سهراب سپهري شعر مي سرود - نقاشي مي كرد ٬ نثر هم مي نوشت ٬ شعر هم ترجمه مي كرد. در زير ترجمه وي را مي اورم اميدوارم مورد پسند قرار گيرد.
اشعار ژاپني
شب
===
با آنكه نمي دانم
در پي صبح
شب باز خواهد آمد
با اينهمه ٬ طلوع آفتاب
چه نفرت آور است ٬ دريغا!
شاعر:
فوجي واروني جي نولو
پيام
==
در پهنه بيكران اقيانوس
پاروزنان
به سوي جزاير دور دست مي روم
به دوستانم خبر دهيد
اي قايقهاي ماهيگيري!
شاعر:
تاكامورا
رود
==
به سان رودخانه مي ناتو
كه از قله كوهستان تسوكوبا
سرازير مي شود
عشق من كه هر آن قزوني مي يابد
اكنون رودي ژرف و پنهاور شده است
شاعر: يوزي
تنهايي
====
با چشم دلسوزي
به يكديگر بنگريم
اي درخت گيلاس كوهستان!
بيرون از گلهاي تو
دوستي برايت نيست.
شاعر: گيوسن
گلهاي بهاري
=======
در روزهاي بهاري
در آن هنگام كه پرتو آسمان ابدي
بدين سان زيباست
براي چه گلها
با دلي بي آرام از هم جدا مي شوند؟
شاعر: تومونوري
|