آه باز گفتم تنها ؟!
پوزشم را بپذیر
دیر وقتیست که دیگر گله ام را به شب و پنجره و این همه باران نکنم
دیر وقتیست که هر شب دل تو می گیرد .
چشم من با غم تو همدرد است
چه بگویم : تنها ؟؟؟؟
باز هم نا شکری؟...
گر چه جسمم بی توست .
روح من تنها نیست
روح من گرمی دستان تو را حس کرده است
و صدایی آرام ... مثل لالایی باران در شب...
این همه آرامش در صدای تو و من باز بگویم:تنها؟؟؟؟؟!!!
روح من تنها نیست .
روح من خسته این دوریهاست
روح من خسته ز هر تردیدی ست
آسمان ابری و..........
تو اینجایی!!
شما چی؟؟