
01-20-2010
|
 |
ناظر و مدیر ادبیات  
|
|
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432
2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
یادش به خیر آن روزها، باران که میزد
آسیمه سر، از خانه تا هم میدویدیم
بیچتر و با لبخندی از دیدار دیگر
بر سنگ فرش کوچه با هم میدویدیم
بیگانه با دنیای بیاحساس، حتی
در خانه همسایهها هم، میدویدیم
زاین کوچه تا آن کوچه از این سو به آن سو
با دست هم، بی راهه را هم میدویدیم
می گفتمت: هر روز باران کاش میزد
در سایه اش هر روز ما هم میدویدیم
میگفتیام: کاش آسمان هم راهمان بود
هر بار با هم تا خدا هم میدویدیم
امروز اما خیس باران بی تو هستم ...
با یادی از وقتی که با هم میدویدیم
شاید بشویند ابر ها از خاطراتم
آن روزهایی را که تا هم میدویدیم ...

__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|