تنم در آتشی می سوخت
زره آمد یکی خسته
به پایش خار بنشسته
عشق از چهره اش پیدای پیدا بود
ز آنچه زیرلب می گفت
شنیدم سخت شیدا بود
نمی دانم چه بیماری به جان دلبرش افتاده بود اما
طبیبان گفته بودندش
اگر یک شاخه گل آرد
از آن نوعی که من بودم
بگیرند ریشه اش رابسوزانند
برای دلبرش آندم شفا یابد
چنانچه با خودش می گفت
__________________
Chera Donya Mano Mikhay Tak o Tanha?!..Mano Dadi Be Dastaye Shabaye Sarde Tanahaii..CHera Rahmi To Ghalbet Nist Akhe Donya! Che Donyayiii..Chera Hishki Nemidoone Che Boghzi Tooye Shabhame..CHe Zakhmaii Azat Donya Rafighe Ghalbe Tanhame
|