بله .دبیرستان که بودیم دبیرا همه خانوم بودن بجز دبیر جبر ،من به اشباه صداش میکردم خانم اونم بلافاصله میگفت فرانک بیا پای تخته اگه درست جواب میدادم میگفت برو بشین اگه درست جواب نمیدادم یه چند دقیقه ای خیره نگام میکرد و شمرده شمرده میگفت .
هرچه بگندد نمکش میزنند وای به روزی که بگندد نمک(آخه بابام همکارش بود)
تا حالا حسرت چیزی رو خوردی؟
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
|