ چیز وجود ندارد ، هیچ چیز : درختی كه با گستاخی فضا را به دو نیم كرده و شیارهایی تراكتوری كه پوست زمین را پاره پاره كردهاند . او زندگی عجیب و غریبی دارد كه بخش اعظم آن به انتخاب خودش در خانه بدوشی و بی هیچ منزل و مایملكی سپری شدهاست . او در آرله به من گفت : "من دو دست پیراهن دارم ، دو سال پیش دوتای دیگر هم خریدم ولی هنوز حتی به آنها دست نزدهام و در واقع مازاد هستند . من یك شلوار و یك جفت كفش را یك سال و یك كت را دو سال میپوشم و برای مواقع سفر هم یك كیسه خواب خوب دارم . او دوست دارد مانند مردمی كه در عكسهایش هستند زندگی كند و میگوید" به آنچه كه ندارم ، نیازی نداشتهام" . او كه به گفته خودش در روستایی متولد شده كه همه اهالیاش خیاط بودهاند ، در دوازده سالگی به عكاسی علاقمند میشود و هنگام تحصیل مهندسی هواـ فضا در دانشگاه پراگ ؛ بهطور جدی به عكاسی میپردازد . یك دوربین رولیفلكس تهیه میكند و به او پیشنهاد میشود كه از اولین مجموعه عكسهایش نمایشگاهی برپاكند . كمی بعد از آن به عكاسی از اجراهای تئاتری مشغول میشود. آنهم درست برروی صحنه در میان بازیگران هنگام تمرین نمایش . او زمانی گفته كه این تجربه به او آموخت كه دنیا را به شكل یك نمایش ببیند و عكاسی از كولیها كه بعد از آن انجام شد نیز به نوعی نمایشی بود . اما به قول خودش "با این تفاوت كه نمایشنامه و كارگردانی در بین نبود و فقط بازیگران بودند" . در طول مدت عكاسی كودلكا در اردوگاه كولیها اقامت داشت ، او میگوید : "اگر عكاسهای من بو میدادند مردم به آنها نگاه نمیكردند " . اما كولیها به او به دیدهی احترام مینگریستند . او حكایت میكند : من گاهی درون كلبهها و گاهی فضای آزاد میخوابیدم چون میخواستم آسمان را تماشا كنم و چند كولی هم در نزدیكی من میخوابیدند تا مبادا كسی مزاحم شود . اگر مدادی پیدا میكردند بلافاصله آن را برایم میآوردند چون گمان میكردند شاید یكی از بچههایشان آن را بلند كرده باشد . مجموعه عكسهای كولیها تیره ، افسرده ، گسیخته و آمیخته با غم و لطافت هستند . سالها بعد كودلكا تعداد كولی را در حال مهاجرت ملاقات میكند و به آنها میگوید كتابی در مورد مردمشان تهیه و منتشر كرده و آنها پاسخ میدهند : " ما میدانیم ، تو را «آیكونار » ( تصویرگر قدیسین ) نامیدهایم . كتاب را هم داریم . آن را برگ برگ كرده و در كلیسایی گذاشتهایم و برای مردمی كه در آن هستند دعا میكنیم" . تقدیر این بود كه او استقلالش را حفظ كند كه این تاحدی شیوه زندگی او را توجیه میكند . وقتی در سال ۱۹۶۸ روسیه به چكسلواكی حمله كرد ، او برای روزهای متوالی در خیابانها عكاسی كرد ، او بهیاد میاورد : "من نفرتی از روسها نداشتم ، برای آن بچههایی كه بر تانكها سوار بودند متأسف بودم . آنها مردان جوانی مانند خود من بودند و دوست نداشتند آنجا باشند. تراژدی اینجا بود كه من در همان سیستم زندگی میكردم . ممكن بود من هم شبی سوار برتانك در ورشو یا بوداپست باشم" . حمله روسها بهناگاه كشور او را متحد كرده بود . " دزدهای چكسلواكی بعد از حمله ۱۹۶۸ اعلام كردند كه بیش از این سرقت نخواهند كرد چون پلیس گرفتاریهای دیگری داشت . آن حمله یك هدف مشترك برای همه ما ایجاد كرد" . او میآفزاید " دوران مصیبتباری بود ، اما من خوشحالم كه توانستم آن ده روز را تجربه كنم . من احساس كردم هر آنچه میتوانست در زندگی من رخ دهد در آن ده روز اتفاق میافتد ." عكسهای او به صورت قاچاقی از چكسلواكی