
01-14-2010
|
 |
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267
508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
تا اینکه یک بار اختیار از دست کوتوله دلقک بیچاره در رفت و پشتش را به سلطان کرد و رفتاری نمود و صدایی غیر از مجرای دهان از وی خارج شد .ناگهان سلطانی که در حال قهقههزدن بود از کوره در رفت فریاد کشید این احمق را از جلوی چشم من دور کنید اصلا او را از دربار من بیرون بیندازید که دیگر از دیدن ریختش حالم به هم می خورد .درباریان و اطرافیان همواره نیش زبان خورده منطزر چنین دستور کوتوله دلقک بیچاره را کتک مفصلی زدند و از دربار بیرون کردند .دلقک بد بخت کتک خورده در گوشه کوچه ای نشسته و زار زار گریه می کرد .اخر گریه کردن دلقک کوتوله هم به نوعی مخصوص خود بود و هر کس ان گونه گریه کردن را می دید محال بود که خنده اش نگیرد .
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|