شام مهتاب
تو اون شام مهتاب كنارم نشستي
عجب شاخه گلوار به پايم شكستي
قلم زد نگاهت به نقشآفريني
كه صورتگري را نبود اينچنيني
پريزادعشق رو مهآسا كشيدي
خدا را به شور تماشا كشيدي
تو دونسته بودي چه خوشباورم من
شكفتي و گفتي از عشق پرپرم من
تا گفتم كي هستي تو گفتي يه بيتاب
تا گفتم دلت كو تو گفتي كه درياب
قسم خوردي بر ماه كه عاشقتريني
تو يك جمع عاشق تو صادقتريني
همون لحظه ابري رخ ماه روآشفت
به خود گفتم اي واي مبادا دروغ گفت
گذشت روزگاري از اون لحظه ناب
كه معراج دل بود به درگاه مهتاب
در اون درگه عشق چه محتاج نشستم
تو هرشام مهتاب به يادت شكستم
تو از اين شكستن خبر داري يا نه
هنوز شور عشق رو به سر داري يا نه
تو دونسته بودي چه خوشباورم من
شكفتي و گفتي از عشق پرپرم من
تا گفتم كي هستي تو گفتي يه بيتاب
تا گفتم دلت كو تو گفتي كه درياب
قسم خوردي بر ماه كه عاشقتريني
تو يك جمع عاشق تو صادقتريني
همون لحظه ابري رخ ماه رو آشفت
به خود گفتم اي واي مبادا دروغ گفت
هنوز هم توشبهات اگه ماه رو داري
من اون ماه رو دادم به تو يادگاري
هنوز هم توشبهات اگه ماه رو داري
من اون ماه رو دادم به تو يادگاري
من اون ماه رودادم به تو يادگاري
من اون ماه رو دادم به تويادگاري
ویرایش توسط aesman : 01-28-2010 در ساعت 10:46 PM
|