چندین سال پیش رفتم واسه یه آگهی استخدام. خوب آدم نمیدونه وقتی میره و کار تموم میشه و دیگه نمیره چه مضمونایی پشت سرش کوک میشه ولی اگه همونجا مشغول شی اعترافاتشون جالبه.
میگفتن روزی که من رفتم اونجا اینقدر خجالتی بودم که جای اینکه برم طرف در خروجی داشتم میرفتم تو کمد!
بعدش کلی پشت سرم خندیدن. فکر کرده بودن من خیلی خجالتیم. اما ....
با تشکر فریبا
__________________
من هنوز ایمان دارم مادرم را خواهم دید
وقتی تمام دیوار بیمارستان تیتر زده اند : آی ... سی .... یو
این فشار ها که به خونت می آیند ،
تمام رگ هایم از بهشت متنفر می شوند
که زیر پایت را خالی می کنند ...
" هومن شریفی "
|