
01-19-2010
|
 |
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267
508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
هنوز دقیقه ای نگذشته بود که مرد طبیب دو سکه زر گرفته بدون انکه فانوسی روشن کند شتابان به سوی هشتی خانه با چشمان خواب الود را افتاد و او که چشمان خود را به در خانه دوخته بود و با سرعت هم قدم بر می داشت و جلو پایش را نگاه نمی کرد .ناگهان پایش به چادر شب گیر کرد پیچید و در همان هشتی خانه بر زمین افتاد ودر حالی که جنازه دلقک هم زیر تنش بود طبیب که مرد بسیار فربه و چاقی بود و قدی نسبتا کوتاه داشت خود را عجیب باخت و هر چه کردنتوانست خودش را جمع و جور کرده و از زمین بلند کند.
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|