خارج و به "الیوت ارویت" مدیر وقت آژانس عكاسی مگنوم نشان داده شدند . آقای كودلكا به صورت ناشناس البته برای حفظ جانش مدال طلای "رابرت كاپا" را دریافت كرد و حتی خودش هم نمیدانست كه این مدال را برده است . یك سال بعد از حمله ، آژانس مگنوم نمایشگاهی در سطح جهانی ـ اما باز هم با مخفی نگاهداشتن هویت عكاس ـ از این عكس ها برگزار كرد ، در اینهنگام كودلكا مشغول عكاسی از یك گروه تئاتر چك در لندن بود . او میگوید : "یك روز یكشنبه در لندن عكسهایم را در ساندی تایمر دیدم و ترسیدم كه دچار درسر شوم". به محض اینكه به پراگ برگشت با مگنوم تماس گرفت. "آنها یك گواهی عكاسی سه ماهه از كولیهای خارج از چكسلواكی برایم تهیه دیدند " و درست قبل از آنكه مدّت ویزایش به اتمام برسد توانست با آقای "ارویت" ملاقت كند و از آنجا كه میدانست در این دیدار آیندهاش مورد بحث خواهد بود . "ارویت" به او كمك كرد تا در سال ۱۹۷۰ از انگلستان پناهندگی سیاسی بگیرد و او را دعوت كرد كه به عضویت مگنوم دربیاید . برای ۱۷ سال بعد از آن "ژوزف كودلكا " بیكشور بود . قسمت عمدهای از این زمان را برای هیچكس كار نكرد و خانهای نداشت . در تاریكخانهها ، دفتر آژانس مگنوم ، خانه دوستان و یا بر روی زمین میخوابید . هرگز شغلی را در مجلهای نپذیرفت . اگر چه در نهایت مجبور شد كار موقتی را بپذیرد كه به او اجازه میداد از هرچه دوست دارد عكاسی كند ، آنهم به این دلیل كه اولین فرزندش در راه بود و او به پول نیاز داشت . او البته سفارشات دولتی را می پذیرفت و در بسیاری مواقع از درآمد حاصل از حق تكثیر آثار ، شهریهی نمایشگاهها یا ماموریتها ، زندگی خود را میگذراند . در طول یك دهه زندگی در انگلستان كودلكا مرتباً در سفر بود و به او گفته شد كه هرگز نمیتواند یك شهروند انگلیسی شود چون به اندازه كافی در آن كشور نبوده است . سال ۱۹۸۰ به فرانسه پناهنده شد و دوستش هنری كارتیه برسون مخارجش را برعهده گرفت . وضعیت پناهندگی او معلق ماند تا اینكه فرانسویها او را پذیرفتند و هفت سال بعد رسماً به ملیت فرانسوی درآمد . در این زمان او به شكلی پیگیر استفاده از دوربین پانوراما را برای عكاسی منظره آغاز كرد . این تصاویر غالباً از سرزمینهای نابود و تباه شده توسط صنعت گرفته شده و در آنها گویی تمامی كره زمین در حال عزاداری است . او دربارهی " مثلث سیاه" ( منطقهای در اروپای مركزی كه بر اثر استخراج بی حساب معادن نابود شده است ) چنین می گوید: " من این دورنمای زخمخورده را دوست دارم و آن را غمانگیز اما زیبا میدانم" . مردمی كه در نزدیكی آن زندگی می كنند آن را زشت میبینند . اما برعكس این خیلی جالب است ؛ این نبرد طبیعت برای بقاست . من با تخریب مخالفم اما زیبایی همه جا هست ." حدود یك سال و نیم پیش كودلكا به گالریهایی كه چاپهایی از عكسهای او در اختیار داشتند ، اعلام كرد كه حق فروش ندارند . او می گوید : "من احتیاج ندارم كه هر وكیل و دندانپزشك و هتلی عكسهای مرا داشته باشد ." پوشاندن نگرانیهای دیروز و فردا نهایتاً فضای كافی را در ذهن او ایجاد كرد تا تنها امتیاز ویرانیها و فلاكتهای جهان را بیابد . او همه اینها را به شكل یك پروژه آموزشی میبیند . او میگوید : " من تلاش میكنم تا آنچه را كه هستم و میتوانم انجام دهم كشف كنم ، من هنوز میآموزم كه ببینم " . مجله تندیس - شماره شماره هفت - ۱۳ خرداد ۱۳۸۲ |
اکنون ساعت 10:25 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)